علی الخصوص در این ایام اگر در هر عقیده ای هم مشترک نباشیم در این مشترکیم که، همه غمگینیم. غمگین از حجم بی پایان سرکوب و قتل عزیزان، بی خبری از یاران، شکنجه ی اسیران و آینده ای نامعلوم. باید هم غمگین بود، و صد البته خشمگین. این همه اندوه حتما که خشم هم به همراه دارد و خشم هم در جستجوی مکانی است برای تخلیه. اوایل کار و اعتراضات، این اندوه تبدیل می شود به خشم و خشم می شود هیجان و هیجان می شود حضور در خیابان. پر انرژی، استوار، امیدوار. یک هفته، 10 روز، یک ماه، دو ماه، هر روز می روی به این امید که فردا، شاید، دیکتاتور رفته باشد. و کم کم، هیجان روزهای اول جایش را می دهد به ناامیدی روزهای آخر، که این بار هم نشد. یاس می آید می نشیند بیخ گوش و زمزمه می کند که بیخیال شو، میللت نئجه تاراج اولور اولسون نه ایشین وار. و تو هم مایوس می شوی، به همین سادگی.

و یادت می رود که نه مبارزه با ظلم راحت است، نه به زیر کشیدن ظالم امری است زودحاصل، و نه دیکتاتورها به راحتی از رو رفته اند. اینجا باید ایستاد و جنگید. چه دو ماه، چه بیست ماه، و چه 100 سال؛ به سان آزربایجان.

از نکات رقت بار تاریخ جغرافیای ایران و مردمان ساکنش این بوده که آزربایجان را همیشه سرزنش کرده اند که چرا این دیار در برابر ظلم سکوت کرده است، و مخصوصا در این ایام که دیگر این فریاد سرزنش و عتاب گوش فلک را پر کرده! آزربایجان و سکوت!

و یادشان رفته، یا شاید هم عمدا یادشان می رود، که اگر شما تازه به فکر مبارزه با استبداد افتاده اید آزربایجان صد و اندی سال قبل علیه استبدادی برخواست که از قضا دولتش هم از خودش بود!

که اگر شما تازه به یاد مبارزه با استعمار چین و روسیه افتاده اید، آزربایجان صد و اندی سال است که علیه تاراج سرزمینش در میدان نبرد با استعمارگران است.

که اگر شما تازه یادتان افتاده که رژیم فعلی ایران بد است، آزربایجان چهل و اندی سال قبل و همان اول بسم الله و با جنبش خلق مسلمان اعتراضش را نشان داد.

که اگر شما تازه یادتان افتاده محیط زیست مهم است، آزربایجان سالها قبل اعتراضات خیابانی برپا می کرد علیه تاراج اورموگؤلو.

که اگر شما تازه یادتان افتاده تیم ملی فوتبال ایران نماینده ی مردم نیست، آزربایجان از سالها قبل یکصدا این تیم را تحریم کرد.

که اگر شما، هنوز، و عمدا، یادتان نیفتاده که علیه نژادپرستی و سرکوب ملتهای غیرفارس در ایران اعتراضی بکنید، آزربایجان صد و اندی سال است که در این راه جان داده و تبعیدی کشیده و زندانی دارد.

آزربایجان، اتفاقا، راهش را از هیچ کسی جدا نکرده و نخواهد هم کرد. این دیار همیشه با ظالم بر سر مبارزه بوده، از خیابانی و ستارخان و پیشه وری تا این روزهای ما و زندانیان سیاسی اش و شهیدانش و جان باختگانی همچون حدیث و جواد و... . و این اتفاقا شمایید که برای مبارزه با ظالم شرط می گذارید و میگویید در مبارزه با تجزیه طلبان، دست رژیم ایران را هم می بوسیم!

این دیار راهش را خواهد رفت، چه با یار و چه بی دوست. و البته که همه هم می دانند که این مسیر سخت مبارزه با دیکتاتور، با هم و با تجمیع همه ی نیروها خیلی ساده تر خواهد شد. ولی آیا شما، بالاخره، بعد از صد و اندی سال یادتان می افتد که علیه ظلم بر ملتهای غیرفارس ساکن در ایران هم اعتراضی بکنید؟ یادتان نرود که اگر ما برای آن فردای نامعلوم لااقل می توانیم بر کمک همسایگان حساب باز کنیم، شما در آن فردا چیزی و کسی غیر از ما نخواهید داشت!

زمان به نفع دیکتاتور می گذرد.

امیر مردانی

سخنگوی آذوح