نفی و انکار کامل وجود و موجودیت ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران با اجرای پروژه و برنامۀ صلیبی نژادپرستانۀ ضدبشری «آذری»

نفی و انکار کامل وجود و هویت ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران با اجرای پروژه و برنامۀ صلیبی نژادپرستانۀ ضدبشری «آذری» یکی از ضدبشری ترین حربه ها و توطئه هایی بود که با هدف جلوگیری از خودآگاهی ملی ملت تورک در آزربایجان جنوبی و اتحاد زبانی و هویتی بین تورکان آزربایجان با تمامی تورکان ایران و اتحاد تمامی تورکان ایران با تورکان تورکیه و جهان، توسط رژیم فاشیست راسیست پهلوی اجر شده است و هنوز هم در جمهوری اسلامی ایران اجرا می شود. با این برنامۀ مخوف ضدبشری میلیونها انسان تورک تحصیل کرده، باسواد، کم سواد و بی سواد در آزربایجان جنوبی و کل ایران آسیمیله و نژادپرست فارس ضد تورک (مانقورت/ مانقورد) شده اند و هنوز هم که هنوز است، این توطئۀ فراماسونی صلیبی از انسانهای بی خبر تورک و غیرتورک در ایران قربانی می گیرد. تصور غالب متفکران ملتچی تورک و فعالان مبارز ملت تورک آزربایجان این است که این توطئه و حربه از احمد کسروی، فراماسون مانقورت تبریزی، که سر در آخور انجمنهای فراماسونری انگلستان و روسیه، چون « انجمن سلطنتی آسیایی لندن» و « آکادمی زبان شناسی لنینگراد» داشت و از این دو محفل صلیبی «خط» و «ایده» می گرفت و مأمور همین دو محفل صلیبی بود، با انتشار کتاب بی¬پایه غیرعلمی و سرتا پا دروغ و مکرِ «آذری یا زبان باستان آذربایجان» او، تئوریزه و ترویج شده است، در حالی که واقعیت فراتر از این حرفهاست. این تئوری که با غرض و هدف استعماری جلوگیری و پیشگیری از ظهور و بروز شعور ملی تورکی، پیشگیری از ایجاد هویت (identity) و این همانی هویتی تورکان آزربایجان با تورکان کل ایران و تورکان تورکیه و جهان و ایجاد حس یکی پنداری و خلق احساسات ملی و نژادی بین تورکان آزربایجان با تورکان کل ایران و تورکیه و جهان صورت گرفت، از مدتها قبل از چاپ و انتشار کتاب احمد کسروی و توسط مانقورتهایی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده و دوستان و همفکران فراماسون مانقورت و فارس پرستش چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله، جلال الدین میرزای قاجار، شیخ محمدحسن خان معین الملک (مشیرالدوله)، مانکجی جی پارسی (پیشوای زردشتیان فراماسون هند)، میرزا حسن خان معین الملک و نیز میرزا زین العدبدین مراغه ای و میرزا عبدالرحیم طالبوف و علی اکبر دهخدا (نسل مقدم پان ایرانیستهای مانقورت) تئوریزه شده بود.

نژادپرستان مانقورت و پانفارس به بهانۀ حفظ تمامیت ارضی ایران، روی فرضیۀ سراپا مهمل فارس نژادبودن انسانهای ملت تورک دویست سال است مانور می دهند. این سطور معروف آخوندزاده را اگر با دقت تجزیه و تحلیل کنیم، بی شک و تردید از دلش پروژۀ دروغ و نژادپرستانۀ ضدتورک کسروی بیرون می آید: ««اگر چه علی الظاهر ترکم اما نژادم از پارسیان است. آرزوی من این است که ایرانیان بدانند که ما فرزندان پارسیانیم. وطن ما که ایران است و زبان فارسی که شیرین ترین زبانهای دنیاست». این جملات حاوی نوعی شارلاتانیسم فلسفی و تناقض منطقی آشکار است که از دیدگاه نظری، اساس طرز فکر و منطق مانقورتیسم را تشکیل می دهد. از نظر دستور زبان، این جملۀ مهمل از گشتارهای زبانی جملات آخوندزاده، مانقورت اعظم بیرون می آید: «تورکم اما نژادم فارس