دراین مقاله به قیام شکوهمند و تاریخی انسانهای ملت تورک آزربایجان ساکن در تهران و شهرستانهای اطراف آن، اکبرآباد، اسلام‌شهر، رباط ‌‌کریم، سلطان‌آباد و صالح‌آباد در 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995م. علیه حاکمیت نژادپرست و ضدتورک جمهوری اسلامی ایران و اهمیت آن در رشد و قدرت گیری حرکت ملی ملت تورک آزربایجان در 22 سال اخیر می پردازیم. قیامی که از طرف حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و اوپوزیسیون قلابی فارس پرست آن در طول این 22 سال همواره عامدانه کوشیده شده است قیامی با ماهیت اقتصادی نسبت به وضعیت بد معیشتی مردم جنوب تهران و کمبود وسایل نقلیه عمومی و غیره ارزیابی و معرفی شود و جنبۀ ملی و تورک مدار و آزربایجان محور آن همواره نفی شود:

https://www.balatarin.com/permlink/2012/3/30/2980936

https://www.mojahedin.org/events/4003

https://khezr.wordpress.com/2013/02/09/iran-city-unrest-1990s/

ما در این مقاله با ذکر شواهد کافی اثبات خواهیم کرد که قیام   روز15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995م. تهران و شهرستانهای اطراف آن، اکبرآباد، اسلام‌شهر، رباط ‌‌کریم، سلطان‌آباد و صالح‌آباد، تنها قیامی نسبت به وضعیت بد معیشتی انسانهای فقیر جنوب شهر تهران نبود بلکه اساسا و ماهیتاً قیام ملی انسانهای محروم ملت تورک آزربایجان ساکن در تهران و شهرستانهای اطراف آن نسبت به ظلم و ستم و تبعیض و تحقیر و تمسخر و توهین انسانهای نژادپرست فارس و حاکمیت نژادپرست فارس پرست جمهوری اسلامی ایران نسبت به انسانهای ملت تورک آزربایجان بود که در عرض کمتر از چند ساعت جمعیتی 50 هزار نفری از تورکان غیور و تاریخ ساز چنان برافروخته شدند که می رفت که تهران سقوط کند و بساط ظلم و جور و نژادپرست ضدتورک حاکمیت جمهوری اسلامی ایران برای همیشه برچیده شود، برای همین حاکمیت با تجیهزات و سلاحهای جنگی آن قیام بزرگ و تاریخی را سرکوب کرد.

خلاصه ای از آنچه در ان روز بزرگ اتفاق افتاد

در روز15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995م. اعتراضات انسانهای ملت تورک ساکن در جنوب غرب تهران، در اکبرآباد و اسلام‌شهر ابتدا نسبت به کمبود وسایل نقلیۀ عمومی طی چند ساعت تبدیل به قیام بزرگی علیه رژیم ضدتورک جمهوری اسلامی ایران شد. دامنۀ این قیام به رباط ‌‌کریم، سلطان‌آباد و صالح‌آباد نیز کشیده شد. مردم محروم ملت تورک آزربایجان این مناطق، به هنگام اعتصاب رانندگان مینی‌بوس‌ها و فقدان وسیلۀ نقلیه برای رفتن به سرکار، وقتی با بی‌اعتنایی ایادی رژیم جمهوری اسلامی ایران مواجه شدند، دست به تظاهرات زدند و ظرف مدت کوتاهی جمعیت پرشور و برافروختۀ آنان به‌ ۵۰ هزارتن رسید، جمعیتی که سیل‌آسا در خیابان‌ها به راه افتاده و در مسیر خود با ارگان‌های رژیم درگیر شدند. رژیم ضد بشری و نژادپرست جمهوری اسلامی ایران با بسیج و اعزام شمار زیادی ازپاسداران مسلح، به روی تظاهرکنندگان آتش گشود و آنها را که با تظاهرات و راهپیمایی خود را به نزدیکی تهران رسانده بودند در ورودی تهران و در منطقۀ چهاردانگه، زیر آتش سنگین هلی‌کوپترهای توپدار و نیروهای ویژه قرار داد. در نتیجه صدها نفر از انسانهای بی دفاع و غیور ملت تورک آزربایجان ساکن در جنوب شهر تهران، کشته و مجروح شدند، به طوری که بنا به اظهارات شاهدین در میان کشته شدگان تعدادی کودک خردسال ۸ تا ۱۲ ساله نیز دیده می‌شدند.

نگارنده (اوجالان ساوالان) خود از زبان یکی از تظاهرات کنندگان تورک در آن سال جزئیات قتل عام موحش انسانهای ملت تورک، اعم از زن و کودک و نوجوان و دختر و پیر و جوان را شنیده است. به گفتۀ شاهد عینی در آن روز خونین مزدوران ضدبشر جمهوری اسلامی ایران در جوبهای اسلامشهر، اکبرآباد، رباط کریم، سلطان آباد، صالح آباد و منطقۀ چهاردانگۀ تهران به راستی جوی خون تورکان آزربایجان را راه انداخته بودند و به راستی جنایتکاران جنگی بودند که هر جنبده ای را، چه کودک، چه زن، چه مرد، چه جوان، چه پیر هدف گلوله های سلاحهای پیشرفتۀ خود قرار می دادند. مزدوران حاکمیت با پمپاژ کردن و رها کردن جریان شدید آب در جوبهای خیابانها خونهای انسانهای حق طلب تورک آزربایجان را شستند ولی به همین قدر هم اکتفا نکردند و شروع به فعالیتهای نژادپرستانه ضد تورک کردند و در 19 فروردین همان سال از طریق صدا و سیمای جمهوری اسلامی با پخش پرسشنامۀ موهن نژادپرستانۀ ضدتورک در مناطق بیستگانۀ تهران علیه انسانهای حق طلب ملت تورک آزربایجان تبلیغات کردند که متعاقب آن بخش دانشجویی حرکت ملی ملت تورک آزربایجان جانی تازه گرفت و دانشجویان تورک دانشگاههای تهران و به دنبال آنها دانشگاه تبریز قیام کردند که موضوع محوری این مقاله است.

