تعریف ما امروز از باسوادی چیست؟ آیا هنوز معتقدیم باسوادی یعنی دانستن زبان فارسی و خواندن و نوشتن به آن زبان؟ اگر چنین است که باز هم بی سوادی با ما خواهد بود. چرا که نصف مردم ما در کشورمان غیر فارسی زبانند. بنابراین باسوادی با این تعریف، تنها خواندن و نوشتن نیست، بلکه یاد گرفتن یک زبان دیگر هم لازمه باسواد بودن است.

۷۴۷۳۰۶_۶۰lmmpal   

مهر ۱۵, ۱۳۹۵  آخرین اخبار, مطالب اصلی, مقاله و یادداشت درج دیدگاه

یول‌پرس – دکتر محمدرضا باغبان کریمی: بی سوادی بلای خانمان سوزی است که هنوز دست از سرِ ملتِ ما برنداشته است. بررسی آمارهای بدست آمده در ماه های اخیر، هر ایرانی وطندوست را به فکر وا می دارد و او را متاثر می سازد. آنچه در نمودار زیر می بینیم تکان دهنده است. ایران امروز ۸۰ میلیون جمعیت دارد که طبق همین آمار ۸۷% ملت ایران باسواد هستند و لذا ۱۳% هنوز در باتلاق بیسوادی رها شده اند. این آمار نشانگر اینست که هنوز در میان گروه سنی ۱۰ الی ۵۰ ساله، حدود ۹ میلیون بیسواد داریم. این آمار تاسف بار و تفکر انگیز نیست؟ آیا نباید بک بار بایستیم و به راهی را که رفته ایم دوباره نظری بیندازیم؟ آیا راه را غلط نپیموده ایم؟ ما ادعای مسلمانی و اسلامیت داریم. دین مبین ما با کلمه ی “اقراء” به معنی “بخوان!” آغاز شده است. نخستین کلمه ای که پیامبر گرامی اسلام از منبع وحی دریافت کرده اند همین کلمه است و او را به خواندن دعوت کرده است و معجزه ی این پیامبر اعظم نه عصایی است که اژدها می شود و نه معجزات حیرت برانگیز دیگر؛ بلکه معجزه ی پیامبر ما “قرآن” کریم است به معنی “خواندنی!”. پس خواندن اهمیتی در حد معجزه دارد. و ما بعد از حدود نیم قرن نتوانسته ایم قدر این نعمت را بدانیم و تلاش ما در جهت دست یافتن بدان بی نتیجه بوده است. پی بیاییم بک بار دیگر، راه خود را بهتر و روشن تر بازبینی کنیم.

ریشه کنی بی سوادی با آموزش زبان مادری

این وضع تاسف بار است زیرا در همین قرن دیده ایم کشورهایی که عقب مانده تر از ما بودند با همت و برنامه ی درست توانسته اند در مدتی بسیار کوتاه تر از آنچه ما در اختیار داشته ایم بیسوادی را ریشه کن کنند. کشور کوبا در کمتر از یک سال – تنها در ۹ ماه توانست پرچم باسوادیِ کلّ مردمش را به اهتزاز درآورد. کشورهایی چون زامبیا و دیگران در کمتر از ۵ سال توانستند بی سوادی را ریشه کن کنند. اما ما، بعد از اینهمه تلاش و هزینه، تبلیغات و غیره هنوز ۹ میلیون بی سواد داریم. آنان افتخار دارند که ۷۰% مردمشان دانشگاه دیده اند، ما کجاییم؟ دلیل عقب ماندگی و این شرمندگی را در کجا باید ببینیم؟

این اوضاع باید ما را به اندیشه وا دارد. دلیل این غفلت ما چیست؟ تردید نکنید که ما راه را به خطا رفته ایم، اما مثلی است معروف که از هر کجای زیان که برگردی نفع است. اینجانب دستی از دور بر آتش ندارم. بلکه سالها در مدارس و مراکز آموزشی مشغول بوده ام و دغدغه ی این چنینی را همواره داشته ام و تجربیات عملی بدست آورده ام. همواره در متن تعلیم و تربیت بوده ام و می دانم که اوضاع اقتصادی هم در این وضع بی تاثیر نبوده و نیست. اما مشکل ما از اینجا ناشی نمی شود. می دانیم که کشور ما اینقدرها هم کشور فقیری نیست و مردم ما هم دستشان به دهنشان می رسد. دیگر کشورهایی که مثال زدم وضعی بمراتب بدتر از ما داشته اند. اما امروز این غول وحشت را به زانو درآورده اند. ما چرا نتوانیم؟

تعریف ما امروز از باسوادی چیست؟ آیا هنوز معتقدیم باسوادی یعنی دانستن زبان فارسی و خواندن و نوشتن به آن زبان؟ اگر چنین است که باز هم بی سوادی با ما خواهد بود. چرا که نصف مردم ما در کشورمان غیر فارسی زبانند. بنابراین باسوادی با این تعریف، تنها خواندن و نوشتن نیست، بلکه یاد گرفتن یک زبان دیگر هم لازمه باسواد بودن است. ابتدا عرض کنم که به هیچ وجه مخالف آموختن زبان فارسی نیستم و معتقدم همه ی ایرانیان باید خواندن و نوشتن زبان رسمی کشورمان را بلد باشند تا بگوییم باسوادند. اما راه آموختن این نیست که ما می رویم. اشکال کار هم از همینجا آغاز شده است. شما خود را به جای همین مردم بی سواد بگذارید که بخواهد همراه با خواندن و نوشتن، زبان دومی هم یاد بگیرد. شما چند ساله می توانید زبان دوم را یاد بگیرید و چند در صد مردم ایران توانسته اند بعد از چندین سال خواندن انگلیسی در مدارس و حتی دانشگاهها بتوانند به انگلیسی بخوانند و بنویسند؟ آیا حق را بدانان نمی دهید؟ خواهید گفت فارسی با انگلیسی فرق می کند. اما من می گویم زبان دوم به هر حال زبان دوم است و بعد از زبان مادری می توان یاد گرفت. زبان مادری با شیر مادر در جانمان جای گرفته و تنها با مرگ ماست که از تنمان بیرون می آید.

