به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 205 ، تیر ماه 1395

وقوع چند اعتراض بزرگ مردمی و درگیری های قهرآمیز کم سابقه بین توده های رنج دیده ایران با حاکمین وقت در نقاط مختلف کشور در تیرماه امسال باعث شده تا سیمای بحرانی جامعه تحت سلطه و چشم انداز تداوم این اوضاع زیر حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی بار دیگر با برجستگی به نمایش درآید.

در جریان یکی از این اعتراضات در شهر بلداجی واقع در استان چهارمحال بختیاری در تاریخ ۲۹ تیر 1395 ، مردم که شامل گروه بزرگی از کشاورزان محروم و زحمتکش منطقه بودند در اعتراض به پروژه دولت برای انتقال آب از سد چغاخور به صنایع سفید دشت در اصفهان که منجر به خشک شدن تالاب های منطقه و از بین رفتن معاش و هستی شان می شود، تجمع کرده و به مقاومت در برابر آغاز طرح لوله کشی برای این پروژه پرداختند. مقابله بین مردم و نیروهای سرکوبگر رژیم که با بسیج نیروهای سرکوب و خودروهای نظامی به منطقه آمده و قصد داشتند به زور این طرح ضد مردمی را به پیش ببرند به خون کشیده شد. به گزارش توئیتر خبرگزاری حکومتی فارس در نتیجه تیراندازی نیروهای سرکوب گر به روی مردم معترض، حداقل ده ها نفر زخمی شدند. با این حال مقاومت مردم در مقابل طرحی که برباد دهنده هستی آنان است به حدی بود که دامنه درگیری ها به نقاط دیگر شهر سرایت کرد و مردم معترض و به جان آمده ساختمان دادگاه شهر را به آتش کشیدند و شماری از خودروهای نیروهای انتظامی را نیز آتش زدند. سرانجام اعتراضات قهرآمیز و گسترده مردمی با گسیل بیشتر نیروهای سرکوب و بازداشت شمار زیادی از مردم محلی پایان یافت و این در شرایطی بود که در جریان مقاومت و درگیری مردم با سرکوب گران، یک مامور پلیس نیز کشته شد. اما نکته قابل تعمق در این رابطه که بیان گر شدت تضاد توده های این منطقه با سرمایه داران پیش برنده طرح مذکور و رژیم حامی آن ها یعنی رژیم جمهوری اسلامی می باشد ، در آن است که با وجود تلاش مقامات جمهوری اسلامی و بویژه نمایندگان این شهر در مجلس که برای کنترل اوضاع در محل حاضر شده بودند، جو ملتهب شهر ادامه یافت و دود ناشی از آتش زدن لاستیک ها توسط مردم و به آتش کشیدن خودروهای پلیس به برخی از مناطق بلداجی حالت میدان های جنگ را داد. نیروهای رژیم در هراس از گسترش درگیری ها به سایر نقاط، مبادی ورود و خروج شهر را بستند و ادعا کردند که تنها پس از "چند ساعت"، "آرامش" را به شهر بازگردانده اند.

حوادث بلداجی و شورش قهرآمیز اهالی شهر که با توجه به جو وحشت و اختناق حاکم، یک حادثه کم سابقه در سال های اخیر می باشد در زمانی رخ داد که جمهوری اسلامی در صدد بوده که آب سد چغاخور را با لوله کشی به منطقه پروژه فولادسازی در سفید دشت انتقال دهد. در صورت اجرا شدن این پروژه، تالاب های منطقه که هم اکنون هم با مشکل کم آبی مواجه است خشک شده و حیات و معاش کشاورزان و روستاییان محروم منطقه را به خاک سیاه خواهد نشاند. این امر به خوبی نشان می دهد که چه تضاد شدیدی بین سرمایه داران پیش برنده پروژه فولادسازی در سفید دشت و کشاورزان منطقه که معاش و بقاء خود و خانواده های شان را وابسته به تداوم منابع قلیل آب موجود در این منطقه می دانند وجود دارد و بیان گر آن است که چرا جمهوری اسلامی به مثابه حافظ منافع سرمایه داران به رغم اعتراضات مداوم و قاطع مردم و استفاده آن ها از تمام کانال های اعتراضی موجود در مخالفت با این طرح در سال های اخیر هم چنان بر اجرای این طرح اصرار ورزیده و به خشونت علیه مردم نیز مبادرت می نماید.

