در میانه سال ۲۰۲۵، خاورمیانه بار دیگر صحنه یکی از پرتنشترین رخدادهای نظامی دهه اخیر بود: جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل. این درگیری، اگرچه در ظاهر نبردی مستقیم میان دو دشمن دیرینه به نظر میرسید، اما در لایههای عمیقتر خود بازتابی از نبرد روایتها، فروپاشی نظم کهنه منطقهای، و بازتعریف قدرت در ذهنها و رسانهها بود.
از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا تابستان ۲۰۲۵؛ بذرهای درگیری
بدون اشاره به وقایع ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نمیتوان جنگ اخیر را بهدرستی درک کرد؛ روزی که نیروهای حماس با حملهای بیسابقه، مرزهای جنوبی اسرائیل را درنوردیدند. اسرائیل، این حمله را آغاز جنگی تمامعیار در غزه دانست، اما واقعیت آن بود که این رویداد نه نقطه شروع، بلکه نتیجه انباشت تنشهای چندلایه بود: تحولات داخلی در جامعه اسرائیل، نارضایتیهای فزاینده در جهان عرب، و تغییرات ژئوپلیتیکی ناشی از نقشآفرینی ایران.
جنگ ۱۲ روزه در تابستان ۲۰۲۵، تداوم منطقی این مسیر بود. ایران که در سالهای اخیر سرمایهگذاریهای فکری، امنیتی و تکنولوژیک گستردهای در محور مقاومت انجام داده بود، اینبار در حالی وارد درگیری شد که دیگر از متحدان منطقهای خود بهرهای نداشت؛ چراکه طی فاصله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا آغاز این جنگ، بسیاری از این گروهها یا از میان رفتند یا چنان تضعیف شدند که توان ورود به جنگ را نداشتند. بدین ترتیب، ایران و اسرائیل ناگزیر به رویارویی مستقیم شدند؛ گویی تسویهحساب نهاییِ وقایع ۷ اکتبر به نقطه پایان خود نزدیک میشد.
جنگی فراتر از سلاح: نبرد روایتها
در ظاهر، این جنگ با تبادل موشک، پهپاد و حملات سایبری همراه بود، اما میدان واقعی نبرد نه مرزها، که ذهن مردم و فضای رسانهای بود. اسرائیل تلاش کرد در عرصه بینالمللی خود را قربانی و مشروع نشان دهد، و در مقابل، ایران با بهرهگیری از رسانههای فرامنطقهای و شبکههای غیردولتی، خود را مدافع عدالت و ضد استعمار معرفی کرد.
در واقع، آنچه در جریان بود، جنگی بر سر روایتها بود. یکسو، با حمایت بیقید و شرط غرب و برخی نیروهای اپوزیسیون ایرانی، در پی بازسازی مشروعیت خود بود؛ سوی دیگر، با اتکا به حمایت لفظی شرق، تلاش میکرد ذهن نسل جوان خاورمیانه و ایران را تحت تأثیر قرار دهد؛ تلاشی که غافل از موج نارضایتیهای داخلی بود.
دگرگونی نسلی و افقهای تازه
این جنگ را باید در چارچوب تحولات نسلی نیز بررسی کرد. نسلی در حال رشد است که دیگر مانند گذشته دلبسته شعارهای فرسوده نیست. این نسل به دنبال حق انتخاب، آزادی ذهن، کرامت انسانی است؛ نه صرفاً خاک و ایدئولوژی. ایران و اسرائیل هر دو تلاش کردند مخاطب این نسل باشند، اما پیروزی در این میدان نه با تسلیحات، بلکه با اندیشه، تصویرسازی آینده و پاسخ به مطالبات انسانی ممکن خواهد بود. این نسل، افراطگرایی را طرد میکند، از نوستالژی باستانگرایانه عبور کرده و خواهان جامعهای مبتنی بر صلح، عدالت و عقلانیت است.
