چاپ

 

زبان، فراتر از کارکرد ارتباطی، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های هویت جمعی و ابزار بازنمایی قدرت عمل می‌کند. در بستر استعمار یا سیاست‌های یکسان‌سازی فرهنگی، زبان اغلب به‌عنوان ابزاری برای تحمیل هژمونی فرهنگی و تضعیف هویت‌های بومی به کار گرفته می‌شود. با این حال، گروه‌های تحت سلطه با بهره‌گیری از ظرفیت‌های خلاقانه و استراتژیک خود، این ابزار سلطه را به سلاحی برای مقاومت و بازسازی هویت تبدیل کرده‌اند. از این منظر، زبان در روابط قدرت نقشی دوگانه ایفا می‌کند: هم ابزاری برای سلطه و هم سلاحی برای مقاومت. سیاست‌های استعماری فرانسه در الجزایر و سیاست‌های استعماری و یکسان‌سازی فرهنگی در ایران معاصر علیه ترک‌های آذربایجان از مصادیق بارز این نقش دوگانه محسوب می‌شود. در هر دو مورد، گروه‌های تحت سلطه با بازآفرینی خلاقانه ابزارهای زبانی تحمیل‌شده توسط ساختارهای قدرت، زبان رسمی (فرانسه در الجزایر و فارسی در ایران) را به ابزاری برای مقاومت، حفظ هویت و نقد سلطه تبدیل کرده‌اند.

در طول اشغال الجزایر توسط فرانسه (1830-1962)، استعمارگران با اجرای سیاست «فرانسه‌سازی» (assimilation) تلاش کردند تا هویت ملی و فرهنگی الجزایری‌ها را تضعیف کرده و فرهنگ و زبان فرانسوی را به‌عنوان نماد برتری فرهنگی تحمیل کنند. این سیاست، که بخشی از پروژه گسترده‌تر هژمونی فرهنگی بود، شامل اقداماتی تهاجمی مانند تخریب نهادهای آموزشی بومی، ممنوعیت آموزش زبان عربی در مدارس، و جایگزینی آن با زبان فرانسه به‌عنوان زبان رسمی و اصلی جامعه بود. این اقدامات، که می‌توان آن‌ها را مصداقی از «اپیستم‌ساید» یا کشتار نظام‌مند دانش و فرهنگ بومی دانست، با هدف قطع پیوند الجزایری‌ها با ریشه‌های تاریخی و هویتی‌شان طراحی شده بود. با این حال، این سیاست‌ها نتیجه‌ای معکوس به بار آورد. به‌جای تسلیم شدن، روشنفکران و مبارزان الجزایری با تسلط بر زبان فرانسه—که قرار بود ابزاری برای سلطه باشد—آن را به سلاحی برای مقاومت تبدیل کردند. چهره‌هایی چون فرانتس فانون، با نگارش آثار تأثیرگذاری به زبان فرانسه در مجلاتی چون Esprit و El Moudjahid، نه‌تنها ماهیت ظالمانه استعمار را افشا کردند، بلکه با بهره‌گیری از زبان استعمارگر، گفتمان ضد استعماری را به مخاطبان جهانی رساندند. این استراتژی، که می‌توان آن را «بازپس‌گیری ابزار سلطه» (appropriation of hegemonic tools) نامید، نشان‌دهنده ظرفیت گروه‌های تحت سلطه برای باز تعریف ابزارهای قدرت به نفع آرمان‌های رهایی‌بخش است.

در ایران نیز، سیاست‌های یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی دولت مرکزی، که زبان فارسی را به‌عنوان زبان رسمی و غالب ترویج می‌کند، شباهت‌هایی با سیاست‌های استعماری فرانسه در الجزایر دارد. این سیاست‌ها، که از طریق نظام آموزشی، رسانه‌های رسمی و قوانین دولتی اجرا می‌شوند، زبان‌های غیرفارسی از جمله زبان ترکی آذربایجانی را به حاشیه رانده و آموزش و استفاده رسمی از آن را محدود کرده‌اند. چنین رویکردی، که می‌توان آن را مصداقی از «استعمار داخلی» (internal colonialism) دانست، با هدف همگون‌سازی فرهنگی و تضعیف هویت‌های قومی غیرفارس طراحی شده است. با این حال، فعالان سیاسی و فرهنگی آذربایجانی با اتخاذ استراتژی‌های چندوجهی، نه‌تنها در برابر این سیاست‌ها مقاومت کرده‌اند، بلکه زبان‌های فارسی و ترکی را به ابزارهایی برای حفظ هویت و نقد سلطه تبدیل کرده‌اند.

