تحلیل محتوای مقدّمۀ کتاب ادبیات فارسی (1) و ادبیات فارسی (2) با رویکرد ضدنژادپرستی ایرانی- فارسی و پسااستعمارگرایی

این کتاب مشخصات ادبیّات فارسی (2)، کد 1/220 سال دوم آموزش متوسطه (عمومی برای تمامی رشته ها و تمامی دانش آموزان و هنرآموزان) نخستین بار در سال 1377 هـ.ش./ 1998م. برای تدریس در تمامی دبیرستانها، هنرستانها و تمامی رشته های نظری، فنی و حرفه ای و کاردانش در جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت آموزش و پرورش، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، دفتر برنامه ریزی و تألیف کتاب¬های درسی و ادارۀ چاپ و توزیع کتاب¬های درسی حاکمیت نژادپرست ضد تورک و ضد عرب جمهوری اسلامی ایران چاپ و توزیع و تدریس شده است و کار چاپ و توزیع و تدریس آن در تیراژ میلیونها جلد و در هزاران دبیرستان و هنرستان سراسر کشور ایران تا هم اکنون، یعنی در سال تحصیلی 96-1395 ، یعنی در طول 18 سال تحصیلی دوام داشته است.

برخی از نویسندگان این کتاب تقریبا همان نویسندگان کتاب مشئوم و نژادپرستانه و ضد تورک و ضد عرب ادبیات فارسی (1) هستند؛ نژادپرستان پانفارس ضد تورک و ضد عرب ایران نظیر حسین داودی، حسن ذالفقاری، محمدرضا سنگری، غلامرضا عمرانی، حسین قاسم پور مقدم، سید اکبر میرجعفری در تألیف هر دو کتاب درسی ادبیات فارسی (1) و (2) دست داشته اند و نژادپرستان پانفارس ضد تورک و ضد عرب ایران چون مسعد تاکی، جمال صدری،  سیدمهدی نوریان در کار تألیف کتاب نژادپرستانۀ فارس پرست ضد تورک و ضد عرب ادبیات فارسی (1) دست داشته اند و نژادپرستان پانفارس ضد تورک و ضد عرب ایران  چون منصور رستگار فسایی، محمدرضا زرسنج، عزیز شبانی، افضل مقیمی در کار تألیف کتاب ادبیات فارسی (2) بوده اند. مقصود ما از آوردن این اسامی این است که ملت تورک آزربایجان و ملت عرب عربستان کسانی که 19 سال تمام در کار مغزشویی نوجوانان تمامی ملل ایران، ملل تورک، عرب، بلوچ، گیلک، مازنی، تالش، تات، لر، لک، لار، فارس، کورد و غیره بوده اند و سبب تبدیل شدنشان به نژادپرستان پان ایرانیست ضد تورک و ضد عرب بوده اند را بهتر بشناسند. هر کسی باید مسئولیت کارهایش را بر عهده بگیرد و حقیقت و تاریخ در این مورد هیچ تعارفی با هیچ کس ندارد. نژادپرستی از سنگین ترین و بزرگترین جرائمی است که یک شخص می تواند مرتکب شود و مرتکبان این گناه و جرم سنگین و مشئوم باید در مقابل ملل تورک و عرب که قربانیان نژادپرستی فارسی- ایرانی هستند، جوابگو باشند.

بهتر است قبل از هر کاری ابتدا نگاهی تحلیلی به محتویات مقدّمۀ کتاب ادبیات فارسی (2)، که همان مقدّمۀ کتاب ادبیات فارسی (1) است، بیندازیم و آن را از دیدگاه ضد نژاپرستی و ضد استعماری بررسی و تحلیل کنیم. خواهشمندم به پرطمطراق و ستایش آمیز و پرستش گونۀ نویسندگان این کتابهای درسی دربارۀ آثار ادبی ایرانی (؟) و بزرگان ادب ایرانی (؟) دقت فرمایید:

 «آثار ادبی ایران آیینه ی اندیشه ها، باورها، هنرمندی ها و عظمت روحی و معنوی ملّتی است که از دیرباز تا کنون، بالنده و شکوفا، از گذرگاه حادثه ها و خطرگاه ها گذشته و به امروز رسیده است. غنای این آثار، گواه تجربه ها، ژرف اندیش ها و تکاپوی فرزانگان ادبی و فرهنگ ایران و عصاره ی روح بلند و حقیقت جوی آنان است. برگ برگ ادب و فرهنگ ایران زمین، جلوه گاه نمایش آثار منظوم و منثور فرهیختگان اندیشه ورزی چون فردوسی، عنصرالمعالی، بیرونی، خیّام، بیهقی، غزّالی، سنایی، عطّار، مولانا، سعدی، حافظ، صائب، دهخدا، نیما و ... است که از زلال فرهنگ اسلامی جرعه ها نوشیده و با پشتوانه ی ذوق و کوشش خویش، آثاری ماندگار را رقم زده و سرمایه های بزرگ و پرمایه را به یادگار نهاده اند. مطالعه ی دقیق و عمیق این آثار جان را طراوت می بخشد، روح را به افق های شفّاف و روشن پرواز می دهد و ذهن و ضمیر را شکوفا و بارور می سازد. بر جوانان ماست تا این یادها و یادگارهای عزیز را پاس بدارند، بشناسند، بشناسانند و زندگی امروز و فردای خویش را بر این پایه های استوار پی بریزند. برنامۀ درسی زبان و ادبیات فارسی، در نظام آموزشی ایران اسلامی، جایگاهی حساس و ارزشمند دارد؛ چرا که از یک سو حافظ میراث فرهنگی و از دیگر سو، بهترین و مؤثرترین ابزار انتقال علوم، معارف، ذوق، اندیشه و مایۀ ارتباط و پیوند با دیگران در سطحی گسترده و مناسب است... با توجه به رشد روزافزون دانش بشری در رشته های گوناگون و ضرورت هماهنگی بین برنامه های درسی، نیازهای شناختی و روانی دانش آموزان، شرایط بالندۀ جامعۀ ایران و نیز اصالتهای فرهنگی و ملی، لزوم تجدید نظر جدی در برنامه های درسی موجود احساس می شد، همین نیاز اساسی و نیز به منظور تحقق بخشیدن به توصیه های مقام معظم رهبری و مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران در پاسداری و گسترش زبان و ادبیات فارسی، دفتر برنامه ریزی و تألیف کتابهای درسی از تیرماه 1374 شورای برنامه ریزی و تألیف کتابهای فارسی دروه متوسطه را در دستور کار خود قرار داد تا در تداوم تغییر بنیادین در کتابهای درسی فارسی دورۀ راهنمایی، به تدوین اهداف، محتوا و نظام کتابهای زبان و ادبیات فارسی دورۀ متوسطه بپردازد. به همین منظور و بر اساس مصوّبات برنامه، شورای تألیف محتوای کتاب حاضر را تهیّه و تنظیم کرد» (ادبیات فارسی (1) و (2) مقدمه)

آثار ادبی ایران به جای آثار ادبی فارسی شیطنت نژادپرستانۀ نژادپرستان فارس حاکم بر ایران

در همان سطر اوّل سخن از «آثار ادبی ایران» می رود ولی کل این کتابهای ادبیات فارسی (1) و (2) و تمامی کتابهای جمهوری اسلامی ایران به جز کتابهای عربی و انگلیسی و ارمنی (مخصوص اقلیت نورچشمی ارمنی ساکن در ایران) به زبان فارسی است  و در کتاب ادبیات فارسی (2) نیز مانند ادبیات فارسی (1) و (3) و پیش دانشگاهی، تنها به چاپ و ستایش بی محابا و بی دریغ و تحسین آثار ادبی فارسی پرداخته شده است اما هرگز نویسندگان این کتابها هرگز با نام حقیقی «آثار ادبی فارسی» و «تاریخ ادبیات فارسی» و «موسیقی سنتی فارسی» و امثالهم نام نمی برند بلکه همواره و همیشه از «آثار ادبی ایران» و «تاریخ ادبیات ایران»، «موسیقی سنتی ایرانی» و امثالهم داد سخن می گویند. می دانید چرا؟ چون می خواهند به ذهن میلیونها انسان از ملل متنوع کشور کثیرالمله ایران تزریق و القا کنند که هر چه ادب و تاریخ و هنر در این مملکت داریم دربست و به تمامی مال قوم فارس است و  ملل دیگر، چه ملت تورک باشد و چه ملت عرب و چه ملل غیرفارس دیگر ایران، هیچ بویی از ادب و فرهنگ و تاریخ و تمدن نبرده اند.

ایران یعنی فارس و فارس یعنی ایران!

تمامی کوشش تئوریسینها و ایدئولوگهای نژادپرست فارس حاکم در سدۀ اخیر تبلیغ و ترویج این ایدۀ نژادپرستانه به کل ملل ایرانی و خارج از ایران بوده است که ایران یعنی فارس و فارس یعنی ایران. و برای همین است که هموراه و همیشه نگاه ذات گرایانۀ نژادپرستانۀ ستایشگر و مسحور و پرستش گونه ای به زبان و ادبیات فارسی دارند. همین گونه که در همین مقدّمۀ نژادپرستانۀ فاشیستی کتاب ادبیات فارسی (2) نیز این نگاه تحسین آمیز در سطر سطر نوشته پیداست. این جا نکته ای جلب نظر می کند: آیا همۀ مردم ایران فارس (تاجیک) هستند که نژادپرستان فاشیست فارس حاکم بر ایران، به جای عنوان مناسب و حقیقی و واقعی «آثار ادبی فارسی» یا به اسم اصیل و تاریخی و درستش «آثار ادبی تاجیکی» از عنوان نژادپرستانۀ ذات گرایانه و تقلیل گرایانۀ ضد بشری و حذف محور «آثار ادبی ایران» استفاده می کنند؟ آیا در کشور ایران میلیونها تورک/ تورکمن، عرب، بلوچ، کورد، لر، گیلک، تات، تالش، مازنی، لک، لار و... زندگی نمی کنند؟ چرا در این کتابهای ادبی ایران جای زبان و ادبیات این ملل خالی است و اینها محذوف واقع شده اند؟! آیا این ملتها کور و کر و گنگ و بی زبان و بی ادبیات و بی تاریخ هستند و زبان ملی، آثار ادبی، تاریخ، تاریخ ادبیات و فرهنگ، ضرب المثلها، فولکلور، آداب و رسوم ملی و لباسهای ملی خود را ندارند و فقط «ملت فارس/ تاجیک» در ایران «انسان» است و زبان دارد و ادبیات دارد و تاریخ دارد و زندگی می کند که نخبگان فاشیست و راسیستش ایران را شش دانگ ملک شخصی و ملی خودش و ارث آبای ملت خودش قلمداد می کند و این گونه با کلمۀ استعماری ایران بازی می کند؟!