است»! ← «تورکم اما فارسم»!! ← «من فارس هستم»!!! این طرز فکر کاملاً مهمل ابله فریب که از حد یک توتولوژی (Tautology) احمقانۀ زبانی پیش می رود و از شدت تضاد و تناقض و مهمل بودن به قلمرو «اراجیف» پا می گذارد، اساساً نمی توانست مقبول همۀ انسانهای ملت تورک در آزربایجان و کل ایران باشد، بنابراین استعمارگران صلیبی حیله و نیرنگ کردند و با جعل تاریخ آزربایجان، متوسل به فرضیۀ جعلی نژادی «تورک زبان بودن و نه تورک نژادبودن ملت تورک در آزربایجان و کل ایران» شدند که همین اساس فرضیۀ مهمل آذری کسروی را نیز تشکیل می دهد. اساس این فرضیۀ ابلهانه این است که ما انسانهای تورک آزربایجان، با سابقۀ 9 هزار سال سکونت و تمدن، برای نمونه سنگ قبرهای تاریخی بسیار کهن «داش باباها و بالبالهای شهر یئری مشکین شهر» و تمدنهایی کهن و تاریخساز چون سوبار، کومان، کنگر، لولوبی، ماننا، قوت (کوت/ کوتی)، ساقا (ساکا/ سکا)، اورارتو، قبل از آمدن تورکان سلجوقی و حملۀ مغول، تات یا تالش بوده ایم و توسط تورکان مهاجم یعنی غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان، زبان باستانیمان «آذری» را از دست داده و تورک شده ایم! آیا ایران به شواهد متقن ترین شواهد تاریخی سرزمین تورکهاست با پارسها؟ آیا این اجداد پرتوتورک ما تورکان آزربایجان و کل ایران نبودند که به گواهی متقن ترین شواهد تاریخی، اختراعات مهمی همچون خط و چرخ و فلزات (صنایع فلزی) داشته‌اند؟ آیا اجداد ما نبودند که روز را به ۲۴ ساعت و هر ساعت را به ۶۰ دقیقه و هر دقیقه را به ۶۰ ثانیه تقسیم کردند؛ سال را به ۱۲ ماه و هر ماه را به ۳۰ روز بخش کردند؟ آیا اجداد پروتوتورک ما نبودند که دایره را به ۳۶۰ درجه تقسیم کرده و نسبت‌های مثلثاتی را کشف کردند و برای اولین بار قانونگذاری را در جوامع خود وارد کردند؟ آیا اجداد تورک ما مبدع و صنعتگر لباسها، فرشها، سرامیک و صنایع دستی کهن نبودند؟ آیا ما تورکهای ایران نتیجۀ آمیزش اجداد پروتوتورک خودمان با تورکهای مهاجر غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی و امثالهم نیستیم و فزرندان «پارسها» و «تاجیک» و «تاتها» و «تالشها» بوده ایم و خودمان خبر نداریم؟!!

مانقورتهای تورک و نژادپرستان ضدتورک تات و تالش و فارس خبیث خائن جانی مثل محمد قزوینی (ملقب به علامه! علامه بی سواد پانفارسهای رضاشاهی) احسان یارشاطر (بهایی فراماسون کاشانی الاصل متولد شده در همدان) و منوچهر مرتضوی و غیره هزاران کتاب و پایان نامۀ کارشناسی ارشد و دکتری و مقاله را در سدۀ اخیر در این باره نوشته اند و خواهندنوشت و هزاران درخت را قطع و تبدیل به کاغذ کرده و خواهندکرد که آن را جعلیات ابله فریب سیاه کنند و فرضیه ای اساساً کذب، مکر و نژادپرستی را در ذهن و مغز انسانهای چهل و دو میلیونی تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران فرو کنند.

همان گونه که روش شناسی و استراتژی مبارزاتی و فکری خاص من است که به جای شاخه ها و برگها (مانقورتها و پانفارسهایی چون احمد کسروی و محمد قزوینی و احسان یارشاطر و منوچهر مرتضوی) به ریشه (استعمار صلیبی و یهودی غرب و فراماسونری) تبر می زنم، همان طوری که که بارها و بارها و بارها نوشته ایم که این آش نیز از مطبخ صلیبیان ضد تورکی چون والتر برونو هنینگ Walter Bruno Henning (1908- 1967م.) شرق شناس و ایران‌شناس آلمانی- انگلیسی، متخصص زبان‌های باستانی ایرانی (شما بخوانید: مأمور