مقدمه

من در این سلسله از مقالاتم کوشیده ام که به جای تبر زدن بر برگها و شاخه ها، یعنی رضاشاه و خاندان پلید پهلوی به ریشه های رضاشاه پرستی و پهلوی پرستی بزنم برای همین مطالب من در نگاه اول بی ربط می نماید در حالی که اصلا بی ربط نیست بلکه اصل مطلب همین است. در هفته های اخیر که چهار قسمت از مقالۀ «خیانتهای رضاشاه پهلوی به ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران» من در سایت آذوح منتشر شد، شاهد یکی دیگر از مکاریهای فاشیسم فارس بودیم و آن پیدا شدن ناگهانی جسد مومیایی رضا پالانی بود. این که این جسد چگونه بعد از این همه سال پیدا شد و پرسشهایی مثل «چرا سبیلهای جناب رضاشاه در تصویرمومیایی درست مانند زمانی که زنده بود سالم و دست نخورده هستند» (؟) بماند، موضوع نیرنگ و حقه بازی عوام فریبانه فاشیسم ضدتورک فارس است. آری! این چشمه حقه بازی و شارلاتانیسم فاشیسم فارس چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران نشان می دهد که فاشیسم فارس به پشتوانۀ پروپاگاندای مسخره و خنده دار خود هنوز امید دارد که رضا پهلوی، نوۀ رضاشاه را بعد از جمهوری اسلامی ایران (شما بخوانید حاکمیت فاشیسم شعوبی- مجوسی فارس ایران) به حاکمیت ایران بیاورد و شعارهای «روحت شاد رضاشاه» در دیماه گذشته در تظاهراتهای پانفارسها و همین پیداشدن ناگهانی مومیایی سیبیلوی رضا پالانی و تأیید رضا پهلوی نیز اجزای تازۀ سناریویی است که پانفارسهای ضدتورک و ضد عرب و ضدانسان قدم به قدم آن را به اجرا درمی آورند. البته حاکمیت راسیست ضدتورک جمهوری اسلامی ایران نیز در این باره اگرچه به ظاهر مخالف است ولی در اصل موافق آمدن رضا پهلوی بعد از خودش به حاکمیت ایران است. هدف بی شک یک چیز است: ممانعت از آزادی ملل تورک و عرب و سایر ملل دربند ایران و جلوگیری از پاکسازی مناطق غیرفارس نشین از عنصر اشغالگر نژادپرست فاشیست فارس و رسیدن ملل غیرفارس ایران، مخصوصاً ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران به استقلال سیاسی. آری! هدف فقط و فقط و فقط نگه داشتن عنصر نژادپرست، مکار، متملق، هزار چهره، نمک به حرام، چاپلوس، نان به نرخ روز خور و فوق العاده فرصت طلب و عقده ای ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان فارس و پانفارس ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان در حاکمیت ایران است و بس. و در این راه هر دم از این باغ بری می رسد. شیاطین نیرنگ باز مکار هر روز یک بازی اهریمنی به نفع عنصر فارس و بر ضد انسانهای غیرفارس مخصوصا تورک و عرب در ایران ترتیب می دهند غافل از این که در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات هیچ حقیقتی زیر لایه های متراکم مکر و نیرنگ و دروغ و شارلاتانیسم باقی نمی ماند. فاشیسم صلیبی و پانفارس درصدد است بر چهرۀ سیاه و قیرگون رضا و محمدرضا پالانی با شیادی ماست بمالد و حقیقت را ماست مالی کند در حالی که وظیفۀ ملی من و امثال من کشیدن حولۀ تر بر این چهره و نشان دادن سیاهی و نکبت و فساد و کرم زدگی آن به انسانهای ملل ایران و آگاه کردنشان است. آری! این که جسد متعفن رضاشاه بعد از آورده شدن به ایران از مومیایی خارج شد و کفن شد و به خاک سپرده شد یک حقیقت است، اما صلیبیان و نوکران پانفارس و مانقورت آنها می خواهند با دوباره مومیایی نشان دادن رضا پالانی به تلویح این پیام را به خائنان و ابلهان ملل ایران برسانند که رضاشاه شما هنوز سالم است؛ یعنی که تفکر پهلویسم و پهلوی پرستی هنوز بعد از صد سال نپوسیده و به خاک نپیوسته و هنوز زنده و سالم است، نترسید و ناامید نباشید رضا پهلوی هنوز زنده است و دوباره او را بعد از آخوندها می آوریم و بر سر شما می گماریم. چرا که شما لیاقت و شرافت آزادی و استقلال از ایران پارس آریایی را ندارد و «ما» باید تعیین کنیم که چه کسی شاه- خدای شما باشد. به راستی که شیطان چه قدر هنرها دارد و به راستی که این کار ما یعنی مبارزه با شیطان مقدس ترین راهی است که یک انسان می تواند در زندگی طی کند. خدا را شاکریم که ما مبارزان راه آزادی و استقلال ملت تورک را طی کنندۀ این راه مقدس کرده است.

تلویزیون استعماری صلیبی ضدتورک صدای آمریکا حامی رضا پهلوی

من طبق رویکرد خاص تحلیلی خودم در این مورد هم می خواهم به زمینه ها و بنیانهای این پهلوی پرستی بپردازم. از تلویزیونهای ماهواره ای تلویزیون صلیبی بسیار خطرناک و مغرض ضدتورک صدای آمریکا Voa Tv Persian سالهاست که از رضا پهلوی به عنوان نژادپرستانۀ «شاهزاده رضا پهلوی» یاد می کند و به هر بهانه ای در برنامه هایی این تلویزیون از او دعوت می کند تا اظهار نظر کند. این در حالی است که از مبارزان حرکت ملی ملت تورک آزربایجان مثل محمودعلی چهرگانی و دیگران هیچ دعوتی نمی شود. در قضیۀ مومیایی رضا پالانی هم این تلویزیون به صورت علنی مومیایی را منتسب به رضا پالانی دانست و از فاشیسم ضد تورک فارس حمایت کرد. این جاست که باید ما مبارزان راه آزادی ملت تورک آزربایجان و کل ایران بدانیم که استعمار صلیبی آمریکایی در جهت مخالفت با منافع ملی ملت تورک در ایران خیلی خطرناک تر از استعمار صلیبی انگلیسی می توانند باشند. چون هر قدرت و تفکر و نحله ای که از رضا پالانی و پهلویسم حمایت کند، بی شک و تردید دشمن مسلم و ذاتی ملت تورک در آزربایجان، کل ایران و کل جهان است. تلویزیونهای پارس تی وی، ایران فردا، من و تو 1 ، ایران آریایی، رادیو فردا، وامثالهم هم دقیقاً همین موضع تلویزیون صدای آمریکا را دارند. کما این که مستند تلویزیونی استعماری ضدبشر رضاشاه در شبکه من و تو 1 ساخته شد.