ایران در نود و پنج سال اخیر کشور نیست پروژۀ سیاسی استعماری است

این که ما آشکارا می گوییم که پس از «ممالک محروسۀ ایران» یا به عبارت دقیق تر و بهتر«ممالک محروسۀ قاجار» کشوری که به نام ایران می شناسیم از حالت یک کشور خارج شده و به «پروژه ای سیاسی» برای قدرتهای صلیبی غربی برای پیشبرد مقاصد و اهداف شوم نژادپرستانۀ ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلامشان در منطقه تبدیل شده است، هیچ هم بی راه و بی ربط نیست. همان گونه که هم اکنون شاهدیم که جمهوری اسلامی ایران که ماهیتی پانفارسیستی- ماسونی- صلیبی ضد تورک، ضد عرب و ضد اسلام دارد، در رأس گروههای ایدئولوژیک شیعه کشورهای عراق، سوریه، بحرین، یمن، لبنان، افغانستان و غیره قرار گرفته است و کلیۀ بودجه ها و دراراییهای ملی ملل ایران به ویژه ملل تورک و عرب را حاصل از غارت بی محابای نفت، گاز و مواد معدنی ملل ایران و حتی درآمدهای حاصل از فروش مواد مخدر به تمامی انسانهای ملل ایران مخصوصاً ملل تورک و عرب و فروش دختران و زنان این ملل به منزلۀ بردگان جنسی و خلاصه غارت هست و نیستشان را به دستور مستقیم قدرتهای صلیبی انگلیس، آمریکا، فرانسه، آلمان، روسیه و چین به جیب بنیادگرایان شیعۀ عراق و سوریه و لبنان و یمن و غیره می ریزد و به بهای رواج فقر و گرسنگی و بی فرهنگی و اعتیاد و فحشا و فساد در میان ملل ایران، تروریسم و وحشت و ناامنی و نسل کشی را در منطقۀ نفرین شدۀ خاورمیانه رواج می دهد. همان کاری که از ابتدای وجود و ظهورش در سال 1357 هـ.ش./ 1979م. از طرف اربابان صلیبی اش که همانها در به قدرت رسیدنش سهم داشتند، مأمور به اجرای همان سیاستها بود. همان کاری که عربستان و قدرتهای سنی منطقه را وادار به عکس العمل کرده و بنیادگرایی سنی را با کمک هم پیمانانشان در منطقه در مقابل بنیادگرایی شیعه در ایران بنیان گذاشت و همین کوبیدن بر طبل ایدئولوژیهای ضد بشر که با تازگی اربابان صلیبی عنصر کورد توسعه طلب را نیز وارد این بازی شوم نژادپرستانه کرده اند، منطقۀ خاورمیانه را دچار این بحران لاینحل و نسل کشیها کرده است. ما نخبگان و اندیشمندان ملت تورک آزربایجان به همین دلیل می گوییم که تا زمانی که حاکمیت ایران در دست اقلیت فارس فاشیست و راسیست باشد، کشور ایران و ملل ایران هرگز آسایش و راحتی نخواهدداشت و همواره و همیشه در بازی استعماری «شیعه # سنی» و «فارس # تورک # عرب» در فرایند شوم مداخله در کار کشورهای همسایه، غارت و تاراج داراییهای ملی ایرانیان و بخشش آن به تروریستهای شیعی عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن، افغانستان، پاکستان و تروریستهای صلیبی ارمنی و تروریسم و جنگ و توطئه و آشوب بر ضد ملتهای مسلمان تورک و عرب منطقه قربانی خواهدشد. چرا که قدرتهای صلیبی جهان بر پایۀ ایدئولوژی ضد اسلامشان هرگز نخواهندگذاشت ایران روی شادی و آسایش و رفاه را ببیند. برای همین فریاد می کشیم که تا دیر نشده باید و باید و باید از این ورطه رخت خودمان (ملت تورک خودمان) را بیرون بکشیم. چاره چیست؟ «استقلال آزربایجان از ایران». چون تئوریسنها و ایدئولوگهای فارس که لباس تشیع شعوبی مجوسی بر تن کرده اند، ایران را به ورطۀ جنگ و نسل کشیهای دهشتناک سوق می دهند و متفکران مغرض قوم فارس به دلیل رانت و بهرۀ نژادپرستانه ای که جمهوری اسلامی به آنها می دهد (رسمیت زبان فارسی و اختصاص بودجه های کلان به اصفهان و کرمان و یزد و شهرها و ماطق فارس نشین و غیره) مغرضانه سکوت پیشه کرده اند. برای همین ما اندیشمندان ملت تورک آزربایجان در پی بازگشت از هویت، فرهنگ و اندیشۀ ایدئولوژیک خاورمیانه ای به هویت انسان دوستانۀ تورانی شده ایم.

در میان اندیشه های نخبگان آزربایجانی که در فضای مجازی قلم می زنند، کمتر شده است که اندیشه ای بکر و درخشان و بی نظیر نظر مرا جلب کند. اما از بعضی از ایده ها و اندیشه های فرد یا گروهی که با اسم «آیدینلیق» (Aydinliq) در فیسبوک و به تازگی در تلگرام فعال هستند بسیار خوشم می آید. آیدینلیق در بعضی از پستهای فیسبوکی و تلگرامی خود در سال اخیر مثل «آزربایجان، هویتی خاورمیانه‌ای یا تورانی؟» و « آزربایجان و گردابی به نام خاورمیانه»  اندیشه ای مطرح کرده است که در آن «ذهنیت، هویت و فرهنگ خاورمیانه ای ایران را در مقابل ذهنیت، هویت و فرهنگ تورانی آزربایجان» قرار داده است و ما ملت تورک آزربایجان را به بازگشت به هویت اصیل انسان دوستانه و مسالمت جوی تورانی خودمان فراخوانده است که بسیار بجا و بر حق است. در این مقاله های کوتاه با محتوا، آیدینلیق چنین نظر بکر و هوشمندانه ای ارائه می دهد: «اگر تمامی معیارها و رفتارهای خاورمیانه ای را مطالعه و بررسی نماییم متوجه می شویم که ملت تورک آزربایجان بیشتر از آنکه هویتی خاورمیانه ای داشته باشند از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و روحیه ای بیشتر داری هویت تورانی هستند. هویت خاور میانه ای بیشتر از آنکه داری ماهیتی جغرافیایی و تمدنی باشد، ماهیتی ایدئولوژیک است. این ماهیت که همواره نه بر اثر واقعیتهای طبیعی همبستگی هویتی، که بیشتر بر اساس نوعی سلطه و تابعیت، یعنی غالب و مغلوب بودن شکل گرفته است؛ که در ذات و ماهیت خود داری تنش و تقابلی همیشگی است. اگر امروز فجایع موجود در خاورمیانه را در نظر بگیریم و قبول کنیم که تاریخ خاورمیانه چیزی است که همواره با خون نوشته شده است. آنگاه درمی یابیم که سرزمین آزربایجان و ملت تورک آن هیچ نوع نسبتی با این ورطه بلا و خون و وحشت ندارند. بلکه باید آزربایجان را در واحد هویتی، سیاسی دیگری به نام توران قرار داد و مطالعه نمود. چیزی که باعث می شود علیرغم کمترین ارتباط و نزدیکی موجود، همواره آزربایجان را نیز سرزمینی خاورمیانه ای تصور کنیم و فرهنگ و رفتار ملت تورک آزربایجان را در چارچوب غلط خاورمیانه ای مطالعه و بررسی نماییم و در ذهن خودبه نوعی همواره اسیر خاورمیانه‌ای بودن آزربایجان باشیم، اشغال سرزمین تورانی آزربایجان توسط کشور خاورمیانه ای ایران است. به بیانی دیگر چون ایران کشوری خاورمیانه‌ای است و چون آزربایجان توسط ایران اشغال شده است و چون در طول این دوران اشغال، ذهنیت تورکان آزربایجان توسط دستگاه تبلیغاتی فارس- ایران به نفع نیروی اشغالگر و استعمار گر شکل گرفته است. ما نیز به موجب خاصیت مستعمره بودن که همواره هویت و منافع و زیانهای استعمار گران را هویت و منافع و زیان خود می پندارد، خود را ایرانی فرض کرده و ما نیز خود را ملتی و جمعیتی و هویتی و سرزمینی خاورمیانه ای می پنداریم. غافل از اینکه این آزربایجان نیست که سرزمینی خاورمیانه‌ای است. بلکه این ایران است که خاورمیانه ای است. اگر در نظر بگیریم که در آینده ای نه چندان دور، آزربایجان راه استقلال را در پیش بگیرد و از زندان ایران خود را برهاند، آیا می توان باز هم کشور مستقل و یکپارچه آزربایجان را تحت نام خاورمیانه مطالعه وبررسی کرد؟ یا باید با یک تجدید نظر کلی مبنای حوزه هویتی و موجود، آزربایجان را در زیر مجموعه تورانی مورد قبول و شناسایی قرار داد. جواب روشن و مشخص است. آزربایجان چه از نظر تمدنی چه از نظر تاریخی، اتنیکی، فرهنگی و نیز از نظر هویت ملی سرزمینی و نیز هویت مردمی، تورانی می باشد. باید توجه داشت که با رهایی آزربایجان از زندان ایران، ملت تورک آزربایجان نیز از جهنم خاورمیانه رهایی یافته ودر یک چارچوب امن و آرام تورانی شاهد پیشرفت و صلح و آزادی، متکی بر هویت ملی خود خواهند بود. دیگر ذهن آزربایجانی نه در کشتارها و ظلمهای خاورمیانه‌ای، که معطوف به حس خویشی با سایر برادران تورک خود و در جهت همبستگی با آنها به آرامش مطلوب خود خواهد رسید». « منطقه خاورمیانه منطقه آشوب و بی ثباتی و تجاوز است. خاورمیانه منطقه ای است که نه اصول اخلاقی ، نه اصول حقوق بشر و نه اصول دموکراتیک در آن جایی ندارد. آنچه در این منطقه حاکم است تنها و تنها قانون جنگل است. بسیاری از کارشناسان وجود نفت، بخشی دیگر ایدولوژی_باور رایج، گروهی دیگر ویژگی جغرافیایی، تعدادی زمینه های تاریخی_فرهنگی و کسانی نیز حضور قدرتهای بین المللی را عامل این بی ثباتی و تنش و ویرانگری می دانند. اما دلیل هرچه که باشد نمی تواند توجیهی برای این وحشیگری ها و تقدیس خشونت صورت پذیرد. ساختارهای فاسد، غیر دموکراتیک و ذهنیت بدوی حاکم بر این ساختارهای حکومتی خود بزرگترین عامل به وجود آمدن چنین وضعیت شکننده و بحران زایی است. سؤال اصلی اینست است که با وجود قرار گرفتن فعلی آزربایجان جنوبی در چنین منطقه ی تنش زا، چگونه است که سیاست و فرهنگ آزربایجان دچار و آلوده ی چنین مصیبتها و ویرانگریها نشده است و علیرغم تمامی تهدیدات موجود ماهیت غیر خشونت آمیز و انسان گرایانه ی خود را حفظ کرده است؟ سیاست آزربایجانی شاید تنها نوع سیاست عدم خشونت و طرفدار صلح و مدافع حقوق بشر در این منطقه است. سیاستی که بر اساس آزادی خواهی و استقلال طلبی بدون خشونت، تأکید نموده و همواره به اصول دموکراتیک و اخلاقی علیرغم فشارهای موجود پایبند است. می توان دلایل متفاوتی را برای پاسخ به این سؤال مطرح نمود. ولی به نظر می رسد عمده ترین دلیل موجود، تعلق نداشتن فرهنگی، اجتماعی و ذهنیتی ملت تورک به حوزه هویتی_فرهنگی خاورمیانه کنونی باشد. ذهنیت و فرهنگ ملت تورک بیشتر از آنکه از ذهنیت کنونی خاورمیانه تأثیر و الهام گیرد، از فرهنگ، هویت و ذهنیت تورانی متأثر است که ذهنیتی خودبسنده،مسالمت آمیز، قائل به حسن همجواری و عدم دخالت در امور دیگران است که سعی دارد تا با اروپا و جهان دموکراتیک به نوعی همگرایی ذهنی برسد، که ضمن حفظ استقلال هویتی و منافع ملی خود، به اصول توسعه همه جانبه و ارزشهای دموکراتیک و ارتباط با جوامع پیشرفته نیز دست یابد. اصولا ذهنیت نخبگان تورک در طول یکصد سال گذشته نیز نه ذهنیتی گیر کرده در باتلاق یا گرداب خاورمیانه ای، که به دنبال چشم اندازهای پیشرفته جهان دموکراتیک بوده است. و همواره سعی داشته با مفاهیم و ارزشهای اونیورسال همراه باشد. می توان چنین نتیجه‌گیری کرد که فرهنگ و ذهنیت ملت تورک آزربایجان فرهنگی تورانی است (نه خاورمیانه ای) که سعی دارد  همگام با ارزشها و ابزارها و روشهای دنیای در حال توسعه به اهداف خود رسیده و ادامه حیات دهد».

