چاپ

اردیبهشت ماهِ 1400 خبری با مضمون قتل بابک خرمدین، موضوع آریاگرایی و نژاد پرستی را مجددا به عنوان عاملی منفی در مناسبات بین اقوام مختلف و درون خانواده مطرح نمود. و لذا این موضوع بهانه ای شد تا مطلبی در زمینه ملی گرایی و نژادپرستی ارائه گردد تا به روشن شدن موضوع کمک شود. البته مقاله «ملی گرایی و تفاوت آن با تفکرات آریاگرایی و نژادپرستی» ترجمة صفحاتی از کتاب «آذربایجانچیلیق (آذربایجان دوستی)» بوده و یک مقاله مستقل محسوب شده و ارتباط مستقیمی با این حادثه ندارد با توجه به اشارات کلی که در کتاب نسبت به اینگونه حوادث دارد مطالب مربوطه به فارسی برگردانده و منتشر می گردد تا خوانندگان به ریشه حوادث بیشتر واقف گردند. ضمنا به این نکته نیز اشاره می گردد که در کشور قتلهای خانوادگی زیادی اتفاق می افتد که مطمئناً وقوع هر کدام علل مختلف اجتماعی اقتصادی و غیره دارد که باید هر کدام توسط متخصصین مربوطه آسیب شناسی و تجزیه تحلیل گردد، ولی مواردی مشابه قتل خرمدین متفاوت با دیگر قتلهاست در اینجا مسئله فقر اقتصادی نبوده بلکه انحرافات ناشی از بینش فرهنگی می باشد که مدت یک قرن توسط جریانهایی که عموما حاکم برجامعه بودند تبلیغ می شده و الان دیگر با توجه بیداری مردم به انتهای خط رسیده اند.

خبر منتشره بدین مضمون بود:

روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت 1400، بقایای جسد مثله‌شده بابک خرمدین، کارگردان سینمای ایران، در سطل زباله‌ای در شهرک اکباتان تهران کشف شد. ساعاتی بعد پدر و مادر بابک خرمدین، در دادسرای جنایی اعتراف کردند که او را به قتل رسانده و جسد تکه تکه شده او را در سه نقطه تهران در سطل زباله رها کرده‌اند. پدر بابک خرمدین، (با نام اکبر 81 ساله، سرهنگ بازنشسته ارتش) و مادر ایشان با نام ایران، در اعتراف‌شان اظهار کردند که داماد خانواده خرمدین (فرامرز) را در سال ۱۳۹۰ و دختر خانواده (آرزو همسر خواهرزاده‌اش) را در سال ۱۳۹۷ را به همان روش به قتل رسانده اند.

خبرگزاری تسنیم به نقل از قاضی محمد شهریاری گزارش داده است که پدر بابک، ۴ فرزند به نام‌های آرزو متولد ۵۱، بابک متولد ۵۳، افشین متولد ۵۴ و آذر (آزیتا) متولد ۶۱ دارد. آرزو در ابتدا ازدواج کرده اما سال ۸۸ از همسرش جدا و به عقد پسرعمه‌اش درآمده بود و از بیماری ام‌اس رنج می‌برد.

وی افزود: «پدر بابک مدعی شده که همسر آرزو به نام فرامرز مشکلات اخلاقی داشته» و حسین رحیمی رئیس پلیس تهران بزرگ نیز به خبرنگاران گفت: «پدر بابک مدعی شده دخترش دچار انحرافات اخلاقی بود و گفت که بعد از اینکه دامادم را به قتل رساندم، دخترم دچار مصرف مواد مخدر و انحرافات اخلاقی شد و همین سبب انگیزه من برای قتل او بود.»

اکبر خرمدین در آخرین جلسه بازپرسی در دادستانی جنایی گفت: «از هیچ کدام از قتل‌هایی که کردم عذاب وجدان ندارم. کابوسی به سراغم نمی‌آمد چون احساس گناهی نمی‌کردم.» وی در پاسخ به سوالی درباره اینکه اگر قتل بابک فاش نمی‌شد آیا افشین پسر دیگرش را می‌کشت؟ گفت که از پسرش افشین راضی بوده است گرچه اشکال داشت. او درباره دختر دیگرش، آذر نیز گفت: «حرکات آذر با دو نوه‌ام خیلی وحشیانه است.

محمد شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران درباره تفکرات اکبر خرمدین گفت: «پدر بابک بیشتر تفکرات ملی دارد تا مذهبی و حتی به خاطر همین تفکرات و تعلق خاطر به بابک خرمدین، در سال ۱۳۴۱ نام خانوادگی خود را از "یزدانی" به "خرمدین" عوض کرده بود. همچنین عنوان می‌کند که حق داشته بابک را به خاطر فساد اخلاقی‌اش به قتل برساند و اعتقاد دارد که آدم باید پاک باشد.»