رسمی فراماسونری صلیبی انگلیس) بیرون آمده است. جالب است که همین هنینگ، استاد راهنمای دورهٔ دکترای احسان یارشاطر فاشیست ذاتی ضدتورک و ضد آزربایجان بوده است. موضوع رسالهٔ یارشاطر بهایی فراماسون این بوده است که زبان مردم آذربایجان نه ترکی بلکه زبانی بنام «تاتی» بوده است!!! جالب تر این است که انسانهای 400 هزار نفری تات هم اکنون در مناطق خلخال و قزوین آزربایجان جنوبی و در کل ایران هستند و در طول تاریخ نه تاتها تورک شده اند و نه تورکان تات شده اند!!!   البته نژادپرستان صلیبی ضدتورک دیگری چون رودیگر اشمیت آلمانی (به آلمانی Rüdiger Schmitt) زبان‌شناس و ایران‌شناس متولد شهر وورتسبورگ اهل آلمان که در سال ۱۹۵۸ میلادی در دانشگاه وورتسبورگ به تحصیل در رشتهٔ زبان‌شناسی تطبیقی زبان‌های هندواروپایی، هندوایرانی، وزبان‌شناسی کلاسیک می پرداخت و کتاب ضدعلمی و جعلی «راهنمای گویشهای ایرانی» را با حذف زبان تورکی بیش از چهل میلیون انسان تورک از بین زبانهای موجود در ایران (؟) نوشت، می توان اضافه کرد. از تناقضهای موجود در فرضیۀ مانقورت فریب آذری این است که این زبانشناسان برجستۀ غربی و ایرانی (؟) گاه زبان فرضی آذری را اصل و پدر زبانهای تاتی و تالشی می دانند؛ گاه تاتی را همان آذری قدیم و نابود شده می شمارند؛ گاه تالشی را همان آذری قدیم و نابودشده می شمارند و گاه به راحتی آذری را که از اصل نبوده، انکار می کنند و به جایش تاتی می گذارند و گاه آذری را که از اصل نبوده، پاک کرده و تالشی را می گذارند و گاه هم آذری و هم تاتی را پاک می کنند و تالشی را اصیل تر از هر دو می شمارند؛ چرا که در اصل نیاز دارند تالشها و تاتها را با هم متحد کرده و با ایجاد کشور «تالشستان»، مانع و حایلی قومیتی و هویتی در برابر الحاق دو آزربایجان شمالی و جنوبی به هم و اتحاد ملت تورک آزربایجان شمالی و جنوبی ایجاد کنند. واقعاً که دروغگوی شیاد، حتی اگر جامۀ آکادمیک بر تن کند، بسیار کم حافظه و متناقض است!

هدف اصلی صلیبیهای فراماسون و نوچه ها و نوکران فراماسونشان از آذری و تات قلمدادکردن کل انسانهای ملت تورک در آزربایجان چه بود؟ واقعاً هدفشان از نفی و انکار کامل هستی و هویت میلیونها انسان تورک که از 9 هزار سال پیش ساکنان اصیل و بومی ایران بوده و هستند، چه بود؟ معلوم است: متنفر و بیزار کردن انسانهای کثیر تورک آزربایجان از زبان مادری، هستی و هویت اصیل و خدادادی و طبیعی 9 هزار ساله تورکی شان و مانقورت آذری ضد تورک و ضد آزربایجان کردن آنها. این همان هدف سایت آذریها و سایتها و وبلاگهای بی شمار مانقورتهای آزربایجان است که سالهاست در اینترنت و نشریاتی مثل طرح نو وطن یولی و غیره فعالیت می کنند. در میان تئوریزه کنندگان فرضیۀ فاشیستی ضدتورک آذری به نامهای پان ایرانیستهای خبیث خائن مانقورت و نژادپرستان پانفارس تات پرست و تالش پرستی چون عبدالعلی کارنگ، فاشیست ضد تورک معروف نویسندۀ کتاب ضدعلمی و صلیبی پسند « تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، ایرج افشار یزدی (پسر فاشیست فاشیست ضدتورک فارس محمود افشار یزدی)، احمد تفضلی، علی اشرف صادقی، یحیی ذکاء (مانقورت)، علی عبدلی (تالش نژادپرست ضد تورک و ضد آزربایجان از فعالان پانتالشیسم ضدتورک در خاک آزربایجان جنوبی)، بهمن سرکاراتی (مانقورت)، حسن رضایی باغ بیدی، یحیی ماهیار نوابی، منوچهر ستوده، فیروز منصوری، تقی ارانی (مانقورت کمونیست پان ایرانیست ضد تورک!)