مقدمه

اسطوره¬ ها پایان¬ناپذیرند چون زمان اسطوره ¬ای زمان خطی و تاریخی و فیزیکی نیست بلکه زمان دوری و تکرارشونده و قدسی است. اصطلاحِ اکنون ابدی (Eternal now)، این ویژگی زمان اسطوره¬ ای را به خوبی بازمی¬ تاباند. اسطوره ها تاریخ مصرف ندارند. ابدی، ازلی، جاودانی، هميشگی، فناناپذير، بی پايان‌، دائمی، پيوسته‌، مكرر، لايزال‌ و جاويد هستند؛ چرا که تاریخ قدسی و حقیقی و جاودانه و جادوانۀ یک ملت بزرگ هستند که به طور شگرفی در هر دوری از تاریخ واقعی و خطی تکرار می شوند. اسطوره ها اصیل تر و حقیقی تر از تاریخ هستند چون در تاریخ همواره تکرار می شوند. ما بدین جهت باسات و تپه گؤز را یک افسانه بومی یا محلی نمی دانیم بلکه در نظر ما، این اسطورۀ گرانبها، از بزرگترین، بهترین، پرمغزترین و بامعناترین اساطیر ملت کهن تورک محسوب می شود، که همان طور که در این نوشته به آن خواهیم پرداخت، هم اکنون نیز به نحوی عجیب و در واقعیت و تاریخ زنده است و جریان دارد.

با تلفیق رویکردهای اسطوره شناسی، هرمنوتیک (علم تفسیر)، نمادگرایی یا سمبولیسم و نیز ساختارگرایی می توان عناصر اساسی این اسطوره را با توجه به عناصر مهم حرکت ملی آزربایجان جنوبی منطبق کرد و به دیدگاههای جدیدی در بارۀ اساطیر کهن ملت تورک رسید که همین دیدگاهها می توانند زوایای تاریک اساطیری همچون باسات و تپه گؤز را روشن کند و نشان دهد که مخازن معنوی ملت تورک چون دده قورقود حاوی چه جواهرات گرانبهای ژرفی هستند. جواهراتی که با تأمل، تدقیق، تحلیل، نوشتن  و کار کردن امثال ما نه تنها سبب بیداری خوابیدگانمان شوند، بلکه می توانند توجۀ تمامی ملل جهان را به سوی ملت تورک مخصوصا ملت تورک آزربایجان باز کنند و بازگردانند.

عناصر مهم اسطورۀ باسات و تپه گؤز از هر جهت با زمینه و زمانۀ زندگی واقعی تاریخ ملت تورک آزربایجان قابل تطبیق است. ما در این نوشته باسات را نماد و رمزی از مبارزان حرکت ملی آزربایجان جنوبی گرفته ایم و تپه گؤز را سمبل و تمثیلی از نژادپرستی فارس (پان ایرانیسم) حاکم بر ایران در سدۀ اخیر و عناصر دیگر را نیز بر اساس حقایق سرنوشت تلخ ملت تورک اوغوز آزربایجان در سدۀ اخیر تفسیر، تحلیل و تبیین کرده ایم. امید است این نوشته سرآغازی باشد که نویسندگان و جوانان صاحب قلم و اندیشۀ تورک آزربایجان این راه مقدس را ادامه دهند و از میراث ادبی و فرهنگی بسیار گرانبها و ارزشمند و یگانۀ ملت تورک آزربایجان بیش از پیش بهره ها ببرند. ارزش مفهومی و محتوایی یک اسطورۀ کهن به هیچ وجه از ارزش آتالار سؤزو (ضرب المثلهای تورکی) و سؤزلوکلر (لغت نامه ها) و دئییملر (اصطلاحات و کنایات عامیانه) و بایاتیلار و غیره کمتر نیست و اگر آتالار سؤزو خلاصه و فشرده ای از تجربیات گرانقدر هوشمندترین انسانهای ملت تورک هستند که هر کدام به بهای یک عمر ارزشمند به دست آمده اند و بی شک کارساز و چراغ راه و جزو میراث ارزشمند معنوی و فرهنگی ملت تورک آزربایجان است، اسطوره هایی مثل باسات و تپه گؤز نیز ثمرۀ زندگی نسلهای زیادی از ملت تورک است که به مانند الگویی برای زندگی بهتر ملت تورک و پندی ملی در حافظۀ جمعی و ناخودآگاه ملی ملت تورک ذخیره شده و مانده است. کافی است نویسندگان و متفکران تورک ملت ما چشمشان را به خود بدوزند و به بیگانه ها و ارزشهای بیگانه خیره نشوند و ارزشهای خودمان را ببینند و جدی بگیرند. هدف ما نیز از این نوشته همین است: ما باید برای حفظ موجودیت خودمان که مورد هجوم همه جانبۀ راسیسم فارس با حمایت همۀ کشورهای ضدتورک دنیا هستیم و به جز ملتها تورک خودمان یاوری را نداریم، به خود بیاییم و به خود و ارزشهای معنوی خودمان چشم بدوزیم و چاره را از خود بجوییم و بس وگرنه دشمنان متحدمان نابودمان خواهندکرد.