به گزارش ایمنا، پدر بابک خرمدین در بازجویی‌ها می‌گوید دامادش مشکل اخلاقی داشت آرزو خرمدین دخترش فاسد شده بود و بابک خرمدین هم مشکلات جنسی داشت، اما در سوی دیگر دوستان صمیمی آرزو و بابک خرمدین باور نمی‌کنند آنها فاسد بوده باشند چرا که آرزو خرمدین قبل از به قتل رسیدن فاش کرده بود پدرش مشکلات اخلاقی دارد و به او هم رحم نکرده است!

شهریاری با بیان این که پزشکی قانونی اعلام کرده متهمان این پرونده به خصوص پدر بابک بیش از 95 درصد از سلامت عقلی و روانی برخوردار هستند، افزود: به نظر می‌رسد پدر بابک در سلامتی کامل به سر می‌برد و جنون نداشته است؛ هرچند باید معاینات مجدد انجام شود. پدر بابک جزئیات قتل‌ها و اسامی و مطالب دیگر را به خوبی بیان می‌کند و این می‌تواند دلیلی بر صحت روانی وی باشد.

قاضی شهریاری به پدر بابک خرمدین گفت: خیلی از بزرگان دین ما عرب هستند.

پدر بابک خرمدین گفت: من ائمه اطهار را می‌پرستم، دوستشان دارم و پیرو مکتب علی و محمد هستم. به خاطر همین، حضرت علی می‌گوید بهترین سرمایه یک انسان فرزند نیک است منتها فرزندان من ۱۷ سال زمانی که دانشگاه رفتند بالاسرشان نبودم و خانمم با پنج کلاس نمی توانست آن طور که شایسته است جای من را پر کند.

مادر بابک خرمدیننیز در دادسرای جنایی در پاسخ به سوالی درباره اینکه شما بابت هر قتلی که بود ناراحت نمی شدید؟ گفت: اصلا ناراحت نیستم چون خیلی من زجر کشیدم و از دستشان اذیت شدم. کدام مادری راضی می شود بچه‌اش را بکشد. او همچنین عنوان کرده که تحت فشار همسرش نبوده و از تمام ماجراها با خبر بوده‌است.

سیدمهدی حجتی کارشناس مسائل حقوقی و وکیل دادگستری در گفت‌وگو با ایسنا گفت: در جریان تحقیقات مقدماتی و اظهاراتی که در فضای مجازی توسط رسانه‌ها منتشر شد، دیدیم که متهمین با بیان مطالبی در خصوص وضعیت اخلاقی و رفتاری مقتولین، دقیقاً متوسل به مکانیسم توجیه و فرافکنی برای موجه نشان دادن رفتار مجرمانه خویش شده و به صراحت اظهار می دارند که نه تنها عذاب وجدان ندارند بلکه از کرده خویش نیز رضایت کامل دارند و در صورتی که مجدداً در همان موضع قرار گیرند، رفتار مجرمانه خویش را تکرار می کنند. بدین ترتیب متهمین به عنوان افرادی عادی که فاقد هرگونه اختلال روانی نیز تشخیص شده اند، آنچنان استدلال‌های خویش را قوی می دانند و از نظر روانی آنچنان خود را برای قتل فرزندان خویش اقناع کرده‌اند که بدون ابراز هرگونه پشیمانی در گفتگو با رسانه‌ها، قصد دارند دیگران را نیز به مانند خویش در ارتکاب قتل هایی که متهم به ارتکاب آن هستند توجیه کرده و آن را یک واکنش طبیعی جلوه دهند به نحوی که هر کس جای ما بود همین کار را می‌کرد!

بابک خرمدین، متولد ۱۳۵۳ در تهران بود و در سال ۱۳۸۸ در مقطع کارشناسی ارشد سینما از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و سال ۱۳۸۹ برای ادامه تحصیل به لندن رفت.

مهم‌ترین اثر او «سوگنامه‌ای برای یاشار» است که با الهام از تجربه زندگی دانشجویی در خارج از کشور در سال ۱۳۹۲ ساخته‌است. در مراسم نمایش این فیلم، پدر آقای خرمدین هم برای صحبت با حاضران به روی صحنه رفته و براساس گزارش وب‌سایت «سینماما» در صحبت‌های آن روز خود از حضور ۶۹ ماهه‌اش در مناطق جنگی با عراق صحبت کرده و گفته بود که دو بار شیمیایی شده‌است.

بطور کلی مصاحبه انجام شده نشان می دهد این شخص دارای تفکرات ملی گرایی افراطی آریایی می باشد و می گوید به خون اعراب تشنه است! این شخص شدیدا تحت تاثیر تفکرات نژادپرستانه آریاگرانه و عرب ستیزانه است (بطور معمول هر آریاگرایِ ضد عرب، دارای تفکرات ضد تُرک نیز هست). و بسیاری نقش این تفکرات را در جنایات وی دخیل می دانند.