https://telegram.me/aydinliq

برهمین اساس هویت صلیبی - ماسونی خاورمیانه ای است که سردمداران ایدئولوژیک حاکمیت جمهوری اسلامی ایران همواره یک سر بازی شوم مسلمان کشی ضد تورک و ضدعرب خاورمیانه ای هستند  و با وجود این که در ظاهر مخالف حاکمیت نژادپرست پهلوی بودند، در داخل ایران در ارتباط با سرکوب حقوق ملت تورک آزربایجان پا را بسی جلوتر از پهلوی گذاشته اند. بدین ترتیب که حاکمیت پهلوی برای تحکیم پایه های اهریمنی نژادپرستانۀ فارس پرست خودش به نسل کشی فیزیکی آشکار و سرکوب و قتل و کشتار حق طلبان هویت طلب آزربایجانی می پرداخت؛ نمونه اش نسل کشی دهشتناک سال 1325 هـ.ش./ 1946م.، اما جمهوری اسلامی ایران، بنا به توصیۀ اربابان صلیبی انگلیسی و به جهت سوء استفاده از پتانسیل غیرت و شجاعت ملت تورک آزربایجان و به کشتن دادن آنها برای قبضۀ حاکمیت، روش سرکوب و نسل کشی نرم فرهنگی ملت تورک آزربایجان را به نفع حاکمیت نخبگان نزادپرست قوم فارس در پیش گرفته است. به این ترتیب که در جریان رویدادهای قبل و بعد از انقلاب شوم استعماری سال 1357 هـ.ش. / 1979م.، انسانهای زیادی از ملت تورک آزربایجان در تهران، تبریز، قم و دیگر شهرهای آزربایجان جنوبی برای به پیروزی رساندن همین انقلاب شوم و ساقط کردن شاه و جانشین کردن ملا، از جان خود گذشتند و جلوی گلوله ها رفتند و بعد از آن برای حراست و حفظ همین ایران اهریمنی صدها هزار نفر از همین تورکان کیلومترها دور از وطن اصلیشان به جبهه های جنگ استعماری مسلمان کش ایران و عراق رفتند و کشته و زخمی و معلول شدند اما وقتی جنگ تمام شد و ملا-سیدهای حاکمیت خیالشان از بابت امنیت کشور راحت شد توطئه ها و برنامه های خبیثانه ضد تورک شروع شد که چاپ کتابهای درسی زبان و ادبیات فراسی و تاریخ ایران و تاریخ ادبیات ایران مصداقی از همین شیطنتهای نژادپرستانۀ ضد تورک بوده و هست

گفتن ایران و اراده کردن فارس و گفتن ایرانی و اراده کردن فارسی بزرگترین شیطنت نژادپرستان فارس حاکم در سدۀ اخیر 

باید تأکید کنیم که کاربرد مجازی (دروغین) ایران و گفتن «ایران» و اراده کردن «فارس» و گفتن «ایرانی» و اراده کردن «فارسی» که به دنبال خودش اصطلاحات سیاسی نژادپرستانه و استعماری سرتاپا دروغ مثل «ایران باستان» و «ایران بزرگ فرهنگی»، که سرش در وسط چین است و دمش به دور دریای مدیترانه حلقه زده است (؟)، «فرهنگ ایرانشهری» (؟) و امثالهم را می آورد، بزرگترین نیرنگ نژادپرستانۀ ضد بشری و ضدحقوق بشری و ضد تورک و ضد عرب و ضد تمامی ملل غیرفارس از سوی نخبگان نژادپرست حاکمیتهای پهلوی و جمهوری اسلامی ایران در نود و پنج سال اخیر است.

