ساختارِ حاكمه، با توسل به اجزاء خود، در حالي كه معاني خود را توسعه مي بخشد، معانی ساير ساختارها را بي معنی و فرسوده قلمداد مي كند. به زعم لوئي آلتوسر، كارويژه هاي اين توسعه معاني هم ذهني (آموزش و پرورش، مسجد، رسانه) است و هم عيني (پليس، دادگاه، زندان) [١]. اين دو در كنار هم اجزاء ساختار جديد را بسط مي دهند، و اجزاء ساختار قبلي را در هم مي شكنند. حال اگر هدف اجزاء ساختار جديد ملت سازي باشد، اجزاء ساختاريِ ساير ملت هايي كه در حاشيه قرار گرفته اند، سير حركتشان موازي با مرگشان خواهد بود. چون مرگ هر ملتي، زيست آن ملت را در بطن ساختار ِحاكمه، موجب مي شود. اجزاء ساختارِ حاكمه، اجزاء ساختارِ منعطف را مي بلعد و در معنايي كه توليد مي كند، آن را بر صورت اجزاء ساختار منعطف تف مي كند.

در اينجا اصولا "#مرگ_ملت" به معناي عدم توليد معاني نيست. در برهه مرگ و بعد از مرگ نيز معاني توليد مي شوند. اما اين توليد معاني، نه توسط تجربه تاريخي همان ملت، بلكه توسط ساختارِ حاكمه صورت مي پذيرد و زيست ملت رفته رفته با معاني ساختارِ حاكمه سازگار مي شود و درهم مي آميزد؛ تا جايي كه برای ملت تحت سلطه، ساختارِ حاكمه، تبديل به ساختارِخودی مي شود، و امرسياسي در پرابلماتيک [٢] ساختار مي شود: رژه اي به نفع ساختار حاكمه!

در چنين صورتی، همه با هم در ذيل يک پرچم واحد نفس مي كشند؛ همه در يك صف ايستاده به حكم داروغه خم مي شوند؛ و همه چهار سال يك بار شناسنامه بدست با انتخاب رئيس جمهور، ضمن شور و شعف، حس مي كنند كه فعاليت سياسي دارند؛ برای اينها ايران مركز كيهان است و لاكن سالم كسي است كه زبان فارسي را (عاري از لهجه توركي و عربي) بلد باشد. مسلم مي نمايد در اين صورت، حقيقت متكثر سيلي خواهد خورد و حقيقت همان خواهد بود كه ساختارِحاكمه آن را از طريق رسانه و ساير نهادها توليد مي كند.

در چنين ساختاری ادعاي يك #كارگر به رضايت داشتن، ادعاي يك #زن به حامي ساختار مذكر بودن، ادعاي يك #تورك به آذري بودن و ادعای يک #عرب به #آريايی بودن و غيره پروبلماتيك طبيعی يک "ايرانی سالم" به شمار مي رود.

بر اين مبنا، وقتي گفته شود حاملان معانی ساختار حاكمه خود را سالم مي پندارند، چيزي دور از امر واقع نخواهد بود و در ذهن ناخودآگاه اين طيف كه از خود تصوير سالمي دارد، امر سياسي درست به صفت "مريضي" شهرت خواهد يافت. چون رابطه ساختار و سلامت اجتماعي رابطه يك سويه و عمودي مي باشد. صحت اين گزاره با انطباق سلامت اجتماعي و دال هاي ساختاري قابل رويت است. نهادهاي سلامت ذيل ساز و برگ ايدئولوژيك، مشمول تناقضات ايدئولويك است كه در نگاه ناظر مستقيما به صورت نهادهاي منفك و تخصيصي پديدار مي شود.

از اين منظر وقتي سلامت را معطوف به تعاريف ارائه شده توسط نهادهاي ساختار حاكمه بدانيم، سلامتي، سالم، و سالم بودن، جنبه تجويزي خواهد داشت كه ميل به تكثير دارد و سالم كسي خواهد بود كه باور مي كند منطبق با اين تعاريف است و مقاومت مي كند نسبت به اينكه سالم است و اين مقاومت را به قول فرويد نبايد از ديگر جنبه هاي سوبژكتيويته جدا دانست [٢].

فرد سالم مد نظر ساختارِ حاكمه، تابع مجموعه اي از بايدها مي باشد و اين بايدها رفتار او را تعيين مي كنند تا رضايت سلامت ساختاري را جلب بكند [٣]. به اين معنا نهادهاي ساختاري با القاي يك "من سالم" در افرد، موجب مي شوند كه "من"ها باور كنند سوژه هاي سالم هستند و داراي رفتارهاي طبيعي هستند و اين رفتارهاي طبيعي را به نفع رفتارهايِ اجتماعيِ سالم تلقي شده تقليل و رفتارهاي اجزاء ساختار ديگر را غير سالم تلقي كنند. اين مساله باعث مي شود تا انسان ها به سوژه هاي سر به راهي تبديل شوند و با تصور اينكه "من سالم هستم" در برابر امر واقعي كنش پذير باشند.

١- آلتوسر، لويي (١٣٩٥). ايدئولوژي و ساز و برگ هاي ايدئولوژيك دولت، مترجم: روزبه صدرآرا، تهران، انتشارات چشمه، صص: ٣٦ - ٣٩

٢- آلتوسر مفهوم پروبلماتيك (Problematic) را از انديشه ژاك مارتين وام گرفته است. منظور وي از آن، وحدت خاص يك فرماسيون نظري است؛ پروبلماتيك مجموعه سوالاتي است كه حاكم و ناظر بر پاسخ هاي داده شده است:

Althusser, L, (1997). For Marx, London, New Left Books. P.67.

3- حيدري، آرش (١٣٩١)، فرويد و آلتوسر: جنبه هاي جامعه شناختي روان كاوي، مجله جامعه شناسي ايران، سال سيزدهم، پاييز ١٣٩١، شماره 3، ص: ١٩

4- فرتر، لوك (١٣٨٦)، لويي آلتوسر، مترجم: امير احمدي آريان، تهران، انتشارات مركز، صص: ١٢٤ – ١٢٥