بسیاری از کاربران شبکه های اجتماعی این فرد قاتل را محصول «تفکرات آریاگرایی» دانسته اند که به بهانه «دفاع از ایران و زبان فارسی»، حکم سلاخی کردن تُرک ها و عرب ها را صادر می کنند. و این تفکرات تورک ستیزانه و عرب ستیزانه را در محافل رسمی ترویج و تبلیغ می کنند. به عنوان نمونه یکی از این افراد «سید محمدباقر طباطبایی» استاد دانشگاههای مشهد است که با انتشار توییت هایی بارها خواستار نابودی تُرک ها، عرب ها و بلوچ ها شده است. «پیمان عارف» از مانقورد های تُرک ستیز نیز پیشتر در واکنش به درخواست حقوق پیش بینی شده در قانون اساسی ایران، ملت آذربایجان را به «قتل عام در آینده نزدیک» تهدید کرد. در همان زمان،«علیرضا کیانی»، از مدیران گروه «توانا» و از اعضای گروه سلطنت‌طلب «فرشگرد» با انتشار توئیتی از کشتار تُرک های آذربایجان توسط ارتش محمدرضاشاه پهلوی در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، با افتخار یاد کرد و نوشت لازم باشد کشتار تُرک های آذربایجان را تکرار می کنند!

ماخذ: به نقل از خبرگزاریها و روزنامه های ایران. 2/3/1400


ملی گرایی و تفاوت آن با تفکرات آریاگرایی و نژادپرستی

کلمه ملت معادل «nation» انگلیسی و «اوُلوس» ترکی بوده و به جمعیتی می گویند که دارای میراث مشترک خاطره های فرهنگی، تاریخی و زبانی و عناصر دیگر می باشد. و ملی گرایی ویا ناسیونالیسم نیز خود آگاهی نسبت به عناصر تشکیل دهنده ملت می باشد. ملّی گرایی ویا ناسیونالیسم یک تفکر و جهان بینی است که قوام بخش وجود ملتها می باشد، بدون تفکر ملی گرایی، کشور متکی بر یک ملت قابل تصور نخواهد بود.

در اهمیت تفکر ملی گرایی، ضیا گؤیالپ ملی گرای نامدار تُرک چنین می گوید: «تاریخ به عنوان یک قانون کلی نشان می دهد در هر جایی که روح ملّیت و ملّی گرایی نفوذ کرد در آنجا همبستگی و پیشرفت بوجود می آید. در اروپا هیچ قومی نمانده که به وجدان ملی صاحب نباشد به این سبب نیز در آنجا هیچ استعمارگری نمی تواند حاکم شود. در دنیای اسلام نیز برای پایان دادن به استعمار و جلوگیری از غارت منابع ملی مردم، چاره‌ای جز ترویج و عمومی نمودن ملی گرایی در بین ملل مسلمان وجود ندارد.» [ماخذ: ضیا گؤیالپ، ملی گرایی ترکان؛ بخش 1-8-وجدان ملّی].

هر چند ابداع تئوری ملی گرایی را می توان تا قرن 18 عقب برد ولی قرن 19 زمان واقعی ظهور آن محسوب می گردد. بطور کلی اندیشمندان و تئوریسین ها، ملی گرایی را شامل عناصر مختلف میدانند. بعضی ها مثل واشِر ده لاپُژ (1854-1936)، آرتور ده گوبینو (1882-1816)، عنصر نژاد را یک عنصر اساسی می دانند و در کنار آن سرزمین و زبان، تاریخ و دین را به عنوان عناصر دیگر تشکیل دهنده ملت و ملی گرایی می دانند علیرغم اینکه این افراد فرانسوی بودند، این نظریه را ملی گرایی آلمانیِ می نامند، چونکه بیشتر برای کشور آلمان تطبیق داده شده بود. گوبینو مدتی طولانی سفیر فرانسه در تهران بوده و نظریه نژاد گرایانه ایشان تاثیر زیادی بر روی فراماسونرهای تربیت یافته غرب در ایران داشته، و می‌توان گفت اساس آریاگرایی در بین روشنفکران فارس و طرفداران آنها را تشکیل می دهد و این تبلیغات به قدری قوی بوده، ترکانی چون سید حسن تقی زاده، احمد کسروی، میرزا فتحعلی آخوند زاده، تقی ارانی، و حتی در مرحله اول فعالیت خود علیمردان توپچوباشی (ملی گرایِ معروف آذربایجان) اعتقاد زیادی به برتری قوم آریانژاد در ایران پیدا کرده بودند.

در نوع ملی گرایی فرانسوی در کنار عنصر نژاد، عناصر دیگر بهای بیشتری می یابند. در ملی گرایی نوع مدرن بعضی ها فقط فرهنگ را عنصر اصلی تشکیل یک ملت می دانند و بعضی ها نیز تئوری «دولت-ملت» را پیش می کشند بر این اساس در دوران معاصر تنها آنهایی ملت محسوب می شوند که یک دولت تشکیل داده باشند. ضیا گؤیالپ ملی گرایی را همراه با سرزمین (یورد) شامل 8 عنصر می داند: «1-زبان، 2-دین، 3-اخلاق، 4-حقوق، 5-عقل، 6-هنر)، 7-اقتصاد، 8-فن.»