، جواد شیخ الاسلامی فاشیست ضدتورک ذاتی فارس پرست نویسندۀ مقالۀ فاشیستی – صلیبی ضدتورک و ضدآزربایجان معروف « زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی»، حسینقلی کاتبی، محمد امین ریاحی (مانقورت معروف ضد تورک اهل خوی)، محمد محیط طباطبایی (از خانوادۀ فراماسون ضد تورک طباطبایی)، محمد نخجوانی (مانقورت)، محمد امین ادیب طوسی، جلال متینی، محمدرضا شعار، عباس اقبال آشتیانی فاشیست ضدتورک ذاتی فارس پرست و غیره را می بینیم. خوانندگان محترم می توان فهرست نسبتاً کاملی از صدها کتاب، پایان نامه و مقاله این فاشیستهای فارس پرست ضدتورک و ضدآزربایجان را در وبلاگ زیر از بابک آذرتات (علیخانی) تات فاشیست ضدتورک و ضد آزربایجان ملاحظه فرمایند تا به عمق برنامۀ نژادپرستانه نفی کامل زبان و هویت سی و پنج میلیون تورک آزربایجانی در ایران بهتر پی ببرند:

http://tat-ha.blogfa.com/post-2.aspx

به راستی هدف نژادپرستان فارس، یهودی، بهایی، مانقورت فراماسون و ضد تورک صلیبی و نوچه های دانشگاهی فارس، تات و تالششان از نفی و انکار کامل و بی شرمانه و فاشیستی زبان، هستی و هویت سی و پنج میلیون انسان تورک آزربایجان و چهل و دو میلیون انسان تورک در ایران، به نفع 900 هزار نفر تات و تالش چیست؟ این تألیفات شیطانی ضدتورک صلیبی فراماسونی که از دوران رضاشاه تا امروز توسط حاکمیتهای پهلوی و جمهوری اسلامی در سطح وسیعی در سطح آکادمیک (؟) حمایت و تبلیغ و ترویج می شود، علاوه بر این که جزئی از پروژۀ مخوف صلیبی مانقورتسازی از انسانهای ملت تورک آزربایجان است، پروژۀ مغزآلایی جمعیت 500 هزار نفری تالش و 400 هزار نفری تات آزربایجان جنوبی و کل ایران (آمار 900 هزار نفری تالش و تات را از سایت ویکیپدیای فارسی برداشتم و بدون هیج تعصبی در این مورد حق را به تاتها و تالشهای محترم داده و آنها را به عنوان دو ملت از ملل ایران به رسمیت شناخته ام) بر پایۀ نژادپرستی فارس پرست ضدتورک ایرانی هم است؛ یعنی به تاتها و تالشهای آزربایجان جنوبی (ساکن در نمین، استان گیلان، قزوین، طالقان و غیره) شعور ملی از نوع پان ایرانیستی ضد تورک «آذری» می دهند و مغز و دلشان را با دروغهای بی شرمانه و ابله فریبی چون آذری و تات و تالش بودن (ایرانی بودن؟) میلیونها تورک آزربایجانی و نژادپرستی ضدتورک ایرانی می آلایند تا بتوانند تاتها و تالشها را با هم متحد کنند و در موقع مناسب با الحاق گردنه حیران و نمین و خلخال به استان گیلان، و ایجاد «استان تالشستان»، کریدوری تالشی- تاتی بین دو آزربایجان جنوبی و شمالی بکشند و از الحاق آزربایجان شمالی و حنوبی به هم در صورت سقوط حاکمیت ضد تورک جمهوری اسلامی، با کمک فارسها، روسها، ارمنیها و کوردها جلوگیری کنند. همان طور که ارمنستان جعلی را که روی خون و گوشت و پوست 300 انسان مظلوم تورک ساکن در ایره وان و روستاهای اطراف آن به عنوان کریدوری بین آزربایجان شمالی و تورکیه ایجاد کردند و همان طور که با تقویت ناسیونالیسم ضد تورک کوردی همین کریدور را ما بین تورکیه، عراق (تورکستان عراق) و آزربایجان جنوبی می خواهند ایجاد کنند. هدف همۀ این تلاشهای حداقل دویست ساله نژادپرستان ضدتورک صلیبی این است: ایجاد مانع و سد برای عدم اتحاد دو آزربایجان شمالی و جنوبی با هم و اتحاد با کشور تورکیه و ایجاد کنفدراسیون قدرتمند کشورهای تورک در غرب آسیا و منطقۀ خاورمیانه در آینده که هدف اصلی ماست.  