شرح مبسوط ماجرا از زبان یک شاهد عینی

کاوه شیرزاد، یکی از انسانهای ملت تورک آزربایجان ساکن در اسلامشهر و یکی از شاهدان عینی آن روز، دربارۀ آن قیام خونین و تاریخی انسانهای حق طلب و ظلم ستیز ملت تورک آزربایجان در دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۹هـ.ش.، در مطلبی در سایت روزآنلاین با عنوان «پانزده سال پس از خیزش اسلامشهر» به شرح گوشه‌ای از حوادث آن روز و دستگیری خودش پرداخته است. او دربارۀ چگونگی قیام ملت تورک آزربایجان در آن روزها و چگونگی سرکوب وحشیانه و خشونت بار انسانهای غیور ملت تورک توسط عوامل ضدبشر رژیم ضدتورک و ضد آزربایجان جمهوری اسلامی ایران نوشته است که عیناً نقل می شود: « پانزدهم فروردین سال 1374. دومین دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و سالهای پر از خفقان و خشم فروخورده؛ از مرگ مشکوک احمد خمینی بیش از دو هفته می گذرد و کرایه مینی بوس ها در اسلامشهر بیش از 30 درصد افزایش یافته است. برای رفتن به دبیرستان سوار مینی بوس می شوم. راننده مینی بوس هنوز به میانه راه نرسیده از مسافران می خواهد تا از ماشین پیاده شوند. او می گوید مردم، جاده ساوه را بسته اند و اجازه تردد به هیچ ماشینی نمی دهند. خبر برایم قابل هضم نیست. جاده ساوه، راه ترانزیت تهران با بسیاری از استانهای دیگر است. پیاده راهی دبیرستان خود می شوم. سر سه راهی اکبر آباد چند جوان با آتش زدن تعدادی لاستیک جاده را بسته اند و چند سرباز نیروی انتظامی تلاش می کنند، آنان را از کار خود منصرف کنند. با نا باوری به یاد صحنه های انقلاب که از تلویزیون پخش می شد می افتم. راهبندان شدیدی شده بود و تعدادی از مردم از راننده ها می خواهند به آنان بنزین بدهند، ماشین تعدادی از کسانی که از دادن بنزین به مردم خودداری می کنند، توسط مردم خشمگین واژگون و گاها به آتش کشیده می شود. در عرض چند دقیقه تعداد مردم معترض به صدها و هزاران نفر می رسد. ناگهان خود را در میان صدها تن از مردمی می بینم که برای گرفتن بنزین به جایگاهای سوخت حمله ور می شوند. در عرض چند دقیقه پمپ بنزین می سوزد و مردم با انفجار هر جایگاه سوخت پمپ بنزین روی زمین می خوابند و باز دوباره بلند می شوند و برای بدست آوردن بنزین و ساختن کوکتل مولوتوف جلو می روند. چند نفری یکی از کارمندان پمپ بنزین را که در حال فرار بود می گیرند و از او می خواهند، منبع زیر زمینی بنزین را بروی آنها باز کند ولی او این کار را نمی کند. ساختمان پمپ بنزین لحظاتی بعد غرق در آتش می شود و من در مسیر دبیرستان به راه خود ادامه می دهم. هیچ خبری از نیروی انتظامی، بسیج و سپاه نیست. در طول جاده ساوه مردم تقریبا تمام مراکز دولتی، نیروی انتظامی، بسیج و سپاه را تصرف و به آتش کشیده اند. عجیب است که شهر بیش از چهارصد هزار نفری اسلامشهر و اطراف آن به تصرف مردم در آمده است و خبری از نیروهای حکومتی و طرفداران آنان نیست. نزدیک مهدیه جمعیتی بالغ بر ده هزار نفر دستها را به همدیگر گره کرده اند و شعارهای تند ضد حکومتی می دهند. مشابه این جمعیت در چند نقطه دیگر شهر نیز دیده می شود. همزمان تعدادی به خانه های اعضای شناخته شده بسیج، روحانیون محلی، نیروهای انتظامی حمله ور می شوند که این کار از سوی برخی با نکوهش همراه می شود. موتور سوارها در سرتاسر شهر فریاد می زنند که انقلاب شده و از مردم می خواهند تا از خانه ها بیرون بریزند. تعداد زیادی از مردم نیز تلاش می کردند با وسایل نقلیه عمومی، خود را به تهران برسانند تا این اعتراضات را به کل تهران گسترش دهند که بعدها فهمیدم بسیاری که با اتوبوس قصد خارج شدن از اسلامشهر را داشتند، دستگیر شدند. کمی جلوتر یک تویوتای سپاه که دوشکایی پشت آن قرار گرفته، در میان جمعیت گیر افتاده و برای اینکه به دست معترضین نیفتد، دور میدانی با سرعت می چرخد و تیرهای بی هدف شلیک می کند. تویوتا از میان مردم می گریزد. هلی کوپترهای مجهز به تیربار در آسمان دیده می شود که بعدها شنیدم یکی از اقوام همکلاسیم بوسیله آنها در اکبر آباد کشته شده است. این نبرد و هرج و مرج خیابانی چند ساعته همچنان ادامه داشت و خورشید به غروب خود نزدیک می شد. حوالی غروب، یگانهای ویژه سپاه و بسیج در حالی که مردم به شدت مقاومت می کردند، ابتدا جاده ساوه را باز می کنند و ساعاتی بعد تمام شهر را به تصرف خود در می آورند. کارکنان شهرداری در حال تمیز کردن شهر هستند و نیروهای بسیج و سپاه، شهر را قرق کرده اند و با شناسایی و رفتن به در خانه های کسانی که احتمالا در اعتراضات شرکت کرده اند، چندین هزار نفر را در حالی که به شدت ضرب و شتم می کردند، دستگیر کردند و با خود بردند. شب تلخ و غم انگیزی بود! در سر هر کوچه و برزنی دهها نفر در حالی که چشم بند به آنها زده شده بود، روی زمین نشانده شده و منتظر انتقال به زندان بودند. صبح به دبیرستان می روم. خبرهای بی شماری از کشته شدن دوستان، اقوام و . . . هم کلاسی ها می شنوم. در چند کوچه اطراف محل ما سه نفر کشته شده اند. دختری 9 ساله، مردی که در مغازه اش هدف تیر اندازی غیر عمدی نیروی احتمالا یگان ویژه قرار گرفته بود و فرد دیگری که بر اثر تیراندازی در روی پشت بام کشته شده بود. زنگ اول که تمام می شود، ناظم مدرسه می گوید باید از طرف مدرسه به راهپیمایی علیه معترضان روز گذشته بروید. در حین این راهپیمایی فرمایشی علیه معترضین، یکی ازدوستان خود را در خارج از صف بچه های دبیرستان می بینم و برای لحظاتی از صف خارج می شوم تا با او صحبت کنم که ناگهان فردی لباس شخصی مچ من را می گیرد و با خود می برد. نمی دانم چه شده! هیچ عکس العملی نشان نمی دهم. به پاسگاه محل برده می شوم. در بدو ورود از میان تونلی رد می شوم که با باتوم و مشت و لگد، ما را به درون پاسگاه هدایت می کنند. در پاسگاه همه باید دست های خود را بالا نگه داریم و بصورت ایستاده به هم بچسبیم، در فضای کمتر از 15 متر مربع که هیج نوری نبود حدود 100 نفر ایستادیم. جمعیت که زیاد شد، با دو اتوبوس ما را به زندان رجایی شهر بردند. البته تمام طول راه، سر ما پایین بود و چند فرد مسلح مراقب ما بودند. در زندان رجایی شهر، خشونت به نهایت خود رسید. تمام طول شبانه روز، صدای شدید گریه، التماس و زاری می آمد و من در 5 روزی که آنجا بودم، تنها چند ساعت توانستم بخوابم. مساله ای که هیچگاه نتوانستم فراموش کنم، این بود که برادر یکی از دوستانم که با من دستگیر شد و با هم بودیم، هرگز به خانه بازنگشت و هیچ ارگانی نپذیرفت که او را دستگیر کرده است. همیشه برایم این سئوال مطرح است که چرا علیرغم تبلیغات رسانه های دولتی که بسیج و سپاه را از اقشار مستضعف جامعه معرفی می کنند، این نیروهای به ظاهر مردمی، مردم مستاصل و ناامیدی را که با هیچ نوع روش مدنی و مسالمت آمیز برای پیگیری خواسته های خود آشنا نبودند و از روی ناچاری دست به این اعتراضات و هرج و مرجها زدند این گونه سرکوب کردند! آیا واقعا پایگاه این نیروهای سرکوبگر، مناطق حاشیه شهرهاست؟ امروز، 25 خرداد 1388 است. به روایت رسانه های رسمی، بیش از سه میلیون نفر در اعتراض به اعلام نتیجه انتخابات، از میدان امام حسین تا آزادی راهپیمایی می کنند. اما حرکت مدنی و مسالمت آمیز آنان نیز تحمل نمی شود. در انتهای این راهپیمایی صدای تیر اندازی، دود ناشی از اشک آورها، زخمی هایی که با کمک مردم در حال ترک میدان هستند و فرار و گریز معترضین، میدان آزادی را به میدان جنگ شبیه کرده است. به شرق میدان آزادی می روم تا با اتوبوس پر شده از راهپیمایان معترض به خانه خود دراسلامشهر بازگردم. اتوبوس زمانی که حرکت می کند، چند نفری شروع به خواندن سرود یار دبستانی می کنند و ناگهان همه با آنها همراه می شوند. اتوبوس به راه خود ادامه می دهد و تصاویر پانزدهم فرودین 74 باز از پیش چشمانم می گذرد. اما آنچه که فکر مرا به خود مشغول می کند، آنست که آیا جلوگیری از حرکتهای مدنی و مسالمت آمیز و بسته شدن فضای سیاسی کشور نمی تواند بازخوردهایی خشونت آمیز، مانند حوادث اسلامشهر در پی داشته باشد؟آیا در صورت تکرار چنین حوادثی در ابعاد وسیعتر، می توان از بروز پیامدهای ناگوار آن جلوگیری کرد؟»