به قول یکی از عزیزان: ««تاریخ ادبیّات ایران»؟! در همان نگاه اوّل نام این کتابها قابل توجّه و تأمّل است.خواهشمند است که کتاب تاریخ ادبیّات ایران را باز کنید! فرق نمی کند نوشتۀ صفا باشد یا جلال الدّین همایی؛ نوشتۀ بدیع الزّمان فروزانفر باشد یا صادق رضازاده شفق؛ نوشتۀ عباس اقبال آشتیانی باشد یا سلیم نیساری؛ یا محمدرضا دایی جواد یا حسین فریور یا میرباقری فرد و دیگران یا عبدالحسین زرین کوب (از گذشتۀ ادبی ایران) یا سعید نفیسی(تاریخ نظم و نثر در ایران)یا حتّی کتابِ استادِ فراماسونرِ مرموزِ انگلیسی، ادوارد براون «تاریخ ادبی ایران» فرق نمی کند، اگر کسی در تمام آثار یاد شده«یک بیت»، «فقط یک بیت» از «اشعار ترکی» شاعران به قول خودشان «پارسی گویی» که در هنرگاه « شعر ترکی» نیز طبع آزمایی کرده اند همچون سلطان ولد(پسرِ مولوی)، قاسم انوار، قبولی، میر حیدر مجذوب،لطفی ،قطبی، لطیفی، میرعلی کابلی، میر حیدر ترکی گوی، امیر علیشیر نوایی، ظهیرالدّین بابر، خطایی(ختایی=شاه اسماعیل صفوی) (توضیح: اسامی تماماَ از صفا ،1380،ص67 است وخدای نکرده تصوّر نشود که نگارندۀ مقاله تحت تأثیر احساسات «پان ترکیستی»(!) شاعرانی که به «زبان مقدّس پارسی» سخن گفته­اند به «زبان نامقدّس ترکی» منسوب کرده است!) اگر کسی بتواند از میان صفحات این همه کتابِ قطورِ تاریخِ ادبیّاتِ ایران از شاعران ترکی سرای ایران و یا شاعران دو زبانه و سه زبانه «یک بیت تنها یک بیت  ترکی» مثال بیاورد، نگارنده به او جایزه خواهد داد! حال ما نمی خواهیم شاعران و نویسندگان قدرتمندتر یا قدیمی تر دیگری که در محدودۀ این سرزمین زیسته و به ترکی (زبان مادری­شان)شعر گفته و نثر نوشته اند ذکر کنیم همچون حسن اوغلو ، نصیر باکویی(قرن 5هـ .ق)، هندوشاه نخجوانی(قرن7 هـ .ق/کتاب صحاح العجم)،قاضی ضریر ، قاضی برهان­الدّین، حقیقی ، حبیبی و خلیلی، یوسف حاجب خاص(نویسندۀ قوتادقو بیلیک = علم اقتدار و سعادت) ادیب احمد یوکنگی(نویسندۀ عتبه الحقایق)،احمد یسوی مشهور به پیر ترکستان(نویسندۀ دیوان حکمت)، ناصر رابغوری( نویسندۀ قصص الانبیای ترکی)، شاهکار حماسی ترکان«دده قورقود» و... را که بسیار قدیمی تر از صفویّه و به زبان ترکی آذربایجانی هستند، مثال بزنیم(ر.ک.راشدی،1386،صص 226-223 و262). عجیب­تر و جالب­تر آن­که خلاصه کنندۀ تاریخ ادبیّات صفا (البتّه زیر نظر صفا) در جلدهای دوّم و سوّم خلاصۀ تاریخ ادبیات ایران حتّی از نام بردن اسم شاعران قدرتمندتر و شاخص و نوآور و صاحب سبک ترکی سرا و سه زبانه  مانند سید علی عمادالدّین نسیمی (820-771هـ .ق) و محمّد فضولی (936-890هـ .ق) که هر دو به سه زبان ترکی، عربی و فارسی شعرهای قدرتمند سروده­اند( فضولی در شعر ترکی بنیانگذار مکتب نو است که امثال علی­آقا واحید شاعر بزرگ آذربایجان شمالی آن را تداوم بخشیده­اند)، به دلایلِ مشخّصِ بهداشتی (!) خودداری کرده­اند!! لابد به گمان صفا ادبیات ایران آن­قدر شاعر پارس دارد که نام آفرینندۀ هنرمند«دیوان ترکی و فارسی»(نسیمی) و نام خالقِ بزرگ مثنوی­های «بنگ و باده» (ترکی) و «لیلی و مجنون»(ترکی) و «دیوان ترکی و فارسی» و نویسندۀ «فرهنگ لغت جغتایی- فارسی»و...(استاد فضولی)در بین گویندگان بی نام ونشانی مانند «بساطی سمرقندی» و امثال این شاعر نیاید(ن.ک.صفا،1380صص200-197)!!  آیا در محدودۀ جغرافیایی که امروزه روز «ایران» نامیده می شود فقط «قوم پارس» (صورت کهن «فارسِ» عربی شده!) زیسته و می زیند که این محققان بزرگ (نویسندگان کتابهای تاریخ ادبیات ایران) اسم کتابهای خود را چنین گذاشته اند؟! آیا ترک و گیلک و عرب و بلوچ و مازنی و ترکمن و لر و کرد و...) ایرانی نیستند و به ناحق خاک ایران را غصب کرده و در آن نشسته اند؟! آیا این اقوام 7000ساله «زبان» و به تبع آن«ادبیّات» و «تاریخ ادبیّات» ندارند و به قول معروف «از زیر بته بیرون آمده اند» که در کتابهای این دانشمندان محقّق و علمایِ فاضل، فقط شعر و نثر قوم فارس(فارسی) مورد نقد و بررسی و تعریف قرار گرفته اند؟

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=29046:1394-09-07-19-15-55&catid=2:10&Itemid=18

http://elchinkitab.blogfa.com/post-19.aspx

پس معلوم می شود که نویسندگان نژادپرست پانفارس و پان ایرانیست کتابهای درسی ادبیات فارسی از به کاربردن کلمۀ «ایران» به جای «فارسی» (در اصل تاجیکی) نیتهای انحصارطلبانه، ذات گرایانه، فاشیستی، نژادپرستانه و استعماری داشته و دارند و این تاکتیک نژادپرستانۀ موذیانه مختص اینها نیست بلکه تمامی نخبگان و نویسندگان فارس/ مانقورت از دوران قاجار (قبل از دوران مشروطه) تا کنون با ذهنیت فاشیستی مبتنی بر ذات گرایی (Essentialism) و پیش¬انگاری یا قضاوت ناروا بدون هیچ مبنای علمی (Presupposition) و بنیادگرایی یا سیاست تندروی و افراط  ( (Radicalism و تقلیل گرایی (Reductionism) که همگی این برخوردها آفت نگاه علمی واقع بینانه و حقیقت محور و منصفانه هستند، مبتلا بوده و هستند. این نوع نگاه انحصارطلب در سراسر نوشته های پان ایرانیستی در سدۀ اخیر حاکم است. فارس دانستن یا فارس انگاری تمامی ملل متکثر ایران مخصوصا ملت بزرگ تورک آزربایجان، برای اجرا شدن سیاست ضدبشری و ضدفرهنگی هضم و جذب و یکسانسازی زبانی- فرهنگی یا آسیمیلاسیون (Assimilation) ملل موجود در ایران مخصوصاً دو ملت تورک و عرب ویژگی مشترک حاکمیتهای فاشیستی پهلوی و جمهوری اسلامی ایران در نود و پنج سال اخیر برنده ترین و کثیف ترین حربه است. نژادپرستان فارس حربه سوء استفاده از رسانه ها، رادیو، تلویزیون، مطبوعات، و مخصوصاً کتابهای درسی و سیتسم نژادپرستی ضد تورک و فارس پرست دولتی در سدۀ اخیر میلیونها انسان تورک را آسیمیله و در ملت جعلی ایرانی (فارس) جذب و هضم کرده اند تا شمار تورکان ایران نسبت به فارسها کمتر شود و متأسفانه تا حدودی به اهداف شوم خود رسیده اند.

   دکتر حیدر شادی، استاد دانشگاه ارفورت، آلمان در مقالۀ وزین « نقدی بر پروژه “مدرنیته ایرانی” سید جواد طباطبائی و سخنان او درباره زبان ترکی» دربارۀ این نگرشهای فاشیستی پروژۀ ملت سازی ایرانی   هویت سازی فارسی در سدۀ اخیر می نویسد: «این ‏تاریخ‌نگاری (تاریخنگاری غربی) متهم به ذاتگرایی و انحصارگرایی شد: یک تاریخ که با حذف و اضافه کردن و با ‏خلق “دیگری” “خود” را ساخته است. بر این اساس، آنچه “غرب” نامیده می‌شود یک روایت ‏تاریخی و یک برساخته اجتماعی است تا اینکه یک تاریخ آبجکتیو و عینی باشد... انحصارگرایی و تلقی خود به مثابه مرکز و وضعیتی ویژه: اگر تاریخ‌نگاری مدرن کلاسیک ‏اروپائی در قرن هیجده و نوزده تمام تاریخ و فرهنگهای غیر اروپائی را در سایه تاریخ خود ‏تعریف می‌کرد و برای اقوام غیر اروپائی اصلا تاریخی و فرهنگی قائل نبود، تئوریسینهای ‏مدرنیته ایرانی هم ایران را مرکز و اساس تاریخ و فرهنگ منطقه تعریف می‌کنند و بقیه ملل ‏منطقه (تورک و عرب) ، از دیدگاه آنها، نه آنکه فاقد تاریخ و فرهنگ و ادبیات دانسته می‌شوند، بلکه به ‏عنوان مهاجمان و مزاحمان این فرهنگ تعریف می‌شوند؛ مهاجمانی که باعث کسوف دو ‏قرنی (عربها) و قرون وسطای هزار ساله (ترکها) “خرد ایرانشهری” شدند. دیگر سازی ذاتگرایانه: اگر مدرنیته غربی با نوعی ذاتگرایی به “دیگرسازی” جوامع غیر ‏اروپایی دست زد و آنها را ذاتا غیر متمدن و فاقد فرهنگ تعریف کرد، مدرنیته ایرانی هم ‏دقیقا همان استراتژی را به کار می‌برد و مثلا آقای طباطبائی علاوه بر آنکه زبان ترکی را ‏فاقد ادبیات دانسته و می‌گوید: “کل ادبیات آذری را می‌توان در دو ترم به پانترکیستها درس ‏داد”، زبان ترکی را “ذاتا” فاقد قدرت شکوفائی اعلان کرده و می‌گوید: “شاهکار زبان آذری ‏کنونی‌‌ همان حیدر بابایه سلام است و بیش از آن نمی‌توان بسطی به آن زبان داد.” پروژه “مدرنیته ایرانی” می‌خواهد از بازنگری در تلقی کلاسیک از مدرنیته و تاریخ‌نگاری پسا-‏غربی، که در دهه‌های اخیر پارادایم غالب در مطالعات فرهنگی است، استفاده کرده و با ‏رها شدن از سایه سنگین اروپامرکزی، امکان شکوفائی بومی “ایرانی” را فراهم آورد ولی ‏به اصول این پارادایم جدید از جمله متکثر، امکانی و آمیزه‌ای بودن بی توجهی کرده و به ‏‏“ساخت” یک تاریخ‌نگاری انحصارگرا، خلوص گرا، و ذاتگرای “ایران/فارس-محور”، که از اواخر ‏قرن نوزدهم و مخصوصا با حکومت پهلوی شروع شده است، ادامه می‌دهد. پروژه “مدرنیته ‏ایرانی” در واقع دچار یک ناسازگاری درونی است؛ در مقابل غرب، خود را بر اساس تئوریهای ‏متاخر در مطالعات فرهنگی به مثابه یک مدرنیته بومی تعریف می‌کند ولی در قبال ملتهای ‏همسایه همچنان بر اساس تئوریهای قرن نوزده و مشخصا ذاتگرایانه و انحصارگرایانه عمل ‏می‌کند. اگر پلورالیسمِ مدرنیته در سطح جهانی نیکو است باید در سطح منطقه‌ای هم آن را ‏پاس داشت. مدرنیته ایرانی-فارسی و همینطور مصالح تاریخی آن همچون “خرد ‏ایرانشهری” می‌توانند ساخته شوند ولی این “ساختن” باید از اسطوره‌های ذاتگرایانه، ‏انحصارگرایانه و اصالت گرایانه به کار رفته در مدرنیته اروپائی خودداری کند».

