مقدمه

در سلسله مقالات حاضر که به قصد افشاگری و روشنگری به قصد برانداختن نقاب و پرده از چهرۀ خبیث خائن جانی رضا پالانی، خداوندگار فاشیسم راسیست فارس، نوکر استعمار صلیبی ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان انگلیس نوشته ایم، هر چه قدر به ابعاد فاجعۀ مهیبی که دشمنان قسم خورده و تاریخی ملت تورک توسط این مهرۀ راسیست فاشیست بر سر ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران آورده اند می پردازیم و در این مورد غور و تفکر و تأمل می کنیم، درمی یابیم که ابعاد و وسعت این خیانتها و جنایتها و خباثتهای راسیسم فاشیست فارس به اندازه ای است که به راستی انسان نمی داند از کجا شروع کند و کدام را بنویسد.

با توجه به رویکرد خاصی که در این سلسله مقالات دارم و ظهور و برآمدن عنصر خبیث جانی خائنی چون رضا پالانی را به رأس قدرت سیاسی در ایران نتیجه بلاهت بلکه خیانت مسلم مانقورتهای تورک چه آزربایجانی، چه غیرآزربایجانی می دانم که حال و روز زار امروز ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران نتیجۀ خیانتهای مسلم آنهاست، بهتر می بینم که نکته ای را در آغاز این قسمت گوشزد کنم: نخبگان ابله یا بهتر بگوییم مانقورت ملت تورک آزربایجان قبل از روی کارآمدن او اختیار ملت تورک و سرنوشت جان و مال و خاک و زبان و هستی مادی و معنوی ملت تورک را تماماً به دست دشمن، نخبگان فارس یا بهتر بگویم فاشیسم راسیست فارس سپردند. بدین شرح که با دستهای خود حاکمیت سیاسی را به دشمن نژادپرست فاشیست فارس تقدیم کردند؛ یعنی در عمل سرنوشت ملی ملت تورک را، یعنی سرزمین تاریخی ملت تورک، خاک و جان و مال و ناموس و ثروتهای مادی و معنوی ملت تورک را به صورت کامل در دست دشمنان ذاتی و تاریخی ملت تورک، صلیبیان غربی و فاشیسم راسیست فارس قرار دادند و جالب این که از دشمن ذاتی ملت تورک توقع عنایت و لطف شاهانه و سیدانه هم داشته و دارند! آنها از صد و پنجاه سال پیش تا کنون کاری کردند و می کنند که تبریز و کل آزربایجان و کل یوردها و سرزمنیهای تورک نشین ایران چشمش در دست تهران اهریمن زدۀ فارس باشد؛ با دستان خودشان اختیار سیاست، اقتصاد، زبان، تاریخ، فرهنگ، هنر، ادب، کشاورزی، ثروتها و معادن روزمینی و زیرزمینی، تمامی محصولات کشاورزی، نیروی ارزشمند انسانی و هست و نیست ملت تورک را در اختیار دشمن تاریخی این ملت، فاشیسم راسیست فارس، دادند و در عوض با دست بوسی و پابوسی و چاپلوسی و خایه مالی ارباب قدرت، یعنی امثال رضا پالانی بی اصل و نسب عقده ای ضدتورک و محمدرضا پهلوی جلاد ضدتورک و خمینی بی اصل و نسب هندی عقده ای ضد تورک و خامنه ای فاشیست مفعول ضد تورک، توقع «استرحام» و «رسیدگی» به تبریز و دیگر شهرهای آزربایجان جنوبی را داشته و دارند، زهی خیال باطل؛ زهی بلاهت؛ زهی خیانت. نخبگان مانقورت کاری کردند که ملت تورک، عوض این که با آزاد کردن ملت خود از استعمار و اشغال راسیسم راسیست فارس و استقلال سرزمین مادری خود، سرنوشت سیاسی خود را خود به دست بگیرد، چشمش به دست تهران باشد که از عنایتهای شاهنشاه آریامهر فاشیست راسیست فارس و آیت الله العظمی فاشیست راسیست فارس چیزی هم نصیب ملت تورک بشود و این بزرگترین بلاهت یا بهتر بگوییم خیانت تاریخی به ملت تورک است که فقط و فقط و فقط مانقورتهای فارس پرست ایرانچی مسئولیت سنگین تاریخی آن را بر دوش داشته و دارند و باید و باید و باید دیر یا زود به ملت تورک جواب پس دهند. آدولف هیتلر فاشیست معروف سخنی با این مضمون دارد: «وقتی یک ملت برای فرهنگ و ملیت خویش ارزشی قائل نشد و حقی را که طبیعت برای حفظ نژاد و اصلیت خود به او ارزانی داشته پایمال کرد و به بیگانگان روی آورد و دچارفرهنگی منحط شد ، دیگر حق ندارد ازشکست و بدبختی که خودش باعث آن شده شکایت کند...» این سخن هرچند از زبان یک فاشیست افراطی باشد، زبان حال ملت تورک ما در آزربایجان و کل ایران است.

تخریب بناهای تاریخی تورکان قاجار و صفوی در تبریز و تهران و سراسر ایران توسط رضا پالانی

در قسمتهای قبلی این سلسله مقالات، تأکید کردیم که رفتار فاشیسم راسیست فارس با ملت تورک آزربایجان و کل ایران بعد از به دست گرفتن حاکمیت سیاسی ایران با دخالت مستقیم انگلیس و به قدرت رساندن رضا پالانی، پانفارس عقده ای و کینه ای ضد تورک، درست رفتار یک دشمن انتقام جوی و کینه ای قدیمی بود که کشور دشمن را فتح کرده باشد. اسامی اصیل تورکی را به فارسی تغییر دادند، شاعران، نویسندگان، روشنفکران و معلمان غیرمانقورت تورک را کشتند و یا نفی بلد کردند؛ ملت از همه جا بی خبر تورک را با ایجاد قحطیهای مصنوعی نسل کشی و مجبور به کوچ اجباری از آزربایجان کردند؛ ثروتهای مادی و معنوی و سرمایه های انسانی ملت تورک را به نفع قوم سیاسی مجعول فارس به غارت بردند و اقداماتی دشمنانه و خصمانه ای که در قسمتهای متعدد این سلسله مقالات قصد داریم که برخی از ابعاد این خصومت صلیبی را بشکافیم و تبیین و تشریح کنیم.

هرگز و هرگز و هرگز خیانت مانقورتهای تورک را فراموش نمی کنیم

هجمه و خیانت و جنایت و خباثت فاشیسم راسیست فارس در حق ملت تورک در کل ایران به طور همه جانبه و در همۀ ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، فرهنگی، ادبی و در کل انسانی بوده و هست و یکی از بزرگترین و نابخشودنی ترین خیانتها و جنایتها و خباثتها همین تخریب آثار تاریخی و ساختمانهای مربوط به تمدن تورک در ایران بوده و هست. می دانیم که تورکان به جز 7500 سال اقتدار سیاسی قبل از پارسها (کورش و غیره) در قالب تمدنهایی چون سوبار، کومان، کنگر، لولوبی، ماننا، قوت (کوت/ کوتی)، ساقا (ساکا/ سکا)، اورارتو، هون، کاسسی، هیت، هوری، ایلام، سومر، ماد و 500 سال اقتدار مسلم در قالب حاکمیت اشکانیان در قبل از اسلام، بعد از اسلام حداقل 1000 سال حاکمیت بلامنازع سیاسی داشته اند و آثار و بناهای تاریخی و قبور باستانی پر از آثار و عتیقه جات باستانی بی شماری را در کل ایران به جا گذاشته اند، به طوری که می توان ایران را بی هیچ شکی سرزمین تورکان نامید. اما بعد از روی کار آمدن پهلویسیم به توطئۀ صلیبیان، کل این آثار 12000 ساله به این سو، به دستور استعمار صلیبی غرب به شدت تخریب و غارت و خبرهای مربوط به آنها بالکل بایکوت می شوند و فقط خبرهای جعلی و دروغ مربوط به تمدنهای هخامنشی و ساسانی در رسانه جار زده می شوند.