ملی گراهای دیگر ترک مثل یوسف آکچورا، علی حسین زاده، علیمردان توپچوباشی، حسن زردابی نیز کم و بیش به چنین عنصرهایی اهمیت می دهند.

کتاب «ملی گرایی و آذربایجان دوستی/دونیا گؤروشوموز اوُلوسچولوق و آذربایجانچیلیق»، ملی گرایی ترکان شیعی آذربایجان جنوبی را شامل یک عنصر عینی «سرزمین مشترک ویا یورد) و هشت عنصر فرهنگی میداند: «زبان، تاریخ، فرهنگ و فولکلور، محیط زیست، فمینیسم، دین، اخلاق مدنیِ ملی، و خود آگاهی».

برعکس ملی گرایی ترکان، در ملی گرایی آریایی عنصر نژاد اهمیت درجه یک می یابد، آریاگرایان بدون وجود دلایل موجه تاریخی فکر می کنند نژاد آریایی یک نژاد پاک و خالص می باشد. آنها در کنار نژاد، عناصری مثل زبان فارسی سره، تاریخ مبتنی بر باستانگرایی و افسانه ای و نه واقعی، مذهب غالی با محتوای مجوسیگری را به عنوان عناصر اصلی فرهنگی این ایده و تفکر می دانند.

چنانچه دیده می شود عنصر نژاد در ملی گرایی ترکان هیچگونه نقش و جایی ندارد و علت آن اینست که ترکان در جغرافیایی وسیع گسترده اند و ترکان را می توان در بین زردپوستان، سفید پوستان، حتی سرخپوستان ملیجان آمریکا، و سیاه پوستان آفریقایی دید. علت دیگر که عنصر نژاد در ملی گرایی ترکان جایی ندارد اینست که روشنفکران و ملی گرایان ترک موضوع نژاد را یک موضوع غیرعلمی و ضد علمی می دانند.

اسماعیل آجار ملی گرایی معروف دیگر ترک، ملی گرایی را چنین تعریف می کند: «بطور عام ملّی گرایی و بطور اخص ملی گرایی ترکان، یک جهان بینی و سیستئم فکری می باشد. هر سیستم فکری یک واحد جمعیتی انسانی، و یک هدف غایی را به عنوان اساس کار خود انتخاب می کند. در سیستمهای فکری جهت رسیدن به هدف غایی، یک راه و روشی انتخاب می شود که به آن اُصول ویا مئتود گفته می شود، مئتود در هر سیستئم فکری متفاوت است مثلا در ملی گرایی ترکان این مئتود "علم" می باشد. چنانچه آتاتُرک می گوید "مُرشد حقیقی علم است". واین مئتود در تفکر مارکسیزم، "انقلاب ویا اختلال" می باشد.» مثال دیگر اینکه در بین گروههای افراطی تروریستی مثل پ.ک.ک. و داعش ویا گروههای دیگر ساخته و پرداخته استعمارگران که با نام سنی و شیعه فعالیت می کنند مئتود دستیابی به هدف، شدت و ترور می باشد.

برای اثبات این مدعا که مئتود ترکان برای ملی گرایی علم بوده و مئتود گروههای نژادگرا و افراطی، توهین و تحقیر و ترور می باشد چند مثال تاریخی گویا خواهد بود:

ترکان آذربایجان در چند حادثه تاریخی بزرگ شکست بزرگی خورده اند، به عنوان نمونه در انقلاب مشروطیت، نهضت خیابانی و در حرکت دمکرات پیشه وری شکست خورده و حتی در این آخری بنا به اخبار موجه بیش از بیست هزار نفر و به گفته افرادی بیش از پنجاه هزار نفر به دار آویخته شده و اعدام شدند، و صدها هزار نفر آواره و مهاجر شدند ولی چه در این حوادث و چه در حوادث مشابه دیگر حتی یک نمونه حرکت و حادثه تروریستی از طرف ترکان آذربایجان گزارش نشده است و حتی یک نمونه از تشبّث این همه دولت ترک موجود در جهان برای ایجاد گروه چند نفری ترور در بین ترکان آذربایجان دیده نشده است، و مطمئنا هر کسی واقف است که اگر افرادی از ملتی تحت هویت ملت خود بخواهد به عمل ترور دست زند عملی شدن آن دور از ذهن نخواهد بود و به عبارتی بالاخره در بین ملتی افرادی خودباخته پیدا می شوند که بصورت خودجوش ویا با حمایت و تحریک دیگر کشورها به این عمل دست زنند اما با وجود این، در بین ترکان آذربایجان چنین حادثه ای دیده نشده است و این نشان دهنده منش و اقتدار اخلاقی ملیِ ضد ترورِ این ملت می باشد.