علی اکبر دهخدا، مانقورت اعظم قزوینی، که یا صرف بیش از 40 سال از عمر خودش، این خوش خدمتی را در حق سرور خودش، «قوم جعلی فارس» کرده است، در ذیل مدخل «ترک» رذیلانه و مکارانه ابیات نژادپرستانۀ تورک ستیزانۀ فردوسی را آورده است: «کسی را ز ترکان نباشد خر/ کز اندیشۀ خویش رامش برد، که ترکان به دیدن پریچهره اند/ به جنگ از هنر پاک بی بهره اند» و دکتر محمد معین مکار نژادپرست ضد تورک و ضد آذربایجان در ذیل این اشعار در همان مدخل چنین توضیح می دهد: «مرحوم دهخدا در امثال و حكم ذيل اترك التروك ( در اصل «اترك الترك ولو ابوک»: حدیث جعلی شعوبیه دربارۀ نژاد تورک: «تورک را تَرک کن اگرچه پدرت باشد»!)، پس از ذكر علل و جهات تاريخى بيزارى و نفرت ايرانيان و گويندگان پارسى زبان از تركان آرد:... اين نيز ناگفته‌ نماند كه نظر شعرا و عامۀ ايرانى در نظاير اين امثال و تعبيرات به تركان نژاديست، نه همشهريان زردشت و فرزندان قطران و حسين خلف و نه به قسمت عمدۀ قفقاز و بخشى بزرگ از تركستان امروزى كه زبان تركى را آموخته‌اند و به شهادت دقيقترين تجسسهاى تاريخى و بگواهى دانش نژاد شناسى، خالص ترين ايرانيان و بلكه خود اصل و ريشۀ تمام نژاد آريايى مى‌باشند» (لغت نامه دهخدا، ذیل مدخل ترک). ملاحظه می شود که این فاشیست گیلک پانفارس، با حرفهایی ابله فریب و باشکوه اما توخالی و دروغی چون « همشهريان زردشت و فرزندان قطران و حسين خلف» (؟) و تعبیرات نژادپرستانۀ مکارانه باشکوه و ساده فریب اما اساساً دروغ و جعل مکارانه « دقيقترين تجسسهاى تاريخى و بگواهى دانش نژاد شناسى، خالص ترين ايرانيان و بلكه خود اصل و ريشۀ تمام نژاد آريايى» (؟) فرضیۀ سرتاسر مهمل و دروغ «تورک زبان بودن و ایرانی بودن» و نه «تورک بودن و تورک نژادبودن و تورانی بودن» ملت تورک آزربایجان، کل ایران و کل تورکستان (اعم از تورکیه و کشورهای تورک آسیای میانه) را به منظور آسیمیلاسیون و ذوب و هضم کل انسانهای تورک در قوم جعلی فارس به نفع قوم جعلی فارس و ملتسازی راسیستی- صلیبی فارسی- ایرانی و گفتمان نژادپرستانۀ «ایران فارس آریایی» پیش می برد.

این عقاید فاشیستی –راسیستی ضدتورک و ضد آزربایجان البته، همان طور که بارها و بارها و بارها نوشته ام، زادۀ ذهن آخوندزاده ها و دهخداها و معینها و کسرویها نیست، بلکه اینها همه جزئی از برنامۀ مدون نژادپرستی صلیبی است که از پانصد سال پیش در کمپانی هند شرقی تدوین و قدم به قدم توسط لژهای فراماسونری صلیبی به مرحلۀ اجر درآمده است و همۀ این آشهای زهرآلود از مطبخ صلیبیان فراماسون کمپانی هند شرقی و امثال سرجان ملکم و سرپرسی سایکس، ادوارد بروان و دهها و صدها مأمور رسمی فرماسونری صلیبی بیرون آمده و در کام مانقورتها و انسانهای از همه جا بی خبر ملت تورک آزربایجان و انسانهای ملل دیگر ایران ریخته شده است. من قبلا دربارۀ این فرضیۀ نژادپرستانۀ خطرناک مانقورت اعظم، احمد کسروی در کتاب ایران و ارن خودم این گونه نوشته ام: «احمد کسروی و کسرویستهای نژادپرست پارس ایرانی که بی محابا از او دفاع می کنند این نکتۀ مهم را همیشه تجاهل العارف می فرمایند که تئوری استعماری و نژادپرستانه و مضحک «آذری زبان (؟) بودن و تورک نبودن ملّت آزربایجان» که در کتاب بی¬پایه غیرعلمی و سرتا پا دروغ و مکرِ «آذری یا زبان باستان آذربایجان» او آمده است، از خود او نبوده و نتیجۀ فرضیه پردازی نژادپرستانۀ صلیبی انگلیسی- روسی است که از «انجمن سلطنتی آسیایی لندن» و نیز محفل صلیبی- فراماسونریِ روسی «آکادمی زبان شناسی لنینگراد» برآمده است و شواهدی بر عضویّت دائمی احمد کسروی در این دو کانون توطئه فراماسونری- صلیبی در دست هست (برای مثال ر.