https://www.radiozamaneh.com/123098

https://www.facebook.com/permalink.php?id=19695898446&story_fbid=10153320751043447

پروژۀ ملیت سازی ایرانی همان گونه که در این مقاله گفتیم بر پایۀ مجاز و دروغی بزرگ و آن «سوء استفاده از واژۀ ایران» و «فارس انگاری تمام ملل غیرفارس ایران» بنا شده است. گفتن ایران و اراده کردن فارس بی شک نگرش و گفتمانی فاشیستی ذاتگرایانه، انحصارطلبانه، تقلیل گرایانه، پیش انگارانه، رادیکال و ضد بشری است.  این که ما حق طلبان و استقلال طلبان ملت تورک آزربایجان «حق آموزش به زبان مادری تورکی» و حق «غارت نشدن ثروتهای ملی مان توسط حاکمیت ضد تورک و نژادپرست فارس جمهوری اسلامی ایران را می خواهیم، طبق تمامی قوانین و موازین حقوق بشری، یعنی از دیدگاه حقوقی و حقوق بشری و مفاد اعلامیه¬ها و کنوانسیونهای بین المللی حقوق بشر از جمله «اعلامیه‌ جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، اعلامیه جهانی حقوق زبانی، کنوانسیون‌ بین‌المللی‌ رفع‌ هر نوع‌ تبعیض‌ نژادی، اعلامیۀ حقوق افراد متعلق به اقلیت‌های ملی یا قومی، مذهبی و زبانی،اعلامیه درباره محو همه اشکال تعصب و تبعیض مبتنی بر دین یا اعتقاد» حق مسلم و بدون چون و چرای ماست؛ اما متأسفانه نه تنها در ذهن و مغز و دل نخبگان سیاسی بلکه عموم ملت فارس در ایران این توهم نژادپرستانۀ استعماری «ایران = فارس» و «ایران # تورک و عرب» تثبیت و محکم شده است به طوری که در مقابل حق طلبی ما ملت تورک آزربایجان به بیان جوابهایی ابلهانه چون : «مغولزاده ها از ایران بیرون بروید و به مغولستان بروید»!!! می پردازند. گویی به راستی باورشان شده است که ایران مُلک طلق و ارث آبای خودشان و پدران تاجیکشان است و بس و ملت تورک آزربایجان و کل ملت 42 میلیونی تورک در ایران، هیچ حقی در مالکیت شهرها و روستها و استانها و مناطق خودشان این کشور نداشته اند و اسناد و قباله های سربدار مالکیت ثبتی رسمی برای املاکشان ندارند و حق ندارند که سهمی از این خاک آریایی داشته باشند و محکومند تا به وسیلۀ نژادپرستانه ترین نقشه ها و شیوه ها و برنامه های دولتی و حاکمیتی توسط نژادپرستان فارس حاکم، فرزندانشان نسل اندر نسل آسیمیله و ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان و ایدئولوگ فارس فارس پرست شود؛ منابع روزمینی و زیرزمینیشان چون نفت، طلا، مس، گاز، و دهها نوع مادۀ معدنی بی محابا غارت شود؛ دریاچۀ نمک اورموشان با بیست میلیارد تن نمک خشک شود و نسل کشی شوند و در مقابل این نسل کشی آشکار سیاسی و فرهنگی سکوت رضایت پیشه کنند و لبخند رضایت آریایی بر گوشۀ لب داشته باشند؟!!!

ستایش بی محابا و پرستش گونه از نخبگان فارس و نخبگان فارس انگاشته شدۀ تورک

بهتر است به محتوای مقدمۀ کتاب درسی ادبیات فارسی (2) و تعریف و تمجید بی دریغ و پرستش گونۀ نژادپرستان فارس از زبان و ادب فارسی و بزرگان زبان و ادب فارسی که با شیطنت نژادپرستانه آن را «آثار ادبی ایران» می خوانند، بازگردیم: «آثار ادبی ایران آیینه ی اندیشه ها، باورها، هنرمندی ها و عظمت روحی و معنوی ملّتی است که از دیرباز تا کنون، بالنده و شکوفا، از گذرگاه حادثه ها و خطرگاه ها گذشته و به امروز رسیده است...» این مقدمۀ پرستش گونه به وضوح استعماری و فاشیستی و راسیستی است. همین طور که گفتیم به جای آثار ادبی فارسی، آثار ادبی ایران گذاشته اند تا تصور و توهم فارس بودن همۀ ملل ایران و یکی بودن «ملت ایران» را در ذهن و دل نوجوانان تمامی ملل ایران تزریق کنند. این که در نود و پنج سال اخیر نژادپرستان ضد تورک و ضدعرب فارس ایران از اصطلاح استعماری و فاشیستی «ملت ایران» سوء استفاده ها کرده اند نکتۀ بسیار مهمی است. این «ملت ایران» هم از اصطلاحات پرتکرار و پربسامدی است که نخبگان نژادپرست فارس حاکم زیاد آن را به کار می برند. در کتاب ادبیات فارسی که از سر تا ته آن پر است از شعر و نثر به زبان فارسی و دری/ تاجیکی، به کاربردن ملت ایران نیز استعماری است، چرا که ایران هرگز و در هیچ دوره ای از دوره های تاریخ یک ملت (ملت جعلی فارس) نبوده و نیست بلکه ملل و به تبع آن ممالک متعددی در ایران امروزی وجود دارند که در اصل اتحادیۀ ملل ایران یا ممالک محروسۀ ایران هستند. نامی که به درستی صد سال پیش در دوران حاکمیت تورکان پلورالیست و فدرالیست قاجار بر این سرزمین گذاشته شده بود. و بلافاصله بعد از روی کارآمدن رضا پالانی عقده ای بیمار ضد تورک، ضد عرب، ضد لر و ضد انسان، نام آن به ایران و کشور ایران و نام ملل متعدد و متنوع ایران، به «ملت ایران» تغییر یافت چیزی که در این مقدمۀ نژادپرستانۀ استعماری کتابهای ادبیات فارسی (1) و (2) نیز دیده می شود. همۀ ملل ایران دارای زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، تاریخ، میراث فرهنگی خاص خودشان هستند و یکی دانستن همۀ این ملل متعدد و متنوع به نفع قوم فارس، بی هیچ شکی اندیشه ای فاشیستی و راسیستی و تقلیل گرایانه است.    

در ادامۀ مقدمۀ کتابهای ادبیات فارسی (1) و (2) چنین می خوانیم : « غنای این آثار، گواه تجربه ها، ژرف اندیش ها و تکاپوی فرزانگان ادبی و فرهنگ ایران و عصاره ی روح بلند و حقیقت جوی آنان است». همان گونه که ملاحظه می شود سخن از «فرزانگان ادب و فرهنگ ایران» و «عصاره روح بلند و حقیقت جوی آنان» می رود. اما این اندیشه ورزان خدایگونه کیانند که این نژادپرستان فارس و فارس پرست چنین داد سخن از ایشان می دهند؟ « برگ برگ ادب و فرهنگ ایران زمین، جلوه گاه نمایش آثار منظوم و منثور فرهیختگان اندیشه ورزی چون فردوسی، عنصرالمعالی، بیرونی، خیّام، بیهقی، غزّالی، سنایی، عطّار، مولانا، سعدی، حافظ، صائب، دهخدا، نیما و ... است که از زلال فرهنگ اسلامی جرعه ها نوشیده و با پشتوانه ی ذوق و کوشش خویش، آثاری ماندگار را رقم زده و سرمایه های بزرگ و پرمایه را به یادگار نهاده اند». فردوسی فارس تاجیک نژادپرست شعوبی ضد تورک و ضد عرب و از تئوریسینهای تشیع فارسی است اما عنصرالمعالی دیلمی و گیلانی است و افتخارش باید نصیب گیلانیان و ملت گیلک شود. ابوریحان بیرونی بی هیچ شکی یک تورک است و در «بیرون» منطقه ای از «خوارزم قدیم» که اکنون قلب تورکستان یا آسیای میانه و شامل قسمتهایی از دو کشور اؤزبکستان و تورکمنستان کنونی است، زاده شد و همان جا تحصیلات خود را شروع کرد و هیچ ربطی به قوم تاجیک ندارد و تمام افتخاراتش ما ملت تورک و تورکان اؤزبک و تورکمن است. پس ایرانی (شما به خواست نژادپرستان فارس بخوانید «فارس») خواندن ابوریحان بیرونی تورک نیز از مصادیق شگرد قهرمان دزدی و نخبه دزدی فارسهای حاکم بر ایران در سدۀ اخیر است که ریشۀ این دزدی بی شرمانه نیز نژادپرستان ضد تورک و ضد عرب صلیبی انگلیسی هستند که «ایران» را در توهمات مریض و مغرض خود، از وسط کشور چین کنونی (ماچین) تا کنارۀ دریای مدیترانه تبلغ و در ذهن بیمار نژادپرستان فارس تزریق کرده اند و کل آسیای میانه یعنی کل کشورهای تورک اؤزبکستان، تورکمنستان، قزاقستان، قیرقیزستان را به همراه کشورهای هندوستان، پاکستان، افغانستان و دور تا دور دریای خزر را به انضمام آزربایجان شمالی و تورکیه را به انضمام کشورهای عربی را همه را ایران می نامند!!! دروغ که مالیات و عوارض ندارد. دروغ در نظر فاشیستهای متوهم و شیاد هر چه قدر بزرگتر و دهان پرکن تر باشد، بهتر باور می شود. در ادامه به این دروغ بیشتر خواهیم پرداخت.

