دریاچه اورمیه، زمانی یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های نمکی جهان، امروز در آستانه‌ی مرگ کامل قرار دارد. اما آنچه بر این دریاچه گذشته، صرفاً یک بحران زیست‌محیطی نیست؛ این ماجرا روایت تلخی‌ست از ظلم سیستماتیک، تبعیض قومی، و خیانت‌هایی که سال‌ها در دل ساختار حاکم بر ایران علیه مردم آزربایجان جنوبی شکل گرفته است.

پشت این فاجعه، تنها سوء‌مدیریت نیست؛ آنچه ما شاهدش هستیم، نتیجه‌ی یک سیاست عامدانه است—تلاشی هدفمند برای خشکاندن منابع حیاتی مردمی که سال‌هاست به‌دلیل زبان، فرهنگ و هویت‌شان، به حاشیه رانده شده‌اند.

در این میان، پدیده‌ای نگران‌کننده‌تر نیز پدیدار شد: چهره‌هایی که با ژست‌های دلسوزانه و با عنوان‌هایی همچون «فعال محیط زیست» یا «مدافع ملی»، با انتشار عکس‌های احساسی و شعارهای پرزرق و برق، سعی در مصادره‌ی مسئله به نفع خود داشتند، درحالی‌که سابقه‌ی همکاری بسیاری از آنان با پروژه‌های دولتی خشکاندن دریاچه، غیرقابل انکار است.

این افراد نه‌تنها کمکی به نجات دریاچه نکردند، بلکه با تخریب فعالان واقعی و جلوگیری از شکل‌گیری اعتراضات مردمی، عملاً به انسداد مسیر تغییر کمک کردند. حتی برخی از آنان با راه‌اندازی کمپین‌هایی علیه تشکیلات‌های ملی آزربایجان، آگاهانه یا ناآگاهانه به سرکوب حرکت‌های مردمی دامن زدند.

در شهریور ۱۴۰۲، برخی از گروه‌های ملی آزربایجان مردم را به اعتراض علیه بی‌توجهی حکومت نسبت به وضعیت بحرانی دریاچه فراخواندند. اما حیرت‌انگیز بود که برخی چهره‌های به ظاهر ملی‌گرا، این فراخوان را «زودهنگام» توصیف کرده و با آن مخالفت ورزیدند. پرسش ساده این است: اگر نابودی ۹۵٪ از یک دریاچه، زمان مناسبی برای اعتراض نیست، پس کی خواهد بود؟

حالا، دو سال بعد از آن فراخوان، همان چهره‌ها در شبکه‌های اجتماعی پست‌هایی پر از «دغدغه» منتشر می‌کنند، اما هیچ‌گاه مسئولیت سکوت آن روز خود را نمی‌پذیرند.

خشک شدن دریاچه اورمیه جدا از سیاست‌های کلان آبی کشور قابل درک نیست. میلیاردها تومان برای پروژه‌های انتقال آب به مناطق مرکزی و به‌ویژه اصفهان هزینه می‌شود، در حالی‌که دریاچه‌ای که حیات میلیون‌ها تُرک به آن وابسته است، عملاً فراموش شده. این تبعیض، فقط در قالب سوءمدیریت نیست؛ بلکه بخشی از سیاستی ساختاری است که بر پایه‌ی نژادپرستی و حذف تدریجی فرهنگی و جمعیتی استوار است.

با وجود کمک‌های خارجی از جمله کمک‌های مالی ژاپن برای احیای دریاچه، نه شفافیتی در هزینه‌کردها وجود دارد و نه اثر ملموسی از آن کمک‌ها. فساد مالی و فقدان پاسخ‌گویی، پروژه‌های احیای دریاچه را به باتلاقی از بی‌اعتمادی و ناکارآمدی بدل کرده است.

آنچه امروز در مورد دریاچه اورمیه می‌گذرد، تنها یک مسئله‌ی زیست‌محیطی نیست. این بحران، انعکاسی از تبعیض ساختاری در حوزه‌های زبان، فرهنگ، اقتصاد و حالا حتی محیط زیست است. در حالی‌که برای دیگر مناطق کشور، کوچک‌ترین بحران‌های محیطی با موج رسانه‌ای و توجه سیاسی مواجه می‌شود، فاجعه اورمیه در سکوت کامل رها شده است، سکوتی که بی‌دلیل نیست.

این فاجعه، یک «اشتباه طبیعی» یا «نقص مدیریتی» نیست. بلکه نتیجه‌ی مسیری‌ست که می‌توان آن را «پاکسازی قومی زیست‌محیطی» نامید. با خشک شدن دریاچه، مهاجرت اجباری، نابودی هویت منطقه‌ای و تضعیف پایه‌های مقاومت ملی آزربایجان جنوبی در دستور کار قرار گرفته است.

اگر جامعه‌ی آزربایجان امروز خاموش بماند، فردا تنها دریاچه را از دست نخواهد داد؛ هویت و سرزمینش نیز در معرض نابودی خواهد بود.

امروز بیش از هر زمان، نیازمند هوشیاری، اتحاد و مقاومت مدنی هستیم. باید فریب چهره‌های ریاکار و شعارهای رنگ‌و‌لعاب‌دار را نخوریم و با صدایی رسا، از سرزمین‌مان، طبیعت‌مان، و هویتمان دفاع کنیم. آینده، به کنش آگاهانه و شجاعانه‌ی امروز ما بستگی دارد.