در سایتهای مربوط به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و اوپوزیسیون پان ایرانیست آن در بارۀ ابعاد عجیب و گستردۀ این قیام بزرگ چنین نوشته شده است:

«در روز پانزدهم فروردین سال 1374 رانندگان مینی ‌بوس‌ در اسلامشهر در اعتراض به وضعیت موجود دست به اعتصاب زدند. فقدان وسیله نقلیه عمومی برای رفتن به سر كار مورد اعتراض عده‌ای از مردم جنوب غرب تهران، در اكبرآباد و اسلام‌شهر قرار گرفت اما نارضایتی‌های موجود درباره کمبود بنزین و افزایش 30 درصدی کرایه حمل و نقل باعث شد طی چند ساعت تظاهرات بزرگی با حضور 50 هزارتن به پا شود که دامنه آن به رباط‌‌ كریم، سلطان‌آباد و صالح‌آباد نیز رسید. سیل جمعیت در کل شهر و به خصوص در مسیر حرکت به سمت تهران اقدام به تخریب ساختمان‌های دولتی و زد و خورد با نیروهای بسیج و سپاه کردند و موفق شدند جاده تهران- ساوه را مسدود کنند. اما این وضعیت دیری نپایید. قرارگاه ثارالله در اولین عملیات خود از زمان تشکیل آن در همان سال، مسئول حفظ امنیت پایتخت و سرکوب مردم شد و آنها را در ورودی تهران و در منطقه چهاردانگه، زیر آتش سنگین نیروهای ویژه قرار داد. در این عملیات به گفته شاهدان عینی حتی از هلیكوپترهای توپدار نیز در کشتار مردم استفاده شد که مانند آن تا کنون در جمهوری اسلامی اتفاق نیفتاده است. آمار کشته‏ها، دستگیرشدگان و  اعدام‌شدگان احتمالی این حوادث هیچگاه به طور دقیق مشخص نشد. در حالی که بعضا صحبت از 50 کشته در آن حواث می‌شود، شایعات از صدها کشته شامل چند کودک و نوجوان حکایت می‌کنند. مجلس شورای اسلامی در مهرماه همان سال بودجه‌ای معادل دو میلیارد و چهارصد میلیون ریال برای جبران قسمتی از خسارات وارده به بعضی از اماکن دولتی تصویب کرد».