یکی از محورهای اصلی مقاومت آذربایجانی‌ها، مبارزه برای رسمیت‌بخشی به زبان ترکی آذربایجانی و حق تحصیل به زبان مادری است. این مطالبه، که ریشه در اصول حقوق بشری و کنوانسیون‌های بین‌المللی دارد، به‌عنوان بخشی از تلاش برای احیای هویت فرهنگی و مقابله با اپیستم‌ساید زبانی پیگیری می‌شود. فعالان آذربایجانی با سازمان‌دهی کمپین‌های آگاهی‌بخشی و تولید محتوای علمی و فرهنگی به زبان ترکی—از جمله در حوزه‌های سینما، تئاتر، ادبیات، و نشریات—تلاش کرده‌اند تا پیوندهای تاریخی و فرهنگی خود را با زبان مادری تقویت کنند. برای مثال، تولید فیلم‌های کوتاه و تئاترهای محلی به زبان ترکی، نه‌تنها به حفظ این زبان کمک کرده، بلکه بستری برای بازنمایی روایت‌های بومی در برابر گفتمان غالب فراهم آورده است. علاوه بر این، ترک‌های آذربایجان با استراتژی خلاقانه حتی ورزشگاههای شهرهای مختلف آذربایجان از جمله تبریز و اورمیه را به محلی برای طرح مطالبات ملی از جمله رسمیت زبان ترکی و تدریس به زبان مادری در مدارس تبدیل کرده‌اند. این استراتژی خلاقانه که حکومت از طریق ابزارهای مختلف در صدد کنترل آن است، آرمان‌های رهایی بخش ترک‌های آذربایجان را نه تنها در بین مردم خود تقویت می‌کند، بلکه از طریق رسانه‌ها به گوش مخاطبان بیشتری در سطح جهان می‌رساند.

همزمان، فعالان آذربایجانی با تسلط بر زبان فارسی—زبان رسمی و ابزار تحمیل هژمونی فرهنگی—از آن به‌عنوان سلاحی برای مقاومت و افشای ماهیت سلطه استفاده کرده‌اند. این رویکرد، که می‌توان آن را «مقاومت زبانی دوسویه» (bidirectional linguistic resistance) نامید، شامل استفاده استراتژیک از زبان فارسی برای طرح مطالبات هویتی در حوزه‌های عمومی و سیاسی، در کنار تقویت زبان ترکی در حوزه‌های غیررسمی و فرهنگی است. البته، استفاده از رسانه‌های دیجیتال و پلتفرم‌هایی مانند X نیز نقش مهمی در تقویت این مقاومت ایفا کرده است. فعالان آذربایجانی با بهره‌گیری از زبان فارسی در این پلتفرم‌ها، گفتمان مقاومت خود را به مخاطبان بیشتری منتقل می‌کنند که این مخاطبان اعم از جامعه مدنی فارس و جامعه مدنی ترک‌های آذربایجان که به زبان مادری خود مسلط نیستند می‌باشد و حتی ملت‌های غیرفارس و غیرترک ساکن ایران را نیز شامل می‌شود. در واقع، از آن‌جا که آموزش رسمی زبان ترکی آذربایجانی در نظام آموزشی ایران ممنوع است، بسیاری از ترک‌‌‌ها در ایران نیز در خواندن و نگارش متون ترکی با مشکل مواجه هستند. بنابراین، فعالان ملی آذربایجان برای انتشار سریع وضعیت‌های فوری و مطالبات و عبور از سازوکارهای سانسور، عمدتاً از زبان فارسی در پلتفرم‌هایی مانند اینستاگرام و X بهره می‌جویند تا دایرۀ مؤثر پیام خود را به تمامی اقشار جامعه—اعم از ترک و فارس—و نیز مسئولان دولتی گسترش دهند. در عین حال، آن‌ها در مراکز ارتباطی درون‌گروهی و مناسبت‌های فرهنگی همچنان به زبان ترکی آذربایجانی سخن می‌گویند و آثار خود را به زبان مادری منتشر می‌کنند تا پیوندهای هویتی و فرهنگی خود را حفظ نمایند. این رویکرد را می‌توان استراتژی دوگانه‌ای دانست که هم «انسجام درون‌گروهی» را تقویت می‌کند و هم «اثرگذاری فراگیر» را تسهیل می‌سازد. این استراتژی نشان‌دهنده انطباق مقاومت زبانی با ابزارهای معاصر و ظرفیت بالای گروه‌های تحت سلطه برای بازآفرینی ابزارهای هژمونیک به نفع آرمان‌های رهایی‌بخش است.

تجربه الجزایر و ترک‌های آذربایجانی در ایران نشان‌دهنده قدرت نهفته در زبان به‌عنوان ابزاری برای مقاومت و بازسازی هویت است. در الجزایر، زبان فرانسه از نماد استعمار به ابزاری برای افشای ظلم و بسیج افکار عمومی جهانی تبدیل شد. در ایران، فعالان آذربایجانی با احیای زبان ترکی و استفاده استراتژیک از زبان فارسی، نه‌تنها هویت فرهنگی خود را حفظ کرده‌اند، بلکه سیاست‌های یکسان‌سازی را به چالش کشیده‌اند. هرچند ساختارهای تاریخی و جغرافیایی این دو تجربه متفاوت است—از جمله ماهیت جهانی زبان فرانسه در برابر مصرف داخلی زبان فارسی و تفاوت‌های تاریخی میان استعمار خارجی و داخلی—اما هر دو نمونه نشان می‌دهند که زبان، حتی زمانی که ابزار سرکوب یا همگون‌سازی باشد، می‌تواند توسط گروه‌های تحت سلطه بازتعریف و به بستری برای رهایی بدل شود.