هر چه اجتماع بزرگتر می شود و پهنای جمعیت گسترش می یابد؛ من به عنوان یک کودک، وارد جامعه بزرگتری می شوم. انسان ها متفاوت تر، روابط پیچیده تر و سلایق نیز بیشمار می شوند. گاهی افکارم، به دلیل روابط اجتماعی اجباری با انسان ها در دریایی از سوالات، سردرگم می شوند

چرا من نباید خود خودم باشم؟ 

چرا به زور تصویب قوانین غیرانسانی، هویت و فردیت من را از من می گیرند؟

راستی در چنین جامعه ای، حکومت تا چه حد حق تعیین سرنوشت من و جامعه ی من را دارد؟ 

به عنوان یک انسان حقیقی، چگونه می توانم از هویت، فرهنگ، زبان، تاریخ و اسطوره های خود حفاظت کنم؟

تا 6 سالگی به عنوان یک کودک تورک، درگیر جوامع کوچکتری بودم ( مثل: خانواده، فامیل، همبازی هایم و همسایه ها). بیشتر دوران کودکیم را با فرهنگ، زبان، آداب، سنت ها و رسوم خاندان و سرزمین خودم سپری کردم. تقریبا همه چیز برایم، عادی، صمیمی، خودمانی و قابل درک بود. هیچ جبر و دستوری و هیچ اجباری حس نمی کردم. آزاد بودم که خود خودم باشم.

با ورود به دبستان با قوانین ساختگی و سیستم فاشیستی مدرسه که از طرف دولت مرکزی سیاست گذاری و اداره می شد، روبرو شدم! درحالیکه که قبلا اصلا رابطه ای با قوانین فاشیستی نداشتم و به عنوان یک کودک آزاد و مستقل، تربیت شده بودم. هرچه بزرگتر می شدم و از کلاسی به کلاسی بالاتر می رفتم، قوانین ناعادلانه و ظالمانه حکومت فاشیستی را بیشتر حس می کردم.

وقتی به خودم برگشتم، متوجه شدم من همان کودکی که تا 6 سالگی آزادی افکار و اندیشه های خودم را داشتم و با فرهنگ، تاریخ، زبان، موسیقی وادبیات سرزمین خودم بزرگ شده بودم، نیستم.

دولت به بهانه آموزش مدرسه ای، قصد داشت من را به غیر از آن انسانی که بودم، تبدیل کند و هویت فرهنگی و تورک بودنم را از من بگیرد. حکومت دیکتاتوری می خواهد چیزهایی را از درون من بدزد و به جای آنها چیزهایی که خودش صلاح می داند، من آن باشم، را به من تحمیل کند، که در حقیقت متعلق به من نیستند. کنار آمدن با چنین مسائلی برای من کودک، غیر قابل هضم بود!

درست است این موضوع برای من غریب و ناآشنا بود، ولی انگار سناریوی جدیدی هم نبود! و از چندین سال قبل، از زمان شاهان پهلوی نیز رایج بود! چنین حکومت های فاشیستی می خواستند من را از درون خالی کنند، یعنی هویت من را بدزدند.

مشکل از جایی شروع می شود که بشری که واژه فارسی را با خود یدک می کشد، به خود حق می دهد، پا روی محدوده اختیارات و آزادی های من بگذارد! دولت فاشیستی فارس هم، در جامعه ای با آموزش سیستماتیک و اجباری و بدون حق اظهار نظر سایر ملیت ها، می خواهد تنها یک نوع مذهب، تنها یک نوع زبان، تنها یک نوع پوشش و لباس، تنها یک نوع خواندن و نوشتن، تنها یک نوع فرهنگ و تاریخ و حتی تنها یک نوع خاصی از سبک موسیقی، شعر و ادبیات را به من تحمیل کند

از وقتی وارد دبستان شدم، با یک نوع پوشش، یک نوع مذهب و بدتر از همه، با یک نوع زبان (زبان بیگانه فارسی) روبرو شدم که قرار بر این بود به هویت و زبان تورکی من تحمیل شود. تحمیل باورهای مذهبی، فرهنگی و زبانی متفاوت و حتی متضاد با آنچه داشتم، باعث عکس العمل و واکنشی در من شد، تا برای حفظ هویت واقعی خودم تلاش کنم

با مطالعه وضعیت ایران قبل از انقلاب و بعد از آن، به این نتیجه رسیدم که بسیاری از باورهای فرهنگی غلطی که به خورد من و ماها داده اند، برای سرزمین من پوچ و نامناسب هستند و باید از صحنه سیاست و جامعه آزربایجان کنار گذاشته شوند

در کشوری که بیش از یک ملیت در آن ساکن هستند، تحمیل یک نوع هویت، همه مردم را دچار "خلا فرهنگی" می کند. چنین کشوری از لحاظ ارزش های انسانی و فرهنگی، بسیار "سست و مبهم" است و همیشه در "بحران و ناپایداری" بسر می برد

با چنین سیاست های تحمیلی فاشیستی و غلط فرهنگی، حس هویت طلبی، زیباترین حسی است که موجودیت انسان ها را نجات می دهد. این هویت خواهی نژادی، زبانی، فرهنگی، تاریخی و ...  خالی از هر گونه برچسب و انگ نژادپرستی است.

همه انسان ها به عنوان اولین و حیاتی ترین حقوق خود، در هر جامعه ای باید آزادانه دنبال هویت خود باشند. باید بدانیم که جز خود من و ماها، هیچ کس حق  تعیین سرنوشت ما را ندارد. تنها ما حق تعیین سرنوشت سرزمین و زبان را داریم. برای همین هویت طلب بودن من و تک تک آزربایجانی ها، حق قطعی و حتمی ماست. 

https://www.facebook.com/notes/rana-heaven-sky/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D8%B7%D9%84%D8%A8-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-by-heaven-sky-rana/10209720849285351

 report