مهندس ارشد ژئوتکنیک و کنشگر سیاسی

در دنیای امروز، سیاست خارجی موفق بر سه اصل استوار است: واقع‌گرایی، منافع ملی، و تعامل سازنده. با این حال، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از بدو تأسیس تاکنون، مسیر متفاوتی را پیموده است. ترکیب شعارهای انقلابی با نگاه امنیتی به جهان، موجب شده ایران از جایگاه بالقوهٔ یک قدرت منطقه‌ای به کشوری منزوی و بی‌اعتماد در جامعه جهانی تبدیل شود.

انزوایی که روزی به عنوان «استقلال از قدرت‌های جهانی» توجیه می‌شد، امروز به مانعی بزرگ در برابر توسعه اقتصادی، ثبات سیاسی و رفاه مردم بدل شده است.

۱. ریشه‌های ایدئولوژیک انزوا؛

پس از انقلاب ۱۳۵۷، سیاست «نه شرقی، نه غربی» در عمل به معنای «نه به تعامل با هیچ‌کس» تعبیر شد. ایران که می‌توانست پلی میان شرق و غرب باشد، عملاً از نظام بین‌الملل فاصله گرفت.

تسخیر سفارت آمریکا، دشمن‌سازی دائمی از غرب، و حمایت آشکار از گروه‌های نیابتی در منطقه، چهره‌ای تهاجمی از ایران در جهان ساخت.

در چنین فضایی، کشورهایی که در پی همکاری اقتصادی یا سیاسی با تهران بودند، به‌تدریج فاصله گرفتند. نتیجه، شکل‌گیری تصویری از ایران به عنوان بازیگری غیرقابل پیش‌بینی و فاقد منطق دیپلماتیک بود.

۲. سیاست «نگاه به شرق»؛

وابستگی در پوشش استقلال؛

در دههٔ اخیر، شعار «نگاه به شرق» به عنوان جایگزین روابط با غرب مطرح شد. اما آنچه در عمل رخ داد، وابستگی اقتصادی و سیاسی به چین و روسیه بود.

ایران در حالی خود را شریک استراتژیک این دو کشور می‌داند که نه در پیمان‌های اقتصادی آسیایی جایگاهی دارد، و نه از حمایت سیاسی مؤثر آنان در نهادهای جهانی بهره‌مند شده است.

قرارداد ۲۵ ساله با چین، واگذاری پروژه‌های کلیدی به شرکت‌های روسی، و سکوت در برابر تجاوز روسیه به اوکراین، نشان می‌دهد سیاست نگاه به شرق بیش از آنکه نشانهٔ استقلال باشد، بیانگر فقدان گزینه‌های دیپلماتیک است.

۳. پیامدهای اقتصادی و اجتماعی انزوا؛

انزوای بین‌المللی ایران تنها یک مسئلهٔ سیاسی نیست؛ بلکه به بحرانی عمیق در اقتصاد و جامعه منجر شده است.

تحریم‌های گسترده، محدودیت در انتقال پول، قطع ارتباط با نظام بانکی جهانی و نبود سرمایه‌گذاری خارجی، زیربنای توسعه را تضعیف کرده‌اند.

در نتیجه، میلیون‌ها جوان تحصیل‌کرده با بی‌کاری، تورم و ناامیدی روبه‌رو شده‌اند.

فرار نخبگان، کاهش ارزش پول ملی، و رکود پروژه‌های عمرانی نشانه‌هایی از این بن‌بست هستند. این وضعیت نه حاصل توطئهٔ خارجی، بلکه نتیجهٔ مستقیم سیاست خارجی ناکارآمد و شعارمحور است.

۴. دیپلماسی منزوی در جهان چندقطبی؛

جهان امروز چندقطبی است؛ اما این چندقطبی بودن به معنای دشمنی با غرب یا وابستگی به شرق نیست. کشورهایی مانند قطر، امارات، آذربایجان و حتی عربستان، با دیپلماسی متوازن، روابط خود را با تمامی قدرت‌ها حفظ کرده و از هر دو سو سود برده‌اند.

ایران اما با سیاستی پر از دشمنی و سوء‌ظن، حتی در میان همسایگان خود نیز اعتبار گذشته را از دست داده است. این انزوا نه‌تنها صدای ایران را در سازمان‌های بین‌المللی ضعیف کرده، بلکه موجب شده تصمیمات مهم درباره آیندهٔ منطقه بدون حضور و نفوذ تهران اتخاذ شود.

نتیجه‌گیری از دیدگاه خودم ؛

انزوای بین‌المللی امروز ایران، محصول دهه‌ها سیاست‌گذاری بر پایه‌ی ترس، شعار و تقابل است. هیچ کشوری در جهان مدرن با دیوارکشی سیاسی نمی‌تواند استقلال یا عزت خود را حفظ کند.

ایران در نقطه‌ای ایستاده است که یا باید مسیر عقلانیت و تعامل را انتخاب کند، یا در مسیر انزوا، فساد و فروپاشی سرمایه اجتماعی فرو رود.

بازگشت به گفت‌وگو، پذیرش قواعد جهانی، و اعتماد به نخبگان داخلی، تنها راه بازسازی چهره‌ی ایران در جهان است.