زبان آموزی کار بسیار ساده ای هم نیست. بک تحصیل کرده ی ۴۰ ساله را در نظر بگیرید. برای یادگیری یک زبان بیگانه به چند سال آموزش نیاز دارد؟ و شما از یک بی سواد انتظار دارید در کمتر از آن، زبان دیگری را یاد بگیرد و بتواند بدان زبان خواندن و نوشتن را هم یاد بگیرد؟ این انتظار، کمال بی انصافی و حتی نشانه ی ناآگاهی ماست. اما اگر قرار بر این باشد که او خوندن و نوشتن را به زبان مادری خود انجام دهد مساله کاملا فرق می کند. زیرا او زبان مادریش را می داند و در چند ماه خواهد توانست الفبا را در هر شکل و اندازه ای تشخیص دهد، بخواند و بنویسد. وقتی خواندن و نوشتن به زبان مادریش را فراگرفت، با این بمباران رادیو و تلویزیون یاد گرفتن زبان فارسی سخت نخواهد بود. اما مطمئن باشید قبل از خواندن و نوشتن به زبان مادری، همین کار برای زبان دوم بسیار سخت و گاهی آزار دهنده و غیرممکن است.

کسی که می تواند به زبان مادری خود بخواند و بنویسد، در دلش مخالفتی با هیچ زبان دیگری هم ندارد و بلکه شوق بیشتری برای یادگیری خواهد داشت. آقایان مسئولین حرف این حقیر را ساده نگیرید. تجربه ی ۴۰ ساله، این را به من می گوید. خود این حقیر در میان اطرافیان خود این مورد را تجربه کرده ام و با شناختِ کامل از موضوع به عرض شما می رسانم. در عمل تجربه کرده ام که با آموزش زبان ترکی برای ترک زبانان ۴۰ الی ۶۰ ساله در مدت چند ماه، خواندن و نوشتن را یاد گرفته اند و در مدت یک ساله توانسته اند به زبان فارسی نیز به راحتی بخوانند و بنویسند. می توان این تجربه را در پایلوت شهری زنگان به اثبات رساند. در مدتی کمتر از سه ماه می توان به زبان ترکی – برای ترک زبانان – الفبا، خواندن و نوشتن را یاد داد و سپس او را برای خواندن و نوشتن زبان فارسی آماده کرد.

برای این امر باید آستین ها را بالا زد و در عمل، غول بیسوادی را از کشور بیرون راند. اعتقاد دارم با یک آموزش صحیح می توان افراد بین ۱۰ الی ۶۰ سال را در مدت یک سال، خواندن و نوشتن آموزش داد و مطمئن شد که می توانند نامه بنوسند و یخوانند و باسواد تلقی شوند. البته بدیهی است که این امر نیاز به برنامه ریزی و آماده کردن امکانات دارد. اما مسلم می دانم که هزینه ای بمراتب کمتر و زحمت کمتری نسبت به آنچه در سیستم فعلی انجام می گیرد نیاز خواهد داشت.

باز هم می دانم که این امر در مورد زبان ترکی صادق است و کاری به زبانهای اقوامِ دیگرِ ایران ندارم. گرچه در مورد آنان نیز کم و بیش همین مساله موجود است. اما توانائی ها و مشخصات زبان ترکی این امکانات را دارد؛ زیرا بر خلاف اکثر زبانهای موجود، زبان محاوره ای و گفتاری زبان ترکی تفاوت چندانی یا زبان معیار و نوشتاری ندارد. همچنین قانونمندی ذاتی این زبان بسیار توانمند و زیباست. و دیگر مسائلی هم مطرح است که جای طرح آنها اینجا نیست. ولی اطمینان دارم که کافیست کارشناسان امر آموزش و پرورش کشورمان چند روزی، چند جلسه ای و چند ساعتی را به بحث در این مورد اختصاص دهند و کمر همت ببندند تا سایه ی شوم بیسوادی را از روی مردم و کشورمان بردارند. یک عزم ملی لازم است تا در عرض تنها یک سال قلم را در دستان توانمند مردم غیرتمند دید و لذت برد.

وقتی کسی توانست الفبای زبان مادریش را یاد بگیرد همین الفبا را در خواندن زبان های فارسی و عربی را نیز یاد خواهد گرفت. تنها کافیست که الفبا را تشخیص دهد. فارسی که زبان رسمی کشور است و همه روزه در رادیو و تلویزیون با گوش و چشمش لمس می کند توانایی یافتن بر آن سخت نخواهد بود و خواندن و نوشتن زبان عربی هم که به عنوان زبان دینی خود دوست می دارد نیز برایش شادی بخش خواهد بود. با این کار، عشق به زبان فارسی و عربی را در جان آنان تزریق می کنیم اما با روش کنونی نفرت است که ریشه می گیرد. حرف این حقیر را کم نگیرید.

چاپ شده در روزنامه: صدای زنجان مورخه: ۲۵ شهریور