همان طور که ملاحظه می شود وسعت اعتراضات و قیام مردمی ملت تورک آزربایجان و سرعت برق آسای آن چنان بوده است که حاکمیت ضد تورک عملاً با تجیهزات جنگی سپاه پاسداران و قرارگاه ثارالله (بخوانید ثارالشیطان) مجبور به عملیات جنگی در مناطق تورک نشین تهران شده است.

سؤال این است: آیا با وجود این که بیش از 50 هزار انسان تورک در این قیام شرکت داشتند و سپاه پاسداران (بخوانید سپاه پارسداران) جمهوری اسلامی ایران مجبور شده است از حتی از هلیكوپترهای توپدار نیز در کشتار مردم استفاده کند، آیا تعداد شهدای مردمی ملت تورک صدها نفر می شود؟ یا ابعاد فاجعه چنان که شاهدان عینی نقل می کنند به هزاران نفر بالغ می شود؟

سؤال دیگر این است که چرا حاکمیت جمهوری اسلامی ایران چنین خشونت بی سابقه ای در قبال تظاهرات غیرمسلحانه ملت تورک آزربایجان در تهران و شهرستانهای اطراف آن انجام داده است؟ آیا پاسخ به جز این است که تهران و شهرستانهای اطراف آن اساسا تورک نشین هستند و وحشت حاکمیت ضدتورک جمهوری اسلامی ایران از تورکان آزربایجان و غیرت و تهور و شجاعت بی نظیرشان سبب شد که در آن سال سیاه هزاران تن از انسانهای ملت تورک آزربایجان را اعم از کودک و نوزاد و زن و دختر و جوان و پیر قتل عام کند که بدین وسیله بتواند زهرچشمی از تورکان انبوه ساکن در تهران و شهرستانهای اطراف آنها و همچنین تورکان کرج و غیره بگیرد؟ کما این که متأسفانه در این باره با توجه به شدت خشونتی که حاکمیت علیه انسانهای غیور تورک آزربایجان اعمال کرد موفق هم شد و بعد از قیام در 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995م. تهران و شهرستانهای اطراف آن تا سال 1388 هـ.ش. قیام بزرگی در تهران دیده نشد

تحلیل ما فعالان حرکت ملی ملت تورک آزربایجان از قیام بزرگ ملت تورک آزربایجان در 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995م. تهران و شهرستانهای اطراف آن

ما فعالان حرکت ملی ملت تورک آزربایجان جنوبی قیام بزرگ ملت تورک آزربایجان در تهران و اسلامشهر را قیامی ملی، و نه فقط معیشتی و اعتراضی ارزیابی می کنیم. در ارزیابی این گونه حرکتهای اجتماعی باید به هویت انسانهای قیام کننده (تورکهای آزربایجان) بیشتر توجه کرد. همان کاری که پان ایرانیستها حاضر نیستند آن را انجام دهند.

باید توجه داشت که این قیام در دورۀ حاکمیت سید علی خامنه ای ضدتورک فراماسون و اکبر بهرمانی فراماسون (ملقب به هاشمی رفسنجانی) نژادپرستان صلیبی ضد تورک اتفاق افتاد. 6 سال از پایان جنگ مسلمان کش و بی نتیجۀ ایران و عراق گذشته بود. حاکمیت ضدتورک عوض این که پاداش ملت تورک آزربایجان را که در دوران جنگ صدها هزار جوان فدا کرده بودند، بدهد، ملت آزربایجان را بیشتر از گذشته و شدیدتر از دوران جنگ در معرض بیکاری و فقر و عدم تخصیص امکانات و کارخانجات مادر و شرکتهای تولیدی و غیره قرار داده بود، به طوری که مطابق معمول سالیان دراز حاکمیت پهلوی، حاکمیت ملا-سیدهای فراماسون نیز ماشین بزرگ آسیمیلاسیون را این بار قدرتمندتر و شدیدتر از پیش به کار انداخته بود. ورودی و مواد خام ماشین ضدبشری و نژادپرستانه آسیمیلاسیون، گنجینۀ انسانی ملت تورک، انسانهای بی گناه و از همه جا بی خبر ملت تورک آزربایجان بودن که از شهرها و روستاهای آزربایجان به صورت میلیونی به تهران و شهرستانهای اطراف آن (کرج ، اسلامشهر و غیره) مجبور به مهاجرت می شدند و توسط اژدهایی به نام تهران بلعیده می شدند تا هویت تورکی خود را از دست بدهند و به صورت حمالانی کم مزد و همیشگی جلوی پای انسانهای فارس که دست در جیبشان کرده و ایستاده بودند، خم و راست شوند و کار کنند. اما حاکمیت به دستور لندن صلیبی به این قدر هم اکتفا نمی کرد بلکه حتی این «نان حمالی» را هم برای انسانهای تورک آزربایجان زیاد می دید. پس با مهاجرت دادن و هدایت هزاران هزار افغانی تاجیک همخون و همزبان رفسنجانی و خامنه ای، نان حمالی را هم از انسانهای ملت تورک می گرفتند و به افغانها می دادند. آیا انسانهای ملت تورک که دچار گرسنگی و بیکاری تحمیلی شده بود، چاره ای جز قیام داشتند؟

