نژادپرستی ایرانی، پانفارسیسم و تورک ستیزی در کتابهای درسی جمهوری اسلامی ایران (قسمت نهم)- اوجالان ساوالان

نگاهی تحلیلی به استراتژیها و تاکتیکهای حاکمیت جمهوری اسلامی ایران برای ترویج  نژادپرستی ایرانی، پانفارسیسم و تورک ستیزی در کتابهای درسی ایران (بخش 2)

ز- عثمانی ستیزی، تاکتیک و استراتژی حاکمیتهای پهلوی و جمهوری اسلامی ایران برای تورک ستیزی سیستماتیک و دولتی

یکی از مهمترین استراتژیهای حاکمیتهای نژادپرست پانفارس و ضد تورک پهلوی و جمهوری اسلامی ایران، عثمانی ستیزی و ضدیت با تورکیه است که مخصوصا در کتابهای جمهوری اسلامی ایران، به دلیل ماهیت ایدئولوژیک شعوبی- مجوسی، فارس- شیعه، صلیبی- ماسونی و ضدتورک و ضدعرب و ضد اسلام این حاکمیت، این ضدیت نژادپرستانه نهادینه شده است. به طوری که این حاکمیت مدام در حال تبلیغ برای زنده نگه داشتن کینه و دشمنی بین تورکان عمدتاً سنی تورکیه و تورکان عمدتاً شیعۀ آزربایجان با برجسته ساختن عناصر تاریخی چون «چالدران» در تمامی رسانه های حاکمیتی و از جمله کتابهای درسی است. اساسا حاکمیت جمهوری اسلامی ایران که ادامۀ شعوبی گری و باطنی گری شیعه- فارس است، در جهت ایجاد اختلاف و نفاق و کینۀ ایدئولوژیک و مذهبی بین ملت تورک آزربایجان و ملت تورک تورکیه با سوء استفاده ازمذهب سیاسی تشیع فارسی بسیار کوشا بوده و هر ساله میلیاردها تومان پول در این راه خرج می کند. البته همان گونه که بارها و بارها گفته ایم و باز هم می گوییم، حاکمیت جمهوری اسلامی ایران یک حاکمیت نژادپرست فارس پرست ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام و ضد انسان صلیبی- ماسونی است که هیچ ربطی به اسلام حقیقی و عالم اسلام ندارد، بلکه ماهیتی ماسونی- صلیبی انگلیسی ضد اسلام دارد و توسط استعمارگران صلیبی غربی برای این به وجود آمده است که بین کشورها و قدرتهای تورک و عرب یعنی دو قدرت بزرگ عالم اسلام تخم کینه و نفاق و اختلاف و برادرکشی و نسل کشی و جنگ و آشوب و خونریزی و ناامنی به کام استعمارگران صلیبی غربی به راه بیندازد. این حاکمیت هرگز مسلمان و حتی شیعه نیست؛ چرا که از صلیبیان ضد تورک و خونخوار ارمنی در مقابل تورکان شیعه آزربایجان شمالی علنا حمایت می کند و از مرز نوردوز (Nürdüz) آزربایجان شرقی، در طول این سی و هشت سال سیاه میلیاردها میلیارد دلار بنزین، گاز، برنج، روغن نباتی و مواد غذایی مختلف و در صورت لزوم کمکهای تسلیحاتی به صورت کاملا مجانی برای برادران جنایتکار داشناک ارمنی صلیبی خودش کمک می کند تا تورکان مسلمان آزربایجان شمالی را که به دفاع مشروع از حاکمیت ملی، مرزهای جغرافیایی کشورشان و ملت مظلوم تورک به جبهه های جنگ آمده اند، شهید کنند. کاری که شاه پهلوی با وجود جنایتکار و ضد تورک بودنش به دلیل اختلاف عمیق با شوروی هرگز نکرد . این به منزلۀ آن است که جمهوری اسلامی ایران در این سی و هشت سال اخیر خون تازه و حیات بخش ملت تورک آزربایجان جنوبی را از رگهای آنها می کشد و به رگهای برادران ماسونی- صلیبی داشناک ارمنی خودش تزریق می کند و اگر جمهوری اسلامی نبود رژیم اشغالگر قارباغ یعنی ارمنستان حتی سه روز دوام نمی آورد و بی معطلی اراضی قاراباغ کوهستانی را که اشغال کرده است، تخلیه می کرد. پس ماهیت صلیبی- ماسونی ملا-سیدهای حاکمیت جمهوری اسلامی ایران بر همۀ انسانهایی که وجدانشان را با احساسات نژادپرستانه و فارس پرستانه نکشته اند، معلوم و مشخص است و هیچ جای بحث نیست.