ک. دائرةالمعارف یا فرهنگ دانش و هنر، ص102). این تئوری توسّط احسان یارشاطر، فراماسون کهنه کار لژ مهر، که نویسندگی و مترجمی دانشنامۀ ایران و اسلام، (ترجمۀ Encyclopedia of Islam) چاپ لیدن که آن هم اثری استعماری و کلاسیک از استعمار هلند با سرمایه گذاری کمپانی هندشرقی هلند است و پس از انقلاب ایران کار تدوین این دانشنامه به زبان انگلیسی در دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک که ظاهراً معدنِ فراماسونرها و فراماسونهای وطنی است، به همّت احسان یارشاطر دنبال می شود، پشتیبانی می شود و شخص احسان یارشاطر سالیان سال است که با تمام توان می کوشد که آذری باستان موهوم و مجعول و مجهول کسروی را همان زبان تاتی خلخال و بازمانده از زبان پهلوی ساسانی (؟) بدانند و در این راه یارشاطر از نوازش استعمار انگلیس و امریکا در تلویزیونهای سیاسی و استعماری بی بی سی فارسی، صدای امریکا، (پارس تی وی، اندیشه، دیدگاه، ایران اینترنشنال، کانال جدید، سیمای آزادی، رادیو فردا و غیره) و مانقورتها و پانفارسهای مأمور جمهوری اسلامی ایران برخوردار است». بی دلیل نیست که محمد قزوینی، این مانقورت ضدتورک فراماسون در مقالۀ « آذری، یا زبان باستان آذربایگان » در («بیست مقاله» بکوشش ابراهیم پور داود ، بمبئی 1935 م.، ص. 141- 146) می نویسد: «… امروزه مسئله زبان آذربایجان اهمیتی سیاسی به هم رسانیده …اثبات این که زبان اصلی آذربایجان تا حدود قرن هفتم ، هشتم هجری زبان فارسی بوده است … در شرع سیاست ، واجب کفائی بلکه واجب عینی است و گمان می کنم که تالیف این رسالۀ آذری (کسروی) … خدمت شایانی …هم به سیاست و ملیت این مملکت نموده است». در این نوشته ها بی سوادی این «علامه» (؟) دوران قحط الرجال رضاشاهی از استفاده از اصطلاحات فقهی «واجب کفایی» و «واجب عینی» که مربوط به ترمینولوژی و نظام اصطلاح شناختی فقهی است، در متن زبان شناختی عیان است و متن را به قول آلن سوکال بیشتر به «یاوه های مد روز» بدل می سازد و به قول دکتر فرهاد قابوسی، « سخن گفتن از وجوب کفائی و عینی در مورد مسئله زبانشناسی حاکی از بیشعوری علمی ، سخافت تحقیقی و اندیشه فاشیستی قزوینی به جهت سوء استفاده سیاسی (پان ایرانیستی) وی از مباحث فرهنگی و علمی است . تاسف این است که آقای یارشاطر به جهت باور به چنین ترهات ضد علمی آبروی ایران را در مجامع علمی برده است که مگر ممکن است در علم واجب کفائی به تقریر سیاست داشته باشیم که اگر ایشان واقعا اهل تحقیق در علم زبانشناسی می بودند ، سالها پیش حداقل در مقالات مربوط به موضوع خویش در مذمت کسروی و قزوینی که زبانشناسی را بازیچه هوسهای ضد علمی پان ایرانیستی کرده اند، می نوشتند و حداقل اطرافیان خود را آگاه می کردند . عدم عمل به این وظیفه علمی خیانتی سنگین به فرهنگ محتضر ایران و عملی در جهت تثبیت تعصب به جای تحقیق محسوب می شود». البته در سخنان محمد قزوینی که مسئلۀ «زبان تورکی» را در آزربایجان «مسئله ای سیاسی و حیثیتی» برای نژادپرستان پانفارس حاکم می شمارد و کتاب مهمل کسروی را «خدمت شایانی هم به سیاست و ملیت این مملکت» (شما بخوانید هم سیاست فارس¬سازی ملت تورک آزربایجان و هم ملیت جعلی ایرانی، شما بخوانید ملیت جعلی قوم فارس) حائز اهمیت فراوانی هم در دورۀ رضاشاه و کسروی و قزوینی و هم در دورۀ ما برای پان ایرانیستهای مکار ضد تورک است که ادامۀ سلطۀ سیاه و نژادپرستانه قوم فارس را بر ملت تورک و ملل دیگر غیرفارس ایران در ادامۀ کار سیستم و دستگاه مخوف مانقورتسازی از ملت تورک به نفع قوم جعلی فارس زیر پوشش شعارهای احمق فریب «ایران ما»، «وطن آریایی ما» «میهن کوروش»، «مهد داریوش» و این خرافات و دروغهای احمق فریب نژادپرستانۀ صلیبی می شمارند.