البته در اینجا صحبت از پیوستن افراد منفرد به گروههای ترویستی نمی رود، بلکه صحبت از این است که اینگونه افراد هیچوقت تحت هویت ملی آذربایجان و با هدف دفاع از هویت ملی ترکان آذربایجان به این کار دست نیازیده اند. چه بسا افراد منفرد ترک آذربایجانی را می توان دید که حتی در رده های بالایی گروههای تروریستی شیعی مثل مجاهدین ویا مارکسیستی مثل فداییان بوده اند و به احتمال قوی در آن زمان راه دیگری برای مبارزه با ظلم و بیداد نداشتند و در واقع مصداق سخن خلیل ملکی همگروه تقی ارانی می باشد که می گفت «ما کمونیسم را انتخاب نکردیم. کمونیسم ما را انتخاب کرد».

در هر حال اینها گروههایی بودند نه تنها ارتباطی با موضوع هویت ملی آذربایجان نداشتند حتی در اعم موارد مخالف و ضد این هویت بودند، چنانچه مورد مجاهدین در دشمنی با آذربایجان جای شک نگذاشته اند، فداییان نیز با توسل به تفکر لنینستی و مائویستی خود، از یک طرف طبل انترناسیونالیستی را بر سینه میزدند و وقتی اصل حق تعیین سرنوشت مارکسیستی پیش می آمد آنرا حداقل در مورد ترکان آذربایجان بصورت یک تابو در می آوردند و هرکسی را چنین چیزی مطرح می نمود فاشیست و مرتجع می نامیدند در حالیکه این اصل را در مورد کردها جایز می دانستند و حتی در حرکت ضد ترک گروه دمکرات قاسملو در سولدوز (نقده) پابپای این تروریستها علیه ترکان منطقه به کشتار دست می زدند.

-هدف از این گفتار این بوده که شیعیان تُرک آذربایجان هرچند در مقاطعی از تاریخ خود خصوصا در دوره صفویه با تفکر اتحاد با غالیان، به شیعه غالی گرویدند اما بلافاصله در همان زمان و بخصوص در دشت مغان در آغاز دوران نادرشاه و در دوره های بعد، نسبت به هرگونه افراط گری و ترور اعلام برائت کردند، در حالیکه بسیاری از دیگران اعم از شیعه و سنی به اینکار آلوده شدند به عنوان نمونه علامه طباطبایی می نویسد «بعضی از شیعیان مثل اسماعیلیه و قرمطی ها چنان به کشتار و افراط گری دست زدند که عموم مسلمانان آنها را از اسلام خارج دانستند.» [ماخذ: شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چاپخانه حکمت، چاپ8، 1360، صفحه 35-37، 3-شیعه اسماعیلیه و انشعاباتشان. و ماخذ دیگر: فلسفه‌نین اساسلاری، جلد 2.، صفحه، 68-71.]

چنین افراط گریها را در زمان حال نیز در اخلاف آنها در عراق و سوریه و جاهای دیگر می بینیم و جای تفکر و مباحثه و به قول ترکان «دوٌشوندوروجو مسئله» در اینجاست که تمامی این گروههای افراطی تروریستی در عراق و سوریه و در جاههای دیگر اعم از سنی و شیعه ویا مارکسیستی تماما ضد ترک هستند و چشم طمع بر هستی ترکان و بخصوص ترکان شیعی آذربایجان دارند.

با تمامی این اوصاف، میراث فرهنگی نظم و نثر ادبیات ترکان آذربایجان مملو از مطالبی می باشد که نشانگر غیرغالی بودن مذهب شیعی آنهاست. نمونه خیلی بارز این نشانه را می توان در کتابِ وزین دده قورقود ملاحظه نمود در این ارتباط «نشریه فرهنگ و جامعه شماره 19، دده قورقود نسخه گنبد» بطور مُبَرهَن و با حجتهای روشن و مدلل به این موضوع پرداخته است. علاوه بر این عناصر مهم ملی گرایی ترکان شیعی آذربایجان را نیز بطور واضح در نسخه گنبد می توان دید.

-از نظر علمی عنصر نژاد در انسانها به هیچ وجه قابل اثبات نیست و تئوری وجود نژادهای مخلتف در انسانها نه تنها غیر علمی می باشد بلکه یک تئوری است که محصول استعمارگران جهت ایجاد تفرقه در بین ملل مختلف و تامین برتری گروههای طرفدار استعمار بر ملل دیگر است. گؤیالپ و همچنین کامران گورون در کتاب «ترکان قبل از اسلام» مباحث مفصلی را در مورد تحقیقات انجام شده در مورد نژادهای انسانی آورده اند و نشان داده اند که این موضوع در اساس غیر علمی و غیر واقعی می باشد و انسانهارا بر اساس نژاد نمی توان تقسیم بندی نمود. و تنها جغرافیا است که خصوصیات ظاهری افراد را بصورت سیاه و سفید و زرد و سرخ مشخص می کنند ویا تغییر می دهند.