عثمانی ستیزی جمهوری اسلامی ایران مانند قاجارستیزی آن، در اصل جلوه ای تورک ستیزی ایدئولوژیک این حاکمیت ضد اسلام و ضد تورک و ضد عرب است که در کتاب درسی «تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)» در فصلهای «گذری بر ادبیات جهان عرب» به وفور دیده می شود. بسیار جالب توجه است که جمهوری اسلامی ایران که باید الحق و الانصاف آن را «حاکمیت صلیبی ایران»، «حاکمیت ماسونی ایران» یا بهتر از همه «حاکمیت شیطانی ایران» نامید در این فصلهای «گذری بر ادبیات جهان عرب» با یک تیر دو نشان زده است: ضدیت با ملتهای تورک و عرب به بهانۀ دفاع از جهان عرب! ماهیت پلید نژادپرست و ضد عرب جمهوری اسلامی ایران در رفتار جنایتکارانه اش با فعالان مدنی، فرهنگی و ملی عرب عربستان (الاحواز) که جوانان هویت طلب، حق طلب و استقلال طلب مظلوم عربستان (خوزستان جعلی) را دسته دسته و بدون هیچ محاکمه عادلانه ای سریعا اعدام می کند، و داغ بر دل زخمی مادران و پدران این جوانان مظلوم می گذارد، بر همه مشخص است. نژادپرستی فارس پرست ایرانی چنان تا گوشت و استخوان و خون و مغز استخوان انسانهای فارس نفوذ کرده است که وقتی از یکی از اینها که خودش را «خوزستانی»، «آبادانی» یا «اهوازی» معرفی می کند، مؤدبانه می پرسی : «شما عرب هستید»؟ موذیانه و با خونسردی جواب می دهد: «خدا نکند که من عرب باشم! من فارسم»! انگار عرب بودن و عرب خلق شدن مثل تورک خلق شدن، که موهبتی خدایی و ارزشمند است، در این مملکت اهریمنی جرم و جنایت و گناهی نابخشودنی و کبیره است. این نوع نژادپرستی کثیف ضد انسانی که حتی از نژادپرستی سفیدپوستهای صلیبی ضد سیاه پوستان در آمریکا نیز پا را فراتر می گذارد، نتیجۀ بیش از صد و پنجاه سال تبلیغات مسموم نژادپرستانه به نفع نژاد جعلی ایرانی یعنی ملت فارس و به ضرر ملت تورک و عرب در ایران است که نخست نویسندگان فارس و مانقورت در دوران قاجار با عضویت در لژهای پلید فراماسونری و بازنویسی و تبلیغ نژادپرستی ایرانی ضد تورک و ضد عرب بانی این نوع جهان بینی نژادپرستانۀ منحط ضد انسانی شدند و بعد از آنها، استعمار ضدبشر انگلیس با روی کار آوردن عقده ای دیوانه ای به اسم رضا پالانی آن را به صورت حاکمیتی، دولتی و سیستماتیک و با سوء استفاده از کلیه امکانات دولتی حاصل از غارت نفت و گاز ملت عرب و تورک قاشقای و مواد معدنی و طلا و مس و هزاران تن سنگهای معدنی قیمتی ملت تورک آزربایجان، حاکمیتهای ضد تورک و ضد عرب پهلوی و جمهوری اسلامی ایران در ذهن و دل میلیونها انسان ملل ایران نفوذ و رسوخ داده اند؛ به طوری که شده است که من به یک مانقورت که در شهرهای دو یا چند اتنیکۀ آزربایجان، مثل تهران گفته ام که «سن تورک سن»؟ (تو تورکی؟) و او مثل برق زده ها از وحشت به عقب پریده است و با لهجۀ تورکی آشکار و رسوا داد زده است که «من ترک نیستم من تورک نیستم من تورک نیستم»!!! این جنایتهای نژادپرستانه از آنگلوساکسونهای صلیبی حتی به سر بومیان استرالیا هم نیاورده اند که سردمداران فارس پرست نژادپرست ضد تورک و ضد عرب ایران اهریمنی بر سر انسانهای ملت تورک و ملت عرب در ایران آورده اند و می آورند. و وقتی با وجود این همه نژادپرستی و ضدیت با تورک و عرب می گویی و می نویسی «ایران اهریمنی است»، عده ای از همین نژادپرستان پانفارس یا مانقورتهای ضد تورک و ضد عرب بدتر از آنها، داد می کشند چرا می گویی «ایران اهریمنی»؟! به نظر شما ایران در نود و پنج سال اخیر اهورایی است؟!

باری، جمهوری اسلامی ایران که در دشمنی نژادپرستانه با ملت عرب نظیر ندارد برای چه دلش به حال ادبیات جهان عرب سوخته که برای دانش آموزان کل ایران، در کتاب درسی رسمی تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، کد 1/276 چاپ سال 1380 درس «گذاری بر ادبیات جهان عرب» می نویسد و چاپ و منتشر می کند؟ با بررسی محتویات این بخش از کتاب مزبور نیت پلید ضد تورک، ضد عرب و نژادپرستانۀ جمهوری اسلامی ایران مشخص می شود:

«عرب تمامی عمر خود را در کوچ و گذار سپری می کرد و مجالی برای پرداختن به انواع هنر نداشت؛ زیرا مدنیت که لازمه ی آن زیستن درشهر بود، در زندگی عرب نمی توانست مفهوم داشته باشد. بنابراین، عرب را هنری می بایست که با زندگی خانه به دوشی او سازگار باشد و چه هنری کم خرج تر و سبکبارتر از هنر کلامی، یعنی شعر و خطابه؟ عرب با زمزمۀ شعر، خویشتن را در سکوت و سکون عناصر بیابان از تنهایی رها می ساخت. بنابراین شعر، تنها هنر اعراب است و او تمامی استعدادها و نبوغ خود را در شعر به کار برده است. شعر عرب همان قدر مهم است که پیکرتراشی یونان و روم قدیم و تصویرگری اروپاییان امروز» (تاریخ ادبیات (2)، کد 1/276، چ 1380، ص 199). با دقت در این نوشته به وضوح نژادپرستانه و عرب ستیز و ضد عرب بودن آن را متوجه می شویم. این گونه اظهارات که دقیقا بازگویی نظریات شرق شناسان مغرض و استعمارگر صلیبی ضد عرب غربی مخصوصا انگلیسی است که از قرن نوزدهم میلادی پروژۀ شوم و مشئوم هویتسازی برای ملت جعلی ایران (قوم فارس) را آغاز کردند و شروع به نوشتن تاریخ استعماری نژادپرستانه بر ضد دو ملت مسلمان تورک و عرب و به نفع قوم جعلی فارس کردند، تا به اهداف شوم و ضد اسلامی و ضد انسانی ضد تورک و ضد عرب خودشان برسند. همان گونه که سر جان ملکم فراماسونر صلیبی انگلیسی دویست سال پیش و در سال 1815م. به نوشتن تاریخ ایران پرداخت و در اصل تاریخ را به نفع قوم فارس و به ضرر دو ملت بزرگ تورک و عرب جعل کرد، امثال رینولد الین نیکلسون نیز به نوشتن کتاب تاریخ ادبیات عرب پرداختند و در آن چنان نشان دادند که گویی ملت عرب در دوران قدیم هیچ نشانی از تمدن و شهرنشینی و مدنیت و پیشرفت علمی، هنری، فرهنگی نداشت و کل عربها، وحشیانی جاهل و بیابانگرد و خانه به دوش و بی خانمان و خیمه نشین و وادی نشین بودند که هیچ بویی از تمدن و فرهنگ نداشتند و هیچ تمدنی و هیچ اثر معماری و هنری باستانی از آنها به وجود نیامده است، در حالی که هرگز چنین نیست و تحقیقات اخیر باستان شناسان بی غرض غیرصلیبی در اردن، یمن و خود عربستان نشان می دهد که ملت عرب در دوران قدیم صاحب تمدنهای باشکوه و بناهای بسیار عظیم و باشکوه ساخته و تراشیده شده در دل صخره ها بودند که تخت جمشید در برابر آن ویرانه ای ناتمام بیش نیست. برای مثال می توان به نبطیان  و تمدن 2600 ساله ی عربی اشاره کرد. در حوالی سده ی ششم قبل از میلاد تمدن بسیار بزرگی به نام تمدن نبطی از شمال شبه جزیره ی عرب و عربستان کنونی به مرکزیت اردن  تا سواحل فرات برخاست که بر تمدن های حاشیه ی خود تاثیر بسزایی داشت. این تمدن سامی با تمدن های آشوری ، عبری و آرامی و بابلی و اککد و قبطی و سبطی و سایر اسلاف خود ارتباط نزدیکی داشت ولی آنچه که توجه مرا به خود جلب نموده است این تمدن متعلق به ملت عرب است و اجداد قوم عرب محسوب می شوند.

https://www.gunaz.tv/fa/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D9%86%D8%A8%D8%B7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86-2600--%D8%A7%D9%84%D9%87-%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%A8%D9%88%D8%A8-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%8511615

در ضمن تمدنهای باشکوهی که بعد از سومریان پروتوتورک در بین النهرین پا گرفتند، تمدنهای بابلی، آشوری، اککد، فنیقی، مدین، کنعانی، آرامی، سریانی و غیره همگی پروتوعرب و سامی الاصل بودند ولی تاریخ نویسان صلیبی اروپایی، مخصوصا انگلیسی و نوچگان پانفارس آنها، اعراب قدیم را به اعراب بدوی بادیه نشین منحصر می کنند تا به زور تبلیغات نژادپرستانۀ بی اساس به انسانهای ملت عرب بقبولانند که نیاکانشان همگی وحشی و بیانگرد و خانه به دوش و سوسمارخوار و خیمه نشین بوده اند و هیچ فرهنگ و تمدن و مدنیت و شهرنشینی نداشته اند و فقط اجداد پارسی این فارسهای خودشیفته بودند که از تمدن و فرهنگ و خط و هنر و شهرنشینی سهم وافر داشته اند و بس!

در حالی که موضوع دقیقا عکس این است: می دانیم که اساسا پارسیان یا قوم پارس طبق دقیق ترین واقعیات تاریخی قومی وحشی و بیابانگرد و خانه به دوش بوده اند و کارشان فقط و فقط جنگ و جدال و خونریزی و نابود کردن انسانها و فرهنگها و تمدنهای پروتورک و پروتوعرب بوده است. نقش فروهر و تمامی نقوش تخت جمشید برگرفته از نقوش سامی تمدنهای بابلی و آشوری و نبطی است که انها هم برگرفته از تمدن درخشان سومریان پروتورک است و نقوش پارسیان از خود هیچ اصالتی ندارد و نیز می دانیم که خط عربی که توسط فارسها برای نوشتن زبان فارسی بعد از اسلام به کار گرفته شد، مشتق و برگرفته از خط فنیقی است که آن هم خط سامی و عربی است؛ یعنی همین خطی که من این نوشته را به آن خط می نویسم. حال یک پانفارس پان ایرانیست احقر ارذل بیمار روانی خودشیفته چه طور وقتی با خط عربی می نویسد، ملت عرب را فاقد تمدن و فرهنگ می شمارد و عرب ستیزی می کند و اعیراب را تحقیر و تمسخر می کند و نژاد خود را از نظر تمدن و فرهنگ برتر از اعراب می شمارد؟! به پانفارس پان ایرانیست نژادپرست ضد تورک و ضدعرب ریاکار بی حیای پست فطرت جانی خبیث خائن باید گفت که اگر عرب تاریخ و تمدن و فرهنگ و هنر ندارد، چرا از خطش استفاده می کنی؟ اگر بگوید که پارسهای خاخام منشی «خط پارسی باستان» داشتند آن خط نیز مأخوذ از بابلیهای پروتوعرب و ایلامیان پروتوتورک بود، و آن هنگام هم پارسها از ثمرۀ فرهنگ و تمدن و هنر عرب که آن هم مأخوذ از فرهنگ و هنر و تمدن سومریان پرتوتورک بود، بهره می بردند. و اگر باز حیا نکند و بگوید که پارسها در دورۀ هخامنشی خط پهلوی و خط اوستایی داشتند باید بگوییم که هر دو این خطوط از خطوط سامی آرامی داشته اند که پروتوعرب بوده اند.