پیداست که به همین منوال، بودن دهها ساختمان و بنای تاریخی مربوط به حاکمیت تورکان قاجار، صفوی و ایلخانی، چیزی نبود که خوشایند نخبگان تئوریسین فاشیست راسیست صلیبی غرب به سرمداری انگلیس و روسیه باشد؛ همان طور که قبلا در مقالات پرتعدادم نوشته ام، صلیبیان ضدتورک و ضدعرب در 200 سال اخیر قصد جدی داشتند که کل تاریخ ایران را که البته از 12 هزار سال پیش هویتی کاملا تورکی داشت و یافته های باستان شناختی مسلم و غیرقابل انکار گواه این مدعاست، به هویت جعلی پارسی تغییر دهند و با نوشتن تاریخ جعلی توسط عوامل فراماسون خودشان مثل سرجان ملکم، تاریخ تورکی ایران را به نفع قوم جعلی فارس جعل و تحریف کنند، و موجودیتی دروغین و استعماری به نام ملت ایران، یا در اصل ملت آریایی پارس ایران به وجود آورند، که همان گونه که بارها نوشته ام و می نویسم، با خیانت مانقورتهای تورک نظیر میرزا فتحعلی آخوندزاده و صدها مانقورت نشاندار ماسون دیگر موفق هم شدند.

گفتیم که صلیبیان ضد تورک ذاتی توانستند با خیانت مسلم مانقورتهای تورک به ملت تورک، رضا پالانی را به حاکمیت آزربایجان و کل ایران بیاورند. رضا پالانی در 4 اردیبهشت 1305 هـ.ش./ 24 آپریل 1926م. در کاخ گلستان تهران تاج‌گذاری کرد و خود را شاه ایران خواند. اما همه می دانیم که تهران اساساً شهری تورک نشین و دارای هویتی تورکی بود و توسط آقامحمدخان تورک قاجار بنا شده بود و تورکان قاجار به مدت 130 سال در این شهر بر کل ایران حکمرانی می کردند و برخلاف تبلیغات سوء استعمار صلیبی انگلیس و نوکران پانفارس آن، یعنی دشمن ذاتی تورکان، تورکان قاجار نیز مانند اسلاف تورک غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، ایلخانی، آتا بیگی، تیموری، صفوی و افشاری خودشان، دارای تمدن و فرهنگ قابل توجه متساهل و پلورال و متسامح تورکی پیشرفته و انسان دوست بودند، از این رو بناها و ساختمانهای تاریخی فراوانی از قبیل کاخها و تفرجگاهها و دروازه ها و غیره توسط شاهان متمدن و فرهنگ دوست قاجار در نقطه به نقطۀ تهران، تبریز و کل ایران ساخته شده بود.

وجود آثار و بناهای تاریخی تورکان قاجار سدی در راه جعل تاریخ و هویت تراشی صلیبی به نفع قوم جعلی فارس

طبعا این وجود دهها و صدها بنای تاریخی تورکی، چه قاجاری و چه غیرقاجاری مانعی جدی برای پروژۀ ضدبشری و ضدفرهنگی جعل تاریخ و هویت تراشی صلیبی به نفع قوم جعلی فارس بود. بارها نوشته ام که این که ما قوم فارس را که در زبان سیاسی پانفارسها و مانقورتها، به جای آن از اصطلاح جعلی «ملت ایران» بهره برده می شود، قومی سیاسی (اتنوپولیتیک) است که نتیجۀ درهم آمیختگی انسانهای «قوم تاجیک» با مانقورتهای ملت تورک و دیگر ملیتهای ایرانی، اعم از یهودی، ارمنی، کورد، مازندرانی، گیلک، تورک و غیره است. قومی سیاسی که در سدۀ اخیر، بعد از روی کار آمدن رضا پالانی و سیطرۀ پهلویسیم و خمینیسم بر کل ملتهای ایران به صورت مصنوعی و با روشها و سیاستهای فاشیستی راسیستی استعماری «ساخته» شده است؛ نه این که اصالت و موجودیت واقعی و حقیقی داشته باشد و همین قوم جعلی است که به اسم «ملت ایران» به رضا پالانی پرستی یا محمدرضا پالانی پرستی یا خمینی پرستی و خامنه ای پرستی حق و حقوق مسلم بشری میلیونها انسان تورک و عرب و بلوچ و لور و ... در کل غیر فارس را به نفع قوم سیاسی جعلی فارس ضایع می کند. بنابر آنچه گفتیم هم «قوم فارس» در ایران جعلی است و هم ملت ایران جعلی و دروغ است. پیداست که منظور ما از قوم فارس، تاجیکهای افغانستان و تاجیکستان نیستند. البته به شرط این که به دمدمه و وسوسۀ استعمار صلیبی انگلیس، بی بی سی فارسی لندن، صدای آمریکا واشنگتن و پانفارسهای متوهم فاشیست راسیست خبیث جانی خائن در ایران و تهران، پانفارسهای دشمن ذاتی تورکها، عربها و در کل، مسلمانان جهان نخفته و خودشان را کماکان «تاجیک» اصیل بدانند نه «فارس» کورش نشان جعلی عقده ای دشمن تورک و دشمن عرب و دشمن اسلام و در کل دشمن انسان.

صلیبیان با جعل تاریخ و سم پاشی صلیبی کینه ای و عقده ای نسبت به تورکان می کوشیدند که کل تورکان را وحشیانی فاقد فرهنگ، تمدن، پیشرفت و انسانیت قلمداد کنند که پشت اسبانشان به ایران متمدن آریایی کوروش نشان یهودی وارد شدند و 1000 سال بدون هیچ زبان و فرهنگ و تمدن قابل توجهی به زور شمشیر بر قوم متمدن کورش نشان پارس حکومت کرده اند؛ در حالی که واقعیت مسلم تاریخی چیزی دیگر بود. تورکان ایران، مانند همۀ تورکان جهان دارای سابقۀ تمدن و فرهنگ 12000 سالۀ ( نظیر گوبکلی تپه تورکیه و شهر یئری آزربایجان) بوده و هستند و درست است که در میدان جنگ مردانه و جوانمردانه با دشمن می جنگند ؛اما در میدان تمدن و سازندگی نیز دست کمی از دوران جنگ نداشته و ندارند. وجود هزاران هزار بنای تاریخی مربوط به حاکمیت سیاسی تورکان در ایران، هند، تورکیه، آزربایجان، کل آسیای میانه و آسیای غربی گواه این سخن ماست. برای مثال در تواریخ صلیبی نوشتۀ فارسی تأکید مغرضانه فقط و فقط و فقط بر جنگها و ویرانگریهای تیمور و تیموریان است و از سازندگی بایسنقری و گوهرشاد بیگمی و سلطان حسین بایقارایی و از زبان و فرهنگ امیر علشیر نوایی کمتر سخن می رانند؛ چرا که مغرضند و دشمنند و وقتی که دشمن قلم در دست گرفت نباید توقع داشته باشیم که حقایق را بنویسد.