موضع تلویزیون استعماری بی بی سی فارسی BBC Persian محتاطانه تر و ریاکارانه تر و محافظه کارتر از صدای آمریکاست؛ نه این که استعمار صلیبی انگلیس موافق رسین ملت تورک در ایران به آزادی و استقلال است، نه بلکه استعمار صلیبی انگلیس در هر حال ملا – سیدهای دست پروردۀ خود را که دویست سال برایشان زحمت کشیده و در لژهای فراماسونری خودش آن را پرورده و مفعول کرده و با توطئه به عنوان جمهوری اسلامی ایران به حاکمیت ملل ایران گمارده، به رضا پهلوی جوان و امریکاپرست ترجیح می دهد. بر این اساس ما مبارزان آزادی و استقلال ملت تورک در آزربایجان و کل ایران باید هوشیار باشیم. ما به جز ملت تورک خودمان هیچ دوستی، باز تأکید می کنم هیچ دوستی نداریم.

نکتۀ مهم این که جریان اصلاح طلبی و ملی مذهبی و روشنفکری مذهبی ایرانی همگی همصدا با هم از رضاشاه و پهلویسم حمایت می کنند. این خیلی هم عجیب نیست چون از 200 سال پیش مفکوره ایران پارس آریایی دو بازو داشت یک بازوی (به ظاهر) ضدمذهبی و یک بازوی مذهبی. در کتاب ایران و ارن خودم به همین موضوع چنین اشاره کرده ام: « اسماعیل رائین در کتاب ارجمندش به درستی به همین نکته اشاره می کند: «فراماسونری به وسیلۀ میرزا ملکم خان (ارمنی) وارد این منطقه (ایران) گردید و در ظرف مدّت کمی تمام ناراضیان (از حکومت تورکان قاجار) به ویژه «ملّاها و سیّدها» در آن گرد آمدند» (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج.1، ص525). ملّاها و سیّدهای مفت خور تشیّع باطنی (مجوسی- شعوبی) که در دوران قاجار (حاکمیّت تورکی که از هر لحاظ به پهلوی و جمهوری اسلامی ایران می ارزید)، با بیتوته کردن در مکانهای مقدّس شیعه مثل قم و مشهد و شاه عبدالعظیم و نجف و کربلا و «به متعه دادن زنان و دختران شیعه» یا همان «جاکشی و قرمساقی مذهبی» و یا «خواندن روضۀ اباعبدالله الحسین» با وجود عمّامه و عبا و قبا با تنگی معاش روبه رو بودند و به سختی ارتزاق می نمودند ناگهان در زمان فتحعلی شاه و توسّط سرجان ملکم، سرهارتفورد جونز و سر آرتور هاردینگ، هر سه فراماسونرِ عضو کمپانی هند شرقی انگلستان، مانند سگی که پوزه و دهانش به لاشه آلوده شده باشد، دهانشان به مزۀ درآمدهای حرام موقوفۀ «اود» انگلیس آشنا شد. و از آن به بعد تب انگلیس پرستی آخوندها و سیّدها شروع شد و تا کنون نیز بزرگترین سیّدها و ملّاهای سیاسی، مارک Made In England بر داخل عمّامه شان و قسمت داخلی عبا و قبایشان چسبید و همۀ سردمداران نظام کنونی همه و همه این مارک را دارند. باری از فراماسونهای مشهور به غیر از سیّد جمالِ اسدآبادی می توان از «میرزا مهدی امام جمعۀ اوّل تهران» نام برد که در زمان محمّدشاه قاجار می زیست و در توطئۀ قتل قائم مقام فراهانی تورک دست داشت و پسرش میرزا ابوالقاسم امام جمعه که در زمان امیرکبیر، امام جمعۀ تهران بود و هم با انگلیسیها و هم با روسها ارتباط خاصّی داشت. البتّه این خودفروختگی رجال پارس به فرماسونری انگلیسی و فرانسوی و یهودی آن قدر ادامه پیدا کرد که در تهران در عصر پهلوی دوم در بین سالهای 1955- 1957م. (1334-1336 هـ.ش) استاد اعظمی به نام کریستوفر اسحق فری یهودی انگلیسی پیدا شد که ششصد تن از رجال فارس و پانفارس ایرانی، ملّا- سیّد و غر ملّا- سیّد برای تعظیم خم شده و بر دست او بوسه می زدند (ر.ک. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج3، صص 155- 157).

زمانی که رفسنجانی زنده بود گفتگوهای پنهانی سیاسی بین این عنصر خبیث معدوم ضدتورک با مجاهدین خلق و رضا پهلوی در جریان بود که در نهایت برای رسیدن رضا پهلوی به حاکمیت ایران بهعد از سرنگونی جمهوری شیطانی ایران به توافق رسیدند. جنبش موسوم به جنبش سبز به سردمداری محمد خاتمی ضدتورک ذاتی پلید و میرحسین موسوی برآیند و حاصل این توافق پنهانی فاشیسم ضدتورک فارس بود که اکنون نیز ادامه دارد. پس تلویزیون سیاسی ضدتورک پارس پرست سیمای آزادی (تلویزیون مجاهدین خلق ایران) و تلویزیون رها را نیز باید در همین طیف دسته بندی کرد.