به راستی که حیا برای انسان، صفت بسیار خوبی است که یک پانفارس پان ایرانیست نژادپرست ضد تورک و ضد عرب و حشی کولی هندی بی ریشۀ نوکر استعمار صلیبی اصلا ندارد. می دانید چرا پانفارسها و پان ایرانیسها اجداد ما تورکها و عربها را وحشی و بیابانگرد و خانه به دوش و بی فرهنگ و تمدن و هنر معرفی می کنند؟ چون می خواهند دقیقا وضعیت اجداد کولی خانه به دوش هندی الاصل جنگلی وحشی خودشان را به اجداد متمدن و شهرنشین و تاریخساز و تمدنساز ما تورکان و عربها نسبت دهند!!! از خط عربی برای نوشتن استفاده می کنند و می گویند عرب یعنی وحشی!!! و از واژگان تورکی که به تمدن و فرهنگ شهرنشینی دلالت می کند؛ مثل چخماق، چُماق، چراغ، چاقو، چارق، قالی، قالیچه، اُتو، شلّاق، بشقاب، قاشق، چنگال (چنگل)، قاب، قابلمه، تُشك، قیچی، اجاق، اتاق، چکش (چکوج)، کیپ (قالب کرپیج یا آجر)، انبر، آچار، یاراق (یراق) و دهها واژه از این قبیل كه همگی از ضروریات ابتدایی تمدّن بشری اند دزدیده و استفاده می کنند و بعد می گویند: «ترک یعنی وحشی»!!! و جالب این که در زبان فارسی معادلی برای آنها هم ندارند! چرا ندارند؟ معلوم است چون وقتی کلمه و لغتی در زبان پیدا می شود که معادل مادی محسوس و عینی و ملموس آن در زندگی مادی آن ملت یا قوم بوده باشد و وقتی فارسها این کلمات را نداشته و ندارند، معلوم می شود که در عالم خارج نیز از این وسایل و ولوازم و اثاث زندگی متمدنانه استفاده نمی کرده اند. ما تورکان این واژه ها را هزاران سال است که داریم چون هزاران سال است که از بشقاب و قاشق و چنگال و چخماق و غیره استفاده کرده و می کنیم. پانفارسهای خودشیفتۀ نژادپرست چه طور؟ اگر برای مثال برای قاب و قاشق و بشقاب واژه ای ندارند آیا نمی توان گفت که اجداد کولی هندی خانه به دوش وحشی آنها با دست غذا می خورده اند و از تمدّن و پیشرفت و نزاکت بشری کاملا به دور بوده اند؟ آیا این واژه نداشتن برای ضروری ترین و ابتدایی ترین لوازم تمدّن بشری، بهترین دلیل نمی شود که قوم فارس از اساس و ریشه وحشی و بیابانگرد و جنگل نشین و عاری از هرگونه فرهنگ و تمدن و مدنیت و شهرنشینی بوده اند؟! البته که می شود گفت

این بی فرهنگ نشان دادن اجداد دو ملت تورک و عرب همان القائات شیطانی است که تاریخ نویسان صلیبی فراماسونر و نوچگان فراماسون پان ایرانیستشان در کتابهای درسی و تاریخی به ذهن انسانهای ملت تورک کرده و می کنند و «تورک» را بدون تاریخ و تمدن و وحشی زردپوست بیابانگرد آمده بر پشت اسب از میان کوههای اورال- آلتای معنی می کنند! در حالی که تورکان نیز مانند اعراب دارای فرهنگ و تمدن کهن بیش از 8500 ساله آن هم در همین منطقۀ خاورمیانه هستند؛ برای مثال سنگهای تراشیده شده و به شکل انسان درآمدۀ منطقۀ تاریخی به اسم «شهر یئری» در نزدیکی خیاو (مشکین شهر) در آزربایجان جنوبی قدمت تا 9000 سال دارند؛ اما شیاطین استعمارگر صلیبی و نژادپرستان فارس حاکم بر ایران عمدا آن را نادیده می گیرند. در ضمن تمدن و فرهنگ 8500 سالۀ سومری در بین النهرین نیز اصالتا تورکی است اما شیاطین نژادپرست فارس آن را هم انکار می کنند. می دانید چرا؟ برای این که اجداد خودشان بی تمدن و بی فرهنگ و بی هنر بوده و به صورت وحشی می زیسته و با دست غذا می خورده و در جنگلها و کوهها می زیسته و کوچکترین آشنایی با مظاهر تمدن و فرهنگ نداشته اند و این دقیقا چیزی است که آنها و اربابان صلیبی نژادپرست ضدبشرشان می خواهند پنهان سازند. عمل اینها دقیقا عمل اهریمن (ابلیس، شیطان) است. ابلیس وقتی می خواهد چیزی را بقبولاند که نیست صدها دروغ دربارۀ نبودن چیزهایی می گوید که هست! تا هیچ کس شک نکند که خودش آن چیزها را ندارد! بگذریم.

