این روزها که جمهوری اسلامی با بحران مشروعیت داخلی و بقای بینالمللی روبروست، رهبران ایران هنوز به سیاق تفکرات و سیاستهای مخرب خود به بلندپروازی و جاهطلبیهای خود ادامه میدهند. در آخرین نمونه، علی خامنهای رهبر و در واقع پادشاه مطلق و دیکتاتور ایران در یک گردهمایی در بزرگترین ورزشگاه ایران (آزادی) در تهران، بار دیگر برای آمریکا خط و نشان کشید و خود را رهبر بلامنازع ایران نشان داد.
اما اینها تنها ظاهر کار است. این روزها که تحریمهای آمریکا دولت جمهوری اسلامی و در رأس آن خامنهای را به شدت بحرانزده و کلافه کرده است، برگزاری چنین گردهمایی نیروهای خودی و بسیجیان و سپاهیان میتواند چند هدف داشته باشد. رهبر جمهوری اسلامی میخواهد به آمریکا نشان دهد که هنوز حاضر به تسلیم شدن و نرمش قهرمانانه نشان دادن دوم نیست و به مانند دفعات قبلی که با بحران مشروعیتی سخت مواجه میشود از جمله «تا جان در بدن دارم»، این بار نیز این جمله را به کار برد تا بر همگان معلوم شود که خامنهای در وضعیت بسیار بغرنجی قرار گرفته و جمهوری اسلامی با مشکل جدی بقا روبروست. از سوی دیگر در بین مدیران و سردمداران دولت، عده بسیاری هستند که چاره کار را در مذاکره جدید با آمریکا (و در واقع تسلیم شدن در برابر خواستههای این کشور) میدانند و خامنهای با این سخنرانی و به ویژه در جملاتش خطاب به مسئولینی که مذاکره با آمریکا را ضروری میدانند، مخالفت خود را با مذاکره جدید با دولت آمریکا ابراز داشت.
با این وجود به نظر میرسد که این بار نیز به مانند دوره قبلی تحریم جمهوری اسلامی راه مصالحه در پیش بگیرد و نرمش قهرمانانه دوم و خفتباری را تجربه کند. سخنرانی خامنهای در یک ورزشگاه یادآور سخنرانیهای هیتلر در دهه 1930 میلادی در ورزشگاههای آلمان بود، سخنرانیهایی که نازیها و در رأس آن هیتلر برای شستشوی مغزی آحاد جامعه و تهدید و ارعاب مخالفین و آزادیخواهان بسیار از آن بهره میجستند و رفته رفته آلمان را به کشوری تبدیل کردند که هم خود را نابود ساخت و هم بزرگترین جنگ بشریت در طول تاریخ را ایجاد کرد. خامنهای که ابایی از ابزار قدرت مطلق و نشان دادن خود به عنوان دیکتاتور سرکوبگر ندارد، این بار نیز البته به طور ناخواسته خود را در ردیف هیتلر و دیکتاتورهای قبلی ایران مانند محمدرضا شاه و پدرش رضاشاه قرار داد.
این روزها اوضاع ایران به مانند آرامش قبل از طوفان است. خیلی از شهرها تنها منتظر جرقهای هستند تا انزجار خود را از جمهوری اسلامی و بحران اقتصادی کمرشکن اعلام نمایند. اما این بار یک تفاوت بزرگ با تظاهرات و قیامهای سابق دارد. در تظاهرات قبلی در ایران بعد از مشروطه همیشه تبریز پرچمدار مبارزه بود و بعد ایران به پا میخاست و سپس نیروهای جدید آزربایجان و ترکها را سرکوب کرده و دولت فارسمحور جدیدی را بر روی کار میآوردند که در سرکوب کردن ترکان و آزربایجان تنها اسمش متفاوت بود. آزربایجان این بار راه خود را از خیزش عمومی جامعه ایرانی و بخصوص ملت فارس جدا کرده و تنها به استقلال و سعادت فکری خود میاندیشد. هر چند هنوز در بین روشنفکران و فعالان سیاسی و اجتماعی ترک این موضوع مطرح است که در صورت پذیرش خواستههای ملت ترک از سوی جامعه فارس، امکان همراهی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپایی نظامی فدرال و دمکراتیک در سراسر ایران وجود دارد. اما به دلیل نگاه بسیار دگماتیک و غیردمکراتیک و بدوی جامعه ایرانی و بخصوص فارس به مسائل حقوق بشری و مدرن و مفهوم ملیت، امید چندانی به پذیرش مطالبات ترکان و آزربایجان مشاهده نمیشود و مسیر متفاوت و استقلالطلبانه آزربایجان تداوم خواهد یافت.
یکی از اولیهترین خواستههای ملت ترک در طول تاریخ مبارزات خود در ایران رسمی شدن زبان تورکی بوده که این مهم با مخالفت سرسخت فارسها و جامعه ایرانی روبرو بوده است.آزربایجان طی 112 سال گذشته برای ایران فداکاری نموده و بعد از اعطای قدرت به دولت جدید تهران مرکز، نصیبش تنها تداوم سرکوب و حتی پارهای اوقات سرکوب بیشتر بوده است. با توجه به تجربیات آزربایجان از خرداد 1385 و بخصوص حوادث 1388 به این سو، ناممکن نیست که در صورت وقوع جنگ ایران با آمریکا و یا جنگ داخلی در ایران، آزربایجان به استقلال خود خواهد کوشید و در این راه جانفشانی خواهد نمود، هر چند نتیجه این امر جدایی آن از ایران و پیوستن به دنیای دولتهای جدید و مستقل باشد./سعید ختایی