برنامه ریزی شوم صلیبیان این بود که بعد از کودتای ضدتورکی و ضد انسانی 3 حوت (اسفند) سال سیاه 1299 هـ.ش./22 فوریه 1921م./ 13 جمادی الثانی 1339 هـ.ق. و از آغاز سال جدید، یعنی 1 فروردین 1300 هـ.ش/ 21 مارس 1921م. / 11 رجب 1339 هـ.ق. تاریخ ایران و در نتیجه هویت ایرانی به یکباره از تاریخ و هویت حقیقی تورکی به تاریخ و هویت جعلی پارسی تغییر و تبدیل کند، از این رو اربابان صلیبی فاشیسم راسیست فارس و رضا پالانی هیچ وقت می خواستند که مردم تورک و غیرتورک در کل ایران، تاریخ 2500 سالۀ پارسی بخوانند و خودشان را «پارس آریایی» بخوانند؛ اما همینها می دانستند که اگر همین مردم در هنگام قدم زدن در خیابانهای تهران و تبریز و دیگر شهرهای بزرگ ایران بناهای باشکوه قاجاریان تورک را ببینند، در فارس آریایی بودن ایران و خودشان شک می کنند. چرا که این بناهای باشکوه ساختۀ دست پدران تورک خودشان بود. معلوم بود که با وجود این دهها بنا و قصر و ساختمانهای باشکوه تورکی قاجاری امکان فریب اذهان عمومی مردم را مبنی بر این که همۀ تورکها بی تاریخ و بی فرهنگ و بی تمدن هستند، وجود نداشت، از این رو دستور تخریب کل بناها و قصرها و ساختمانهای تاریخی تورکی قاجاری، از لندن، توسط سفارت بریتانیای کبیر به نوکر راسیست فاشیست عقده ای شان رضا پالانی، صادر شد و به دستور ایشان تخریب این آثار تاریخی ارزشمند شروع شد.

رضا پالانی، روانی عقده ای ضدتورک و دارای عقدۀ حقارت

در بارۀ رضا پالانی، موضوع تورک ستیزی عقده ای کینه ای او و مخصوصاً قاجارستیزی، دلایل روان شناختی خاصی هم داشت: رضا پالانی، این مهرۀ احقر صلیبی، به سائقۀ جاه طلبی اش، سالیان سال در زمان حاکمیت شاهان و اعیان تورک قاجار تلاش کرده بود و مهمترین مقامی که به دست آورده بود این بود که به عنوان مهتر و اسبدار، جزو ابواب جمعی اصطبل داری سفارتهای انگلیس و هلند در تهران شده بود و سپس با کشف استعمار صلیبی انگلستان به مقام نه چندان مهم میرپنجی قازاق رسیده بود؛ در نتیجه عقدۀ حقارت ناشی از بی اصل و نسب بودن و جزو طایفۀ بی اصل و نسب پالانی بودن را در مقابل خاندان با اصل و نسب و سلطنتی تورک قاجار هم با خود داشت؛ طبیعی است که از این انسان عقده ای کینه ای حقیر، این قبیل تخریبها و جنایتها و خیانتها و خباثتها و حتی بدتر از این کارها برمی¬آید و او تمام این کارهای موحش را در حق ملت تورک خصوصاً و ملل غیرفارس (عرب و لور و غیره) عموماً انجام داد.

مقایسۀ وضعیت روحی و روانی، رضا پالانی، این عنصر احقر ارذل عقده ای با وضعیت روحی و روانی تاج الملوک آیرملو، همسر تورک اصیل زاده اش، به روشنی درجۀ تفاوت یک انسان نمای بی اصل و نسب حقیر عقده ای مازندرانی را با یک انسان بااصل و نسب تورک نشان می دهد. تاج الملوک آیرملو تورک اصیل در کتابش در زمینۀ نابودی آثار تاریخی و ابنیۀ ارزشمند قاجاری توسط رضا پالانی چنین نوشته است: «رضا (پالانی) از طایفه قاجار به شدّت متنفر بود و همه آنها را خائن به مملکت می‌دانست. تنها عمارات معمور و زیبا و دیدنی متعلق به قاجار و رجال بود، میدان ارک قرق بود و هیچ کس را به آنجا راه نمی دادند. از جلوی دهانه ی بازار ارک شاهی شروع می شد که تمام میدان ارک و ساختمان های اطراف آن را در بر می گرفت و آن قدر می آمد بالا که به میدان بهارستان و عمارت کامران میرزا می رسید. رضا بعد از آنکه شاه شد همه این کاخ ها را خراب کرد و جای آن ها کاخ دادگستری و اداره ی مالیه (وزارت دارایی) و عمارات جدید ساخت. در شمال میدان بهارستان هم چند مجموعه کاخ بود که فتحعلی شاه قاجار ساخته بود. اصلاً اینکه می گویند «بهارستان، بهارستان»، به خاطر همین کوشک فتحعلی شاه بود؛ یعنی اینجا یک باغ خیلی بزرگ بود که یک سر آن همین میدان بهارستان فعلی تهران بود و سر دیگر آن به دروازه شمیران و خندق شمال تهران می رسید. رضا اینجا را هم داد خراب کردند. من گاهی اوقات با رضا دعوا میکردم که این ساختمانهای نفیس (به جا مانده از دوران قاجار) را خراب نکند. رضا گفت: هرچه که مردم را به یاد دودمان قاجاریه بیندازد باید خراب شود تا جلوی چشم مردم نباشد». (خاطرات تاج الملوک ملکه پهلوی (مادر محمدرضا شاه)، به کوشش و ویرایش کاظم عابدینی مطلق، نشر آفرینه، چاپ اول ۱۳۹۵، صص ۱۴۹-۱۴۸ و نیز رضاشاه از الشتر تا آلاشت، کیوان پهلوان، ص756). در این سطور شدت تنفر و عقده و کینۀ رضا پالانی از تورکان قاجار مشخص است و نکتۀ بسیار مهم «جلوی چشم مردم نبودن آثار تاریخی و ابنیۀ نفیس تورکان قاجار در تهران و تبریز و کل ایران» است. معلوم است که استعمار صلیبی ضدتورک انگلیس این دستور موهن و موحش را به رضا پالانی داده است که ساختمانها و قصرهای نفیس قاجاریان تورک در تهران را خراب کند تا با عوام فریبی و پروپاگاندا تورکانی را که 1000 سال پس از ظهور اسلام بر ایران حکومت کردند و دارای فرهنگ و تمدن پیشرفته ای بودند در کتابهای تاریخ و کتابهای درسی مدارس و دانشگاههای ایران وحشیانی به دور از هرگونه فرهنگ و تمدن تبلیغ کنند و در مقابل از فرهنگ و تمدن باشکوه اما بدون هیچ آثار باستانی و تاریخی پارس افسانه ها بسرایند و مانقورتها بسازند و چه کسی بهتر از رضا پالانی عقده ای ضد تورک که نسبت به عظمت و تمدن و فرهنگ پلورال و انسان دوست شاهان قاجار دارای عقدۀ حقارت بود، برای همین دستورهای اربابان صلیبی تاج بخش خود را، صرف نظر از درست یا نادرست بودنش، مو به مو اجرا کرد.

ساختن زندانهای پهلوی بر روی ویرانه های قصرهای قاجار

پروژۀ مهیب و موحش صلیبی رضا پالانی و پهلویسم ویران کردن تمامی آثار و بناهای تاریخی تورکان در ایران، بزرگترین ضربه ها را به فرهنگ و تمدن ملت تورک در ایران و کل آسیای غربی و جهان وارد کرد. دهها ساختمان نفیس تورکی خراب شدند و به جایشان «زندانها» و ساختمانهای دولتی ساخته شدند. این نکتۀ عجیبی است. در تهران و تبریز زندان قصر و زندان تبریز دقیقاً روی ویرانه های قصرهای قاجاری ساخته شده اند. همان گونه که تخت جمشید روی ویرانه های زیگورات ایلامی ساخته شد! مگر نه این که ساسانیان، اعقاب نژادپرست ضدبشر همین فارسهای نژادپرست، تمامی آثار تاریخی به جا مانده از اشکانیان تورک را نابود کردند؟ مگر نه این که اسلاف همین فارسها، ساسانیان، با فتوای موبدان نژادپرست زردشتی، با تیشه و قلم و چکش به جان سنگ نبشته های اشکانی افتادند و همه را از دل صخره ها و سنگها ستردند تا اثری از آثار تورکان اشکانی (ساقاها) باقی نماند و در نتیجه در شاهنامه ها و غیره سلسلۀ تورک اشکانیان با پانصد سال حکومت (دو برابر حاکمیت پارسهای هخامنشی و اساسانی) فقط در چند صفحه خلاصه شود.