تمام این کوششهای مغرضانۀ نژادپرستانۀ صلیبی ضدتورک و ضدعرب را باید ادامۀ استعمار فرهنگی و سیاسی استعمار صلیبی غرب با نوکری فاشیسم فارس (چه فارس و چه مانقورت) ارزیابی کرد. در قسمتهای قبل این سلسله مقالات گفتم رویکرد و نگاه من به استعمار ملت تورک و سیستم مانقورتساز صلیبی که دویست و سه سال است، دقیقاً از زمان انتشار کتاب تاریخ ایران سرجان ملکم، در کار است یک هدف دارد: جلوگیری از آزادی و استقلال ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران، جلوگیری از به هم پیوستن آزربایجان جنوبی به شمالی و تشکیل آزربایجان واحد قدرتمند و جلوگیری از پیوستن آزربایجان واحد و قدرتمند به تمامی یوردهای تورک ایران (قاشقای، افشار و غیره) و اتحاد کل تورکهای ایران با هم و پیوستن همگی به تورکیه و تکمیل کمربندی که توران بزرگ را در آینده تشکیل بدهد. هدف مسلماً این بوده و هست. حال اگر شما در فردای ایران اهریمنی ببینید که رضا پهلوی به رهبری حاکمیت جمهوری اسلامی ایران رسید و تنها اسمش را دوباره به کشور پادشاهی ایران تغییر داد و عناصر ملا- سید آن را حذف نکرد، هیچ تعجب نکنید. چون همان طور که بارها و بارها و بارها نوشته ام و باز هم می نویسم فاشیسم فارس در ایران دو بال یا دو بازوی سیاه دارد: فاشیسم پهلویسم و فاشیسم خمینسیم. به عبارت دیگر گفتمان صلیبی کورش پرست پهلویسم ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان ایران پارس آریایی و گفتمان صلیبی کورش پرست خمینیسم ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان ایران پارس آریایی، که همان تشیع مجوسی پارسی شعوبی ضدتورک و ضد عرب و ضدانسان جمهوری اسلامی ایران باشد.

ایجاد حوزۀ علمیۀ قم و پروردن ملا- سیدهای شعوبی مجوسی ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان در آن

پروردن ملا- سیدیسم شعوبی مجوسی ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان خیانت، جنایت و خباثت عظیم استعمار صلیبی انگلیس بود که به دست نوکر حلقه به گوش خود رضا پالانی آن را به مرحلۀ اجرا گذاشت. قبل از این که این حوزۀ شیطان در سال 1301 هـ.ش. 1922 م. بعد از کودتای سیاه انگلیسی رضا پالانی تأسیس شود. حوزۀ علمیه نجف اشرف مرجع دینی شیعیان ممالک محروسه قاجار چه تورک و چه غیرتورک بود. حوزه های دیگر کربلا و سامره بودند؛ اما حوزۀ نجف سردمدار پرورش ملا- سیدهای شیعه بود. در همان زمان هم ملا- سیدهای فارس از اموال حرام موقوفۀ اود انگلیس شکمها پرمی کردند و پرورده می شدند؛ در داخل ایران هم همین ملا-سیدهای فارس عضو تشکیلات فراماسونری صلیبی انگلیس می شدند تا زمینه برای انقلاب صلیبی ضدتورک مشروطیت را فراهم آورند. ستارخان با تلگرام و فتوای آخوند ملّا محمّدکاظم خراسانی، ملای انگلیسی ضدتورک فارس به تهران لشکر کشید و حاکمیت تورک قاجار را به نفع فارسها شکست داد. این نکات مهم را در کتاب ایران یا ارن خودم به تفصیل توضیح داده ام:

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=697

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=23481:1393-07-14-01-47-41&catid=2:10&Itemid=18

آخوندهای فارس و مازندرانی و رشتی ضدتورک در دویست سال اخیر نقش مهمی در تضعیف حاکمیت تورک قاجار و به قدرت رسیدن عنصر فارس (رضا پالانی) برعهده داشتند. جالب این که اولین ملای فارس ضدتورک که با تمام وجود و با دل و جان به فراموشخانۀ میرزا ملکم خان ارمنی ( اولین لژ فراماسونری ایران) پیوست، میرزا زین العابدین تهرانی، امام جمعۀ تهران بود. ملا-سیدهای غیرتورک دیگر مانند میرزا مهدی امام جمعۀ اوّل تهران در زمان محمدشاه که در توطئۀ قتل قائم مقام فراهانی تورک دست داشت و پسرش میرزا ابوالقاسم امام جمعه عضو فراماسونری انگلیس در زمان ناصرالدین شاه که در توطئۀ قتل امیرکبیر تورک دست داشت، آخوند ملّا محمّدکاظم خراسانی، میرزا محمّد حسین نائینی، سیّد عبدالله بهبهانی، شیخ محمّد واعظ، سیّد عبدالله مازندرانی، آیت الله میرزا حسین فرزند میرزا خلیل تهرانی، سیّد محمّد باقر شفتی مرجع تقلید در زمام محمدشاه قاجار در اصفهان، سیّد محمّد طباطبایی (از خاندانِ فراماسونِ ضدّ تورک طباطبایی)، سیّد عبدالله بهبهانی و دیگران همگی از کسانی بودند که هرچند در حوزۀ نجف پرورده شده بودند، اما با گرفتن پول و پر کردن شکمها با مال حرام موقوفه اود انگلیس به نوکری استعمار صلیبی ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان انگلیس درآمده و در «راه صلیب» توطئه ها و نیرنگها می کردند. اما با این وجود در داخل ایران هیچ جایی برای پرورش ملا –سیدهای فارس پرست ضدتورک و ضد عرب انگلیسی صلیبی نداشتند؛ یعنی این که حاکمیت تورک قاجار چنین اجازه ای به انها نمی داد ولی بعد از کودتای سوم اسفند 1299 هـ.ش. رضا پالانی به فرمودۀ انگلیس در قم به این ملا-سیدهای فارس ضدتورک اجازه داد که حوزۀ علمیه قوم (قم جعلی) را در شهر تورک نشین و آزربایجانی قوم در سال 1301 هـ.ق./ 1922م. تاسیس کنند و لانۀ شیطان پروری را به داخل ایران بکشانند.