-افزودن عنصر غیرعلمیِ نژاد، به ایدئولوژی و تفکر ملی گرایی، موجب افراطی و غیرعلمی شدن آن شده و نوعی حرکت پسروانه و ارتجاعی در فرهنگ بشری می باشد و بدین سبب در اینگونه گروهها صحبت از پیشرفت واقعی روبنایی و زیربنایی که گؤیالپ در تعریف ملی گرایی می کند ممکن نخواهد بود، نمونه چنین اتفاقی را در رژیم پهلوی می بینیم، علیرغم اینکه تمامی استعمارگران اعم از آمریکا و انگلیس و اروپا و روسها از این حکومت حمایت می کردند تمامی ادعای پیشرفت در مدت 50-60 سال دوران پهلوی چیزی جز دروغ و حیله تبلیغاتی نبوده است، گذشته از اینکه چقدر قتل عام و قحطی در نقاط مختلف ایران و بخصوص آذربایجان (از تهران تا اورمیه) راه انداختند.

حتی اگر در حکومتهایی که عنصر نژاد را به عنوان یک اصل اساسی می پذیرند پیشرفتهای موضعی صورت بگیرد موجب فلاکت و فاجعه های بزرگی می شود، نمونه چنین پدیده ای را در حکومت نازی آلمان و ایتالیا می بینیم که جنگ دوم جهانی را سبب شدند و دهها ملیون انسان را به کام مرگ برده و مناطق بسیاری را ویران گذاشتند.

-اعتقاد به برتری نژادی ویا آپارتاید و تبعات منفی آن نهایتا به خود کسانی برمیگردد که به این تئوری معتقدند. بدین صورت آنهایی که به برتری نژادی معتقد بوده و برای دیگران حق حیات نمی شناسند نهایتا حیات خودشان نیز ارزش خود را از دست می دهد. به عنوان مثال خودکشی هیتلر و نامزدش نمونه ای از این تفکر می باشد.

-آپارتاید ویا نژادپرستی در حد غایی خود در دنیا دو نمونة شناخته شده دارد. در الگوی اول، یک رژیم نژادپرست در موفق ترین حالت مثل ارمنستان خواهد بود، آنها در طول یکصد سال گذشته کلیه افراد غیر ارمنی کشورشان را که اکثرا ترکان شیعه بودند یا کشتند ویا موجب فرار آنها از کشور شدند و مغرور از این پیروزی، مدعی ایجاد ارمنستان بزرگ شده و تجاوز به همسایگان را شروع کردند. و طبیعتا در انتهای راه شکست مفتضحانه ای را در جنگ 44 روزه قره‌باغ متحمل می شوند و علیرغم اینکه تمامی استعمارگران ریز و درشت از آنها حمایت می کنند، عملا تمامی انسجام ارضی و انسجام ایدئولوژیکی کشور بهم خورده و بصورت ارمنی های آواره به دیگر کشورها مهاجرت می کنند.

الگوی دوم یک کشور و گروه معتقد به آپارتاید کشور آفریقای جنوبی است که نهایتا سر عقل آمده و تسلیم توده های انسانی شده و مساوات را گردن می نهند و از تفکر غیر انسانی و بیهوده یِ خود دست می کشند. ولی در همین مدت کشتار بسیاری را سبب شده فاجعه می آفرینند و نهایتا به ذلت می نشینند.

-فرق یک ملی‌گرا، با یک نژادگرا اعم از ملی‌گرای افراطی آریایی و ارمنی ویا گروههای تروریستی را در یک قانون طلایی می توان خلاصه نمود بدین صورت که «یک ملی گرایِ جهانشمول هر چیزی را که برای خود می خواهد برای دیگران نیز می خواهد ولی یک ملی گرایِ نژادگرا اعم از ملی گرای آریایی و ارمنی ویا گروههای تروریستی، همه چیز را برای خود می خواهند و دیگران را با تحقیر و توهین و حتی قتل و کشتار تهدید نموده و برای آنها حق و حقوقی قایل نیستند.» نمونة این موضوع را در گفتار ملی گرای تُرک گؤیالپ می بینیم: «...در دنیای اسلام نیز برای پایان دادن به استعمار و جلوگیری از غارتِ‌منابع ملی مردم، چاره‌ای جز ترویج و عمومی نمودن ملی گرایی در بین ملل مسلمان وجود ندارد.» چنین گفته ای که همه را در بر می گیرد در گفتة هیچ ملی گرای افراطی نمی توان یافت.