نژادپرستان صلیبی پانفارس نویسندۀ کتاب تاریخ ادبیات ایران و جهان (2) یعنی محمدجعفر یاحقی، حسن ذوالفقاری، محمدرضا سنگری، حسن قاسم پور مقدم، فریدون اکبری شلدره ای و مخصوصا عبدالحسین فرزاد به بهانۀ «گذری بر ادبیات جهان عرب» و در بررسی «شعر دورۀ عباسی» چنین عثمانی ستیزی و تورک ستیزی می کنند:

«در اواخر عصر عباسی، بلاد اسلامی بر اثر حمله ی مغول ها و غلبه ی ترکان عثمانی و با وجود خلفایی ضعیف و بی کفایت به انحطاط سیاسی و فرهنگی دچار شد. ترکان سعی داشتند زبان ترکی را جانشین زبان عربی سازند و به همین جهت، به زبان و ادب عرب چندان توجهی نداشتند؛ در نتیجه، ذوق ها کشته شد و فروغ هنر و ادبیات و خلاقیت خاموش گردید. از این دوره ها در عرصه ی ادبیات و هنر و خلاقیت، به افراد توانمند و موثر کم تر برمی خوریم» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، چاپ 1380، صص 203-204).

ملاحظه می شود که نوشته های دروغ، مکارانه و مغرضانۀ بالا که ماهیتی تورک ستزانه و عرب ستیزانه توأمان دارند، صرفا برای ایجاد اختلاف بین دو ملت تورک و عرب نوشته شده اند. این که تورکان عثمانی را در کنار مغولان غیرمسلمان و در تقابل با خلفای عرب اسلام در بغداد آورده اند و کوشیده اند تورکان مسلمان را همانند مغولان بیگانگانی عاری از اسلام و عربیت معرفی کنند، بسیار مغرضانه و ناجونمردانه است چرا که تورکان مسلمان عثمانی که از تورکان اوغوز (تبار اصلی ما تورکان آزربایجان و تورکان تورکمنستان و تورکان تورکیه) بودند و نسب به تورکان پرافتخار سلجوقی می بردند، امپراتوری عثمانی، یعنی اولین ابرقدرت مسلمان در جهان را تأسیس کردند و هیچ ربطی به مغولان که در واقع مهلک ترین ضربه ها را به هستی و هویت کل تورکان جهان، مثل تورکان خوارزمشاهی و از جمله خود این تورکان مسلمان عثمانی زدند، نداشتند. تورکان عثمانی هرگز و به هیچ حال عرب ستیز و اسلام ستیز نبودند، بالعکس امپراتوری آنها اساسا ماهیت اسلامی و عربی داشت و نه تنها با اعراب و اسلام مخالف و دشمن نبودند، بلکه خط عربی را برای نوشتن انتخاب کرده بودند و دوران آنها، بی هیچ شک و تردیدی دوران اوج شکوه و اقتدار جهان اسلام بود. این را می شود از بناهای بسیار باشکوه با معماری اسلامی در اسلامبول (استانبول) فهمید و جالب این که خود اسم «اسلام بول» در زبان اصیل تورکی به معنی شهری است که در آنجا اسلام «بول  bol» (فراوان) است. و این چیزی بود که لرزه بر جان جهان صلیبی می انداخت و هنوز هم می اندازد. ادعای خنده دار و مشحک دیگر که شبیه جک و فکاهی است این که «تورکان عثمانی قصد داشتند زبان تورکی را جانشین زبان عربی کنند»!!! تورکان مسلمان در هیچ دوره ای و هیچ جا قصد جانشین سازی زبان خود با زبان دیگر ملتها را نداشته اند نمونه اش پرورده شدن زبان تاجیکی دری توسط تورکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی و قیزیلباش و افشار و قاجار است. تورکان عثمانی نیز مانند اسلاف سلجوقی و اوغوز خودشان نه تنها قصد جانشین سازی تورکی به جای عربی نداشتند بلکه از مهمترین عوامل نشر زبان عربی و معارف اسلامی در دل جهان صلیبی اروپایی بودند. تاریخ گواه ماست

قبلا هم نوشته ام که تورکان مسلمان از نخستین حضور جدّی شان در قالب سپاهیان خلفای عبّاسی که از دورۀ معتصم با سرداری افشین (آقشین)، و به قدرت رسیدن سرداران تورک ماوراء النّهری در دربار عباسی، شروع و تا قرنها ادامه یافت، در کانون توجّه جهانیان به ویژۀ جهان صلیبی و ضدّاسلام غرب بوده است. این حضور قدرتمند زمانی توجّه دنیای مسیحی غرب را بیش از پیش به خودش جلب کرد که آلپ ارسلان سلجوقی سلطان قدرتمند تورک  با سپاهی پانزده هزار نفری از تورکان مسلمان جان بر کف، رومانوس امپراتوری قدرتمند روم شرقی (بیزانس) را با دویست هزار سرباز در جنگ ملازگرد در سال1071م. 463 هـ.ق. شکست داد و شرق تورکیه کنونی را برای همیشه از چنگ اشغالگران خونخوار صلیبی بیرون کشید.  فتوحات تورکان مسلمان پیوسته ادامه داشت تا این که سلطان محمّد فاتح عثمانی با فتح قسطنطنیّه تنها شهر مسیحی نشین فلات آناتولی و نامیدن آن به اسلامبول (استانبول) در سال 1453 م.  856 هـ.ق.  ناقوس هشدار را برای دنیای مسیحیّت و صلیبیّون جنایتکار به صدا درآورد. پیروزیهای درخشان بعدی سلاطین عثمانی به ویژه سلطان سلیم اوّل ملقّب به «یاووز» (سهمناک) و  سلطان سلیمان قانونی ملقّب به «محتشم» تا سال 1553م. لرزه بر اندام جهان صلیبی غرب انداخت. بین سالهای 1453م. تا 1553م. یعنی صد سال اوج قدرت و گسترش قلمرو امپراتوری تورک عثمانی  به «سده شکوهمند» مشهور و نمودی از قدرت و صلابت عنصر تورک مسلمان است. قلمرو امپراتوری قدرتمند عثمانی در این صد سال با فتوحات درخشانشان از شمال به نزدیکی کیف و وارسا و وین و از غرب به نزدیکیهای وین و ونیز و رُم و واتیکان، یعنی قلب تپندۀ عالم مسیحیّت، رسیده بود و همین امر فرمانروایان، اندیشمندان و سیاستمداران دنیای غرب را که برخلاف ما مسلمانان دارای حافظۀ تاریخی بسیار خوبی هستند، به هراس، اندیشه و طرح دسیسه های خطرناک وادار کرد که یکی از موثرترین آنها تحریک تورکان شیعۀ صفوی (قیزلباشها) از یک سو و سلاطین تورک سنّی عثمانی از سوی دیگر و ایجاد اختلافهای عمیق و جنگهای خونین بیهوده و ابلهانه مذهبی بین خاندانهای تورک صفوی و عثمانی بود همین جنگها سببِ تجزیۀ کامل عالم اسلام و جهان تورک و تضعیف کامل هردو شد.