هیچ سندی در دست نیست که فارس بودن کسانی مثل سنایی و غزالی را اثبات کند. این جا ما نمی گوییم که این دو تورک بوده اند ولی نوشتن آثار به زبان دری، دلیل نمی شود که اندیشمندی را فارس و تاجیک بخوانیم.  مولانا یا جلال الدین مولوی یکی از افتخارات جهان شرق و به ویژه جهان تورک بی شک تورک و از تورکان اؤزبک ساکن در بلخ (بالیق: شهر در تورکی باستان) در افغانستان کنونی بوده است. کسانی که در تاریخ ادبیات تبحر دارند خوب می دانند که مادر بهاء ولد دختر محمد خوازشماه تورک بوده است. خود مولوی نیز در دیوان شمس غزلیات تورکی دارد و نیز یک رباعی که در آن به طور صریح و آشکاری اصل خودش را تورک دانسته است:

بیگانه مگیرید مرا زین کویم        در کوی شما خانۀ خود می جویم

دشمن نیم ارچند که دشمن رویم      اصلم ترکست اگرچه هندی گویم

(دیوان شمس تبریزی، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، رباعی شماره 1187)

که در بیتهای بالا منظور از «هندی»، همان «دری» یا «فارسی» است. صائب تبریزی همان گونه که از نامش پیداست و یکی از دو شاعر مهم سبک هندی در قرن یازدهم هجری تورک آزربایجان است و غزلهایی به زبان تورکی آزربایجانی دارد. دهخدا نیز از تورکهای مانقورت قزوین است که در تئوریزیه کردن تئوری استعماری و نژادپرستانۀ ضد تورک و ضد عرب «ایران فارس آریایی» به قیمت خیانت آشکار به ملت تورک آزربایجان پیشقدم شد و خود نیز به تألیف «لغت نامۀ فارسی» پراخت که بیش از هفتاد درصد آن عربی و بیش از بیست درصد آن تورکی و فقط ده درصد آن فارسی است!!! چه لغت نامۀ جالبی است این لغت نامۀ جامع و مانع!!! قزوین نیز خاک تاریخی آزربایجان است که در قدیم مرز آزربایجان یا بهتر بگوییم مرز توران فرض می شد محمود کاشغری، دانشمند و لغوی بزرگ جهان تورک وجه تسمیه آن از «قاز اویونی» می داند . قاز، یکی از دختران سلحشور «آلپ ار تونفا» (افراسیاب) است که در قزوین اسب می تاخته و میدانداری و «اویون» (بازی) می کرده است. نیما هم که همه می دانند اصالتاً اهل یوش و زادۀ توابع شهر نور و مازندرانی است و اگر افتخاری هم داشته باشد، که دارد، مال انسانهای ملت مازنی یا طبری است نه قوم دزد فارس. می بینیم که قهرمان دزدهای هویت ساز و ملتساز فارس از قهرمانهای ملت تورک و ملل دیگر ایران می دزدند و با سوء استفاده از نام ایران، در عمل آنها را به نفع قوم خودشان مصادره می کنند. چه تمدن باشکوه آریایی جالبی؟! چه فرهنگی؟! چه ادبی؟! چه تاریخی؟! «چه سری؛ چه دمی؛ عجب پایی»؟! (قسمتی از شعر دزدی «روباه و زاغ» که «عباس یمینی شریف»، شاعر دزد پانفارس/ مانقورت، آن را از «میرزا علی اکبر صابر» شاعر بزرگ آزربایجان دزدیده و به مانند هزاران ضرب المثل و لغت تورکی که دهخدای مانقورت به نفع قوم فارس دزدیده و در لغت نامه فارسی دهخدا و امثال و حکم فارسی ثبت کرده، در کتاب درسی سال دوم دبستان زمان محمدرضاشاه پالانی چاپ کرده است).

مقدمۀ نژادپرستانۀ فارس پرست کتابهای ادبیات فارسی (1) و (2) چنین ادامه می یابد: «مطالعه ی دقیق و عمیق این آثار جان را طراوت می بخشد، روح را به افق های شفّاف و روشن پرواز می دهد و ذهن و ضمیر را شکوفا و بارور می سازد. بر جوانان ماست تا این یادها و یادگارهای عزیز را پاس بدارند، بشناسند، بشناسانند و زندگی امروز و فردای خویش را بر این پایه های استوار پی بریزند. برنامۀ درسی زبان و ادبیات فارسی، در نظام آموزشی ایران اسلامی، جایگاهی حساس و ارزشمند دارد؛ چرا که از یک سو حافظ میراث فرهنگی و از دیگر سو، بهترین و مؤثرترین ابزار انتقال علوم، معارف، ذوق، اندیشه و مایۀ ارتباط و پیوند با دیگران در سطحی گسترده و مناسب است...». چنان که ملاحظه می شود، نویسندگان این کتاب درسی دروغ و استعماری به مانند گوبلز و دستگاه تبلیغاتی نازیسم هیتلری به جوانان ملل متنوع ایران توصیه اکید می کند که آثار فارس پرستانه و تاجیک ستایانه و تورک ستیزانه و عرب ستیزانۀ کتابهای ادبیات فارسی (1) و (2) را بخوانند تا « جانشان طراوت یابد، روحشان به افق های شفّاف و روشن (؟) پرواز کند و ذهن و ضمیرشان شکوفا و بارور شود»(؟) با چه اندیشه های انسان دوستانه ای؟! با شعرهای فردوسی نژادپرست تاجیک ضد تورک و ضد عرب، با اندیشه ها و افکار تشیع بنیادگرای شعوبی- باطنی ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان، با خشونت و ضدیتی که در ذات این ضدفرهنگ و ضدتمدن متناقض دیگرستیز اقلیت فارس صلیبی حاکم بر ایران هست! این اندیشه ها  و توصیه ها به روشنی فاشیستی است.

حاکمیت ایران در نود و پنج سال اخیر، چه پهلوی و چه جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه فاشیستی است

فاشیسم (Fascism) ، به معنای نوعی جهان بینی و نگرش سیاسی ویژگیهایی دارد که همگی آنها در دو حاکمیت پهلوی و جمهوری اسلامی ایران در سدۀ اخیر به وضوح دیده می شود: 1- ملی گرايی، پررنگ، نمادين و هميشگی 2- تحقير حقوق بشر، چشم¬پوشی از آن و نقض آشکار آن 3- تاکيد بر دشمن (داخلی/خارجی) عاملی برای اتحاد دادن 4- برتری و تسلط نيروهای نظامی 5- شيوع تبعيض جنسيتی 6- رسانه عمومی تحت کنترل حاکميت 7- حساسيت شديد در مورد امنيت ملی 8- درهم پيچيدگی دين با حکومت 9- حمايت از نيروهای صنعتی-تجاری وابسته 10- سرکوب نيروی کار )تشکلهای کارگری، معلمان، اصناف و (… 11- تحقير روشنفکری و هنر 12- وسواس و حساسيت در مورد جرائم و مجازات 13- شيوع فساد و فاميل¬بازی 14- انتخابات دروغين.

دکتر بریت ، دانشمند علوم سیاسی در مقاله ای تحت عنوان «فاشیسم در مفهوم عام » به بررسی ویژگیهای مشترك نظامهای فاشیستی پرداخته است. وی با مطالعه بر روی رژیمهای فاشیستی هیتلر (آلمان)، موسولینی (ایتالیا)، فرانکو(اسپانیا)، سوهارتو (اندونزی) و پینوشه(شیلی)، دریافت که همه این رژیمها دارای 14 ویژگی مشترک بوده اند . او این ویژگی ها را، ویژگیهای معرف فاشیسم نامیده است. ویژگیهای چهارده گانه فاشیسم از دید دکتر بریت به شرح زیر می باشد:

1.       خاک پرستی و ملیت پرستی قدرتمند: رژیم های فاشیستی گرایش به این دارند که شعارها، نمادها، آهنگ ها، سرودها و دیگر مشخصه های کشور خود را عمده کنند و برای مردم تکرار کنند که بهترین مردم جهان هستند. در این حکومت ها نمادهای حکومتی در همه جای شهر دیده می شوند و پرچم ها و عکسهای حاکمان در جای جای ساختمان ها به چشم می خورد.