-گروههای معتقد به نژاد پرستی، بطور فرضی ملتهایی را دشمن اصلی پنداشته و تمامی تلاش خود را برای از بین بردن آنها صرف می کنند و البته غافل از اینکه ابتدا خودِ گروه در دامانِ این تفکر گرفتار آمده و همین عملِ کشتار را بصورت درون گروهی نیز انجام می دهند، چنین مسائلی را بطور آشکار در مورد گروه پ.ک.ک. و داعش و همچنین آریاگرایان می بینیم، آریا گرایان، عربها و ترکها را، و داعش و پ.ک.ک. ترکان را دشمن درجه یک خود می پندارند، در حالیکه در همین گروه اخیر تعداد انفاذهای درون گروهی، بیش از کشته های آنها در مقابل اردوی ترکیه می باشد. به عبارت دیگر آنها بدلیل تفکر نژادگرایانه در درون خود افراد بیشماری را به بهانه های واهی به خیانت متهم نموده و از بین می برند. عموما سرنوشت چنین گروههایی به چنین سرانجامی مختوم می گردد.

-نژادپرستی نهایتا به یک مشکل روانی اساسی برای خود معتقدانش تبدیل می گردد. به عنوان نمونه ارمنی ها در نتیجه نژادپرستی واهی که خودشان ایجاد کرده اند در وهله اول خودشان را گرفتار نموده اند، آنها بطور دایم در ترس و وحشت خودساخته غرق شده اند و حتی در زندگی عادی نیز این روحیه پریشان و افسرده را دارا می باشند. عین همین واهمه در مورد آریاگرایان نیز صدق می کند و نمونه های بارزی را می توان در بین آنها دید. خصوصا آریاگرایان علاوه بر اینکه در نتیجه گرایش به نژادگرایی به غالی گری و شدت و ترور می گروند از طرف دیگر به شدت تحت تاثیر انحرافات جنسی مجوسیت بخصوص ارتباط جنسی با اعضای خانواده و افراد محرم هستند.

محمدرضاشاه پهلوی با غارت میلیاردها دلار ثروت مردم این مرز و بوم به خارج فرار کرد اما همین شخص سوپر ثروتمند علاوه بر اینکه خود دچار افسردگی شده در درون خود به هلاکت می رسد حتی دوتا فرزندان جوان ایشان نیز در نتیجه افسردگی خودکشی کرده و هلاک می گردند.علاوه بر اینها پسر بزرگ پهلوی که ظاهرا عنوان ولیعهدی را یدک می کشد چنان در بین فواحش و میخانه های نیویورک پرسه می زند که او را اطرافیانش با نام «رضا دیسکو» می شناسند.

-به عنوان یک قانون کلی در طبیعت هر عملی، یک عکس العمل ایجاد می کند ولی باید دقت نمود این قانون در شکل عرفی مختص دنیای مادی و فیزیکی می باشد. البته از آنجاییکه دنیای ذهنی و روحی نیز جزئی از این جهان محسوب گردد، از این قانون مستثنی نخواهد بود ولی نکته و فرق ظریفی در عالم تفکر و ذهنی، و عالم مادی وجود دارد و آن اینست که ایدئولوژی یک تئوری انشا شده (constructivism) و ساخته شده توسط بشر می باشد که در صورت نفوذ در بین توده های مردم به نیروی مادی تبدیل می شود. و اگر یک ایدئولوژی نژادگرایانه بنحوی در ذهن افرادی و گروهی داخل شده و وارد عمل شده است تنها راه مقابله با آن نیز ابتدا از ذهن و تفکر شروع می شود و پس از اینکه نحوه مقابله با این تئوری در ذهن افراد و توده های تحت ظلم و تحقیر شده جای گرفت بعد از آن است که وارد عمل خواهد شد و در این حالت است که در جبهه مقابل تاثیر خواهد گذاشت و نژاد گرایان نه تنها در جبهه عمل مضمحل خواهند شد حتی در درون افکار خود نیز دچار روان پریشی و افسردگی خواهند شد و در این حالت به انفاذهای درون گروهی رسیده و ضعیفتر خواهند شد. یعنی ایجاد خود آگاهی در مورد داشته های اقتصادی و فرهنگی و تاریخی افراد مورد تضییق قرار گرفته، بهترین روش مقابله و نقطة شروعی اساسی در مواجهه با نژادگرایان و آریاگرایان و حامیان استعمارگر و متجاوز آنها می باشد.