پیداست که این پانفارسهای کوچک نویسندۀ این دروغهای مغرضانه خط فکری خود را مثل همیشه از لندن و لژهای فراماسونری می گیرند که چنین یاوه های مغرضانه و ناجوانمردانه ای به هم می بافند و القائات آنها دقیقا ادامۀ القائات اربابان صلیبی شان است که دویست سال است از لندن به آنها اعلام می فرمایند که چه بنویسند و چگونه با زبان فارسی و خط عربی (؟) بین دو ملت تورک و عرب نفاق و اختلاف بیندازند و آتش خودبزرگ بینی و خودشیفتگی مرضی را در ذهن و دل فارسها روشن و فروزان نگاه دارند.

در جای دیگر در بخش «شعر نوین عرب» عبدالحسین فرزاد نژادپرست پانفارس ضد تورک و ضد عرب چنین می نویسد: «آشنایی با فرهنگ و سیاست غربی باعث شد تا اعراب به گذشته ی خود بیش تر بیندیشند و با ارزش میراث فرهنگی خویش آشنا شوند و به دنبال آن به تقویت زبان عربی بپردازند. در پی همین جریانات، در زمینۀ ادبیات و به ویژه شعر، نوعی بازگشت ادبی به دوره های درخشان ادب عرب- چون عصر اموی و عباسی- رخ داد. شاعران عرب به روش قدمای خود توجه کردند و ضمن پرداختن به انسجام شعری، خویش را از بند شعر منحط عصر عثمانی آزاد ساختند. این گروه که به مقلدان یا کلاسیک های نو مشهورند بیش تر کشورهای عربی در عرصه ی شعر ظهور کردند» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، چاپ 1380، ص 204).

در بررسی تاریخ ادبیات عرب، درمی یابیم که این ادعای تحمیل زبان تورکی بر عربی در زمان عثمانیان دروغ مغرضانه ای بیش نیست. برای مثال در کتاب «تاریخ الادب العربی» نوشتۀ «حنّا الفاخوری» عرب که عبدالمحمد آیتی آن را تحت عنوان «تاریخ ادبیات زبان عربی» به فارسی ترجمه کرده و 839 صفحه است در هیچ جا به این ادعا که تورکان عثمانی می خواسته اند زبان تورکی را به جای عربی بنشانند، هیچ اشاره ای نشده است و معلوم است که این هم از دورغهای مغرضانه ای است که پانفارسیسم نوکر صلیبیان ضد تورک و ضد عرب طبق سابقۀ تاریخ نویسی دروغ آن را به فرمودۀ ارباب صلیبی جعل کرده است. البته پیداست که نهضت ناسیونالیسم در کشورهای عربی از مصر (با حملۀ ناپلئون بناپارت به مصر و تصرف اسکندریه) و سپس در لبنان شروع شد و به استقلال این دو کشور و سپس کشورهای دیگر عربی منجر شد. و این هیچ ربطی به تحمیل زبان تورکی بر اعراب نداشت که بهانه ای برای تورک ستیزی پانفارسهای ضد عرب ایران شده است.

در درس بیست و سوم نویسندگان کتاب تاریخ ادبیات ایران و جهان (2) با عنوان «تراژدی فلسطین و شعر نو عرب» چنین اراجیف مغرضانه ای به هم بافته اند: «از سال 1839 به بعد دگرگونی های مهمی در وضع یهودیان خاورمیانه به وجود امد. در سوم نوامبر این سال عبدالمجید سلطان عثمانی (1861-1839) فرمان مهمی صادر کرد (خط شریف گلخانه) که به موجب آن حقوق مساوی و تأمین امنیت جانی و مالی برای همه ی رعایای امپراتوری عثمانی اعلام شد. کمی پس از این زمان، سلطان انتخاب یک رهبر منتخب برای جامعه ی یهودیان (خاخام) را رسماً پذیرفت و به دنبال آن تعدای از یهودیان به مناصب حکومتی رسیدند؛ جند مدرسه ی یهودی تأسیس گردید و درهای مدارس دولتی نیز به روی دانش آموزان یهودی گشوده شد» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، چاپ 1380، ص 209).