در رویدادی دیگر به تاریخ چهارشنبه ۱۶ تیر 1395، جنایت نیروهای انتظامی در کشتن یک جوان بی گناه در نخل تقی شهر عسلویه در استان بوشهر منجر به فوران خشم و نفرت توده های تحت ستم و درگیری های آن ها با نیروهای سرکوب رژیم گشت. در تاریخ ذکر شده مامورین نیروهای انتظامی در اسکله شهر نخل تقی عسلویه با شلیک مستقیم به یک جوان زحمتکش زیر عنوان "قاچاقچی" وی را وحشیانه به قتل رساندند. این جنایت آشکار خشم مردم منطقه را برانگیخت و آن ها با هدف مجازات عاملان ، به ماشین های نیروی انتظامی و یک پاسگاه پلیس حمله ور شدند. بنا به گزارشات خود منابع خبری جمهوری اسلامی، در اثر تیراندازی نیروهای سرکوب گر در جریان درگیری آن ها با مردم معترض ، ۸ تن زخمی شدند. در این درگیری ها مردم چند خودروی نیروهای پلیس را به آتش کشیدند. رژیم نیز با ارسال نیروهای بیشتر و استفاده از مزدوران محلی خود به دستگیری های وسیع در سطح شهر دست زد و کوشید تا با پراکندن جو وحشت و ترور، شورش مردم زحمتکش عسلویه را سرکوب و آن ها را منکوب سازد. در کنار این اقدام، فرماندهان نیروهای انتظامی ضد خلقی حکومت که ضرب شست ناشی از انفجار خشم مردم محلی را مشاهده کرده بودند با انتشار اطلاعیه ای کوشیدند مردم را فریب دهند. آن ها اعلام کردند که قتل جوان بی گناه "خواست" نیروهای انتظامی نبوده است. در همان حال مامورین حکومت در وحشت از تسری شورش به سایر نقاط به بستن جاده های شهر دست زده و خیابان ساحلی این شهر را با عنوان اقدامی برای برگرداندن "آرامش" به شهر مسدود کردند.

نگاهی به اوضاع عمومی جامعه تحت سلطه ما یعنی اوضاعی که این شورش ها در آن اتفاق می افتند ، پیش از هر چیز نشان می دهد که چگونه بر بستر شرایط هولناک آفریده شده توسط دیکتاتوری جمهوری اسلامی در چهارچوب نظام ظالمانه سرمایه داری حاکم، تضادهای موجود، تضاد بین کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های تحت ستم ایران با سرمایه داران و رژیم حامی آن ها (که رژیمی وابسته به امپریالیسم می باشد) هر روز شدت بیشتری یافته و عدم پاسخ به خواست ها و مطالبات مردم موجبات گرایش روزافزون توده ها به اشکال رادیکال تر مبارزاتی علیه نظم ضد مردمی حاکم برای آفریدن شرایط انسانی را فراهم می کنند.

اکنون حدود سه سال پس از زمامداری دولت روحانی که با وعده حل مشکل تحریم های اعمال شده در رابطه با پروژه هسته ای جمهوری اسلامی و در نتیجه حل مشکلات اقتصادی سهمگین توده ها بر سر کار آمد می گذرد. اما واقعیات عینی در طول این مدت نشان دادند که نه با توافق برجام و رفع تحریم ها مشکلی از مشکلات بنیادین زندگی توده های تحت ستم حل شد و نه حتی کوچک ترین تخفیفی در بار سهمگین استیلای هیولای گرانی و تورم و فقر و گرسنگی بر دوش اکثریت قریب به اتفاق آحاد جامعه ایجاد شد.