هدف این همه تلاش و کوشش صلیبیهای فراماسون و مانقورتها و پانفارسهای ضدتورک و ضد عرب چه بود؟ معلوم است: چون از یک سو آزربایجان تورک نشین، بزرگترین و پرجمعیت ترین مملکت از ممالک محروسه قاجار بود و از سوی دیگر جمعیت انسانهای تورک در سراسر ممالک محروسه از تمامی انسانهای ملل دیگر بیشتر بوده و هنوز هم بعد از اجرای پلیدترین و مخوف ترین پروژه های ضدانسانی نسل کشی نژادی، فرهنگی، سیاسی و زبانی تورکان در ایران بیشتر است، پیشرفت گفتمان و ایدئولوژی نژادپرستانۀ «ایران پارس آریایی» در ممالک عمدتاً تورک نشین محروسۀ قاجار، بدون آسیمیله و هضم و جذب انسانهای ملت تورک در قوم جعلی ایرانی (فارس) و مانقورت ضدتورک شدن انسانهای ملت تورک ممکن نبود، با این فرضیه های ابلهانۀ سرتاپا و پاتاسر دروغ و تناقض نیرنگ، عملاً می خواستند انسانهای ملت تورک را از زبان ملی تورکی، شعور ملی تورکی و هویت تورکی تهی و بلکه بیزار و متنفر کنند. چرا؟ چون بزرگترین دشمن صلیبیهای ضدتورک انگلیس، روسیه، هلند و غیره، تورکان عثمانی (تورکیه) بوده و هنوز هم هستند، از این رو همین حربۀ ناجوانمردانۀ «تورک زبان بودن و ایرانی بودن» و نه «تورک نژادبودن و تورانی بودن» ملت تورک در آزربایجان و کل ایران دستاویزی شد که از اتحاد زبانی، وجودی، هویتی و ملی بین تورکان همخون، همنژاد و همزبان آزربایجان و کل ایران با تورکان عثمانی و کل جهان جلوگیری کنند. این حربه در کنار حربۀ سوء استفاده از مذهب تشیع شعوبی مجوسی فارسی توسط ملا- سیدهای فارس و مانقورت فراماسون «ساخت انگلیس» است که دویست سال است سنی مذهب بودن تورکیه و جهان تورک را در مقابل شیعه مذهب بودن تورکان آزربایجان و قاشقای و خوراسان دستاویزی برای تورک ستیزی و متنفر و بیزار کردن تورکان دو آزربایجان و کل ایران از زبان، هستی و هویت طبیعی و خدادیشان کرده اند که البته این مبحث نیز جای تحقیق و تدقیق و تحلیل بسیار دارد که مجال این سلسله مقالات برایش کم است. هدف همۀ این توطئه های صلیبی رنگارنگ و متنوع و متکثر و به راستی عجیب و حساب شده و طرحریزی و اجرا شده از دویست سال بیش و حتی پیشتر این بود که از اتحاد سیاسی جهان تورک، یعنی اتحاد تورکان آزربایجان و کل ایران با تورکان تورکیه و کل جهان جلوگیری کنند که متأسفانه با خیانت، خباثت و جنایت مسلم مانقورتهای ما و پانفارسهای پان ایرانیست ضد تورک به این مهم دست یافتند. شروع جدی اجرای این پروژۀ خبیثانۀ صلیبی از دورۀ امضای فرمان مشروطیت و مخصوصاً به قدرت رسیدن رضا پالانی بود.

تلقی «ایران پارس آریایی» به عنوان «ایران ما» (؟)

تلقی «ایران پارس آریایی» به عنوان «ایران ما»، یعنی وطن همۀ ملل غیرفارس تحت ستم ایران و ایجاد هم حسی و همذات پنداری و عاطفۀ وطن پرستانۀ نژادپرستانۀ خشن و ضدتورک و ضدعرب ایرانی در بین انسانهای ملل غیرفارس، مخصوصاً انسانهای ملت تورک از بزرگترین خیانتها و خباثتها و جنایتهای بزرگ فاشیسم فارس حاکم در 120 سال اخیر بوده و هست؛ برای نمونه رضا پهلوی، نوۀ رضا پالانی در مصاحبه اش با تلویزیون صلیبی «صدای آمریکا» با غرض ضدیت نژادپرستانه با آزادیخواهان ملل ایران می گوید: «کی گفته که (استقلال طلبان تورک و عرب و بلوچ و کورد و غیره) «ایران ما» رو تجزیه کنن»؟ این کلمۀ «ایران» که به طور حساب شده و مکارانه ای با مضاف الیه «ما» می آید، مکارانه ترین استراتژی است که توسط نژادپرستان ضد تورک و ضد عرب فارس از دوران قبل از مشروطیت تا به حال به منظور ایجاد علقه و احساس کور و ابلهانۀ وطن پرستی خشن و نژادپرستانۀ پارسی نسبت به ایران فارس زده و یا به صورت اخص کلمه «فارسخور» شده، در میان انسانهای ملل غیرفارس ایران استفاده می شود. اما آیا به راستی، این ایران، «ایران ما» ملت تورک و ملتهای غیرفارس است؟