خوب، این اقدام خداپسندانه و انسان دوستانه و دموکراتیک سلطان عبدالمجید عثمانی در دادن حقوق مساوی شهروندی به شهروندان یهودی امپراتوری عثمانی همپای شهروندان مسلمان و مسیحی چرا باعث درد شکم این پانفارسهای تشیع مجوسی شعوبی جمهوری اسلامی ایران شده است؟ آیا این نژادپرستان ایدئولوژیک مذهبی پانفارس خبیث جانی پانفارس انتظار دارند که سلطان بزرگ و قدرقدرت و بافرهنگ عثمانی، معامله ای مثل معاملۀ خمینی و خامنه ای جلاد با بهائیان می کنند، با یهودیان می کردند؟! می دانیم که بهائیان ایران در دورۀ سیاه حاکمیت جمهوری شیطانی ایران از حق درس خواندن، حق فرستادن نماینده به مجلس، حق ایجاد مدارس دولتی و حتی خصوصی و حتی حق دفن شدن در قبرستان عمومی (!) و دیگر حقوق اولیۀ انسانی محروم هستند. چرا؟! آیا شیاطین ایدئولوژیک نژادپرست جمهوری شیطانی ایران انتظار دارند که سلطان قدرتمند تورک عثمانی با یهویانی که به آن دولت هیچ خیانتی نکرده بودند، مثل ان چه با بهائیان مظلوم رفتار می کنند، رفتار می کرد؟! این سطور شیطنت بار چه معنایی می دهند جز تبلیغ مغرضانۀ ایدئولوژیک با هدف ایجاد شبهه ی «دوستی تورکان مسلمان عثمانی با صهیونیستها»؟ می دانیم که نه تنها یهودیهای امپراتوری عثمانی بلکه ارمنیهای مسیحی قرنها آزاد بودند که به مناصب بالای حاکمیتی در امپراتوری عثمانی دست یابند و از آنها به عنوان «ملت صادقه» یاد می شد تا این که به اغوای صلیبیان روس، انگلیس و فرانسوی و آمریکایی در جنگ جهانی دوم به خیانت به امپراتوری عثمانی پرداختند و ... . و اما در ردّ ادعای صهیونیست دوستی عثمانیان با مطالعۀ تاریخ حقیقی کذب این ادعاهای خبیثانه و خائنانۀ نویسندگان نژادپرست پانفارس کتابهای درسی جمهوری اسلامی ایران مشخص می شود

تاریخ حقیقی چنین است: « پس از برپایی کنفرانس شهر بال در سال 1897 صهیونیست ها نخست تلاش کردند که سلطان عبدالحمید عثمانی (1876- 1909م.) را متقاعد سازند تا بتوانند به بیت المقدس دست پیدا کنند و یکی از فراماسونر ها به نام « امانوئل کارازی » را روانه ملاقات با سلطان کردند. صهیونیست ها توسط او به سلطان ترک پیشنهاد کردند که:

1کلیه بدهی های دولت عثمانی  را که معادل 33 میلیون لیره  طلای انگلیس بود، بپردازد.

2ناوگانی با هزینه  ای معادل 120 میلیون فرانک طلا در اختیار دولت عثمانی بگذارند تا امور مالیه خود را رونق بخشد.

در عوض این کمک ها و هدیه دادن ها صهیونیست ها چند درخواست داشتند:

1-       آزادی ورود یهودیان به فلسطین در هر یک از روز های سال به قصد زیارت

2-       مجاز ساختن صهیونیست ها برای ساختن اقامت گاه هایی در اورشلیم  تا همکیشان آن ها به هنگام زیارت در آن اقامت کنند.

سلطان عبدالحمید امپراطور وقت ترکان چنین پاسخ داد:

1بدهکار بودن برای کشور ننگ نیست در حال حاضر کشور های دیگر همچون فرانسه نیز بدهکار هستند.

2بیت المقدس شریف را برای اولین بار سرورمان «عمر بن خطاب» برای اسلام فتح کرد و من حاضر نیستم داغ ننگ فروختن آن به یهودیان و خیانت به امانتی را که مسلمانان به من سپرده اند، در تاریخ بر پیشانی داشته باشم.

3بهتر است یهودیان پول هایشان را برای خودشان  نگه دارند، دولت عثمانی ممکن نیست در دژهایی که با پول دشمنان اسلام ساخته شده از خودش محافظت کند.

4در پایان دستور بده از قلمرو عثمانی خارج شوند و از این پس به هیچ وجه سعی نکنند با من ملاقات کنند و یا به این جا وارد شوند.

در پایان سخنان، امپراطور ترک چنین فرمودند:

«به آقای دکتر هرتسل نصیحت کنید که در این مورد گام دیگری بر ندارد ، من نمی توانم حتی یک وجب از  این سرزمین را بفروشم. این سرزمین  به من تعلق ندارد،‌ بلکه از آن مردم ترک است».

و....

و این بود که صهیونیسم  به فکر این افتاد که برای رسیدن به اهداف شوم خود در خاورمیانه که از قبل نفوذ کرده بود بیشتر نفوذ کند و بر علیه قوم ترک  جنگ های فرهنگی راه اندازی کند و تاریخ ترکان جهان را تا آنجا که می تواند  منسوخ کند تا آنان هویت اصلی خویش را گم کنند و برده ی دستان یهودیان گردند»