جالب این که رضا پالانی در تبریز «عمارت باغ صاحب دیوان محمد علی میرزا» را ویران کرد تا بر روی ویرانه های آن «زندان کنونی تبریز» را بسازد، امری که به عقیدۀ طاهر محامی (تایماز اورمولو) فعال و مبارز حرکت ملی تورک آزربایجان، بسیار غم انگیز و تأسف بار است و جالب تر این که زندان معروف قصر تهران نیز دقیقاً قصری از قصرهای قاجاریان تورک بود. خواننده محترم خودش تفادت بین شاه فارس با شاه تورک را از همین زندان ساختن قصرها متوجه می شود. آری! شاهان قاجار که فاشیسم راسیست فارس در ویکیپدیای فارسی آنها را «بی لیاقت و خائن» می دانند برای شادی خودشان و پرهیزشان از آزار مردم برای خود قصر می ساختند و شاه قدر قدرت آریایی فارس، رضاشاه کبیر (؟) برای زندانی کردن و شکنجه و قتل تمامی انسانهای آزاده و آزادیخواه، حتی وابستگان و نوکران سرسپردۀ مورد غضب شاهانه قرارگرفتۀ خودش، مثل محمد درگاهی، عبدالحسین خان تیمورتاش، عبدالله خان امیرطهماسبی، نصرت الدوله فیروز، سردار اسعد بختیاری، علی اکبر داور و دیگران، درست در محل همان قصرهای باشکوه زندان ساخت. روی سخنم با انسانهای ملت تورک است. من هیچ امیدی به پانفارسها و مانقورتهای قوم جعلی فارس ندارم، بین ما و این گروه خائن خبیث جانی که مدام شعار «درود بر پهلوی تورک ستیز» (؟) می دهند و تهدید به نسل کشی ما بعد از روی کار آمدن رضا پالانی (نوه رضا پالانی) می کنند و دل ما را با فحش و توهین و تحقیر و تمسخر تورکان خون می کنند، و در اولین فرصت به قصد کشت به ما حمله خواهندکرد، فقط گلوله و سرب داغ و خنجر و شمشیر و آتش حکم خواهدراند و دیری نمی گذرد که همگی به درک واصل خواهندشد. من هیچ امیدی به مانقورتهای خائن خبیث جانی ایرانجانجانی یا بهتر بگوییم فارسجانجانی ذوب شده در رضا پالانی ندارم، خطابم به کسانی از انسانهای تورک و غیرتورک موجود در جغرافیای ایران است که مانقورت مغرض و عقده ای ضدتورک نشده اند و اندکی وجدان و انسانیت و انصاف در وجودشان باقی مانده است: آیا تفاوتهای حاکمیت تورک با فارس را در همین یک قلم اقدام پهلوی و قاجار در نمی یابید؟ آیا زمان بیدار شدن شماها و پیوستنتان به ما مبارزان راه آزادی ملت تورک و ملل غیرفارس دیگر ایران فرانرسیده است؟ می بینید که این حرفهای بیدارساز و روشنگر من، بر سنگ هم تأثیر می گذارد؛ اما افسوس که دل مانقورت پانفارس خائن خبیث جانی از سنگ هم سخت تر است!

منصور جدی یئلسویی، تاریخ نگار تورک آزربایجانی در کتاب نفیس «تاریخ عصر پهلوی: رضاخان میرپنج» دربارۀ تبدیل قصر قاجاری به زندان قصر در زمان رضا پالانی ذیل عنوان «زندان و شکنجه و قتل» چنین می نویسد: «در زمان حکومت دیکتاتوری رضاشاه، دیگر زندان نظمیه (شهربانی) که در میدان توپخانه قرار داشت، کفاف احتیاجات روزافزون زندانیان باگناه و بی گناه را نمی کرد و این محل کافی نبود و بایستی زندان وسیعی در نظر گرفته می شد. بنابراین محمد درگاهی، رئیس نظمیه محل وسیعی را برای ساختمان زندان درخواست نمود؛ محلی که برای ساختمان در نظر گرفته شد، قصر قاجار، که از ابنیۀ سلاطین قاجار و جزو ادارۀ بیوتات سلطنتی و دارای ابینۀ قدیمی و تاریخی بود و به شهربانی واگذار گردید؛ تا هم اثری از ابنیۀ تاریخی قاجاریه از بین رفته باشد و هم محل وسیعی برای زندان به وجود آورند. مدتی طول کشید تا زندان ساخته شد. روز 11 آذرماه 1308 شمسی درگاهی شاه را برای افتتاح زندان جدیدالتأسیس قصر قاجار دعوت نمود. این محبس دارای 192 اتاق می باشد و گنجایش 800 نفر زندانی را دارد و 96 اتاق آن پنج نفری و بقیه یک نفری (سلول مجرد/ سلول انفرادی) است... . روزی که شاه به همراهی درگاهی سلولها و قسمتهای دیگر بازدید می کرد، چند نفر از وزیران هم همراه پهلوی بودند: منجمله عبدالسحین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری که هیچ نمی دانستند روزی می رسد که خود آنها در آن سلولها گرفتار خواهندشد. دو روز بعد هم از سفرا و وزرای مختار دیگر کشورها ، از طرف رئیس نظمیه (محمد درگاهی) دعوت به عمل آمد تا زندان قصر را بازدید کنند که ببینند ایران زندان مدرن دارد و در این خصوص ترقی زیادی کرده است! ژان گونتر دربارۀ زندان قصر و کشتار در آن چنین نوشته است: «در نزدیکی تهران دژی است که سابقاً محل سکونت خاندان قاجار بود. اکنون زندان سیاسی است. زندانیان سیاسی در ایران محاکمه نمی شوند و لازمۀ محکومیت، جرم و بزه نیست و چنان که مرگ آنها حتمی تشخیص داده شود، ضرورت ندارد تیرباران یا اعدام گردند، بلکه روش مسموم نمودن خاصی که مطوردین و زندانیان سیاسی ان را «مایه کوبی پهلوی» می نامند، کافی است که این عمل را انجام دهد و با انداختن یک حب زهر در فنجان قهوه در یک روز بسیار زیبا و روشن، متهم تا ابد زیر خاک به سر خواهدبرد و دیگر چنین روز زیبا و روشنی برایش تکرار نخواهدشد! در این وقت روزنامه نگاران مجازند (که فقط) مرگ متهم را در اثر «حملۀ قلبی» اعلام نمایند». اما هنوز از مراسم افتتاح زندان قصر دو روز نگذشته بود که بر حسب دستور شاه، رئیس تشکیلات نظمیه، محمد درگاهی، و منشی باشی، معاون ادارۀ نظمیه و برهان، رئیس یکی از شعب تأمینات و احتشام، عضو ادارۀ نظمیه در ادارۀ دژبانی توقیف گردیدند!» (تاریخ عصر پهلوی: رضاخان میرپنج، تهران، انتشارات تکدرخت، 1391، ص 318).