باید دانست که اگر رضا پالانی «به صورت اتفاقی» توسط استعمار صلیبی انگلیس کشف و شاه ایران شد، اما انگلیس روی ملا- سیدهای خود از صد سال پیش از رضا پالانی در هند و عراق و ایران سرمایه گذاری کرده بود. با این حساب الگوی گفتمانی که ما از آن به عنوان «تشیع شعوبی مجوسی پارسی» نام می بریم و اکنون در هیأت جمهوری اسلامی ایران بر ایران حاکم است، الگویی است که استعمار بریتانیا خیلی بیش و پیش از پهلویسم روی آن سرمایه گذاری کرده بود و اکنون در پوشش حاکمیت ضدتورک جمهوری اسلامی ایران توسط اساتید اعظم خودش علی خامنه ای، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، حسن روحانی و همه سردمدران ملا- سید و غیرملا-سید خود دارد از آن بهره برداری می کند. بهره برداریهایی چون سرکوب و نابود کردن مبارزان آزادیخواه ملت تورک و ملت عرب، چپاول نفت، گاز و معادن ملل غیرفارس ایران به نفع قوم فارس و به نفع استعمار صلیبی غرب و غیره. بنابراین معلوم است که چرا انگلیس بر خلاف آمریکا که مخصوصاً روی رضا پهلوی حساس است، روی او زیاد مانور نمی دهد.

این حقایق را در بررسی تحلیلی تاریخ 200 سالۀ اخیر ایران می شود به روشنی دید. سر هارتفورد جونز 200 سال پیش دربارۀ استفاده از وجوهات موقوفۀ اود هند که در اختیار سفارتخانۀ انگلستان در بغداد و تهران قرار داشت، برای خریدن و فراماسون کردن ملّا- سیّدهای شیعۀ فارس و اقداماتی اینچنینی می نوشت: «این پول در دست من اهرمی بود که می توانستم با نیرویش همه چیز را تکان بدهم و به حرکت درآورم»! در کتاب ایران و ارن خودم رابطۀ عمیق استعمار صلیبی انگلیس با ملا- سیدهای فارس را چنین تشریح کرده ام: « سر آرتور هاردینگ، سرکنسول انگلیس در زمان محمّدعلی شاه که عامل اصلی وقوع انقلاب فراماسونی مشروطیّت بود، در کتابش می نویسد: «یک اهرم قوی که باعث شد بین من و روحانیّون ایران روابط حسنه ایجاد کند وجوه اوقاف «اود» بود. (مقایسه کنید با سخن سر هارتفورد جونز پیش گفته ). این وجوه که اکنون میزان آن خیلی زیاد شده توسّط پادشاه اود وقف شده که به مرور صرف تحصیل محصّلین شیعه شود. البتّه محصّلینی که در مدارس کربلا و نجف تحصیل کنند و بعدها به تدریس علوم دینی شیعه بپردازند. این وجوه سالها بود که توسّط نمایندۀ رسمی دولت انگلیس مقیم بغداد مصرف میشد و مبالغ آن در زمان من (سر آرتور هاردینگ) خیلی زیاد شده بود. لیکن همیشه «دوستان مذهبی» (ملّا- سیّدها) من تقاضا داشتند جوانهای مستعدّ خانواده های خودشان، که روابط و بستگی با علمای برجستۀ مذهبی شیعه داشتند، از این وجوه استفاده نمایند و عالم بشوند و بعدها مجتهد یا عالم (مرجع تقلید شیعیان جهان و ایران) در علوم دینی از کار درآیند. من این موضوع را خیلی مهم دانستم وجوه موقوفه را در اختیار کلنل نیومارچ گذاشتم تا با توجّه کامل و «طرز مخصوصی» آن را اداره کند و دقّت و توجّه منصفانه ای که از طرف کلنل نیومارچ و خود من به درخواستهای قبول این محصّلین ابراز می شد، فرصت مناسبی پیش آورد که با علمای بزرگ روحانی مربوط شوم! و در آنها نفوذ پیدا کنم و من سعی داشتم که از طریق تماس یافتن با رؤسای این طبقۀ متنفّذ، از آنها استفاده نمایم». توضیح این که خود این کلمۀ «روحانی» کلمه ای صلیبی و مسیحی است در اسلام عالم، سیّد و ملّای عمّامه دار داریم و امّا اطلاق اسم روحانی به این «جسمانی»ها، این حرامخواران و مفت خورهای عمّامه به سرِ جنایتکار و خائن به ملّت، نیز توطئۀ انگلستان است. همین طور است القاب موهنی مثل «آیت الله» که در اسلام نبوده و نیست بلکه درجه ای از درجات سرّی فراماسونری انگلیسی است. سر آرتور هاردینگ و کلنل نیومارچ تا سال 1906م. 1323ه.ق. با تقسیم این وجوه بین ملّاها و سیّدهای شیعه و برقراری حقوق و مزایا برای اهل عمایم در ایران و بین النّهرین هر عملی که خواستند بکنند، کردند. هاردینگ از سال 1901م. تا 1906م. (1285ه.ش. سال صدور فرمان مشروطیّت و فرمان تشکیل مجلس شورای ملّی از سوی مظفّرالدّین شاه قاجار که در واقع جشن پیروزی استعمار انگلیس بود) در ایران مقام وزیر مختاری داشت و ظرف شش سال مأموریّت خود در ایران و توسعۀ مبارزۀ پنهان روس و انگلیس بر سر تقسیم ایران به مناطق نفوذ، حوادث گوناگونی را (از جمله بست نشینی های آخوندهای فراماسون سیّد محمّد طباطبایی و سیّد عبدالله بهبهانی و سیّدجمال الدّین واعظ اصفهانی و میرزا مصطفی آشتیانی در شاه عبدالعظیم به همراه «عوام کالانعام» (به گفتۀ خود ملّاها و سیّدها) در حرم عبدالعظیم و سپس بست نشینی همینها با افزوده شدن شیخ فضل الله نوری در سفارت انگلیس! و بار گذاشته شدن دیگهای بزرگ پلو و خورش انگلیسی در سفارت انگلیس و بهره مند شدنشان از آن دیگهای پر از پلو و خورش انگلیسی!) به وجود آورد و رهبری کرد از آن جمله می توان کوشش در راه استفادۀ اقتصادی و سیاسی از ایران، انعقاد قرارداد نفت جنوب، تشویق به تشکیل قارچ وار و عجیبِ انجمنهای سرّی مخفی فراماسونری و داخل کردن عناصر مزدور در مبارزات برحقّ ملّتهای ایران برای برقراری مشروطیّت، که در عمل با نفوذدادن مهره های ملّا و غیر ملّا به ایجاد مشروطیّت ضدّ تورک منجر شد، دامن زدن به بلواها و انقلابها در سراسر ایران با رهبری ملّاهای فراماسون سرسپردۀ روس و انگلیس برای تضعیف هرچه بیشتر حاکمیّت تورک قاجار و زمینه سازی برای گرفتن حاکمیّت از تورکان و دادن آن به فارسها، از همه مهمتر از بین بردن نفوذ روسیّه تزاری در دربار مظفّرالدّین شاه و جانشین کردن طرفداران، عمّال و جاسوسان و مخبران انگلیس در سازمانهای درباری و دولتی ایران بود» (با استفاده از مقالۀ «خیانت مزدوران روس و انگلیس در دوران قاجار»).