تهران و شهرستانهای اطراف ان و کرج و شهرستانهای اطراف آن خاک آزربایجان جنوبی هستند

من در بارۀ تهران و کرج و شهرستانهای اطراف آنها بارها مقاله نوشته ام. قبلا نوشته ام که حاکمیت هزارسالۀ تورکان در سدۀ اخیر، بعد از کودتای صلیبی- انگلیسی 3 اسفند 1299 هـ.ش./ 22 فوریه 1920م. رضا پالانی برافتاد و به نخبگان فرماسونر ملا-سید و غیرملا- سید نژادپرست ضدتورک و ضد عرب صلیبی فارس داده شد. خواهش می کنم که به این تاریخ عجیب 3 اسفند 1299 هـ.ش. دقت کنید؛ چون استعمار صلیبی با انتخاب این روز برای کودتا و گرفتن قدرت از تورکان قاجار می خواسته است که به انسانهای ملل ایران در سدۀ جدید با تقویم هجری شمسی هویتی پارسی- ایرانی ببخشد، پس کودتا را در ماه آخر سال 1299 هـ.ش. اجرا می کند تا از اول سال 1300 هـ.ش. ملل در بند ایران سال نو را با هویتی پارسی- ایرانی آغاز کنند. استعمار ضدتورک و ضد عرب صلیبی با سردمداری انگلیس خبیث با این کار می خواسته پروژۀ کثیف ضد انسانی ملت سازی پارسی- ایرانی را با سدۀ جدید هجری شمسی شروع کند. باری رضا پالانی به حاکمیت رسید و فرامین اربابان فرماسون ضد تورک و ضدعرب صلیبی خود را مو به مو اجرا کرد:  بیش از یک میلیون انسان تورک آزربایجان را با ایجاد قحطیهای مصنوعی نابود کردند بیش از نیمی از جمعیت 35 میلیونی تورک آزربایجان را با ایجاد قحطی های مصنوعی در آزربایجان جنوبی و گرسنگی دادن و زجر دادن ملت مظلوم تورک آزربایجان به شهرهای تهران و اصفهان و یزد و کرمان و مشهد، که در طی 57 سال حاکمیت پهلوی با تمرکزگرایی و اختصاص کل بودجۀ حاصل از نفت و کشیدن خون جوان از تن نحیف آزربایجان و تزریق آن به تن منحوس شهرهای پارسی نشین یادشده (ساختن هزاران کارخانه مادر، شرکتهای تولیدی بی شمار، امکانات شغلی و رفاهی بی نظیر در آن شهرها)  آباد شده و بیکار در آنها ریشه کن شده بود، کوچانده و حمال و کاگر بدبخت و عمله و در حقیقت آسیمیله و مانقورت کردند. ملت تورک با رهبری پیشه وری کبیر در زمان محمدرضا پالانی علیه ظلم قیام کرد. محمدرضا پالانی این ضدتورک ذاتی و بالفطره 75000 نفر از نخبگان باسواد و انسانهای عادی و بی گناه ملت تورک آزربایجان را سلاخی کرده و با ایجاد قحطی و گرسنگی مصنوعی در بین سالهای سیاه 1325-1330 هـ.ش. در شهرها و روستاهای آزربایجان و تبعید به اردوگاه مخوف بدرآباد لرستان قتل عام کرد و کشت. در جریان مبارزات پیش از انقلاب اسلامی و پیروزی آن، هزاران تن از فرزندان رشید ملت تورک کشته شدند. انقلاب پیروز شد اما قدرت باز دست فراماسونهای صلیبی بود. جنگ مسلمان کش استعماری و صلیبی ایران و عراق را خمینی صلیبی آغاز کرد نتیجه اش کشته شدن بیش از 400 هزار انسان تورک آزربایجانی در یک جنگ بی نتیجۀ ضدبشری استعماری بود. خمینی و خامنه ای فراماسونر نیز دقیقا همان سیاستهای نژادپرستانۀ ضدتورک را در طیفی وسیع تر و زیر عمامه و عبا و قبای تشیع پارسی ضد تورک فراماسونی، البته با شدت و وسعت بیشتر دنبال کردند و می کنند و این سیاست کثیف استعماری ضد تورک و ضد عرب هنوز که هنوز است ادامه دارد. تهران اژدهایی است که به تنهایی بیش از 8 میلیون انسان تورک آزربایجانی گرسنه و بیکار روستایی و شهری تورک مرا بلعیده و در شکم نحس خود در حال هضم و تحلیل (آسیمیلاسیون و مانقورت کردن) است. کرج همین طور 2 میلیون از هموطنان تورک مرا بلعیده و شهرهای دیگر نیز همین طور. آری روزی این اژدهای دهشتناک بلعندۀ تورکخوار خورده هایش را استفراغ خواهدکرد و باید یا "ملت تورک مرا پس بدهد" یا نژادپرستان استعمارگر فاشیست پان ایرانیست کورش پرست و داریوش پرست و خاخام منش پرستِ ضد تورک و ضد عرب خود را در شهرهای آباد شده با خون و پوست و استخوان و مغز و تاول دستان ملت من و مواد معدنی و ثروتهای حاصل از چپاول بی امان آزربایجان جنوبی بیش از 200 معدن طلا و 250 معدن مس و دیگر مواد معدنی ارزشمند و غیر قابل بازگشت که تعدادشان بالغ بر هزار معدن می شود، و هزاران قطعه عتیقه و آثار باستانی و بیش از 20 میلیون انسان تورک، بردارد و به شهرهای خودش : اصفهان، کرمان، یزد و کویر لوت و دشت کویر آباد و غیر بایر ببرد! پول زمین و خانه شان با ما! ما پول خانه هایشان را طبق نظارت سازمان ملل بی کم و کاست می پردازیم و اگر خواستند در آزربایجان جنوبی بمانند و زندگی کنند طبق قوانین حقوق بشر با آنها رفتار می کنیم. ما فاشیست راسیست ضدفارس نیستیم. زبان مادری فارسی را برای انسانهای فارس و زبانهای مادری هر یک از ملتهای ایران را برای انسانهای آنها آزاد و رسمی می کنیم تا از زیستین در آزربایجان آزاد لذت ببرند. استانهای تهران و البرز نیز خاک آزربایجان جنوبی هستند به دلیل همین 10 میلیون انسان تورک.