سطور بالا بی هیچ توضیح اضافی، بیانگر ماهیت پلید قاتل جانی خبیث رضا پالانی و حاکمیت پهلویسم است و جالب این که عده ای مانقورت و پانفارس در ایران و خارج از آن تحت دمدمه ها و وسوسه های شیاطین پانفارس ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان خارج نشین طرفدار جدی پهلوی ها، این جرثومه های ظلم و خیانت و جنایت و خباثت هستند. بهانه شان این است: ملتهای موجود در ایران، مخصوصا ملت تورک آزربایجان به طور وسیع و عمیق بیدار شده اند و آزادی و استقلال از ایران می خواهند؛ بنابراین تنها چاره راه آوردن نوۀ رضا پالانی و پادشاه کردن او و برقرار کردن دیکتاتوری بی رحم زندان ساز و قاتل است که حتی اگر شده میلیونها انسان تورک و عرب و بلوچ و غیره را با بایکوت کامل رسانه ای در ایران اهریمنی بکشند و نابود کنند تا حاکمیت استعماری قوم مجعول فارس در ایران کوچکترین لطمه ای نبیند. هدف از شعار «روحت شاد رضاشاه» عده ای پانفارس و مانقورت مغرض ضدتورک و ضد عرب و ضد بلوچ و ضد لور و ضد انسان، در مراسم و تظاهراتهای مختلف در ایران هم دقیقاً همین است.

عدم وجود اطلاعات دقیق دربارۀ بناهای تورکی ویران شده توسط رضا پالانی در ایران به دلیل سانسور شدید  

به دلیل وجود سانسور شدید پانفارسیستی ضدتورک در 97 سال اخیر در ایران، متأسفانه آمار دقیق ساختمانها و قصرهای نفیس ویران شدۀ تمدن تورک، توسط رضا پالانی در تهران، تبریز و دیگر شهرهای ایران تا به امروز در دست نیست. رسانه های فارسی زبان به قصد و به عمد کوشش فراوان نموده اند که این خبرها بایکوت و سانسور شوند و سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی ایران که مدعی این گونه کارهاست در این باره هیچ مدرک خاص معتبر و کاملی ارائه نمی دهد، بلکه همه دست در دست هم می دهند تا دربارۀ جنایات رضا پالانی و پهلویها اخبار دقیق و درست و کاملی چاپ و منتشر نشود. اطلاعاتی که در این قسمت می آوریم به طور پراکنده از سایتها و کانالهای تلگرامی حرکت ملی ملت تورک آزربایجان به دست آورده ایم و خوب می دانیم که ابعاد و وسعت این جنایت فرهنگی ضدانسانی و نژادپرستانۀ رضا پالانی خیلی خیلی بزرگتر و بیشتر از اینهاست.

در زمینۀ تخریب آثار تاریخی ارزشمند تورکی در تبریز و تهران فعالان حرکت ملی ملت تورک آزربایجان مطالبی را در فضای مجازی و تلگرام نوشته اند که قابل توجه و تأسف انگیز است و عیناً نقل می شود: «پژوهشگران در تلاشند تا چیزی از آن همه گذشته باشکوه تبریز برای نشان دادن به نسل امروزی پیدا کنند. هرکه تیراندازتر او دورتر. نه اثری از دروازه‌های این شهر پیداست نه خبری از حصار و دیواره‌ی آن. صاحب‌آباد، شام قازان، هشت بهشت و باغهای بی مثال این شهر فقط در کتب تاریخی زندگی می کنند. همه این آثار تاریخی تا یک صد سال پیش (شروع حاکمیت سیاه و نکبت بار رضا پالانی برا ایران) زنده و پابرجا بودند تا این که وبا و طاعون یکی پس از دیگری بر سر این بناها آوارشد. تبریز ولیعهدنشین قاجار بود. آنها علاوه بر حفظ بناهای تاریخی این شهر، عمارت‌های بسیاری نیز در این شهر ساخته بودند. طاعون پهلوی ادعا میکرد که از قاجارها متنفرم و نباید اثری از آنها باقی بماند؛ ولی نفرتش تنها با نابودی آثار قاجاری سیر نشد. از بخت بد ما، همه آثار تاریخی و همه تاریخ متعلق به سلسله‌های تُرک بود. وبای بعدی نیز با تاریخ مشکل داشت. طاعون حتی به بناهای تهران هم رحم نکرد، چه برسد به تبریز که هنوز یادگار آن حکومتها در این خاک زندگی می‌کردند».

در کلیپی غم انگیز و عبرت آموز که تحت عنوان «آثار تاریخی و باستانی تخریب شده تبریز توسط رضاخان و بعد از آن» در فضای مجازی منتشر شده است و با شعری بسیار زیبا و تأثیرگذار و گریه آور از «صابر رستم خانلی» شاعر بزرگ تورک آزربایجان با عنوان «تبریزله گؤروش» صدادار شده است، تخریب این آثار تاریخی، که در دوران سیاه محمدرضا پالانی و جمهوری اسلامی ایران، کماکان ادامه داشته و هنوز ادامه دارد، «بناهای تخریب شده به دست رضاخان ملعون، (محمدرضا ملعون و خمینی ملعون و خامنه ای ملعون) با هدف کاهش قدرت و نفوذ تورکان و نابودی تاریخ پرشکوه و اثرگذار تبریز و آزربایجان» قلمداد شده است، لیستی از قصرهای بسیار بزرگ و نفیس و باشکوه تاریخی تورکی تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون در تبریز دیده می شود که دل هر انسان آزاده و فرهنگ دوستی را به درد می آورد:

کاخ عالی قاپوی تبریز: مرکز حکومتی ایران در چند قرن متوالی (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

کلاه فرنگی باغ شمال تبریز: از عمارتها و کاخهای قدیمی تبریز (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

شمس العماره تبریز: مرکز حکومتی ایران در چند قرن متوالی (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

هشت بهشت و باغ شمال تبریز: کاخهای دوران صفویه و ایلخانی (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

عمارت اعتضادیه تبریز: مرکز حکومتی ایران در دورۀ معاصر (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

کاخ شیرین و فرهاد باغ شمال تبریز: از عمارتها و کاخهای قدیمی تبریز (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

کاخ صاحب دیوان تبریز: از عمارتها و کاخهای قدیمی تبریز (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

کاخ صادق همایون تبریز: از عمارتها و کاخهای قدیمی تبریز (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

تئاتر آرامیان تبریز: اولین تئاتر ایران (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

ارک علیشاه تبریز: تخریب سقف و دیوارهای مختلف ارک تبریز (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

تخریب بنای قدیمی و اصلی کلاه فرنگی شاه گؤلو تبریز (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

دارالسلطنه تبریز: مرکز حکومتی ایران در چند قرن متوالی (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

میدان تاریخی و حکومتی صاحب الامر (صاحبیه و حسن پادشاه): مرکز حکومتی در دوران ایلخانی و صفویه (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

میدان تاریخی و حکومتی قیصریه تبریز: مرکز فرماندهی ایران در قرون معاصر (تخریب شده توسط رضا پالانی ملعون)

کاخ شام قازان (شنب غازان) تبریز: تخریب آثار باقی مانده این کاخ از زمان ایلخانی (تخریب شده به دست محمدرضا پالانی ملعون)

عمارت شهربانی تبریز: بنایی تاریخی و قدیمی در میدان عالی قاپوی تبریز (آلا قاپی) (تخریب شده توسط محمدرضا پالانی ملعون)

عمارت میدان آتشکده تبریز: باقی مانده اوجاق (آتشکده) قدیم تبریز (تخریب شده توسط حاکمیت ضدتورک جمهوری اسلامی ایران ملعون).