آری! ملا-سیدهای فارس مأمور بودند که از استعمار صلیبی انگلیس در راه تورک ستیزی و عرب ستیزی و انسان ستیزی حمایت کنند و عنصر فارس را به حاکمیت کشوری بیاورند که در آن اقلیت بود. جالب این که ملا-سیدهای فارس و مازندرانی و رشتی و تازه مسلمان (دؤنمه یهودی) بر خلاف ملا- سیدهای سنتی تورک تظاهر به دفاع از مدرنیسم و قانون و مشروطه و آزادی و وطن کردند؛ در حالی که ملا-سیدهای سنتی تورک در همان روش خشن سنتی خودشان پایدار ماندند و عوام ملت تورک را در برابر دموکراتها و نواندیشان همین ملت پیشرفته قرار دادند! این یعنی فرصتی طلایی برای پانفارسیسم و مانقورتیسم که به بهانۀ مبارزه با سنت و مذهب خرافات زدۀ تشیع، به ترویج اندیشه ها و مفکورۀ مدرن نمای ایران پارس آریایی و خرافات صلیبی- یهودی آن مثل عظمت ایران باستان و شکوه هخامنشیان و کورش و داریوش و دارا و بهمن و شاپور و غیره و ضدیت با دو عنصر تاریخساز تورک و عرب به بهانۀ ضدیت با اسلام بپردازند و جالب این که ملا- سیدهای فارس دانسته و به عمد به صورت جدی از همین گفتمان نژادپرستانه که مخالف روش کلی دین مدارشان بود، طرفداری جدی کردند. نمی دانم توانستم بازی پیچیدۀ صلیبی که بر سر ما ملت تورک درآوردند؛ یعنی روشنفکر تورک ما را در مقابل ملا- سید تورک ما قرار دادند و به بهانۀ مبارزه با ملا-سیدهای ضدتمدن و پیشرفت، ملت تورک ما را به ورطۀ مانقورت شدن، یعنی فارس پرستی و ایران پرستی و آریاپرستی و ضدیت با اصل و نسب و نژاد و زبان و هویت تورک خودشان کشاندند، توانستم خوب تشریح کنم یا نه. دردهایی که ما ملت تورک می کشیم و زخمهایی که خوردیم آن قدر زیاد و مهیب و عمیق است که نمی دانم کدام یک را تشریح کنم و هم نمی دانم که آیا به خوبی از عهدۀ تشریح و تفهیم مطلب برمی آیم یا نه. امیدوارم این مطالب مرا نه فقط دشمنان ملت تورک، بلکه انسانهای ملت تورک هم بخوانند و درازی مطلب را بهانه ای برای نخواندن نکنند.

در کتاب ایران و ارن خودم راجع به موضع ضدتورک ملا-سیدهای تورک و موضع فارس پرست ملا-سیدهای فارس نکاتی نوشته ام که نمی دانم متفکران حرکت ملی ملت تورک دربارۀ ان می اندیشند یا نه؟ « چون هدف ما از نوشتن این کتاب تحلیلِ تاریخ و تاریخ تحلیلی ملت تورک آزربایجان جنوبی است و قصد نداریم فقط گزارش نویسی و وقایع نگاری کنیم، بهتر است به تحلیل نقش و جایگاه قشر پلید ملّا- سیّد (به قول انگلیسیها و فراماسونها: روحانیّت یا روحانیّون) فارس و تورک بپردازیم: معادلۀ عجیبی است. قشر ملّا سیّد ملّت فارس، به جز چند تن بی ارزش مثل شیخ فضل الله نوری معدوم، که مخالف مشروطیّت، تحصیل دختران و زنان و یک اُمُّل و متعصّب مذهبی به تمام معنا بود، عموماً با اغراض و مقاصد و اهدافِ خاص سیاسی استعماری (انگلیسی) که مهمترینش تورک ستیزی و گرفتن حاکمیّت سیاسی از تورکان (قاجار و آزربایجان) و دادن آن به نخبگان فارسِ پانفارس ایران بود، «ظاهراً» طرفدار مشروطیّت و تحدید قدرت شاه قاجار و طرفدار دموکراسی بودند. ملّایان و سیّدهای مخوف و فراماسونری چون سیّدجمال الدّین اسدآبادی، سیّدمحمّد طباطبایی، سیّد عبدالله بهبهانی، میرزا محمّدحسین نائینی، ملّا محمّد کاظم خراسانی و ... . حال بیاییم و نگاهی به ملّا سیّدهای فعّال تورک در آزربایجان بیندازیم. در همان زمانی که ملّا سیّدهای فراماسونر فارس و پانفارس در زیارتگاهها و مراکز مذهبی قم و تهران برای اعتراض بست نشینی می کردند و از پلو انگلیسی شکمها پر می کردند و با بازاریهای خائن متّحد شده بودند تا قدرت را از قاجارّیان تورک و آزربایجانیها بگیرند، سیاست استعماری انگلستان در آزربایجان درست به عکسِ تهران بود. ملّا سیّدهای تورک آزربایجان طبق فرمودۀ انگلستان، به بهانۀ دفاع از مذهب تشیّع و شریعت اسلام با هر ندای آزادیخواهانه و روشنفکرانه و نوگرایانه و دموکراسی خواهانه ای، با چسباندن انگِ کمونیسم و بلشویسم و بابی و ضدّ امام زمان، مبارزه می کردند. و درست عکسِ موضع ملّا سیّدهای فارس را داشتند! این خیلی عجیب و قابل توجّه است. سیاست کلّی انگلستان همان طور که در این کتاب (ایران یا ران) بررسی کردیم تأکید بر ماندن ملل ایران در جهل و خرافه بود. امّا چه طور شد که در فارسستان و تهران، اصفهان، مازندران، شیراز آن روزگار، ملّا سیّدها، که طبعاً باید مروّج و اشاعه دهنده و عامل اصلی جهل و خرافه و عقب ماندگی باشند، ناگهان روشنفکر، مشروطه خواه، قانون طلب، مجلس خواه و دموکرات شدند ولی در تورکستان و آزربایجان ایران، همین قشرِ پلید کماکان وظیفۀ اصلی و تاریخی شان را در ترویج خرافات مذهبی و دفاع سرسختانه از آنها، مبارزه با آزادیخواهان، علم دوستان، فرهنگ دوستان و مشروطه طلبان و دموکراتها و طرفداران حقوق بشر و هر انسان آزاده ای ادامه دادند و به هنجارشکنی، ساختارشکنی و آشنایی زدایی (!) دست نزدند؟! زمانی که آخوند محمّدکاظم خراسانیِ فارس، نوکر انگلستان، «رهبر نهضت مشروطیّت ایران»، همان آخوند شیّادی که با تلگرام خود ستّارخان را به مسلخ یپرم خان ارمنی فرماسون کشاند، از مشروطیّت حمایت جانانه می کرد، آخوند آقا میرزا علی اکبر اردبیلی تورک، نوکر انگلستان از لحاظ سیاسی کاملاً مخالف او بود و علم مخالفت با مشروطه خواهان، آزادیخواهان و دموکراتها را بر دوش می کشید!! (ر.ک. اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج3، ص342)». جالب این که ملا-سیدهای تورک آزربایجان دقیقاً بر اساس همین موضع ضد دموکرات و ضد مدرنیته بود که با نهضت اصیل و مردمی پیشه وری مخالفت کردند و ملا-سیدهای پلیدی چون سید یونس اردبیلی به خاطر همین موضع فتوای «قتله» داد و تجاوز به نوامیس فدائیان آزربایجان و کشت و کشتار بی رحمانۀ فدائیان و رحم نکردن به کودکان و حتی نوزادان این مبارزان به فتوای همین ملا-سیدهای خائن توسط قشر اراذل و اوباش مذهبی تورک به انجام رسید. این موضوع را در مقاله خودم با عنوان «بررسی تحلیلی تأثیرات مانقورتیسم مذهبی شیعه- فارس بر حرکت ملی آزربایجان جنوبی» به تفصیل بررسی تحلیلی کرده ام:

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=25865:1394-01-13-22-30-46&catid=2:10&Itemid=18

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=2299

آری! رضاشاه را صلیبیان و پانفارسها و مانقورتها پدر مدرنیته و مدرن کردن ایران می شمارند. اگر به راستی رضا پالانی پدر مدرنیته بود، پس چرا حوزۀ علمیۀ ملا-سید پرور قم در زمان او تأسیس شد؟ مگر نه این که در هر عصری ملا-سیدها مخالف پیشرفت و مدرنیسم و مدافع سرسخت سنت و خرافات مذهبی بوده و هستند؟ نه به خاطر این بود که هزاران ملا-سید ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان فارس یا فارس پرست قرار بود در همین حوزۀ علمیه قم به دستور انگلیس پرورده و بر ملل ایران مستولی شوند؟ اگر رضا پالانی ضد خرافات مذهبی و ضد دین و مدرن بود چرا نسل ملا-سیدها را از میان برنداشت؟ آیا نمی توانست ملا- سیدهایی نظیر کاشانی و خمینی را که در همان زمان زنده بودند و در حوزۀ علمیه پرورده می شدند از میان بردارد؟ کدام سیاستی مانع از این کار می شد در حالی که رضاشاه دیکتاتور مطلق بود و هر کاری که می خواست می کرد؟ جواب مشخص است: استعمار صلیبی انگلیس روی ملا-سیدهای ایران سرمایه گذاری کرده بود و آنها را لازم داشت که بعدها انقلاب دیگری نظیر انقلاب مشروطیت، با اسم اسلام و به نام انقلاب اسلامی ایران راه بیندازد و ملا- سیدهای فراماسون هندی و یهودی دؤنمه و فارس و فارس پرست را بر سرکار بیاورد و ملا-سیدهای غیروابسته تورک خودش مثل شریعتمداری و خویی را از میان بردارد و بر سرنوشت تمامی ملل ایران اعم از شیعه و سنی مسلط کند. این بود راز مدرنیته همراه با ملا-سید رضا پالانی.

نگاهی به جریان ملی- مذهبی و روشنفکری دینی تلفیق تشیع مجوسی شعوبی پارسی با کوروش پرستی یهودی صلیبی ضد تورک و ضد عرب

نکتۀ قابل ذکر که در علت اصلی طرفداری ملی- مذهبیهای ضدتورک فارس از رضاشاه باید همواره در نشر داشت، ماهیت سیاه روشنفکری دینی ایرانی (شما بخوانید روشنفکری دینی فارس پرست) است که این نحلۀ فکری نژادپرستانۀ ضدبشری به شدت مورد حمایت استعمار صلیبی غرب از جمله آمریکا و انگلیس است. روشنفکری درجهان غرب اساساً جریانی بوده و هست مبتنی برای روشنگری، عقل گرایی، علم گرایی و ضدیت با دین و خرافات مذهبی. جریانی است مبتنی بر تفوق عقل بر شرع و علم بر خرافات. چگونه شده است که در ایران پارس زدۀ ضدتورک و ضد عرب، فاشیسم نژادپرست فارس به نیرنگ روشنفکری دینی که در ذات خود از لحاظ فلسفی و نظری حاوی تناقض اساسی و اجتماع نقیضین ( اجتماع عقل با شرع و علم با خرافات) است، متوسل می شود؟