توضیح از اوجالان ساوالان: این ویژگی «خاک پرستی و ملیت پرستی قدرتمند» به ضوح هم در رژیم پهلوی و هم در رژیم جمهوری اسلامی ایران دیده می شود. شعارهای آریایی پرستانه، کوروش پرستانه، داریوش پرستانه، شاپورپرستانه، هخامنش (خاخام منش) پرستانۀ ایدئولوژیک حاکمیت فارس پرست و ضد تورک و ضد عرب پهلوی جای خود را در جمهوری اسلامی ایران به پرستش ایران اسلامی، مهد تشیع و پرستش 14 خدای تشیع فارسی به نام چهارده معصوم و تورک ستیزی و عرب ستیزی تحت عنوان این چهارده خدا داده است؛ اما سیاست فارس پرستی ضد تورک و ضد عرب پهلوی حتی پررنگ تر از پهلوی و تحت عناوین استعماری تشیع فارسی کماکان به حیات شوم خود ادامه می دهد هرچند سیاست عوام فریبان اوپوزیسون قلابی خارج نشین جمهوری اسلامی ایران، یعنی سلطنت طلبان کوروش پرست رضا پالانی و محمدرضا پالانی و رضا ربع پهلوی پرست و سیاست کثیف تلویزیونهای استعماری صدای آمریکا و بی بی سی فارسی و امثالهم این است که چنین به اذهان القا کنند که جمهوری اسلامی ایران، فارس پرستی، کوروش پرستی و ملیت پرستی فارس را ندارد؛ اما به وضوح پیداست که این شیطنت صلیبیهایی است که درصدند با فریب اذهان و افکار عمومی ساده دلان ملتهای تورک و عرب ایران، عمر ننگین جمهوری اسلامی را که بی شک حافظ سیستم نژادپرستانۀ فارس پرست ضد تورک و ضد عرب است، زیاد کنند وگرنه از مقایسۀ محتوای کتابهای درسی زمان پهلوی با کتابهای درسی زمان جمهوری اسلامی به سادگی می توان بر شدت و غلظت نژادپرستی فارس پرست و ضد تورک حاکمیت ایدئولوگ مذهبی ضدبشر جمهوری اسلامی ایران نسبت به سلف خودش، پهلوی، پی برد. شیاطین نژادپرست فارس که در صدند که رژیمی کورش پرست و فارس پرست آریایی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی ایران سرکار بیاورند و تورکها و عربها را نسل کشی کنند، و  این از نمایشهای مسخرۀ کورش پرستان ایران در 7 آبان امسال و انعکاس گستردۀ تبلیغاتی آن در تلویزیونهای سیاسی ماهواره ای فارسی زبان پیداست، به دورغ این نقش فارس پرست و خاک پرست جمهوری اسلامی ایران را کم رنگ جلوه می دهند؛ نمونه اش این مقاله که با بهانه قراردادن 14 مشخصه فاشیسم چنین مهملاتی به اذهان انسانهای ایرانی تزریق می کند: «خصوصیات و كاراكتر جمهوری اسلامی به روشنی با مختصات شمرده شده برای نظامهای فاشیستی در این مقاله پژوهشی، همخوانی دارد. تنها تفاوت قابل توجه میان جمهوری اسلامی و نظامهای كلاسیك فاشیستی را میتوان در مورد آنچه در مقاله از آن تحت عنوان «خاک پرستی و ملیت پرستی قدرتمند» یاد شده است، دید. در واقع خمیرمایه و بنیان اصلی جمهوری اسلامی بر «بنیادگرایی افراطی شیعی» استوار است. دستگاه تبلیغات و سركوب رژیم به جای «خاك و ملیت» از عنصر «ولایتمداری و امامت قدسی» الهام میگیرد. شیعه ی پابوس ولایت، نوع برتر نژاد بشر است. سایر انواع بشر موجودات مزاحم و پلیدی بیش نیستند كه امام زمان با ظهورش از كشته آنها پشته خواهد ساخت. با توجه به همین تفاوت است كه میتوان رژیم ولایت فقیه را با عنوان «فاشیسم مذهبی» توصیف نمود. طنز تلخ این تفاوت نیز در این است كه «فاشیسم كلاسیك» حداقل از زاویه میهن پستی افراطی میتواند این طور وانمود كند كه علیرغم همه جنایاتش، از منافع ملی و خاك وطن دفاع میكند اما «فاشیسم مذهبی» غرق در توهمات و خلسه ایدئولوریك خود، برای منافع ملی و خاك وطن پشیزی ارزش قائل نیست و در راه پیشبرد مقاصد شوم خود، براحتی بر منافع و ثروتهای ملی چوب حراج میزند»

https://farhangvakhorafeh.wordpress.com/2009/09/08/364/

تاکید این نویسندۀ شیطان بر «بنیادگرایی افراطی شیعی» در جمهوری اسلامی ایران هرچند نیمی از حقیقت است ولی همۀ آن نیست. بنیادگرایی افراطی شیعی که اساس حاکمیت جمهوری اسلامی را تشیکل می دهد به طور غلیظی صبغۀ نژادپرستانۀ فارس پرستانۀ ضد تورک و ضدعرب دارد و تحلیل نویسندۀ شیطان بالا از این جهت بالکل غلط است که هیچ نوع فاشیسمی تنها بر عناصر و بنیادهای مذهبی شکل نمی گیرد بلکه همواره و همیشه این عنصر «ملیت» است که نقش اصلی را در ظهور فاشیسم ایفا می کند و جمهوری اسلامی ایران نیز مثل تمامی نظامهای فاشیستی دنیا از این قاعدۀ مهم و کلی مستثنا نیست. بلکه می توان به یقین گفت که بنیادگرایی شیعی و تجاهر و تظاهر جمهوری اسلامی ایران که اساسا ماهیتی شعوبی دارد، بر عنصر تشیع تنها و تنها برای فریب افکار عمومی انسانهای ملل تورک و عرب و دیگر ملل ایران است و ذات و حقیقت و چهرۀ اصلی جمهوری اسلامی ایران که آن زیر ریش و پشم و عمامه و عبا وقبای Made in Ingland ماسونی- صلیبی پنهان کرده است، همین ماهیت فاشیستی راسیستی فارس پرست و به نفع قوم ملت فارس ایران، تاجیکستان و افغانتسان و بر ضد ملل تورک ایران و منطقه است. عملکرد این حاکمیت فاشیستی چه در داخل و چه در خارج از ایران گواه روشنی بر این ماهیت ان است که نژادپرستان نیرنگباز صلیبی و نوچگان پانفارس و پان ایرانیست آنها به لطایف الحیل سعی دارند آن را انکار کنند اما مگر می شود یک گند به چنین بزرگی را از دید ملتی قربانی مثل ملت تورک آزربایجان تا ابد پنهان کرد؟ علاوه بر محتوای نژادپرستانۀ شنیع و توهین آمیز کتابهای درسی جمهوری اسلامی ایران که آشکارا نشان از ماهیت خاک پرستانه و ملیت پرستانه جمهوری اسلامی دارد، با توجه به دستگیریهای گستردۀ فعالان و مبارزان حق طلب حرکت ملی ملت تورک آزربایجان در ایران در بیست سال اخیر و بازجویی و شکنجه و زندانی کردنهای گسترده فعالان ملی ملت تورک در ایران و حتی کشتن و سر به نیست کردن بیش از چهل فعال ملی – مدنی آزربایجان در سالهای اخیر و نیز کشتار و اعدام کردن فعالان حق طلب عرب عربستان (خوزستان جعلی) دروغ بودن این تبلیغات فاشیستی نخبگان فارس که جمهوری اسلامی ایران را فاقد عرق نژادپرستانۀ فارس پرست می خوانند، مشخص می شود. ایدئولوگها و تئوریسینهای فاشیست جمهوری اسلامی ایران با سوء استفاده از پتانسیل مذهب تشیع فارسی یعنی خاصیت «خداکردن» و «قداست بخشیدن» به انسانها، در سی و هشت سال اخیر با تمام امکانات جهنمی حاکمیتی و رسانه هاف کتابهای درسی و تبلیغات شبانه روزی کوشیده اند که دایرۀ قداست انسانها را از 14 خدای معصوم تشیع، تا به نژادپرستانی مثل فردوسی گسترش دهند و امثال فردوسی نژادپرست ضد تورک و ضد عرب را تا مرز قداست بالا ببرند. این است معنی مطالب قیدشده در مقدمۀ کتابهای درسی ادبیات فارسی (1) و (2) که مورد مطالعه و بررسی ما در این مقاله است: «غنای این آثار، گواه تجربه ها، ژرف اندیش ها و تکاپوی فرزانگان ادبی و فرهنگ ایران و عصاره ی روح بلند و حقیقت جوی آنان است. برگ برگ ادب و فرهنگ ایران زمین، جلوه گاه نمایش آثار منظوم و منثور فرهیختگان اندیشه ورزی چون فردوسی، عنصرالمعالی، بیرونی، خیّام، بیهقی، غزّالی، سنایی، عطّار، مولانا، سعدی، حافظ، صائب، دهخدا، نیما و ... است که از زلال فرهنگ اسلامی جرعه ها نوشیده و با پشتوانه ی ذوق و کوشش خویش، آثاری ماندگار را رقم زده و سرمایه های بزرگ و پرمایه را به یادگار نهاده اند» اینها یعنی همان پروژۀ مقدس سازی و قدیس سازی از امثال فردوسی و ناصرخسرو یعنی شاعران و نمایندگان فکری قوم فارس. آیا شاه این چنین که این ملا-سیدهای فراماسون از شاعران و نخبگان تاریک اندیش فارس، قدیس شاخته اند می توانست قدیس بسازد؟ لعنت بر ما نخبگان ملت استعمارشده و دربند تورک آزربایجان اگر دشمن خود را عمیقا نشناسیم و ادعای مبارزه و روشنگری کنیم. بقیۀ ویژگیهای فاشیسم چنان در جمهوری اسلامی مشخص است که بی هیچ توضیحی فقط به ذکر آنها می پردازیم

2.       بی ارزش شمردن حقوق بشر: به علت ترس از مخالفان رژیم و حفظ امنیت نظام، رژیم های فاشیستی تبلیغ می کنند که به هنگام «مصلحت» می توان حقوق بشر را زیرپا گذاشت. حکومت های فاشیستی سعی می کنند به مردم بقبولانند که شکنجه، اعدام، ترور، زندان طولانی مدت، زندان انفرادی، مجزا کردن افراد از جامعه و موارد مشابه در مواردی لازم است.

3. دشمنان و مخالفان به عنوان یک کل نمایانده می شوند: در نظام های فاشیستی دائما تبلیغ می شود که نظام دشمنان قسم خورده ای دارد که کاری جز توطئه برای نظام ندارند و کلیه مخالفان و ناراضیان داخلی و خارجی نیز به این دشمن ارتباط داده می شوند.

4. نظامی گری: حتی وقتی که مشکلات داخلی بسیاری وجود دارد، هزینه های نظامی بسیار بالا است و نیروهای نظامی و شبه نظامی دائما تقویت شده و در رسانه ها تحسین و تقدیس می شوند. این نیروهای نظامی هر لحظه ممکن است برای سرکوب ناراضیان به خیابان آورده شوند.

5. مردسالاری: نظام های فاشیستی معمولا مبتنی بر عقاید مردسالارانه ای هستند که در رژیم نیز نمایانده می شوند. در اینگونه نظام ها نقش های سنتی زن و مرد تقویت می شوند و طلاق و سقط جنین و همجنس گرایی شدیدا سرکوب شده، دولت خود را مسوول حفظ نهاد سنتی خانواده می داند.