منبع: کتاب «آزربایجان قربانی فراماسونری»- آیدین یئنیلمز

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=1538

ملاحظه می شود که سلطان عبدالحمید تورک عثمانی چه پاسخ دندان شکنی به یهویان صهونیست که در پی خریدن اراضی فلسطین و اسکان یهودیان در آن بودند، داده است. این حقیقت را هیچ فاشیست پانفارس مغرض حقیر عقده ای ضد تورک و ضد عرب در کتابها و مقاله های تاریخی و کتابهای درسی نمی آورد. می دانید چرا؟ برای این که پان ایرانیسم همیشه می کوشد که با هر بهانه ای که به دست می آورد و با هر دستاویز و وسیله ای تورک ستیزی و عرب ستیزی کند و در مغز میلیونها کودک و نوجوان و جوان ایرانی از تورک و عرب اهریمن و غول و دیو و هیولا بسازد و بین ملل تورک و عرب یعنی دو قدرت بزرگ اسلام با جعل تاریخ و رواج و ترویج دروغهای مغرضانه و ناجوانمردانه نفاق و اختلاف بیندازد و البته دیگر بر همه روشن شده است که اسرائیل ستیزی و صهیونیست ستیزی جمهوری اسلامی ایران ریا و دروغ و رنگ و نیرنگ و تزویر جهت سرپوش گذاشتن بر ماهیت ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام بودن سردمداران فراماسونر صلیبی حاکمیت جمهوری اسلامی  است و نه چیز دیگر. وگرنه اگر جمهوری اسلامی ایران واقعا مسلمان و مسلمان واقعی بود با جنایتکاران داشناک تورکخوار ارمنی با صلیبیان تورکخوار روس قتل عام کنندۀ ملت تورک چچنستان و نژادپرستان انسانخوار و خونخوار چین که کودکان تورک ایغور را در تورکستان شرقی اشغالی می کشند و جنین تروکهای ایغور را با دریدن شکمهای مادرانشان بیرون اورده و می خورند، دوستیها و معاشقه ها و مغازله ها نمی کرد.  حالا وقتی واقعیت تاریخی جلوی چشم ماست و می فهمیم که تا زمانی فلسطین، لبنان، سوریه و کل شبه جزیرۀ عربستان در دست توانای امپراتوران تورک مسلمان عثمانی بود، انگلیس، فرانسه و دیگر سردمداران صلیبی جرأت نداشتند تا اسرائیل را ایجاد کنند، و این کار اسکان یهود در سرزمین فلسطین بعد از جنگ مسلمان کش و تورک کش جهانی اول و با شکست و تجزیۀ امپراتوری عثمانی با توطئۀ انگلستان خبیث صلیبی صورت گرفت، این گونه تورک ستیزیهای مکارانه و مزورانه و مغرضانه در کتاب درسی رسمی چه معنایی دارد:

« اشعار شعرای فلسطینی درباره ی رویدادها و رنج ها و مصایب مردم فلسطین است؛ از آن هنگام که از چنکال ترک ها به جهنم تحت الحمایگی افتادند و سپس تشکیل دولت یهود در 1948م. » (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، چاپ 1380، ص 212). «ظلم و ستم عثمانی ها به اعراب که با قتل و غارت همراه بود، توده های محروم را به عقب ماندگی و بی خبری و نومیدی سوق می داد. در این میان روشن فکران عرب که سلاح کاری مطبوعات را در دست داشتند، بر آن شدند تا با روشن کردن اذهان مردم، آنان را علیه ستمگران عثمانی بشورانند». (همان، ص 217). خوب، این ها را چه کسی می نویسد. نویسندۀ پانفارس ضد عرب و ضد تورک جمهوری اسلامی ایران. هدفش چیست؟ آیا خود سردمداران جمهوری اسلامی با اعراب عربستان (خوزسستان جعلی) خیلی عادلانه و منصفانه رفتار می کنند؟! آیا خون جوانان مبارز عرب که مبارزه ای مسالمت آمیز در جهت احقاق حقوق اولیه بشری شان می کنند هر سال توسط انسانخواران رژیم جمهوری اسلامی ایران بر زمین نمی ریزد. آیا تا کنون چندین مبارز عرب الاحواز را جمهوری اسلامی ایران به دار نکشیده است؟ این اسمش ظلم و ستم نیست پس چیست؟ دیگر اکنون همۀ آگاهان سیاسی و اجتماعی می دانند که جمهوری اسلامی ایران ماهیتی ضد عرب دارد و کوچکترین اعتراض اجتماعی را توسط ملت عرب عربستان برنمی تابد و کوچکترین ندای آزادیخواهانۀ ملت عرب را در گلو خفه می کند.  به راستی هدف این جمهوری اسلامی پانفارسیست و پان ایرانیست ضد عرب از این دایۀ مهربان تر از مادرشدن برای ملت عرب چیست؟ آیا نیت خیری دارد یا می خواهد با یک تیر دو نشان بزند و با نوشتن چنین متون مزورانه و ریامارانه ای ان هم در کتاب درسی رسمی و دولتی تودمان تورک ستیزی و عرب ستیزی کند؟ اگر واقعا تورکان عثمانی به اعراب ظلم کرده اند، جمهوری فارسیست ضد عرب ضد اسلام صلیبی- ماسونی ایران را چه افتاده است؟ بگذار خود ملت بزرگ عرب که در 22 کشور در آسیا و آفریقا زندگی می کنند، داد خود را از تورکان عثمانی پس بستانند. هم اکنون سریال تلویزیونی به نام «رستاخیز تفنگها» از تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ایران (صدا و سیما) ، شبکۀ «تماشا» پخش می شود که سرشار از جعل تاریخ است و به سفارش ملا-سیدهای حاکمیت جمهوری اسلامی ایران توسط رژیم انسانخوار  و جنایتکار عربخوار بشار اسد در سوریه ساخته شده است و پر از عثمانی ستیزی است. آیا جمهوری اسلامی ایران واقعا به فکر ملت عرب است یا نیتهای ایدئولوژیک شعوبی- مجوسی و ماسونی- صلیبی نژادپرستانۀ ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام و ضد اسلام خود را عملی می کند؟ بیندیشیم: هدف از آوردن این دروغها در کتابهای درسی چیست؟

ادامه دارد

اوجالان ساوالان چهارشنبه 17/09/1395      07-12-2015

 wertg