آری! این امر نیز در تاریخ 200 سالۀ ایران و نیرنگ استعمار صلیبی انگلیس زمینه و سابقه دارد. دربارۀ چگونگی سوء استفادۀ استعمار صلیبی انگلیس از پتانسیل نحس مذهب تشیع برای در قدرت نگه داشتن عنصر فارس باید بگوییم که آنچه ما به عنوان روشنفکری دینی یا نواندیشی دینی در ایران می شناسیم و فاشیسم فارس در نوشته های خود به شدت از آن دفاع می کند، تلفیق و درهم آمیختن دو متناقض دین و عقل برای در قدرت نگه داشتن عنصر فارس در ایران اهریمنی زده است. جرقۀ این مفکوره اهریمنی یعنی روشنفکری دینی از نوع پارسی ضدتورک و ضد عرب آن از سیدجمال الدین اسدآبادی افغانی (؟) زده شده است. این انسان مجهول الهویه ای که عضو بیش از 9 لژ فراماسونری بوده است به عنوان سردمدار بیداری اسلامی (؟) در ویکیپدیای فارسی و کتابهای تاریخ در مدارس و دانشگاههای جمهوری اسلامی ایران (شما بخوانید جمهوری فراماسونری صلیبی ایران) شناسانده می شود، در اصل مأمور رسمی مفعول شدۀ فراماسون استعمار صلیبی انگلیس بود. در کتاب ایران و ران خودم در این باره نوشته ام: «سیّد جمال الدّین اسدآبادی (ضدّ تورک ، فراماسون نژادپرست مرموز و ضدّ تورک با عضویّت در 9 لژ فراماسونری با 21 نام مختلف! برای شدّت وابستگی روحانیّون شیعه پارس به رهبری این فرد مرموز به لژهای فراماسونری انگلستان، فرانسه و روسیّه ر.ک. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج1، صص359 تا422 ) . خواندن جزئیّات خیانتها و جنایتهای این فرد تعلیم دیده در لژهای مخوف لندن که همراه با تجاوز جنسی به او برای سنجیدن میزان وفاداری اش به لژهای فراماسونری یا عقده ای کردنش بوده و برگشتن او به ایران و عامل اصلی ترور ناصرالدّین شاه قاجار شاه تورک به دست شاگرد پانفارس و نژادپرستش میرزا رضا کرمانی شدنش شد، مو را از وحشت به تن انسان سیخ می کند. این شخص مؤسس لژ فراماسونری انگلیسی سید جمال الدّین اسدآبادی بود که بعدها به «لژ اسلام» مبدّل شد و جایگاه ملا-سیدهای حاکمیت صلیبی ضدتورک و ضد عرب جمهوری اسلامی ایران مثل علی خامنه ای (استاد اعظم لژ مزبور) ، علی اکبر بهرمانی (هاشمی رفسنجانی استاد اعظم)، مهدوی کنی (استاد اعظم)، سیّدمحمّد خاتمی، حسن روحانی، غلامعلی حداد عادلف علی اکبر ولایتی و همۀ سرانِ سیاه عمّامه و سفید عمّامه و بی¬عمّامۀ جمهوری اسلامی ایران، بوده و هست».

آری! روشنفکری دینی پارسی مجوسی شعوبی در ایران یعنی درآمیختن کوروش پرستی یهودی صلیبی با آموزه های تشیع مجوسی شعوبی فارسی تحت عنوان بحثهای عوام فریبانه. بی دلیل نیست که فراماسون کهنه کاری چون علی اکبر ولایتی که ریش و پشم تشیع دور لبها و چانه اش دارد، می آید و از ایدۀ صلیبی «ذوالقرنین بودن کورش هخامنشی» و شروع تاریخ تمدن از 2500 سال در کتابهای درسی مدارس و دانشگاههای جمهوری اسلامی ایران دفاع می کند و بی دلیل نیست که نویسندگان پرتعداد ملا-سید «تفسیر نمونه» که تفسیری بر اساس معیارهای تشیع مجوسی شعوبی پارسی محسوب می شود و تحت نظر ناصر مکارم شیرزای، فراماسون کهنه کار معروف صلیبی نوشته شده است، از ایدۀ صلیبی ابوالکلام آزاد، فراماسون پارسی هندی، راجع به ذوالقرنین بودن کوروش حمایت مطلق کرده است. جالب این که اکثر نویسندگان این تفسیر پارسی ملا-سیدهای فراماسون اند. «از جملهٔ مؤلفان این تفسیر می‌توان به: محمدرضا آشتیانی، محمد جعفر امامی، داود الهامی، اسداللّه ایمانی، عبدالرسول حسنی، سید حسن شجاعی کیاسری، سید نورالله طباطبائی، محمود عبداللهی، محسن قرائتی و محمد محمدی اشتهاردی اشاره کرد. خوانندۀ محترم به خوبی می تواند از خلال این سطور بفهمد که فاشیسم فارس با ریش و عمامه و عبا و قبای ملا-سیدهای ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان خودش، با چه ترفندهای ظریف و مطالعه شده و کارشده ای چون پیوند بین کوروش خاخام منشی با ذوالقرنین مقدس قرآنی می تواند خود را بازتولید و احیا کند. آیا این اتفاقی است که در تفسیر المیزان مانقورت اعظم محمدحسین طباطبایی هم به ذوالقرنین بودن کوروش اشاره شده است؟ این تنها یک نمونه از ترفندهای روشنفکران دینی فارس و فارس پرست بود. باقی را خود خواننده بهتر می تواند حدس بزند. در کتاب ایران و ارن خودم همین ایجاد پیوند و پل بین تشیع مجوسی شعوبی پارسی با پهلویسم یهودی صلیبی را در یکی دانستن کوروش و ذوالقرنین قرآنی توسط علی اکبر ولایتی و نوچه هایش چنین نوشته ام: «جلیل عرفان منش پانفارس جمهوری اسلامی ایران که روی تز صلیبی و خطرناک «کوروش=ذوالقرنین» کار کرده و کتاب «کوروش و بازیابی هویّت ملّی ایرانیان، تحقیقی علمی دربارۀ پیشینه و کیستی ذوالقرنین» را با مقدمه¬ای از علی اکبر ولایتی نژادپرست ضدّ تورک نوشته و جریان فکری «اسلام آریایی»، «کوروش پرستی اسلامی» یا «تشیّع پارسی» را به دستور علی اکبر ولایتی ضدّ تورک، تئوریزیه و ایدئولوژیزه کرده است، کتاب دیگرش «حیات معنوی ایرانیان» با مقدمۀ دکتر علی اکبر ولایتی است».