تورک زدایی و تورکی زدایی از کل ایران، هدف اصلی صلیبیان ضدتورک و نوکر عقده ای شان رضا پالانی

با عنایت به بناها و قصرهای باشکوه متعدد ویران شده در تبریز، ملاحظه می شود که تخریبات فاشیستی- پانفارسیستی ضدتورک قصرها و عمارتها با قصد «تورک ستیزی» انجام شده است و محدود و منحصر به قاجار و با غرض قاجارزدایی نبوده و نیست، بلکه غرض دقیقاً «تورک زدایی و تورکی زدایی» از کل ایران بوده و دامنۀ آن کل آثار تاریخی مربوط به تمدن تورک در ایران، از جمله آثار ارزشمند تاریخی صفوی و ایلخانی را هم دربرمی گیرد و این نشان از برنامه ریزی شده و هدفمند بودن این گونه تخریبات و جنایات فرهنگی از طرف فاشیسم راسیست ضدتورک فارس دارد که هدفشان فقط و فقط محو تاریخ شکوهمند تورکان در ایران تورک، به قصد فارس نمایی ایران و فارس سازی تاریخ و هویت ایرانیان بوده و هست و این پروژۀ نژادپرستانۀ ضدفرهنگی و ضدانسانی هم اکنون نیز توسط حاکمیت ضدتورک جمهوری اسلامی ایران ادامه دارد. نمونه اش ارک علیشاه تبریز است که با مقایسۀ آن با ارک شیراز عمق و وسعت جنایت و خباثت و خیانت این حاکمیت ضدتورک نیز به عیان قابل مشاهده است. آری حاکمیت وقتی توسط مانقورتهای تورک به دست دشمن فارس داده شد و می شود، نباید انتظاری بیش از این از دشمن داشته باشیم.

در زمینۀ تخریبات رضا پالانی، محمدرضا پالانی در طول 57 سال حاکمیت سیاهشان و حاکمیت ضدتورک ملا-سیدهای شعوبی بر ایران در 40 سال اخیر در تبریز، همان گونه که پیش از این آوردیم، طاهر محامی (تایماز اورمولو) از فعالان حرکت ملی ملت تورک آزربایجان مقاله ای تحت عنوان «تبریز مرکز تخریب بناهای تاریخی آزربایجان» نوشته است که دامنۀ تخریبات پانفارسیستی در تبریز را محدود و منحصر به رضا و محمدرضا پالانی و پهلویسیم ندانسته آن را خصیصۀ مشترک دو حاکمیت پانفارس و شعوبی پهلوی و جمهوری اسلامی ایران می شمارد به جهت اهمیت مقاله عیناً در همین جا نقل می شود:

« تبریز مرکز تخریب بناهای تاریخی آزربایجان

شهر تبریز به عنوان بزرگ ترین شهر آزربایجان و پایتخت تاریخی آن مورد نفرت پان فارسیسم و شعوبیه است. تاریخ از طرف پان فارسیسم موضوع عمده ای برای تحریف بوده است و بناهای تاریخی مانع عمده ای برای دروغ سازی شعوبیه می باشد. از این رو بایستی به تخریب آن پرداخت. بنای شمس العماره ، باغ صاحب دیوان و اپرای تبریز از بناهای تاریخی هستند که توسط پان فارسیسم و شعوبیه تخریب شدند. در زیر به اختصار به معرفی سه بنای عمده مربوط به دوران قاجاریه که اولی و دومی در زمان رضا شاه و سومی در زمان رژیم اسلامی ایران تخریب شدند می پردازیم :

بنای تاریخی شمس العماره یا عالی قاپو :

کاخ استانداری آزربایجان شرقی که در میدان شهدای شهر تبریز واقع شده به عنوان یکی از بناهای ثبت شده در فهرست آثار ملی است. پیش‌تر عمارت تاریخی «شمس‌العماره» در این مکان قرار گرفته‌بود. این بنا ساختمان چهارطبقه‌ای بوده که دارای عمارت کلاه‌فرنگی نیز بوده‌است و بنای آن به «نجف‌قلی خان» پسر «مرتضی‌قلی خان» نسبت داده می‌شود. ابتدا شمس‌العماره را «درب اعلی» نامیده‌اند و در زمان عباس میرزا که به محل حکمرانی ولی‌عهد تبدیل شد به «عالی قاپو» موسوم گردید. در دوران ولیعهدی ناصرالدین شاه به «شمس‌العماره» تغییر نام داد. و سرانجام در زمان رضا شاه به بهانه قاجار زدایی و در اصل در نتیجه سیاست مستعمره سازی آزربایجان تخریب شد.

عمارت باغ «صاحب دیوان محمد علی میرزا» :

عکس زیر در سال 1300 هجری قمری گرفته شده، عمارت باغ «صاحب دیوان محمد علی میرزا» در تبریز است که رضا شاه به بهانه قاجاریه زدائی آن را تخریب کرد و غم انگیز تر آن که زندان کنونی تبریز روی ویرانه همین ساختمان بنا شده است.

اپرای تبریز:

چند ماه بعد از انقلاب اسلامی سالن معروف کنسرت و اپرای تبریز که در اوایل قرن بیستم و به سبک معماری قفقازی، شبیه بسیاری از ساختمان های تاریخی باکو و تفلیس، و با ویژگیهای معماری ایتالیائی مخلوط با نقش و نگار های «روکوکو»ی آلمانی از طرف یک معمار ناشناس ساخته شده بود با بولدوزر ها ویران شده تبدیل به «محل نماز جمعه» گردید. سالن مزبور تا آن زمان تبدیل به نماد هنر و موسیقی آذربایجانی در ایران شده بود».

https://qaraqasqa.blogspot.com/2013/04/blog-post.html

تخریب بناهای نفیس تاریخی تورکی تهران

دربارۀ تخریب آثار متعدد تاریخی تورکی تهران تورک نشین، با سیاست سانسور عمدی اطلاعات توسط پانفارسیسم حاکم در 97 سال اخیر، متأسفانه اطلاعات دقیقی به جز آن که به صورت غیرمنسجم و پراکنده در سایتهای اینترنتی به چشم می خورد در دست ما نیست که در این قسمت به اهم آنها شاره می کنیم:

منصور جدی یئلسویی در کتاب ارزشمند خودش «تاریخ عصر پهلوی: رضاخان میرپنج» در بارۀ «نابودی آثار باستانی دوران قاجاریه» در تهران در دوران سیاه حاکمیت رضا پالانی در صفحات 296- 297 کتابش چنین نوشته است:

«اطرافِ شهر تهران در دوران قاجاریه با خندقی به عمق تقریباً شش متر و عرض بیست متر محصور بود. این خندق دور تا دور شهر حفر شده بود و در چند قسمت روی آن خندق دروازه هایی ساخته بودند که از آثار هنری، معماری و کاشی کاری های بسیار زیبای اوایل قاجار بود. این دروازه ها، تنها راه ورود خروج به شهر بود و هر یک بدین ترتیب نامگذاری شده بودند: دروازه دولت، دروازه یوسف آباد (محل چهارراه کالج فعلی)، دروازه باغشاه، دروازه قزوین، دروازه گمرک، دروازه غار، دروازه حضرت عبدالعظیم، دروازه دولاب، دروازه خراسان، دروازه شمیران و شاید یکی دو دروازه دیگر بوده است که باید اهل فن و ریش سفیدان بدانند! در اطراف میدان توپخانه هم دروازه های زیبایی ساخته بودند که از لحاظ تاریخی و معماری و کاشی کاری نظیر دروازه های شهر بود ولی نه به آن وسعت. دروازه های شهر دارای وسعت ساختمان زیادی بودند که چندین اتاق هم متصل به آن تعبیه شده بود و مأموران دولتی می توانستند در این دروازه ها به سر برند و در آن کشیک دهند. بلدیه تهران (شهرداری تهران در زمان رضا پالانی) از چند سال قبل، به عنوان این که خیابان ها را می خواهد توسعه دهد و پیچ و خمها خیابانها گرفته و بر زیبایی شهر (!) بیفزاید، تمامی این دروازه ها را که اکنون می توانست به عنوان آثار باستانی نفیس و جالب برای توریسم تلقی شود، خراب کرد. البته خرابی برخی از دروازه ها اصلاً تأثیری بر وسعت خیابان نداشت. اما کریم آقا بوذرجمهری، شهردار نظامی وقت تهران در آن زمان که فردی بی اطلاع از مدنیت بود و بعداً به درجۀ سرلشکری رسید (!)، نقشه ای برای ایجاد خیابانها طرح کرده بود و چون (دقیقاً مثل شخص رضا پالانی) فردی نظامی و طبعاً قلدر بود، بی محابا آن ها را خراب کرد و به بهانه مدرن سازی شهر، بسیاری دیگر از آثار و ابنیه دوره قاجاریه را از بین برد. او شب پرچم قرمزی را روی ابنیۀ مردم، اعم از صاحب خانه یا دکان نصب و قبل از این که صاحبان آن اماکن بتوانند نقل مکان کنند و اساس خود را جا به جا نمایند شروع به خراب کردن می کرد که برای مردم بسیار اسباب زحمت و مصیبت شده بود. جالب این که بعضی از دروازه ها تأثیری بر وسعت خیابانها نداشت و نظر به این که باید آثار دورۀ قاجار محو شوند (مانند سردر ارک که نقارخانه روی ان ساخته شده بود)، به هر تقدیر کلیه این ابنیه ارزشمند تخریب گردید. به طوری که اکنون هیچ یک از آنها وجود ندارند. تعجب در این است که خراب کردن دروازه ها در دوران نخست وزیری مخبرالسلطنه هدایت بوده اسست. در صورتی که می توانست جلوگیری کند و خودش در انتقاد از خیانت به آثار اسلاف و اجدامان (زیرا که سازندگان آنها بدون شک اجداد ما و شما بوده اند که در زمان قاجاریه ساخته شده بودند)، چنین نوشته و اعتراف کرده است: « من نمی‌دانم عدل مظفر را به امر شاه از بالای درب مجلس برداشتند یا برای ملق (تملق و چاپلوسی)؟ در خرابی سید نصرالدین استقامت خیابان دلیل بود و آن دلیل علیل بر خرابی دروازه‌ها، بعضی اورپاییان افسوس می‌خوردند. آثاری بود از طرز معماری و خوش تناسب افتاده بود... (حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد چهارم، ص435)». در بارۀ سخنان منصور جدی باید بگوییم که دستور تخریب چون از لندن صادر شده بود و رضا پالانی حاکمیتش در گرو اطاعت از لندن بود، عنصر فراماسونی چون مخبرالسلطنه نیز نمی توانست جلوی تخریبات تورک ستیزانه را بگیرد و این حرفها موضوعیتی ندارد. حاکمیت در دست دشمن بود و دشمن هر چه می تواند دشمنی و عداوت می کند.

قصر تورکی سلطنت آباد نمونه ای دهها ویرانگری فاشیسم راسیست فارس

از جمله بزرگترین و مهمترین و باشکوه ترین و نفیس ترین قصرهای تخریب شده قاجاری در تهران در دوران سیاه رضا پالانی می توان از قصر باشکوه «سلطنت‌آباد» نام برد. این قصر در سال ۱۲67 هـ.ش./ 1888م./ ۱۳۰۵ هـق. به فرمان ناصرالدین شاه، در جلگه شرقی قریه رستم‌آباد تهران ساخته شد. رستم آباد اکنون در محدوده تهران قرار دارد و در شمال شرقی آن واقع است و جزء بخش حومه شهرستان شمیران است و در 4 کیلومتری جنوب شرقی تجریش و سه کیلومتری شمال شرقی قلهک افتاده است. معماری، سبک ساختمان کاخ و تزیینات گچبری آن معرف هنر دوره قاجار است و کوبی زرینی، که نشانه کاخ سلطنتی بود، برفراز بلندترین نقطه شیروانی بام جای داده شده بود. قسمتی از این کاخ توسط رضاشاه پهلوی (بخوانید رضا پالانی) تخریب شد و از مجموعه بناهای یاد شده این کاخ تنها عمارت حوضخانه، تالار آینه و برج سلطنت آباد به جا مانده، که اکنون در اختیار ارتش است و کارهای تشریفاتی ارتش در آن مکان انجام می‌شود. سلطنت آباد بزرگترین باغ ییلاقی ناصرالدین شاه در شمیران بود. ساخت این کاخ در سال ۱۲37 هـ.ش./ 1858م./ 1274هـ.ق. آغاز و در سال 1267 هـ.ش./ 1888م./ ۱۳۰۵ هـ.ق. پایان پذیرفت. از مزیت‌های این کاخ این بود که از چهار سو دارای چشم‌انداز گسترده بود. نخستین راه شوسه که در بیرون از تهران ساخته شد، راه تهران به سلطنت‌آباد در سال ۱۲۷۹ قمری بود. این راه در شمال خندق تهران در محل «پیچ شمیران» آغاز می‌شد و به سوی شمال در راستای جاده قدیم شمیران تا سه راه ضرابخانه پیش می‌رفت و در آنجا دو شاخه می‌شد، یک شاخه در جهت شمال‌شرقی به سلطنت آباد و شاخه دیگر در جهت شمال‌غربی که به تجریش می‌رسید. باغ سلطنت آباد استخری پهناور داشت که در آن چند کرجی برای گردش روی آب و تمرین پاروزنی فراهم بود. در این باغ گذشته از عمارت چند طبقه اصلی، حوضخانه، عمارت بیرونی، عمارت‌های اندرونی، آبدارخانه، برج چند طبقه، و … نیز بر پا شده بود. درون عمارت اصلی، حوضخانه‌ای زیبا با طاق مقرنس کاری داشت و دیوارهایش با گچ‌بری‌های زیبا آذین یافته بود. اتاق‌های هر سه طبقه با گچ‌بری، کاشی‌کاری و آینه‌کاری از بناهای باشکوه و زیبای روزگار خود به‌شمار می‌رفت. هر طبقه از این عمارت دارای اتاق‌های گوناگونی بود. سلطنت‌آباد در دوره پهلوی اول تبدیل به کارخانه مهمات‌سازی ارتش شد و امروزه نیز همچنان همین کاربرد را دارد»

جالب این که رضا پالانی، پسر جلادش و جمهوری ضد تورک و فاشیست اسلامی ایران این گونه تخریبات موحش و موهن آثار تاریخی و فرهنگی نفیس به بهانۀ «مدرن سازی» شهرها صورت داده و می دهند! در حالی که بدون تخریب این ساختمانهای نفیس تاریخی نیز پروژۀ مدرن سازی به خوبی پیش می رود؛ نمونه اش بافتهای تاریخی حفظ شده شهرهای بزرگ اروپایی و آمریکایی، از قبیل کلیساها و کاخهای سلطنتی و غیره است. پیداست که هدف انتقام تاریخی فارسها از تورکها یا بهتر بگوییم انتقام تاریخی پانفارسیسم صلیبی از ملت تورک در ایران بوده و هست. بهانۀ دیگر پانفارسیسم این که ظل السلطان، پسر ناصرالدین شاه نیز در اصفهان آثار تاریخی دوران صفوی را تخریب کرده است. در این باره باید بگوییم که عمل تخریب آثار ارزشمند باستانی توسط هر که باشد و به هر قصدی که صورت پذیرفته باشد، چه تورک و چه فارس نکوهیده و ناپسند است و در فردای آزادی آزربایجان هیچ بنایی تخریب نخواهدشد؛ اما باید در نظر داشته باشیم که حجم و سعت تخریبات ظل السلطان در اصفهان به هیچ وجه به حجم و وسعت تخریبات رضا پالانی نمی رسد. نکتۀ دیگر این که لیست کامل این تخریبات که برخلاف تخریبات آثار تورکی رضا پالانی در ویکیپدیای فارسی موجود است. نکتۀ مهم دیگر این که این تخریبات به هیچ وجه انگیزۀ نژادپرستانۀ استعماری از نوع راسیستی- فاشیستی پانفارسیستی، برای تاریخسازی جعلی و هویت تراشی جعلی برای قوم فارس و علیه ملت تورک را ندارد. نکتۀ دیگر این که رضا پالانی همۀ آثار تاریخی تورکی تهران و تبریز را نابود و ویران کرد در حالی که می دانیم که در اصفهان، بسیاری از آثار تاریخی مربوط به دوران صفویان تورک، مثل سی و سه پل و مسجد شیخ لطف الله و غیره از تخریبات ظل السلطان در امان مانده اند و محملی برای جذب هزاران توریست به این شهر تاریخی بارورشده از دوران صفویان تورک شده اند.

