برای تورک آذربایجانی از قیام خرداد 85 و در 13دهمین سالگرد آن نمیشود مورد تازه‌ای نوشت. که این ملت، نه از 85 که از صد سال قبل تبعیض و رنج نژادپرستی را با ذره ذره‌ی وجودش چشیده و رنجیده و به‌پا‌خواسته و، به خون کشیده شده. مخاطب این نوشته‌ی کوتاه در سالگرد حماسه‌ی آذربایجان نه آن تورک قشقایی است که در پاسخ به اهانت شنیع سیمای کثیف میلی ایران (فیتیله) همپای همرزمانش در آذربایجان به خیابانها آمد و نه آن تورکمن سربلندی است که تیغ تیز راسیسم بر تنش زخمه زده.

مخاطب من حتی آن تورک فارس‌خوانی نیست که هنوز هم در اندیشه‌ی ایران‌وطنی، باور دارد که هموطن! است و ایران هم سرایش و پارسی قندعسل است و فردوسی هم لابد، بگذریم!. "سخت‌ترین مرحله برای نجات بردگان، قانع کردن یک برده به این است که تو برده نیستی و باید آزاد باشی…". این نقل قول که به اشتباه به نام هرریئت تابمن فقید زده شده اگرچه راوی‌اش معلوم نیست، اما عجیب وصف حال آن تورک ایران‌وطنی است که هنوز یقین دارد تبعیض سیستماتیک نژادی در این سرزمین وجود ندارد و "شهروند درجه دو بودن" هم عبارتی است غلط و سوغات فرنگ و همه، با هم برابریم!

نه، مخاطب نوشته رژیم ایران هم نیست که اگر گوشی برای شنیدن و ذره‌ای عقل برای تفکر در این جماعت بود وضع مملکت به اینجا نمیرسید. روزی نیست که خبری از اختلاس و فساد و رشوه به بیرون از دایره‌ی خودیهای رژیم درز نکند و تشت رسوایی ظلم و جور این سیستم فاشیستی-شوونیستی سالهاست که از بام افتاده. نه، همه‌ی اینها نه و بلکه روی سخن بنده با دو دسته است که ازقضا داعیه‌ی مبارزه با همین رژیم را دارند و لاکن در عمل، اتفاقا، شاید بیشترین خیر و سود را هم واریز کیسه‌ی حکومت ایران کرده اند. اپوزیسیون مرکزگرای فارس‌زبان و گروههای کورد‌زبان.

در نوشته‌ای چنین کوتاه و مجال و فضایی اندک نم‍ی‌شود به بحر ماجرا رفت و ادله را مفصلا ردیف کرد که چرا و چگونه این دو گروه، اگرچه به ظاهر دشمن ایران، در عمل شده‌اند سنگی جلوی حرکتهای آزادیبخش ملتهای غیرفارس در ایران و تا آمده حرکتی و عملی به راه افتد اینها هر یک از یک طرف ماشه را نشانه رفته‌اند به سمت ملتهای غیرفارس و علی‌الخصوص ملت تورک و به ویژه در آزربایجان.

هر بار ملت تورک در ایران مورد اهانت قرار گرفت و در اعتراض به‌پا‌خواست، اپوزیسیون فارس‌زبان اکثرا پهلوی‌دوست زودتر از رژیم ایران موضع گرفت و "حرکتهای تجزیه‌طلبانه در آذرآبادگان" را محکوم کرد و این، اصلا اتفاقی و تصادفی نیست. هر بار آزربایجان اعتراض و خواسته‌اش را به پیش و اجتماع کشید گروهکهای کورد فی‌الفور خریطه‌ای و مصاحبه‌ای و هارت‌وپورتی در راستای تثبیت ادعای واهی کردستان بودن اورمیه انتشار میدهند و این هم، اصلا اتفاقی نیست. در واقع و آنچه که از اینجا دیده میشود!، یک مرکز فرماندهی است به نام رژیم ایران و دو بازویش که به دستور مادرشان ایران، از دو طرف درصددند به هر قیمتی مانعی بشوند در مسیر آزادی آزربایجان و ملت تورک.