به عنوان نکته پایانی به این نکته اشاره می گردد که در مقاله ملی گرایی، ما واژه «آریاگرایی» را به جای واژه هایی مثل «پانفارسیسم، پان ایرانیسم، ایرانشهری، باستانگرایی، فردوسی پرستی و کورش پرستی» بکار بردیم. علت اصلی این است که به مقدار کم، پانفارسیسم، و در مقابل آن بطور عمده واژه پان‌تُرکیسم که عملا معادل واژگان «ملی گرایی فارسها» و «ملی گرایی ترکان» می باشد در محیط ایران بدلیل عدم توجه روشنفکران فارس به عناصر تشکیل دهنده این جهان بینی‌ها، بار منفی یافته اند، آنها هر دو را با پیش فرضی که نژاد مبنای جهان بینی پانفارسیسم هست و در خالص و پاک بودن آن شک نمی کنند قضاوت می کنند. چنانچه فردوسی حتی نژادی را که از امتزاج شاهزاده ترک و فارس پدید آمده بد گوهر می داند و فرمان محو و نابودی آن را میدهد. «سخن بس کن از هرمز تُرک زاد، که اندر زمانه مباد این نژاد».

پایه دیگر پانفارسیسم زبان فارسی خالص ویا سره می باشد. از آنجاییکه زبان فارسی همراه حاکمان ترک از آسیای میانه به ایران کنونی آمده و قسمت اعظم آن از لغات عربی و ترکی تشکیل یافته، آریا گرایان در سره کردن آن، دچار تناقض شده و تیغِ تیز را بر زبان عربی و ترکی نشانه می گیرند. پایه دیگر آریاگرایان تاریخِ باستانگرایانه است. از آنجاییکه در دورانی طولانی در مناطقی که ایران فرض می گردد ترکان حاکمیت داشتند، لذا آریاگرایان مجبور به تحریف و حذف قسمت عمده از تاریخ گذشته می شوند، و ناچاراً تاریخِ مشترک را بصورت تاریخ خود ساخته باستانگرایی در می آورند. بزرگترین تاریخ نویسان پانفارس مثل اقبال آشتیانی و حسن پیرنیا کپی کارهایی بیش نیستند چنانچه به دوجلد تاریخ نوشته شده توسط افسر انگلیسی در ایران یعنی سرپرسی سایکس نگاه کنیم می بینیم که او کلیه مطالبی را که برای تاریخ آریاگرایان لازم بوده در دو جلد کتابش تنظیم و تقدیم آنها کرده است. پایه دیگر آریاگرایان شیعی غالی می باشد. البته شیعیگری غالی فقط پوششی برای کارهای آنهاست و در اصل آنها معتقد به مجوسیت می باشند. چنانچه به شبکه های اجتماعی نگاه کنیم کینه آنهارا نسبت به امامان شیعه مثل حضرت علی و امام حسن و امام حسین می بینیم.

در مقابل، عناصر تشکیل دهنده ملی گرایی ترکان آذربایجان، بطور مثال تاریخ مشترکی است که بطور واقعی در منطقه وجود داشته و عنصر غیرعلمی نژاد طرد می گردد، برابری زن و مرد شیوه زندگی بوده و شیعیِ وحدت گرایِ غیر غالی مذهب اصلی آنهاست در این نوع مذهبِ شیعی، سب و لعن و ایجاد دشمنی در بین امت اسلامی و تفکر شاه خدایی تکوینی جایی نداشته، و از آنجاییکه اعتقاد های باطل تحریف قران در این مذهب وجود ندارد لذا پلی گامی و ازدواج بدون نکاح نیز در این مذهب بی معنی می باشد. چنانچه اشاره شد آثار این نوع نگرش را در کتاب «دده قورقود نسخه گنبد، فرهنگ جامعه شماره 19» می توان دید. همچنین نام و محتوای مذهب شیعی ترکان آذربایجان را می توان در این شعر نسیمی خلاصه نمود: «من اوْل صادقِ کلامم، جعفری‌ام، حقیقت سؤیله‌رم حق، حیدری‌ام.»

ماخذ:ترجمه صفحاتی از کتاب«دونیا گؤروشوموز: اوُلوسچولوق و آذربایجانچیلیق/ ملی‌گرایی و آذربایجان دوستی». ترجمه: اسماعیل جفرلی.

منابع:

1-دونیا گؤروشوموز: اوُلوسچولوق و آذربایجانچیلیق (ملی‌گرایی و آذربایجان دوستی).

2-دده قورقود نسخة گنبد، فرهنگ جامعه شماره 19. بهار 1400.

3-شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، بنیاد علمی و فکری علامه، چاپخانه حکمت، چاپ8، 1360،

4-تورکچولویون اساسلاری، ضیا گؤیالپ، کؤچورن: آذرئل. (azoh.info)

5- فلسفه و ادبیات سؤزلویو. جفرلی، سومرنشر، 914 ص. وزیری. 1399.

6- امام غزالیٰ‌دن ملاصدرایا دوغرو فلسفه‌نین دوُرغونلوغو و ادبیات‌ین یوْرغونلوغو (فلسفه-ادبیات و بیلیم) (وحدت وجود دان وحدت شهودا دوْغرو). سومرنشر. وزیری. 520 ص. 1399، 1400

7-حدیقه السُعدا (موُتلولار باخجاسی)، فضولی، 536 صفحه، وزیری، کؤچورن و تعلیقات یازان جفرلی. 1398.