کنشگر سیاسی و دانشجوی دکترای ژئوتکنیک

در حالی که جهان درگیر تحولات ژئوپولیتیک، اقتصادی و زیست‌محیطی است، ایران بیش از هر زمان دیگری به پرتگاه فروپاشی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نزدیک شده است.

اما این فروپاشی نه نتیجه تحریم صرف است، نه توطئه بیگانه؛ بلکه حاصل سال‌ها فساد سیستماتیک، ناکارآمدی نهادینه و سرکوب بی‌وقفه‌ی مردم توسط ساختاری است که مشروعیت مردمی ندارد، اما هنوز بر ابزارهای قدرت تکیه زده است.

جمهوری اسلامی؛ ایدئولوژی بدون ملت :

جمهوری اسلامی دیگر یک «نظام سیاسی» به معنای کلاسیک نیست. این ساختار بیشتر به یک شرکت امنیتی – مذهبی شباهت دارد، که سرمایه‌گذارانش فرماندهان سپاه، روحانیون فاسد، و خاندان‌های قدرت‌زده هستند. تصمیم‌ها نه در مجلس و نه در هیأت دولت، بلکه در اتاق‌های بسته‌ی بیت رهبری، سپاه قدس، و هلدینگ‌های اقتصادی تحت عنوان “قرارگاه” گرفته می‌شود.

امروز، ملت ایران گروگان یک ایدئولوژی شکست‌خورده است که نه به عقلانیت سیاسی باور دارد و نه به اراده مردم. این ایدئولوژی نه تنها قادر به اداره کشور نیست، بلکه با ادامه حیات خود، عملاً مانع هرگونه نوسازی سیاسی و اقتصادی شده است.

اقتصاد: ثروت در دست فاسدان، فقر برای اکثریت

تحریم‌ها تأثیرگذار بوده‌اند، اما آن‌چه اقتصاد ایران را فلج کرده، رانت‌خواری نهادینه‌شده در ساختار سپاه، بنیادها، و شرکت‌های خصولتی است. از ارز ۴۲۰۰ تومانی تا پروژه‌های میلیاردی قرارگاه خاتم، همه چیز به شکلی طراحی شده تا سود نهایی به جیب اقلیت خاصی سرازیر شود و اکثریت مردم درگیر فقر، تورم، و بیکاری ساختاری باقی بمانند.

بانک مرکزی ایران عملاً به ماشین چاپ پول تبدیل شده، صندوق‌های بازنشستگی ورشکسته‌اند، و بخش خصوصی واقعی نابود شده یا مجبور به مهاجرت.

جامعه: فشار، مهاجرت، انفجار پنهان

در کنار سرکوب‌های سیاسی و اجتماعی، آن‌چه امروز خطرناک‌تر است، انفجار خاموش اعتماد عمومی به نهادهای حاکمیتی است.

مردم نه به انتخابات اعتقاد دارند، نه به وعده‌های اصلاح‌طلبان، و نه به ساختار دینی حاکم.

فرار نخبگان، افسردگی جوانان، مهاجرت پزشکان و معلمان، و اعتیاد و فحشا در لایه‌های فقیر جامعه، همه نشانه‌هایی از جامعه‌ای هستند که دیگر به آینده خود در این نظام باور ندارد.

راه‌حل از دیدگاه خودم :

 مشروعیت از پایین، نه دیکته از بالا

اصلاح‌طلبیِ بدون شجاعت، همان‌قدر خطرناک است که دیکتاتوریِ برهنه.

تا زمانی که ساختار سیاسی به سمت پاسخ‌گویی، شفافیت، و اراده‌ی مردم حرکت نکند، هیچ تغییری ماندگار نخواهد بود.

گذار از جمهوری اسلامی نه یک شعار، بلکه یک ضرورت تاریخی است.

اما این گذار، باید با عقلانیت، همبستگی ملی، و دوری از خشونت همراه باشد.

نتیجه‌گیری و تحلیل بنده به این صورت است که :

ایران در بزنگاه تصمیم‌گیری است؛ یا ادامه راه پوسیده گذشته، که منجر به یک بحران تمام‌عیار خواهد شد؛

یا عبور شجاعانه از ساختار فاسد کنونی و بازسازی ایران بر پایه آزادی، عدالت، و اراده ملی.

آینده، متعلق به مردم است، نه به نظامی که با سرکوب، فقر و دروغ، نفس می‌کشد.