در دو سده نوزدهم و بیستم ناسیونالیسم روس در جستجوی روح و رسالت ملت بود نه آزادی یا برابری فردی ، و از همین رو با خودکامگی ‌و ارتودوکس پیوند داشت . دو انقلاب ۱۹۰۵ و فوریه ۱۹۱۷ روسیه زود تر از آن رنگ باختتند که بتوانند بر این جریان تاثیر کنند . بعد از انقلاب اکتبر ، ناسیونالیسم تحت عنوان فاشیسم یا میهن پرستی افراطی محکوم شد و انترناسیونالیسمی که به طبقه مشخص محدود بود جای آن را گرفت . زنده شدن تدریجی ناسیونالیسم روس از میانه دهه ۱۹۳۰ به بعد ، تحت‌الشعاع تصویر بُت گونه رهبر به مثابه وارث تزار ، و آموزه کمونیستی ، به مثابه وارث مسیحیت ارتودوکس ، قرار داشت .

طی ۳۰۰ سال فرمانروایی رومانفها و ۷۰ سال حیات اتحاد شوروی ، ملت روس در خدمت امپراتوری‌سازی بود و احساسات ملیتش به موجودیتی فراملی که روسیه خلق کرده بود معطوف می شد . به گفته کلیچفکی ، مورخ برجسته روس ، تاریخ روسیه تاریخی از استعمارگری است .

در خارج از محدوده خود روسیه ، یعنی در بخشی از اروپایی امپراتوری رومانف ( در اوکراین،بلاروس ، لیتوانی،لتونی و استونی ) ، برآمدن ناسیونالیسم در قرن ۱۹ ، به شکلی یکسان با ظهور زبان های ملی به عنوان وسیله بیان و ابزار ملیت شخص پیوند داشت . در اوکراین ، عامل برانگیزنده در این جریان ، مردود شمردن این مفهوم بود که اوکراینی فی‌نفسه یک زبان نیست ؛ آن را صرفا لهجه ای روستایی زبان" روسی صغیر" در قالب "روسی کبیر" تلقی می کردند . در بلاروس هم همین روند منتها به شکلی ضعیف تر ، در کار بود . در لتونی و استونی ، زبانهای ملی ناچار شدند بر تصویر کاملا "روستایی" خویش غلبه کنند و خود را از شر برتری آلمانی، زبانی که اشراف آلمانی بالتیک ، آن خدمتگذاران وفادار سلسله رومانف ، به آن سخن می گفتند ، رها سازنند .

با نگاهی اجمالی به وضعیت کنونی و سیاست گذاری دولت ملی در ایران ، وجه اشتراک را می توان به راحتی یافت . "زبان آذری" سخته و محصول همین تِزی است که شاید الگویش اتحاد شوروی بود . ایجاد ذهنیت وابستگی اقتصادی و تحقیر زبانی(زبان روستایی) را در آذربایجان و سایر نقاط ایران در صد سال گذشته شاهد بودیم . به طوری که جامعه آذربایجان و یا به عبارت انسان تورک آذربایجانی را مورد قبول واقع گرفتن در فرهنگ ایرانی بایستی خود زبان خود را به فراموشی سپرده و الیناسیون موجود را قبول می کرد . ولی این خود بحرانی عمیق تر بوجود آورد ،بحرانی که با تاثیر از شکل گیری دولت های کوچک و مدرن، با رهایی از سلطه استعمارگران، باعث ظهور میلی گرایی نوین ، میان ائتنیک های ساکن در این جغرافیا گردید . با اینکه حاکمیت با سرکوب شدید سعی در انکار این موضوع است ولی روز به روز شکاف میان مرکز و اقلیت های قومی روز به روز بیشتر می شود . با توجه با در نظر گرفتن سیر تاریخی این جریانات نهایتا جامعه تک صدایی مجبور به فروپاشی است .