مانقورتها عامل اصلی نفوذ و به حاکمیت و قدرت رسیدن تپه گؤزها در میان اوغوزها

بی شک ملت تورک در تمامی دورانهای تاریخ از خودیها و از مانقورتها بیشتر از دشمنان خونخوار خودش ضربه دیده است. این نکته از جهت کثرت مصادیق در تاریخ تورکان، با هزاران افسوس به یک اصل بدل شده است. این ضربه زدن مانقورتها به ریشۀ ملل تورک در تاریخ صد و پنجاه سالۀ اخیر ملت تورک آزربایجان نیز به روشنی دیده می شود. همین مانقورتهای ملت تورک آزربایجان بودند که از نخستین سالهای پس از شکست آزربایجان در مقابل روسیۀ تزاری، که خود آن نیز نتیجۀ اتحاد شوم صلیبی انگلستان و روسیه و نتیجۀ خیانتهای مانقورتها و رجال فارس، ارمنی و غیر تورک میرزابنویس دربار فتحعلی شاه قاجار بود، با باز شدن نخستین لژهای فراماسونری صلیبی گروه گروه همراه با عناصر مغرض فارس و ارمنی به عضویت آنها درآمدند و نیت شوم تبدیل کردن ممالک محروسۀ قاجار را به کشور ایران (کشور پارسی زبان آریایی نژاد ضد تورک و ضد عرب ایران) قدم به قدم به تحقق نزدیک و سرانجام محقق کردند. شرح این تاریخ پردرد خیانتِ مانقورتهایی مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا زین العابدین مراغه ای، میرزا عبدالرحیم طالبوف، جلال الدین میرزای قاجار، علی اکبر دهخدا، احمد کسروی، محمود افشار و دیگران را که «اوروز» و «ساری چوبان»، که در اسطورۀ باسات و تپه گؤز شخصیت خائن این گونه مانقورتها را سمبولیزه می کنند، در به قدرت رساندن تپه گؤز آدمخوار پان ایرانیسم و راسیسم فارس در ایران، ما پیش از این به تفصیل در کتابهای الکترونیکی به نامهای «ایران یا ارن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان» و «مانقورت نامه» و مقالات متعدد دیگرمان نوشته ایم. علاقه مندان می توانند این کتابها و مقالات را از سایت آذوح دانلود کرده  و بخوانند:

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=697

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=2252

در داستان باسات و تپه گؤز دده قورقود می خوانیم که پسر شیرخوارۀ «اوروز/ آروز» در پی حادثه ای از گاری می افتد و گم می شود و وی به خاطر این که خود را در میان ایل بی پسر و بی پشتیبان و بی وارث می دید گول ظاهر عجیب و قدرتمند تپه گؤز می خورد و به طمع این که این فرزند عجیب در بزرگی می تواند فرزند و کمک و پشتیبان او باشد به بزرگ کردن او و پروردنش همت می گمارد، غافل این که همین کودک در بزرگی خوی اهریمنی اش رو خواهدشد و نسل ملت تورک را به آستانۀ نابودی خواهدکشاند. این کار همان کاری است که مانقورتهای ملت تورک آزربایجان از دویست سال پیش شروع کردند. به بهانۀ این که باستان پرستی آریایی و ایران پرستی بر مبنای فارس پرستی ضد تورک و ضد عرب می تواند در آینده الگویی هویت بخش به ملت تورک آزربایجان در مقابل عثمانیهای تورک (امپراتوری عظیم تورک عثمانی که بعد از جنگ جهانی اول تجزیه شد و فقط تورکیه از آن ماند) و جهان عرب باشد و از ملت تورک آزربایجان حمایت کند، با تمام قوا به تقویت جعلیات تمدن بزرگ آریایی و هخامنشی، کورش پرستی و داریوش پرستی و ساسانی پرستی و شاپورپرستی و امثالهم و تبلیغات سیاسی مغرضانه و پروپاگاندا در بارۀ آریایی و ایرانی نژاد بودن تمامی ملل ممالک محروسۀ قاجار پرداختند و دستورات صادر شده از لندن و پاریس و لیدن و مسکو و برلین را که از طریق لژهای مخوف صلیبی فراماسونری به آنها داده می شد، به صورت کتابهای تاریخی شبه علمی مزخرف و سراپا جعل اما در پوشش فریبندۀ الفاظ عوام فریبانه درآوردند و به خورد انسانهای از همه جا بی خبر ممالک محروسه دادند؛ در پشت شعارهای فریبندۀ مبارزه با دیسپوتیسم و استبداد، قانون خواهی و مشروطه طلبی و امثال این شعارهای دروغین، به مبارزه با حاکمیت سنتی اما فدرال و قانونی تورکان قاجار پرداختند و در پوشش فریبندۀ مجلس خواهی تورک ستیزی و عرب ستیزی را تئوریزه کردند و رد یک کلام با شور و شوق خائنانه و خبیثانه ای تیشه به ریشۀ ملت تورک آزربایجان زدند.

در حقیقت این مانقورتهای به اصطلاح روشنفکر (در اصل تاریک اندیش و عامل استعمار صلیبی ضد تورک) بودند که اهریمن نژادپرستی ایرانی ضد تورک و ضد عرب را با خون آزادیخواهان از همه جا بی خبر دلاور آزربایجانی چون ستارخان و باقرخان و فرستادن آنها به قتلگاه نابرابر یپرم خانهای ارمنی فراماسونر صلیبی پروردند وکلان کردند تا امروز که این راسیسم نژادپرست تک چشم، آن قدر بزرگ و دهشتناک شده است که نه تنها برای تورکان و عربهای مظلوم ایران بلکه برای تورکان و عربهای کل منطقۀ خاورمیانه و جهان تهدید جدی محسوب می شود.

تپه گؤز، رمز نژادپرستی ضد تورک

    در اسطورۀ باسات و تپه گؤز، تپه گؤز نمادی از نژادپرستی ضد تورک است. راسیسم فارس، راسیسم روس، راسیسم کورد، راسیسم ارمنی، راسیسم چین و راسیسم صلیبی غربی، همگی این سمبل مهم هولناک تورک خوار را در واقعیت و تاریخ به نمایش می گذارند. نژادپرستی یا راسیسم، تک چشم است؛ زیرا فقط خودش، ملت خودش و منافع ملی خودش را می بیند و بس. نژادپرستی ضد تورک، از نابودکردن تمامی تورکان، نسل کشیهای دهشتناک و کودک کشیها و دخترکشیها و زن کشیها و پیرکشیها و در یک کلمه قتل عامها و نسل کشیها علیه تمامی انسانهای بی گناه و بی سلاح ملت تورک ابایی ندارد؛ چرا که فقط خودش را می بیند و ساختار فلسفی اخلاقش بر مبنای خودپرستی و نارسیسیسم و تنفر نژادپرستانه از تورک استوار است. برای نمونه یک راسیست ارمنی در نسل کشی خوجالی وقتی یک نوزاد تورک را با میخ به دیوار می کوبد و شکم زن حاملۀ تورک را می درد و جنینش را به صخره می کوید، چنان مغزشویی ایدئولوژیک شده است که آن نوزاد را انسان نمی بیند، چون چشم وجدان و انصاف و ترحم و انسانیتش کور و نابیناست، بلکه با آن تک چشم اهریمنش،  آن نوزاد معصوم و آن انسان بی گناه و بی پناه را یک حیوان موذی می داند که باید کشته شود تا خاکش و مالش و هویتش به نفع ملت ارمنی به تاراج رود. این است معنی یک چشم بودن تپه گؤز.

