چاپ

 

در بخش نخست به اختصار به جایگاه آذربایجان در منطقه و نیز گفتمان ناسیونالیسم محور این جریان و نیز به بُعد فلسفی، اشاره و بررسی شد. حال سعی در روشن ساختن جایگاه گفتمانی حرکت ملی آذربایجان و چرایی انتخاب رستاخیز ملی از دید اینجانب می‌نمایم.

رستاخیز ملی از منظر لغوی به جایگاهی بالاتر از بیداری ملی اشاره دارد. بیداری از خواب و زنده شدن از مرگ ممکن می‌شود(رستاخیز)، همان طور که بر اساس عقاید شیعیان حروفی که از قضا تأثیرگذار ترین رهبران آن نظیر شیخ فضل الله نعیمی و سید عمادالدین نسیمی از آذربایجان برخواسته بودند، دو محشر وجود دارد. رستاخیز اول زمانی اتفاق می‌افتاد که تعالیم حروفی جهانگیر گردیده و بر تن و روح مردمان که در حکم مردگان محسوب می‌شوند جان می‌بخشد و رستاخیز دوم همان معاد می‌باشد. بر این اساس نیز حروفیان رنگ لباس خود را سفید در معنی کفن انتخاب می‌کردند.

واژه رستاخیز ملی در "ریسور جیمنتو" یا "نهضت رستاخیز ایتالیا" (Risorgimento) که جنبشی سیاسی اجتماعی با هدف متحد کردن شبهه جزیره ایتالیا به حساب می‌آمد نیز حائز اهمیت است. "آلفردو رُکّو" (1875_1925) استاد رشته حقوق و وزیر دادگستری در دولت موسولینی در یک سخنرانی که در 30 اوت 1925 در پروجا ایراد شد رستاخیز ملی ایتالیا را چنین توصیف کرد: «نخست بگذارید از خود بپرسیم آیا چیزی بنام دکترین سیاسی فاشیسم وجود دارد؟؛ آیا دولت فاشیستی از محتوایی بهرمند هست که بتوان آن را ایده‌آل نامید...فاشیسم بیش از هر چیزی عمل است و احساس و اگر چنین نبود نمی‌توانست از نیرویی آنچنان پرتحرک، قدرت ابتکاری چنین شگرف برخوردار باشد که شاهد آن هستیم...فقط چون بیدارشدگی دگرباره غریزه ژرف نژادی است، قادر است روح مردم را به جنبش درآورد و موجب فوران شکوهمند اراده ملی شود... به یمن اینکار ایتالیا بار دیگر جهان را مورد خطاب قرار می‌دهد. برای توفیق در این راه هر یک از ما باید خود را از زائده های ایده ها و عادات ذهنی برهانیم. بایستی خود را از سنت خِرَدگرای خارجی که بر سرمان تلمبار نموده نجات دهیم. ما بایستی نه تنها فرهنگ نوین را در آغوش کشیم بلکه برای خویش حتی روحی جدید خلق کنیم...این کاری است عظیم که ادامه دارد و "نهضت رستاخیز" یاری رسان آن؛ چه بعد از پایان دادن به بردگی سیاسی که درگیرش بودیم، حال نوبت آن رسیده است که وابستگی فکری ایتالیا را از میان براندازیم و استقلال را بدان بازگردانیم». وی عقاید خود را جدا از فردگرایی مورد نظر لیبرالیسم می‌داند و معتقد است در فاشیسم افراد بایستی فدای وطن بوده و وطن والاتر از فرد به حساب می‌آید. اما رستاخیز ملی آذربایجان فاقد ماهیتی فاشیستی‌ بوده و صرف حول محور ناسیونالیسم تشکیل شده است؛ چرا که کلیّتی فراگیر و دربرگیرنده جنبش های مختلف خاص این منطقه در نظر گرفته می‌شود. اما بی‌شک هر کلیّتی هرچند فراگیر را نمی‌توان بدون چهارچوب گفتمانی و خطوط قرمز مختص آن در نظر گرفت. تا بدین زمان سه موضوع مورد توافق اکثریت این جریان قرار گرفته که عبارت اند از: ۱_حفظ هویت و فرهنگ تورکی آذربایجان ۲_ ارزش دهی به زبان مادری این منطقه ۳_تضاد و مقابله با سانتریالیسم (centralisme) یا همان تمرکزگرایی. این بدان معناست که جنبش های مختلف و اشخاص منتصب به آن زمانی جزو حرکت ملی آذربایجان به حساب خواهند آمد که حداقل این سه مورد را قبول کرده باشند. همچنین جنبش های مختلف از قبیل جنبش دانشجویی، جنبش محیط زیستی، جنبش زنان و جنبش کارگری بایستی متناسب با فرهنگ و هویت این منطقه شکل گرفته باشند که در این مورد جنبش دانشجویی آذربایجان به بلوغ خود رسیده به طوری که از دهه ۷۰ این جریان از بدنه اصلی جنبش دانشجویی تغذیه کرده است. اما در سایر جنبش ها خواه فمنیستی یا مرتبط با محیط زیست یا کارگری گرچه دارای ابژه (object) های فعالی بوده اما به بلوغ مورد نظر و متناسب با هویت و فرهنگ آذربایجانی تا بدین لحظه نمایان نشده است. همچنین در مورد سایر مسائل از قبیل تعیین مرز ها و جغرافیای دقیق آذربایجان یا تعیین چه نوع خودمختاری(از قبیل فدرال، کنفدراسیون و...) تا بدین لحظه وحدت نظر واقف نشده است.

مسلما از دید اگزیستانسیالیسم (Existentialism) آذربایجان به عنوان سابژکت(subject) و تمامی فعالان ملی‌گرای آن به عنوان ابژه در مسیر: خودبودگی، خود را بودن و خود را شناختن قرار دارند و در تعیین حق سرنوشت خود محکوم به آزادی و انتخاب هستند.

آینده این رستاخیز هر چه که باشد بستگی به ۱_نوع کنشگران عضو آن، ۲_اتفاقات، تغییرات جهانی و تصمیمات قدرت های جهانی ۳_ نوع برخورد مرکز با این جریان فکری، دارد.

۱۴۰۰/۵/۱۴

منابع و ماخذ هر دو بخش؛ بر گرفته و به تحلیل از:

۱_ناسیونالیسم، کریک کالگون

۲_مقاله اگزیستانسیالیسم، فلسفه شورش و عصیان، استاد مصطفی ملکیان

۳_کلیات نسیمی، عقاید حروفیه، دکتر حسین فیض الهی وحید

۴_ریسور جیمنتو و دکترای فاشیسم نوشته آلفردو روکو با ترجمه کامبیز گوتن