پیامدهای اقتصادی و منطقهای
ایران؛ فشار مضاعف بر اقتصادی شکننده
۱. نوسانات ارزی و تورم:
با آغاز جنگ، بازار ارز ایران بار دیگر شوکه شد. دلار در بازار غیررسمی از ۷۰ به حدود ۹۰ هزار تومان رسید (طبق گزارش منابع غیررسمی مانند اقتصادنیوز). این جهش ارزی، در شرایط تحریم، زندگی طبقه متوسط و ضعیف را بیش از پیش سخت کرد.
۲. فرار سرمایه و کاهش سرمایهگذاری خارجی:
پیش از جنگ امیدهایی برای ازسرگیری مذاکرات هستهای وجود داشت. اما این درگیری، چشمانداز هرگونه بازگشت ایران به بازار جهانی را مسدود کرد. بر اساس گزارش بانک جهانی، سطح ریسک سرمایهگذاری در ایران به دلیل «بیثباتی ژئوپلیتیکی مزمن» افزایش یافت.
3. آسیب به زیرساختها:
زیرساختهای صنعتی در شهرهایی چون اصفهان، کرمانشاه و بوشهر هدف حملات اسرائیل قرار گرفت. خسارات وارده به پالایشگاهها، سامانههای دفاعی و مراکز تحقیقاتی، بین ۲ تا ۳ میلیارد دلار برآورد شده است.
اسرائیل؛ اقتصاد قوی، ولی ضربهپذیر
۱. کاهش اعتماد سرمایهگذاران:
بورس تلآویو در طول جنگ بیش از ۸٪ سقوط کرد. برخی شرکتهای خارجی، فعالیتهای خود را موقتاً به قبرس یا امارات منتقل کردند.
۲. هزینههای نظامی و بسیج عمومی:
طبق گزارش منابعی مانند هاآرتص، هزینه جنگ برای اسرائیل بالغ بر ۴ میلیارد دلار بوده است. استفاده گسترده از سامانه گنبد آهنین و بسیج ۳۵۰ هزار نیروی ذخیره، هزینهبر بود.
۳. اختلال در گردشگری و صادرات:
لغو پروازها و کاهش ورود گردشگران، به صنعت توریسم ضربه زد. بنادر حیفا و اشدود نیز در تیررس حملات قرار گرفتند و تجارت دریایی مختل شد.
بازتاب بینالمللی و منطقهای
۱. افزایش قیمت نفت:
با ورود ایران به جنگ، نگرانی درباره بسته شدن تنگه هرمز افزایش یافت. قیمت نفت برنت تا بیش از ۹۵ دلار بالا رفت. کشورهایی چون هند و چین خرید نفت از ایران را متوقف کردند تا از تحریمهای آمریکا دور بمانند.
۲. هزینه ژئوپلیتیکی برای کشورهای عربی عادیساز:
امارات، بحرین و عربستان که مسیر عادیسازی با اسرائیل را پیش گرفتهاند، تحت فشار افکار عمومی خود قرار گرفتند. بازار سهام عربستان افت کرد و برخی پروژههای بزرگ سرمایهگذاری متوقف یا بازبینی شدند.
آینده؛ صلح یا بازتولید بحران؟
واقعیت آن است که ایران با اقتصادی شکنندهتر وارد جنگ شد و با آسیبهای بیشتر و چشماندازی نامطمئنتر از آن خارج شد. اسرائیل با وجود تحمل هزینههای بالا، تا حدی توانست اعتماد بازارها را بازسازی کند، اما ممکن است در میانمدت با کاهش رشد اقتصادی مواجه شود.
اکنون، پرسش اساسی این است:
آیا خاورمیانه جدید، منطقهای صلحمحور و اقتصادیمحور خواهد بود؟
آیا تحقق این چشمانداز، از مسیر اصلاح ساختارهای فعلی در ایران ممکن است؟
یا باید با عبور از جمهوری اسلامی، راهی تازه برای صلح، توسعه و همزیستی در منطقه جستوجو کرد؟