در اساطیر دینی سامی از جمله اسلام آمده است که شیطان، یک چشم دارد و اعور است. چون چنان از آفریده شدنش از آتش در مقابل آفریده شدن آدم از گل متبکر و مغرور است که حقیقت قلب و روح ارزشمند و شکستۀ و عاشق آدم را نمی بیند. فقط خودش را می بیند و بس. جالب این که سمبل اصلی فراماسونرهای صلیبی شیطان پرست ضد تورک و ضد عرب نیز همین تک چشم شیطان است. تک چشمی که نظاره می کند و فقط یاران خودش را یاوری می کند تا با استفاده از ضداخلاقی ترین شیوه ها و ترفندها بر جهان مستولی شوند. و جالب این است که همگی این نژادپرستیهای ضد تورک را در ابتدا نخبگان خائن ملت تورک یا همان مانقورتها و ساتقینها تقویت کرده اند! در آزربایجان جنوبی نیز این افتاق هولناک و این اشتباه تاریخی وحشتناک از دویست سال پیش افتاده است و نخبگان ملت تورک آزربایجان اهریمن تک چشم نژادرپستی ایرانی را با مغز و دست و نوشتار و پتانسیل خود پرورده اند و به جان ملت تورک آزربایجان انداخته اند. مثلا جلال الدّین میرزا پسر فتحعلی شاه قاجار که خود تورک است با عضویت در لژهای فراماسونری چون لژ بیداری ایرانیان و غیره و کسب مقام استاد اعظمی و نوشتن کتاب نژادپرستانۀ مجعول و خطرناک به اسم «نامۀ خسروان» در پروژۀ صلیبی آفریدن تاریخ جعلی مطنطن و باشکوه اما توخالی و سرتاپا دروغ به نفع قوم فارس و به ضرر دو ملت تورک و عرب اهتمام تمام داشته است. انگیزۀ جلال الدین میرزا از این خودخدمتی خائنانه به استعمار صلیبی انگلیس این بود که بعد از مرگ فتعلی شاه انگلستان حاکمیت ملل محروسه را به او بدهد که البته اتفاق نیفتاد و طبق معمول استعمار صلیبی ضد تورک بعد از سوء استفادۀ کامل از او، او را همچون تمامی خائنان مثل تفاله ای تف کرد

در تحلیلهای خودم بارها نوشته ام که جوانمردی و مهمان نوازی بیش از اندازۀ ملت بافرهنگ تورک آزربایجان، که ریشه در تمدن و فرهنگ کهن و غنی نه هزار ساله شان دارد، بلای جان آنها گشته است. فارسها و کوردها و ارمنیها و روسها و تمامی مدعیانی که با شعارهای مغرضانۀ ایران دوستی در سدۀ اخیر خاک آزربایجان را به نفع خودشان تجزیه و مانند گوشت قربانی بین خودشان و برادران ضد تورکشان تقسیم کنند و بخورند، همین ملت تورک از همه جا بی خبر اما جوانمرد و مهمان نواز ما به آزربایجان راه داده و پرورده اند و نخبگانمان برایشان تاریخ و تمدن جعلی تراشیدند. این کار مانقورتهایمان در خیانت به ملت تورک ما هرگز بخشودنی نیست و هر کس اندکی شعور ملی دارد باید از مانقورتهای ملت متنفر شود وگرنه هیچ امیدی به بقای ملت تورک ما نیست.

این نوشته و تحلیل ادامه دارد.

اوجالان ساوالان- یکشنبه 11/07/1395     02/10/2016

 report