اینکه "چه شد که کار به اینجا رسید" خود مثنوی هفتاد من است و اصولا اگر بنا بر اصلاح بود و میشد کاری کرد، خیلی قبلتر از اینها بایستی شاهد تغییر در رویه‌ی این دو دسته بودیم با این حال و در عنفوان مرگ و نفسهای آخر این رژیم، شاید باید مجددا اتمام حجت کرد که البته و صدالبته امیدی هم نیست که چاره‌ای بشود بر درمان درد نژادپرستی این به اصطلاح! اپوزیسیونها.

ولی وقتی استخوان چنان بیخ گلوی رژیم را گرفته و کار به جایی رسیده که شیادی همچون خاتمی را هم مجبور به قبول فدرالیسم میکند، شاید و شاید اپوزیسیون فارس هم به فکر فرو برود که هر چه زودتر و تا بیش از این دیر نشده از مسیر خودکشی‌اش برگردد. وقتی حتی رژیم ایران هم با آن حجم گسترده‌ی سرکوب و ارعاب و دگم‌اندیشی ذاتی اش درمی‌یابد که بایستی برای نجات خود دست به دامن ملتهای غیرفارس بشود و تخم‌مرغهایش را در سبد این ملتها می‌چیند این یعنی، "هر آنچه این ملتها بخواهند، خواهد شد". اپوزیسیون بی‌عمل و خاصیتی که سالهاست عمرش را از مصادره‌ی حرکتهای اعتراضی توده‌ی مردم در شهرهای فارس‌نشین گرفته، هنوز هم در اندیشه اش میگذرد که "آذربایجان که اعتراض کرد مصادره اش می کنیم به نام خودمان و رضاشاه، تجزیه طلبان رو هم که میگیریم میکنیم تو گونی". این را می‌شود از لحظه لحظه‌ی شیوه‌ی رصد اخبار و گفتارشان دریافت و واقعا و جدا کاش کسی مغزشان را بشوید و بفهماند که این ره که می‌روید، به فارسستان است.

و دقیقا و از سوی دیگر، اینجاست که باید گروههای کورد هم دست به تصمیمی تاریخی بزنند و یا به‌سان همه‌ی گذشته‌یشان بشوند سد راه ملت تورک و بازیچه‌ای بشوند در دست رژیم ایران و اپوزیسیون فارس و کار و بار روزانه‌یشان بشود تکرار خزعبل "اورمیه کردستان است"، یا هم اینکه تاریخ و جغرافیا را بگذارند برای آنانکه بهتر می‌دانند و بر علیه دشمن مشترک یار و همراه بشوند با ملتهای غیرفارس و علی‌الخصوص ملت تورک در آزربایجان. این، نه تهدید هست و نه خواهش. نه التماس هست و نه تشر. بلکه بیان واقعیتی است که دیر یا زود "تنها" حالتش رخ خواهد داد؛ آزربایجان برای آزادی‌اش به میدان خواهد آمد و همراه با ملتهای عرب و بلوچ و لر و تورکمن مبارزه‌ی مرگ و زندگی‌اش را شروع خواهد کرد، و خواهد برد.

"ضایعات‌سیز ظفر اولماز" و چه کسی است که نخواهد ضایعاتش کمتر شود! مسیر و راه آزادی مسلما و بدون شک بسیار هموارتر و کم‌هزینه‌تر خواهد بود اگر همه با هم علیه دشمن مشترک بجنگند و این خواسته‌ی صددرصدی حرکت ملی آزربایجان نیز هست. حرکت ملی آزربایجان در تمامی عرصه‌ها و صحنه‌ها همیشه آماده و خواستار دوستی بوده و هست و خواهد بود، ولی با قید و شرطی که خلاصه و عامیانه‌اش را می‌شود در یک جمله جمع کرد: "از پشت خنجر نزنیم!". تاریخ، گواه است بر مظلومیت آزربایجان که دهها بار دوستی کرد و منافقانه خنجرش زدند و اعتمادش را به یاس و شهادت کشاندند. و این بار، فرزندان آن شهدا، درس گرفته از قبل، فرش قرمز جلوی هیچ بنی‌بشری پهن نخواهند کرد. اینجا، هر روز به مبارزه میگذرد و مردمانش به قیمت خون هزاران شهید و هزاران فعال سیاسی اسیر در زندان یاد گرفته اند که باید هر روزشان را با این تفکر آغاز کنند:

زنجیرلری گرک قیرام

ذره ذره، قرام قرام

هر گونوموز، میللی قیام...

امیر مردانی - آذوح سؤزچوسو