نکتۀ دیگر این که پانفارسها و مانقورتها سعی بلیغ دارند که شخصیتی مثل رضا پالانی را با مصطفی کمال پاشا آتاتورک مقایسه کنند. در این باره باید گفت که آتاتورک که اساساً مخالف حاکمیت عثمانی بر تورکیه بود، کدام یک از آثار تاریخی عثمانیان و قبل از آنها را در استانبول و دیگر شهرهای تورکیه نابود کرد؟ آیا این به آن دلیل نبود که آتاتورک یک تورک وطن پرست بود که بر سرزمینی تورکی حاکمیت یافت و بناهای تاریخی آن را مثل مسجد ایاصوفیا را حفظ کرد؟ آیا ویرانگریهای وحشیانه و مغرضانۀ پانفارسیسم به سردمداری رضا پالانی به ان دلیل نبود که در سرزمین تورک نشین ایران می خواستند تاریخ و هویت جعلی فارسی را حاکم کنند؟

نکتۀ مهم دیگر سوگواریها و عزداریهای پانفارسها و مانقورتهای داخل و خارج ایران برای تخریب بنای قبر رضا پالانی در شاه عبدالعظیم شهر ری توسط صادق خلخالی در سال 1359 است و نیز پروپاگاندای فاشیسم راسیست فارس راجع به جریان پیدا شدن مومیایی سیبیلوی رضا پالانی بعد از گذشت 38 سال از تخریب آرامگاه و پستان به تنور چسباندن تلویزیونهای استعماری من و تو و بی بی سی فارسی و صدای امریکا ایران اینترنشنال، رادیو فردا، ایران فردا و غیره راجع به این موضوع است. پیداست که صادق خلخالی به عنوان یک ملای شعوبی نوکر شعوبیان پانفارس ضد تورک جمهوری اسلامی ایران برای ما مبارزان و فعالان حرکت ملی ملت تورک، یک مانقورت محسوب می شود و جنایتهای او را محکوم می کنیم؛ اما پانفارسهای رضا پالانی پرست باید یک بار برای همیشه بفهمند که رضا پالانی کسی است که صدها بنای تاریخی تورکی را در کل ایران نابود کرده است و کسی که با تخریب آغاز کند سرنوشتش همان تخریب خواهدبود و بس. دنیا محل عمل و عکس العمل و دار مکافات است. هر عمل را عکس العملی است مساوی با آن و در خلاف جهت آن! پس این تخریب مقبرۀ رضا پالانی از طرف صادق خلخالی، صرفاً این عمل او، مورد تأیید ما تورکان بوده و هست. تهران تورک نشین نباید جایی برای مجسمه های دشمنان قسم خوردۀ تورکها باشد. همان گونه که رضا پالانی مجمسۀ نفیس ناصرالدین شاه را در تهران تخریب کرد. مجسمه های خودش و پسر جنایتکارش هم توسط ملت تورک تخریب شد. مورد دیگر نوشتن و چاپ مطلبی تحت عنوان «کوروش دروغین و جنایتکار» توسط همین صادق خلخالی است که بخشی از کتابی به نام «ایام انزوا، جلد دوم: خاطرات صادق خلخالی» چاپ و منتشر شده است و متأسفانه هم اکنون نایاب است و نسخۀ اینترنتی ان هم به کف نمی آید! ما همین دو فقره کار صادق خلخالی، مانقورت ضدتورک جنایتکار را، یعنی تخریب مقبرۀ کثیف رضا پالانی و نوشتن کتاب «کوروش دروغین و جنایتکار» را، صرفاً همین دو کار او را، تأیید و کلیۀ جنایتها و خیانتها و خباثتهای او را در حق ملت تورک آزربایجان و ملل دیگر ایران، مخصوصاً خیانت آشکارش به آیت الله شریعتمداری و جنبش خلق مسلمان تبریز را محکوم می کنیم.

هم اکنون نیز نابود کردن آثار تاریخی تورکی در ایران ادامه دارد

باید بگوییم که ویران کردن آثار باستانی تورکی در ایران محدود و منحصر به دوران پهلوی نبوده و هم اکنون نیز در دوران حاکمیت ضد تورک جمهوری اسلامی ایران ادامه دارد. برای نمونه به چند مورد اشاره می رود:

سرای دلگشا: سرای دلگشا مربوط به دوره قاجار بود و در تهران، خیابان ۱۵ خرداد، بعد از چهارراه گلوبندک، روبروی میدان ارگ، پلاک ۹۵۸ جای گرفته بود. این اثر در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۸۶ با شمارهٔ ثبت ۱۹۸۴۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده بود. در سال ۱۳۸۹ این اثر تاریخی به حکم دیوان عدالت اداری رژیم جمهوری اسلامی ایران، از ثبت آثار ملی ایران خارج و تخریب گردید.

عمارت خیابان صداقت: عمارت خیابان صداقت مربوط به اواخر دوره قاجار بود و در محله منیریه تهران، خیابان هاشم معیری، خیابان صداقت، پلاک ۶۱ واقع شده بود. این اثر در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۸۴ با شمارهٔ ثبت ۱۲۲۱۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده بود. با رای دیوان عدالت اداری رژیم جمهوری اسلامی ایران، این اثر دوران قاجار از ثبت سازمان میراث فرهنگی خارج و بلافاصله توسط مالک آن تخریب گردید. سازمان میراث فرهنگی با توجه به خارج شدن اجباری این بنا از آثار ملی از این سازمان سلب مسئولیت کرد. رییس دیوان عدالت اداری در این موارد سازمان میراث فرهنگی را مقصر دانسته که ملک شخصی مردم را به ثبت می‌رساند.

نکتۀ آخر این که پروژۀ ویران سازی بناهای تاریخی تورکی در آزربایجان جنوبی در 97 سال سیاه اخیر محدود و منحصر به ویرانسازی فیزیکی خشن نبوده و نیست بلکه حاکمیتهای پهلوی و جمهوری اسلامی با عدم رسیدگی و مرمت آثار تاریخی انها را در معرض فرسایش طبیعی و ویرانی قرار می دهند؛ مثل «خانۀ مشروطه اردبیل» که سالیان سال است دلسوزان فرهنگی این شهر دادشان از عدم رسیدگی مسئولان رژیم جمهوری اسلامی در احیا و مرمت این ساختنان نفیس در کوچۀ اسماعیل بیگ اردبیل به آسمان بلند است و از طرف حاکمیت ضدتورک پانفارس کوچکترین اعتنایی به این فریادها نمی شود.

و این تخریبات تا زمان آزادی ملت تورک آزربایجان و کل ایران از چنگ حاکمیت فاشیست راسیست فارس و استقلال آزربایجان جنوبی و تمام یوردهای تورک از ایران ادامه دارد...

اوجالان ساوالان- چهارشنبه- 16 خرداد 1397 هـ.ش - 6 ژوئن 2018م.- 21 رمضان 1439 هـ.ق.