ملاحظه می شود که با این تحلیل، جمهوری اسلامی ایران هیچ فرقی تأکید می کنم هیچ فرقی در اصول ایدئولوژیک و گفتمانی با پهلویسم رضاشاهی و محمدرضاشاهی ندارد و حتی بسیار بسیار بسیار خطرناک تر از آن است؛ چرا که نژادپرستی صلیبی ضدتورک و ضد عرب پارسی را با استفاده از فتواها و نوشته های سمی ملا-سیدهای مجوسی شعوبی شیعه توجیه مذهبی کرده و بلکه رنگ خدا و قداست می بخشد و به مغزشویی گستردۀ غافلان مذهبی ملت تورک و ملل غیرفارس دیگر ایران می پردازد. در هفته های گذشته شخص من با یک مانقورت مذهبی «حسین پرست رضا پالانی پرست» ( جمع این دو شاهکار تشیع مجوسی شعوبی پارسی است) در تلگرام بحثها داشتم که حرفهای من راجع به خیانتهای رضا پالانی به ملت تورک که سنگها و بلکه کوهها را سوراخ می کند در مغز سیاه شدۀ ان مانقورت نمی رفت که نمی رفت. توجه سردمدران حرکت ملی ملت تورک را به این خطر بزرگ جلب می کنم. بهوش این مفکوره بسیار بسیار بسیار خطرناک است. جالب است: حسین پرستی و ابوالفضل پرستی چگونه با رضا شاه پرستی جمع می شود؟ این شاهکار فاشیسم صلیبی فارس است. سالهاست که این جمع مذهب تشیع مجوسی شعوبی فارسی با کوروش پرستی یهودی صلیبی در ایران در بین فارسها و تورکها و همه ملل ایرانی (به جز سنی ها) دیده می شود. و سالهاست که من، اوجالان ساوالان هشدار می دهم که فردوسی پرستی با حسین پرستی یک جا جمع شده است و ما کار دشواری در مبارزه و نابود کردن این مفکورۀ حقیقتاً شیطانی داریم.

آری! روشنفکری دینی ایرانی همین ماهیت را دارد. پیوند تشیع مجوسی شعوبی پارسی با زردشتیگری که اساس شاهنامۀ فردوسی است و کوروش پرستی یهودی- صلیبی که کار دشواری نیست. مبانی و اصول و اساس یک چیز است: پارس پرستی و ضدیت با تورک و عرب. بر اساس این من، اوجالان ساوالان سردمدران روشنفکری دینی ایرانی یعنی سید جمال الدین اسدآبادی، ملّا محمّدکاظم خراسانی، میرزا محمّد حسین نائینی، سیّد عبدالله بهبهانی، سیّد محمّد طباطبایی، سیّدجمال الدّین واعظ اصفهانی، علی شریعتی، مهدی بازرگان، مرتضی مطهری، محمود طالقانی، حبیب الله پیمان، محمد نخشب، عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری، آرش نراقی، محسن کدیور، اکبر گنجی، ماشاالله شمس‌الواعظین، علیرضا علوی تبار، سعید حجاریان، هومن پناهنده، بهاء الدین خرمشاهی، مرتضی مردیها، احمد صدری، محمود صدری، رضا علیجانی، عبدالعلی بازرگان، حسن یوسفی اشکوری، سروش دباغ، محمد خاتمی (رئیس جمهور)، مهدی خلجی، مصطفی رخ ‌صفت، کمال حاج سیدجوادی، حسین قاضیان، رضا تهرانی، عمادالدین باقی، علیرضا علوی ‌تبار، هومن پناهنده، جلال توکلیان، محسن آرمین، مصطفی تاج‌زاده، مجید محمدی، احمد زیدآبادی، حمید وحید، ابراهیم سلطانی، محسن سازگارا، جواد کاشی، صادق زیباکلام و ... را نژادپرستان فارس پرست ضد تورک و ضد عرب و ضد انسانی می بینم که به تشیع مجوسی شعوبی پارسی لعابی از اندیشه های مدرن ضد دین و ضد مذهب روشنفکری غربی کشیدند و نژادپرستی مجوسی شعوبی ضدتورک و ضد عرب متعفن فارسی- ایرانی را ذیل عناوین ساده فریبی چون هرمنوتیک دینی و اجتهاد شیعی پنهان کردند. اینها همه اگر فارس هستند جانی و خبیث و اگر مانقورت هستند خائن جانی خبیث ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان هستند. باید توجه داشت که از میان این خیل روشنفکر نمایان فاشیست مذهبی پانفارس تنها دو سه نفرشان چون جلال آل احمد و مصطفی ملکیان توانسته اند خودشان را از آسیب فاشیسم فارس، البته «تا حدودی» نگه دارند با بقیه باید و باید و باید مثل ویروس ایدز و مالاریا مبازره کرد. این وظیفۀ ملی هر مبارز ملت تورک در کل ایران است. چرا که همین به اصطلاح روشنفکران در صد و پنجاه سال اخیر توانسته اند خیل عظیمی از انسانهای ملت تورک را با حرفهای ساده فریب مکارانه بفریبند و مانقورت ضد تورک کنند. کسانی که از نزدیک با جریانهای فکری حاکم بر ایران اهریمنی آشنا هستند به خوبی می دانند که حرفهای من عین حقیقت است. ریشه های «روحت شاد رضاشاه» و رضاشاه پرستی و کورش پرستی و فردوسی پرستی طیف عظیمی از مانقورتهای ملت تورک را باید در فریفته شدن این انسانهای به اصطلاح «باسواد و فکور» (؟) ملت تورک به این مکارانه هزارچهرۀ فارس یا مانقورت دانست. ما باید بی ملاحظه و بدون فوت وقت به این ریشه ها تبر بزنیم با روشنگری واقعی و افشاگری چهرۀ حقیقتی سیاه این مکاران بی بدیل تاریخ.

بیهوده نیست که جرثومۀ پانفارس نژادپرستی چون عبدالکریم سروش می آید و مقالۀ مکارانۀ «آلزایمر ملی» را می نویسد و در آنجا به سوگ مبارزان مشروطۀ صلیبی ضد تورک انگلیسی و به سیاه نمایی از شاهان تورک قاجار می پردازد و بیهوده نیست امثال صادق زیباکلام روباه حقه باز نژادپرست فارس از رضا پالانی حمایت می کند. این قصه سر دراز دارد ولی گر در خانه کس است یک حرف بس است. من فقط آرزویم این است که نوشته های مرا فقط دشمنان ملت تورک نخوانند بلکه انسانهای ملت تورک «هم» بخوانند؛ بیدار شوند و بیدار کنند.