بر عکس، بحران ساختاری گریبان گیر نظام ضد خلقی و فاسد سرمایه داری وابسته حاکم بر کشور حتی بنا به اعتراف خود کارشناسان نظام هر چه گسترده تر گشته است.  در چنین شرایط اقتصادی - اجتماعی فشار ناشی از فقر و گرسنگی و بی کاری به درجه ای رسیده که حتی مادران محروم را برای تداوم بقا مجبور به فروختن جنین در شکم به سوداگران می کند؛ در چنین شرایطی ست که ارتش بی کاران هر روز وسیع تر شده و کارگران شاغل در حسرت دریافت حقوق و دسترنج های پرداخت نشده شان (حتی تا 24 ماه) روزگار می گذرانند ؛ در چنین شرایطی ست که طاعون فقر و گرسنگی ، زندگی صدها هزار تن از کارگران بیکار، توده های حاشیه نشین شهر ها، کارتن خواب ها و... را در می نوردد؛ و بالاخره در چنین شرایطی ست که جامعه در آتش فساد و دزدی و فحشا و قاچاق و اعتیاد و سایر بلایای اجتماعی ناشی از حاکمیت نظام سرمایه داری می سوزد.

در پاسخ به این واقعیت و برای مقابله با تبعات بحران جاری و حفظ نظام، دولت روحانی به نمایندگی از طبقه استثمارگر حاکم، هجومی هرچه گسترده تر به تمام عرصه های حیات و معاش توده های محروم سازمان داده است. تعرض به سفره خالی کارگران با تحمیل شرایط برده وار در محیط های کار، فشردن هر چه بیشتر حلقوم میلیون ها تن از کشاورزان و توده های زحمتکش و اقشار تحتانی جامعه که در روستاهای ویران و نیمه ویران و در بیغوله ها و حلبی آبادهای حاشیه شهرها در منجلاب بیکاری و بی خانمانی و گرسنگی و بی امکاناتی زندگی می کنند، هجوم وسیع تر به حقوق اقتصادی و اجتماعی زنان، برقراری حکومت نظامی در دانشگاه ها و تشدید فشارهای طاقت فرسا به زندگی جوانان محروم، همه و همه جلوه هایی از دستاوردهای جمهوری اسلامی و دولت روحانی و توافق برجام وی با امپریالیست ها برای توده های تحت ستم ما بوده است.

تجربه سی و هشت سال حکومت شکنجه و دار جمهوری اسلامی به توده های تحت ستم نشان داده که حفظ چنین شرایط برده وار و غیرانسانی جز با تشدید سرکوب و اعمال قهر و پراکندن فضای رعب و وحشت توسط جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست. در نتیجه به موازات تشدید بحران و عدم وجود خواست و توان رژیم حاکم برای حل معضلات مرگ بار گریبان گیر جامعه، تنها راه باقی مانده در پیشاروی رژیم جمهوری اسلامی، بستن شمشیر از رو و سرکوب قاطعانه و وحشیانه هر گونه اعتراض و مقاومت توده ها در مقابل اوضاع هولناک جاری ست.

در چنین فضایی است که ما شاهد حتی به تازیانه بستن کارگران در ملاء عام و یا حبس آن ها در قفس سگ ها تنها به دلیل پیگیری مطالبات حقوقی و عقب افتاده شان از سرمایه داران و کارفرمایانی هستیم که در پناه قدرت دولتی خود نقش داروغه را نیز بر عهده گرفته اند. در سطح جامعه نیز پهن شدن بساط بگیر و ببند و زندان و شکنجه و برپا کردن چوبه های دار در هر گوشه و کنار توسط رییس جمهوری "میانه رو"ی جمهوری اسلامی در سال های اخیر ، چهره ضد خلقی او و سایر سردمداران حکومت را هرچه بیشتر رسوا ساخته و شرایطی را آفریده که روحانی به دلیل ابعاد اعدام ها در دوره صدارتش لقب "قهرمان اعدام" را کسب کرده است.

