چاپ

 

بازی فوتبال بین تیم های پرطرفدار تیراختور و پرسپولیس از همه جهات متفاوت بود. تفاوتی نه از جنس فوتبال بلکه چیزی بسیار فراتر از آن..

در وضعیت فعلی حاکم بر جامعه ایرانی، علاوه بر فشارهای اقتصادی و گرفتاری های شدید معشیتی مردم بلایای طبیعی نیز گریبان گیر مردم شده و فشارهایمان را دوچندان نمود. فاجعه سیل افزون بر خسارات شدید مالی و ضربات مهلک بر پیکره سیستم های معشیتی مردم، بسیاری از عزیزانمان را نیز از ما گرفت. روزهای پر از التهاب و غم انگیز آنچنان بر سیمای روحی و عاطفی مردم مستولی گشت که چشم امید به یاری همه گان دوخته شد. در چنین وضعیت اسفناکی است که انسان عمیقا چشم انتظار به یاری دیگران می بندد. دیگرانی که در جامعه چند فرهنگی و چند ملیتی ایران دارای تعاریف های گوناگون با نگاههایی متفاوت هست.

دیگری خارج از شهر و منطقه

دیگری خارج از نژاد و زبان

دیگری خارج از دین و مذهب

و دیگران بسیاری در قالب انسان و انسانیت.....

همه ی ما به خوبی می دانیم آن دیگری مورد انگاره ی ما، در جامعه ایرانی دارای چندین و چند مولفه هست که تاثیراتی عمیق در رفتار با دیگری از خود می گذارد.

فاجعه سیل اگر چه غم انگیز و خسارت زا بود ولی فرصتی را ساخت که در تعریف از دیگری با یک مولفه بسیار قدرتمند دیگری فارغ از انسانیت آشنا شویم. مولفه ای که امروزه در بین تورکان به قانداشلیق و سوی معروف است. آزربایجانی ها سریعا و زودتر از همه دست یاری به سوی هم نژادان خود دراز کردند و فاجعه ای دراماتیک را در اذهان عمومی تورک ها تبدیل به حسی خوشایند از نوع تعریف جدیدی از خویشتن و دیگری کردند.

آری اگر چه سیل مادران، پدران، والدین و عزیزانمان را از ما گرفت

اگر چه غم سوگ مرگ اسبهایمان را در شالکه وجودی مان کاشت

اگر چه خسارت های مالی سنگینی را متحمل مان ساخت

ولی ما را ما ساخت. به ما بودنمان چنان مسیری را رهنمون کرد که دیگر فصل جدایی مان پایان یافته و بر ما شدنمان عمیقا ریشه دواند.

آری بازی تیم های فوتبال تیراختور و پرسپولیس بسیار متفاوت بود. تفاوتی از جنس پیدایی، تفاوتی از جنس برادری، تفاوتی از عمق تاریخ و تیشه به ریشه ظلم فاشیست.

روزی که سیل آمد و اشکهای پیرمرد تورکمن را ریخت، روزی که جوان تورکمن به دور از همه چیزهایی که از دستشان داده بر سر جسد اسبش گریست آن روز جگر هر آزربایجانی آنچنان سوخت که آرزو میکرد کاش میتوانستم هر چند ذره ای ولی از غم و اندوه برادر تنی ام تورکمن ها کم کنم. در اوج بی ملاحضه گی و حتی بایکوت خبری فاجعه سیل در تورکمن صحرا این برادران خونی شان بود که با جان و دل به سیل تاخته و هر آنچه در توان داشتند گذاشتند. این همان لحظه ای بود که چشمان غم زده تورکمن به دست یاری دیگری بود و دست یاری از دیگری نه بلکه از خویش خویشتن دید.

در این میان تیراختور نمادی از بازتعریف خویش ها بود. تیراختور سمبلی از هویت تاراج شده ی ملتی بود که سیل فرصت درون شدگی اش داد. به همین سبب بود که جوانان غیور و فهیم تورکمن با اشک شوق وارد آزربایجان شده و به طرفداری از نماد هویتی خویش پرداختند.

صدای برادر جان خوش آمدی را براحتی در کوچه پس کوچه های شهرهای آزربایجان میشد شنید. حسرت فرو خورده از شوق وصال را اینبار نه در روزنامه و کتابها بلکه به آسانی در چشمان تک تک جوانان تورکمنی می شد دید.

آری تیراختور محبوب هست و محبوبیتش نه از نوع فوتبالی آن بلکه محبوبیتی از جنس ملت و هویت است.

حبیب نگهبان