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=2299

ملاحظه می کنید که من به عنوان تحلیل گر حرکت ملی ملت تورک آزربایجان به مصداق چراغ جاودانه ای که استادانمان تحت عنوان «گذشته چراغ راه آینده است» برایم روش کردند، مجبورم در تحلیل خودم سیر کرونولوژیک و تاریخی همه آنچه به سر ملت تورک آزربایجان آمده را بنویسم و در نظر داشته باشم چون بدون دقت و غور در گذشته نمی توان حال را به درستی دریافت و برای آینده طرح و نقشه ریخت و بدون در نظر گرفتن تاریخ و  سیر تاریخی تحلیل من بی شک عقیم خواهد بود و جامع و مانع نخواهدشد. از این رو مجبورم صفحات مقاله را زیاد کنم. در عوض هر یک از مقالات من به تنهایی دارای این خصوصیت هست و به تنهایی برای اقناع جوانان تورک و غیرتورک که می خواهند وارد حرکت ملی شوند یا آن را بشناسند کفایت می کند. آری، دلیل زیاد شدن صفحات مقاله های من این است وگرنه سطر به سطر و جمله به جمله نوشته های من در نظر اهل فن لازم است و هیچ کدام حشو و بیهوده و اضافی نیست.

در بررسی برخی از نظرها و تحلیلهای فعالان حرکت ملی ملت تورک آزربایجان متأسفانه به مواردی برمی خوریم که استانهای تهران و کرج و مرکزی و غیره را که بیش از 10 میلیون انسان تورک آزربایجانی را در خود دارند، شهرهای فارس نشین و ایرانی (؟) و نه آزربایجانی معرفی می کنند که این هرگز درست نیست. کدامین کس است که نام خود را ملتچی تورک آزربایجانی حرکت ملی آزربایجان گذاشته است و وجود 10 میلیون انسان تورک خودش را در این استانها نایدیده می انگارد؟! آیا این شخص را می شود ملتچی ملت تورک آزربایجان گذاشت؟ 10 میلیون نفر یعنی معادل کل جمعیت آزربایجان شمالی است چگونه می شود نسبت به این جمعیت بی تفاوت بود و فقط تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان را دید؟ من خودم کسانی را از آشنایان و فامیلهای خودم سراغ دارم کسانی که همۀ عموها، عمه ها، داییها، خاله ها و عموزاده ها، عمه زاده ها، دایی زاده ها و خاله زاده هایشان در تهران، کرج، اسلامشهر، ساوه، اراک و دیگر شهرهای تورک نشین هستند و فقط خودشان در اردبیل یا تبریز یا اورمو یا زنگان یا همدان باقی مانده اند. این جمعیت کثیر را چه کنیم؟ حاتم بخشی کنیم به فارسهای فاشیست ضدتورک که در مواقع لزوم و حق خواهی به بهانه ایران و ایران پرستی قتل عام کنند؟ کما این که در 15 فروردین سال 1374 قتل عام هم کردند و ما نشستیم و تماشا کردیم؟ چگونه می توانیم از این جمعیت انبوه چشم بپوشیم و آزربایجان جنوبی را فقط تبریز و اورمو و اردبیل و زنگان بینگاریم؟  این در حالی است که دشمنان ما کوردها، ارمنیها، روسها و فارسها هر جا و هر شهری تعداد چند هزار و حتی چند صد انسان کورد و ارمنی و روس و فارس باشد بدون هیچ شکی همه با هم آن جا را شهری از کوردستان، ارمنستان، روسیه و فارسستان (ایران) معرفی و قلمداد می کنند؟  ما خجالت می کشیم که کلانشهرهایی که بیش از 10 میلیون انسان تورک ما را بلعیده و در حال هضم آنها هستند، شهرهای آزربایجان جنوبی قلمداد کنیم؟!

تحلیل برندا شیفر از قیام بزرگ ملت تورک آزربایجان در 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995 م. در تهران و اسلامشهر

خانم برندا شیفر/ براندا شافر مدیر تحقیقات برنامه مطالعاتی كاسپین در كالج كندی دانشگاه هاروارد آمریکا متخصص و صاحب نظر مسائل خاورمیانه، قفقاز، سیاست ایران در منطقه دریای خزر، روابط ایران و روسیه، سیاستهای قومی ایران و مناقشه قاراباغ كوهستانی است او دربارۀ قیام بزرگ و خونین ملت تورک آزربایجان در 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995 م. نظری بهتر دارد و توانسته است این قیام بزرگ و خونین را با توجه به رشد حس ملی گرایی تورکی و حق طلبی و هویت خواهی انسانهای غیور ملت تورک آزربایجان ساکن در استان تهران ارزیابی کند: «در آوریل 1995 (15 فرودین 1374) تظاهرات شدیدی بر علیه حکومت (جمهوری اسلامی ایران) در اسلام¬شهر تهران برگزار شد که اکثر اهالی آنرا آذربایانیها تشکیل می¬دادند. خواست تظاهرات کنندگان عمدتاً اقتصادی بود؛ ولی این واقعیت که آنها آذربایجانیهایی بودند که عکس العمل شدیدی به سیاست حکومت نشان دادند، می تواند حاکی از افزایش حس بیگانگی آنها نسبت به حکومت باشد» (مرزها و برادری، ص 202). لینک دانلود کتاب ارزشمند مرزها و برادری- ایران و چالش هویت آذربایجانی- از خانم برندا شیفر/ براندا شافر:

http://www.azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=&task=finish&cid=59&catid=2