از سوی دیگر همین تضادها و تداوم و رشد آن ها و تاثیر بلاواسطه شان در شرایط مادی زندگی توده ها به طور طبیعی واکنش آن ها برای رهایی از اوضاع مشقت بار موجود را دامن زده و آن ها را به صحنه مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی می کشاند. به موازات وخامت یافتن شرایط مادی زندگی توده ها هر روز بر شمار اعتراضات مردمی و اعتصابات کارگری افزوده می گردد. در حالی که رژیم جمهوری اسلامی با محدود ساختن و بستن تمامی فضاهای تنفس سیاسی حتی برای مخالفان درونی نظام در همه عرصه ها دائما در حال محکم تر کردن سد اختناق خود در مقابل فشار ناشی از مبارزات توده ای ست، اما این تمهیدات نه تنها منجر به تحکیم شرایط دلخواه دیکتاتوری حاکم برای تحمیل سکوت قبرستانی بر جامعه نگشته اند، بلکه نشانه های پوسیدگی و بی فرجامی نظام ضدخلقی موجود در مقابل توده های به جان آمده را هر چه بیشتر به نمایش گذارده اند.

شورش های قهرآمیز مردم در عسلویه و بلداجی در چنین چارچوبی رخ می دهند و ظرفیت و پتانسیل جنبش اعتراضی و حق طلبانه توده ها در شرایط اختناق را به نمایش می گذارند. هنگامی که مردم به جان آمده در بلداجی و عسلویه با دست خالی در مقابل جنایات و مظالم رژیم به پا می خیزند و به مقابله با نیروهای انتظامی تا بن دندان مسلح می پردازند و ماشین های پلیس را آتش زده و یا حتی به پاسگاه نیروهای سرکوب حمله می کنند، از ورای چنین شهامت هایی پیش از هر چیز می توان به آگاهی مردم از ماهیت دیکتاتوری حاکم و خواست عمیق و قلبی توده های تحت ستم برای سرنگونی کلیت این دستگاه ظلم و ستم پی برد.

واقعیت این است که معضل اصلی جنبش اعتراضی توده های تحت ستم ما آن طور که برخی از تبلیغات مسموم و ارتجاعی کوشش می کنند جلوه دهند، مذهبی بودن و فقدان آگاهی و ناامیدی و یا توهم توده ها به حاکمیت ضد انقلابی و هیچ یک از بخش های آن نیست. این حقیقت را می توان از ورای موج بی وقفه اعتراضات و اعتصابات روزمره کارگری و شورش های مردمی نظیر بلداچی و عسلویه دید. برعکس، معضل اصلی عدم وجود یک تشکیلات انقلابی در صفوف جنبش توده هاست. تشکیلاتی که بتواند جوی بارهای جوشان مبارزاتی توده ها را به هم متصل نموده و این جوی بارها را به یک سیل عظیم مبارزاتی تبدیل نماید. خلاصه مسأله بر سر چگونگی ایجاد تشکیلاتی است که قادر به رهبری مبارزات دلاورانه مردم بوده و بتواند این مبارزات را در مسیری بیاندازد که خواست و هدف جنبش توده ای برای سرنگونی این رژیم و نظام سرمایه داری حاکم می باشد.

واقعیت فوق یک خطر بزرگ برای حاکمیت رژیم ضدمردمی جمهوری اسلامی ست و تمامی تلاش مقامات حکومت و دستگاه های سرکوب و اتاق های فکر آن ها نیز در جهت ممانعت از تحقق چنین چشم اندازی متمرکز شده است. این امر در عین حال ضرورت تشدید تلاش های مبارزاتی برای کمک و تسهیل شرایط برای تحقق چنین امری را در مقابل تمامی عناصر و نیروهای آگاه داخل جامعه و خارج کشور به نمایش می گذارد.

جوانان آگاه و انقلابی باید با تمام قوا تلاش های خود را برای سازماندهی و ایجاد تشکل - که در شرایط اختناق و دیکتاتوری نمی تواند مخفی نباشد - گسترش داده و در همین حال در خارج کشور نیز نیروهای انقلابی باید با تمام قوا و امکانات موجود در جهت تشدید مبارزه علیه جمهوری اسلامی و حمایت مادی و معنوی از مبارزات داخل حرکت کنند و از این طریق به پیشرفت مبارزات توده ای و امکان ایجاد یک تشکل و سازمان انقلابی در داخل یاری رسانند. این پیامی ست که تمامی شرایط مادی و عینی موجود آن را با هزار صدا فریاد می کنند و پژواک آن از ورای اعتصابات دلاورانه کارگران و شورش های خونین توده های به جان آمده به گوش می رسد.