6. کنترل رسانه های جمعی: گاهی رسانه ها مستقیما توسط خود حکومت اداره می شوند و افراد مستقل اجازه ایجاد رسانه های جمعی مستقل را ندارند. در بقیه موارد نیز رسانه ها باید دقیقا طبق مقررات وضع شده از سوی حکومت فعالیت کنند، سانسور در این جوامع امری معمول است.

7. وسواس درباره امنیت ملی: ترس از به هم خوردن نظم عمومی، ابزار حکومت است برای کنترل توده های مردم.

8. رابطه عمیق دین و حکومت: دولت های حاکم در سرزمین های تحت سلطه فاشیسم از دین رسمی یا دین مورد پذیرش اکثریت به عنوان ابزار دستکاری عقاید عمومی استفاده می کنند. زبان دین، زبان مورد استفاده حاکمان برای سخنرانی است و با توسل به معانی دینی، خود آزادی های دینی نیز نقض می شوند.

9. حمایت از قدرت یکپارچه: بین قدرت های اقتصادی، صنعتی وتجاری از یک طرف و قدرت های سیاسی از طرف دیگر یکپارچگی مشاهده می شود. این قدرت ها دائما از یکدیگر پشتیبانی می کنند تا منافع هر دو طرف تامین شود.

10. سرکوب نیروی کار: انجمن های کارگری یا اتحادیه ها و سندیکاها دائما سرکوب شده، به تعطیلی کشانده می شوند. دلیل این امر خطرناک بودن آن ها برای حاکمان است.

11. تحقیر روشنفکری و هنر: حکومت های فاشیستی تمایل به تضاد با تحصیلات عالی و دانشگاه ها دارند. در این حکومت ها سانسور یا حتی بازداشت اساتید و دانشجویان امری غیرعادی نیست. آزادی بیان در هنر و ادبیات به شدت سرکوب می شود.

12. پلیس و جرایم. در حکومت فاشیستی، پلیس ها و نیروهای انتظامی قدرت های بی حدی را دارا هستند. از مردم انتظار می رود که نسبت به آزارهای پلیس چشم پوشی کنند و حتی در برابر پلیس از حقوق مدنی خود نیز بگذرند. معمولا این حکومت ها چندین نیروی پلیس مختلف با قدرت اعمال اراده در کل کشور را دارا هستند.

13. فساد خانوادگی سران نظام: رژیم های فاشیستی معمولا همیشه توسط خانواده ها یا دوستان خاصی اداره شده اند که به شکل مرتب از نفوذ یکدیگر برای حفاظت دوستان و دیگر افراد فامیل در برابر قانون استفاده کرده اند. در این حکومت ها حیف و میل و حتی دزدی اموال حکومت یا اموال با ارزش موزه ها یا منابع طبیعی غیرمعمول نیست.

14. انتخابات نمایشی: انتخابات در رژیم های فاشیستی ریاکارانه است. این انتخابات معمولا دستکاری می شود یا اصولا به شکلی اجرا می شود که خواسته های رهبران حکومت به کرسی بنشیند. در این شیوه انتخابات معمولا سیستم های قضایی و نظارتی خاصی برای کنترل انتخابات به شیوه ای که حاکمان می خواهند به کار گرفته می شوند.

ایدئولوژی ایران پرستی فارس پرست نزادپرستان حاکم بر ایران در نود و پنج سال اخیر چون مبتنی بر حذف نیمی از جمعیت واقعی و حقیقی ایران، یعنی ملت تورک آزربایجان از دایرۀ شمول ایران و ایرانی است، به روشنی نژادپرستانه و فاشیستی است. نخبگان نژادپرست ملت فارس کسانی چون علیرضا نوری زاده و اسماعیل نوری علا به همین جهت فرار از قبول ماهیت نژادپرست سیاه ملت فارس است که در ده سال اخیر با وقاحت تمام کل موجودیت قوم فارس را در ایران منکر شده اند!!! این ها بارها می گویند که «زبان فارسی زبان هیچ یک از اقوام ایرانی نیست»!!! بلکه زبانی است که اقوام متعدد ایرانی (یعنی ملل ایرانی) خودشان با میل خودشان آن را صرفا برای ارتباط با هم و نیتهای خیر برگزیده و به کار برده اند!!! بارها گفته ایم که «بزرگترین نیرنگ شیطان این است که این توهم و تصور را در ذهن انسانها القا و تزریق می کند که من (شیطان) وجود ندارم!!! و هر چه به ذهن شما انسانها می آید، طبیعی است و متعلق به خودتان و تفکر و اندیشۀ خودتان است. وسوسه ای وجود ندارد»!!! حال این شیاطین مجسم فارس، درس خداوندگارشان اهریمن را چه خوب ازبر هستند: قوم فارس وجود ندارد؟ پس این چندین میلیون انسان فارس که در تهران، اصفهان، کرمان، یزد، مشهد و شیراز زندگی می کنند و اکثرشان کوروش پرست نژادپرست ضد تورک و ضد عرب هستند، تخم اجنه هستند و انسان نیستند؟! پیداست که عقیدۀ نژادپرستانۀ احمق فریب وجود نداشتن قوم فارس در ایران، مشابه همان وجود نداشتن شیطان یک شیطنت سیاه و کثیف نژادپرستانه است که نخبگان تاریک اندیش و سیاه فکر فارس آن را برای گول زدن ما ملل غیرفارس ایران و تحمیق توده ها برساخته اند. متأسفانه باید در همین جا تأکید کنیم که برخلاف تصور شایع که ما تحلیل گرایان مبارز ملت تورک آزربایجان می پنداریم این فقط نخبگان فارس نیستند که به مرض نژادپرستی ضد تورک و ضد عرب الوده اند بلکه اکثریت انسانهای ملت فارس با هر گرایش فکری و سیاسی دچار مرض نژادپرستانۀ خودشیفتۀ ضد تورک و ضد عرب هستند. آیدینلیق در این باره می نویسد: «... در این بین بر خلاف ادعاهای موجود، اشخاص (بزرگان شونیست)، نه تنها نقش کلیدی ندارند بلکه تنها بلندگویان و دلغک های جریان فاشیست قومی فارس هستند. نقش اساسی و بنیادین در این زمینه مربوط به ذهنیت و فرهنگ ریشه دوانده در قوم فارس است. به همین دلیل با تغییر حکومت‌ها و دولت ها هیچ تغییری چندانی در رفتارهای نژادپرستانه و استعماری حاکمان تهران و گماشتگانشان در آزربایجان به وجود نمی آید. چرا که شونیسم فارس در تمامی شئون زندگی این قوم ریشه دوانده است. به همین دلیل تنها راه مبارزه با شونیسم و فاشیسم فارس مبارزه همه جانبه، غیر خشونت آمیز، هدفمند، برنامه ریزی شده، منسجم، گسترده و نیرومند بر علیه آن است، نه غلطیدن در آغوش آن و و خودشیرینی و دلبری کردن برای آن». این جاست که معنی حرفهای شیاطین نژادپرست چون نوری زاده و نوری علا در انکار کامل قوم فارس در ایران به درستی فهمیده می شود.

ایرانیت، مفهومی متناقض در ذات و هستی خودش

تناقض پاشنۀ آشیل حاکمیت و قدرت فاشیستی و نژادپرستانه و جنایتکارانۀ فارس حاکم است: ایران همیشه و همواره سرزمین تورکها بوده است و ملت تورک در همیشۀ تاریخ و هم امروز اکثریت ساکنان ایران را تشکیل می دهند پس چگونه این اسم به تمامی به نفع قوم فارس و ملت جعلی فارس (آسیمیله شده ها، جذب شده ها، هضم شده ها و مانقورت شده ها از ملل غیرفارس در ملت جعلی فارس در سدۀ اخیر) مصادره شده است؟ ما معتقدیم که «ایران فارس آریایی» دیر یا زود بی شک محکوم فناست و نابود خواهدشد؛ چرا که تناقض را در دورن خود و در ذات و جوهر و گوهر و هستی خود همیشه و همواره دارد: بیش از نیمی از جمعیت ایران تورک است و در سدۀ اخیز با انواع و اقسام سیاستهای استعماری دهشتناک صلیبی، ایجاد قحطیهای دهشتناک مصنوعی و کوچ دادن میلیونها انسان ملت تورک آزربایجان به تهران، اصفهان، مشهد و شهرهای فارس نشین، نسل کشی ها بزرگ مثل نسل کشی سال 1324 هـ.ش./ 1946م.، سوء استفاده از رسانه ها، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و غیره، سوء استفاده از آموزش و پرورش و کتابهای درسی نژادپرستانۀ ضدتورک دولتی و حاکمیتی، توهین و تحقیر و تمسخر با جکسازیهای نژادپرستانۀ متعفن و کثیف و هزاران هزار نقشه و توطئۀ سیاه دیگر سعی در حذف این عنصر تورک در ایران داشته و دارند، اما موفق نشده اند. تنها دو راه برایشان باقی است: یا به بمب اتم دست یابند و با بمبابان اتمی تمامی شهرهای آزربایجان، ملت تورک آزربایجان را نسل کشی کنند که جالب است که چند ساعتی از تشکیل فراکسیون نمایندگان مناطق تورک نشین، نژادپرستان فارس ایرانی چنین کامنتهایی در پستهای اینترنتی و تلگرام گذاشته اند: که «باید ترکها را پاکسازی نژادی بکنیم»!!! و یا این که پنجۀ کثیف نژادپرستشان را از خاک مقدس و پاک آزربایجان بردارند و سرنوشت این ملت را به فرزندان غیور خود این ملت بسپارند. که در آینده همین مورد اتفاق خواهدافتاد.

گله جک بیزیمدیر.    

   این سلسله مقالات ادامه دارند

اوجالان ساوالان جمعه 14/08/1395       04/11/2016

 dfghjk