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=732:1390-01-08-19-51-32&catid=2:10&Itemid=18

عباس داورنیا در کتاب ارزشمند علل و شاخصه های تغییر زبان ترکهای تهران در این باره می نویسد: «البته بر این مطالب اشاره شده خانم شافر لازم است اضافه شود که فعالیتهای فرهنگی آذربایجانیان بر این موارد محدود نبوده، بلکه دامنه این فعالیتهای فرهنگی گسترده تر از اشارات خانم شافر می باشد. از جمله فعالیتهای فرهنگی دانشجویان ترک در اکثر قریب به اتفاق دانشگاههای کشور است. در بیشتر این دانشگاهها نشریات دانشجویی توسط دانشجویان به دو زبان ترکی- فارسی منتشر می شود و ضمنا می توان به مراسم خودجوش و مردمی عظیم و بسیار گسترده آذربایجانیان در سالگرد تولد بابک در قلعه بابک که به طور سالیانه در تیرماه برگزار می شود، اشاره کرد» (علل و شاخصه های تغییر زبان ترکهای تهران، ص 156).

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=29656:1394-10-17-23-19-11&catid=2:10&Itemid=18

قیام بزرگ و خونین ملت تورک آزربایجان در 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995 م. در تهران و اسلامشهر و طرح فاصله اجتماعی مرکز تحقیقات و سنجش افکار عمومی صدا و سیما در مناطق بیست گانه تهران بلافاصله بعد از آن

در تاریخ 19 فروردین ماه 1374هنوز 4 روز از سرکوب خونین ملت تورک آزربایجان در تهران و اسلامشهر در 15 فروردین همان سال نگذشته بود که صدا و سیما حاکمیت ضدتورک جمهوری اسلامی ایران که مستقماً زیر نظر رهبر فراماسون حاکمیت، علی خامنه ای اداره می شود، در اقدامی ضدبشری و نژادپرستانه و ضد تورک و ضد آزربایجان اقدام به توزیع پرسشنامه طرح فاصله اجتماعی مرکز تحقیقات و سنجش افکار عمومی صدا و سیما در مناطق بیست گانه تهران کرد که در آنها به صورت نژادپرستانه ای  به انسانهای ملت تورک آزربایجان توهین شده بود. این کار سبب قیام دانشجویان تورک دانشگاههای تهران در 12 اردیبهشت و  دانشجویان تورک تبریز در 19 اردیبهشت همان سال شد.

در سایتهای آزربایجانی و در تحلیلهایی که برای روز ۱۹ اردیبهشت 1374 به عنوان روز دانشجو و سرآغاز دمیده شدن جان تازه به حرکت ملی ملت تورک آزربایجان می شود، متأسفانه با همۀ دقتی که تحلیل گران تورک ما دارند، قیام عجیب و باشکوه ملت تورک آزربایجان در 15 فروردین همان سال را نادیده می گیرند که این اصلا درست نیست. یک تحلیل جامع و درست باید و باید با در نظر گرفتن تمامی وقایع قبل و بعد و به عنوان یک پروسه انجام شود. برای نمونه مقالۀ « شانزدهم ۱۶ آذر ماه روز دانشجو برای دانشجویان تورک آزربایجان نیست» از سایت «اوغوز تی وی» از مقالات ارزشمندی است که در این باره نوشته شده است ولی نویسندۀ این مقاله هم سیر تاریخی تکوین قیام تاریخی دانشجویان را در نظر نگرفته است و قیام تاریخی ملت تورک آزربایجان در شهرهای آزربایجانی تهران و اسلامشهر را نادیده انگاشته است:

http://oguztv.com/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2/%D8%B4%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85-%DB%B1%DB%B6-%D8%A2%D8%B0%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86/

اما اصل جریان از این قرار است: انسانهای ملت حق طلب و هویت طلب و ستم ستیز ملت تورک آزربایجان در تاریخ 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995 م. در تهران و اسلامشهر بر علیه ظلم و نژادپرستی حاکمیت صلیبی ضد تورک جمهوری اسلامی ایران قیام می کنند و این قیام چنان که به صورت مفصل خواندیم توسط مأموران بی رحم و ضد تورک و نژادپرست سپاه پاسداران رژیم ضدتورک جمهوری اسلامی ایران با شدت تمام سرکوب و انسانهای تورک از بزرگ و کوچک در یک روز خونین و غرورانگیز در تاریخ آزربایجان قتل عام می شوند. تعداد شهدا و ابعاد فاجعه چنان عظیم و گسترده است که بیم آن می رود که انسانهای ملت تورک آزربایجان ساکن در تهران و اسلامشهر و کرج و غیره قیامی دیگر برای خونخواهی از عزیزان از دست رفتۀ خود تدارک ببینند. اتاق فکر حاکمیت صلیبی ضدتورک جمهوری اسلامی در لندن و تهران فعالتر می شود و 4 روز بعد (19 اردیبهشت 1374) از طرف لندن به اداره اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی  و از طرف وزارت مزبور به رهبر فرماسون و از طرف رهبر فراماسون ضدتورک به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران دستور داده می شود که برای لجن مال کردن هویت و هستی ملت تورک آزربایجان وارد عمل شود و مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه‌ای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در مناطق بیست گانه تهران و قم اقدام به پخش پرسشنامه‌ای تهوع آور علیه ملت تورک زیر با عنوان  فاصله اجتماعی کند تا با یک تیر دو نشان زده شود. هم تعداد و قدرت انسانهای متهور و ظلم ستیز تورک آزربایجانی در تهران و کرج و قم و اسلامشهر کم و در اقلیت نشان داده شود و اکثریت انسانهای این شهرها فارس نشین و غیرتورک نشین معرفی گردند و هم انسانهای حق طلب و عدالت خواه و شجاع تورک به عنوان انسانهایی غیراجتماعی و وحشی معرفی گردند که هر گونه مراوده با آنها، از قبیل ازدواج، خویشاندی، همسایگی و غیره موجب ترس و وحشت انسانهای نژاد برتر فارس معرفی گردد. به سوالات این پرسشنامۀ نژادپرستانه دقت فرمایید:

۱. اگر روزی قصد ازدواج داشته باشید، آیا حاضرید با یک فرد ترک ازدواج کنید؟

۲. چنانچه فرزند دختری داشته باشید و روزی بخواهد ازدواج کند، آیا حاضرید او را به یک مرد ترک بدهید؟

۳. برای شرکت در بعضی از مراسم خاص مثل عاشورا و تاسوعا آیا حاضرید در مجالس یا دسته جات ترکها شرکت کنید؟

۴. اگر بخواهید خانه‌ای بگیرید و ببینید که همسایه دیوار به دیوار یا آپارتمان مجاور شما ترک هستند، آیا حاضرید در مراسم آنها شرکت کنید؟

۵. آیا حاضرید با فردی ترک در اتاق همکار باشید؟

۶. آیا حاضرید در محله‌ای که اکثریت آنها ترک هستند، مسکن بگیرید؟

7. آیا حاضرید با فردی ترک رفت و آمد داشته باشید، او را به خانه خود مهمان کنید و یا به خانه آنها بروید؟

خوب، مفاد این پرسشنامه نژادپرستانه حاکمیتی آن هم 4 روز بعد از قتل عام تورکان تهران و اسلامشهر در 15 فروردین 1374 خیلی جالب توجه است. در حالی که صد سال است و در آن هنگام، 74 سال بود که شیاطین نژادپرست پانفارس حاکم (چه پهلوی و چه جمهوری اسلامی) با سوء استفاده از مطالب موهن مانقورت اعظم، احمد کسوری خائن و خبیث، ما تورکان آزربایجان را نه تورک بلکه «آذری» ایرانی (فارس) نژاد می خواند، چه طور می شود که در این پرسشنامه موهن نژادپرستانه ما «آذریها» یک مرتبه می شویم «ترک»؟! جواب معلوم است: در هنگام احتیاج به ما مثلا برای کشته شدن در جنگ و انقلاب کردن و خطر، می شویم «ترک» قهرمان و شجاع؛ در هنگام اهانت نژادپرستانه مثل همین پرسشنامه نژادپرستانه یا در ورزشگاهها و استادیومهای فوتبال باز هم می شویم «ترک» (ترک خر) و در هنگام «خر کردن» و «شیره مالیدن» بر سرمان و گول زدنمان می شویم «آذری»! آیا مکارتر و پلیدتر از این نژادپرستان پانفارس حاکم بر ما را ملتی دیده است یا شنیده است؟

باری، یک ماه از پخش این پرسشنامۀ موهن و متعفن نژادپرستانه نگذشته بود که بیانیۀ اعتراضی دانشجویان آذربایجانی دانشگاههای تهران 12 اردیبهشت 1374 علیه این پرسشنامه موهن نژادپرستانه نوشته و پخش شد و متعاقب آن در ۱۹ اردیبشهت 1374 دانشجویان غیور ملت تورک در تبریز هم قیام کردند و سرآغاز پویایی در جنبش دانشجویی آزربایجان و‌دوباره براه افتادن موتور حرکت ملی آزربایجان شد:

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=26291:------------12--1374--------&catid=6:8&Itemid=17

ما تحلیل گران حرکت ملی ملت تورک آزربایجان باید همیشه در نظر داشته باشند که جنبش دانشجویی آزربایجان که بحق از آن به عنوان تنها آغازکنندۀ فاز جدید و قدرتمند حرکت ملی آزربایجان یاد می شود، فازی که بعد از آن محمودعلی چهرگانی چهره نمود و پروفسور محمدتقی زهتابی تاریخ دیرین تورکان ایران را نوشت و شهید شد و تجمعات باشکوه و غرورانگیز قلعه بابک شکل گرفت و امثال این تحرکات ملی، همه مرهون خونهای مقدس و جوشان انسانهای حق طلب غیور تورک آزربایجان است که در 15 فروردین 1374 در خیابانهای تهران و شهرستانهای اطراف آن، اکبرآباد، اسلام‌شهر، رباط ‌‌کریم، سلطان‌آباد، صالح‌آباد و مخصوصا محلۀ چهاردانگه تهران بر روی زمین و در جوبهای آب ریخته شد. انسانهایی که فرزندان و برادران و خواهران همانها در همان سال در دانشگاههای تهران درس می خواندند و بعد از همین قیام خونین و اقدام نژادپرستانۀ پس از آن هشیارتر شده عکس العمل نشان داند و بیانیه ی اعتراضی مشهور خود را نوشتند و تبریز قهرمان را به قیام فراخواندند. فراموش نکنیم که قیامهای بزرگی که موجب رشد حرکت مقدس ملی ملت تورک آزربایجان در سدۀ اخیر شده اند هرگز و هرگز بدون فدا شدن انسانهای نترس و قهرمان تورک و ریخته شدن خون مقدس آنها بر زمین ایران اهریمن زده نبوده است و 19 اردیبهشت 1374 درختی است که ریشه در 15 فرودین 1374 دارد.     

حق بیزلن دیر. گله جک بیزیمدیر. یاشاسین آزربایجان. یاشاسین تورک اولوسو

اوجالان ساوالان – پنجشنبه 28/02/1396    18-05-2017