به راستی که ایران دقیقاً از تاریخ 14 مرداد 1285 هـ.ش./ 6 آگوست 1906م./ 5 جمادی الثانی 1324 هـ.ق.، یعنی 40791 روز پیش، معادل 111 سال و 8 ماه و 8 روز هجری شمسی (حدوداً 120 سال پیش)، دقیقاً از روز صدور فرمان مشروطیت، وطن «ما» ملل غیرفارس، مخصوصاً ملت تورک آزربایجان و کل ایران نیست. آیا ایران به راستی وطن ما ملل غیرفارس است یا وطن فارسهاست؟ آیا این ایران در 120 سال اخیر عموماً و در 100 سال اخیر خصوصاً مال ما تورکهای آزربایجان، قاشقای، افشار، بیچاقچی، خلج، تورکمن، شاهسون است یا مال «فارس»هاست؟ ناسیونالیسم راسیستی خشن و دیگری ستیز فارسی ایران، با رندی و مکارانه در این 120 سال با طرح چنین شعارهای مکارانۀ فاشیستی چون «ایران ما»، احساس و عاطفۀ ابلهانۀ وطن پرستی ایرانی (شما بخوانید وطن پرستی پارسی) را در ذهن و مغز و دل میلیونها انسان غیرفارس تحریک کند. بر اساس همین احساس و عاطفۀ ابلهانه بود که ستارخان و باقرخان را با 300 تفنگچی جان بر کف به خیانت نادانسته بر ضد حاکمیت تورک واداشتند و سپس با خیانت و خباثت و جنایتی رذیلانه با گلوله های یپرم خان ارمنی داشناک کشتند؛ بر اساس همین احساس و عاطفۀ ابلهانه بود که نسل کشی موحش حداقل 10 میلیون نفر انسانهای تورک آزربایجان جنوبی و کل ایران (اعم از آذربایجانی، شاهسون، قاشقای، اینانلو، خلج، افشار، نفر، قره جری، آغاجری، بیچاقچی، تورکمن و غیره) با قحطی مصنوعی انگلیس صلیبی ساخته، آن هم در جلوی چشم نمایندگان فراماسون ضدتورک مجلس مشروطه و رضایت ضمنی آنها، بین سالهای سیاه 1917م. تا 1919م. (1296 هـ.ش. تا 1298هـش./ 1335 هـ.ق. تا 1337 هـ.ق.) اتفاق افتاد و کسی از بین دولتمردان مشروطه چی انگلوفیل ضدتورک حاکم بر ایران هیچ چیز نگفت و ننوشت (چرا که هدف اصلی نژادپرستان فارس پرست ضدتورک همین بود: نسل کشی انسانهای ملت مظلوم و از همه جا بی خبر تورک برای تغییر اساسی ترکیب جمعیتی ایران به منظور روی کار آوردن راحت تر عنصر فارس)، بر اساس همین احساس و عاطفۀ ابلهانه بود که نسل کشی موحش جیلولوق به دست صلیبیهای انگلیسی، روسی، آمریکایی، فرانسوی، آلمانی، ارمنی، آسوری، جیلو در غرب آزربایجان جنوبی مظلوم از 22 فوریه 1918م. تا 20 سپتامبر 1918م./ 3 اسفند 1296ه.ش. تا 29 شهریور 1297 ه.ش. اتفاق افتاد و 300 هزار انسان مظلوم و از همه جا بی خبر تورک مسلمان در آزربایجان جنوبی، قربانی مطامع کثیف نژادپرستانۀ صلیبیهای ضدتورک غرب شدند و مجلس نشینان فراماسون یهودی و فارس و ارمنی و مانقورت در تهران و مانقورتهای سوسیال دموکرات در تبریز بی تفاوت فقط نظاره کردند و کاش فقط نظاره می کردند. آنها همه با هم علیه قوای آزادیبخش و زندگی بخش تورک عثمانی به رهبری علی احسان پاشا که جانیان خونخوار و تورکخوار و مسلمانخوار جیلو و ارمنی را شکست داده و تاراندند، کاغذها سیاه کردند و منتشر کردند که وامصیبتا آذرآبادگان آریایی پارس نژاد ایران از دست رفت و به دست تورکان وحشی افتاد! بر اساس همین احساس و عاطفۀ ابلهانه بود که نسل کشی موحش 21 آذر 1325 هـ.ش / 12 دسامبر 1946م. / 18 محرم 1366 هـ.ق. را استعمارگران صلیبی روس و انگلیس به دست نوکرشان محمدرضا پالانی شروع کردند و در عرض پنج سال به دست مانقورتهای خائن اراذل و اوباش خان، ملا- سید و غیر ملا سید و جنایتکاران خونخوار ایرانچی ارتش جنایتکار شاهنشاهی محمدرضاشاه جانی، 75 هزار انسان مبارز، مردان و زنان و دختران و پسران و پیران تورک را در آزربایجان جنوبی با روشهای وحشیانه زدن و کوبیدن و اعدام با گلوله های خانها و ارتش و تکه تکه کردن و شکنجه و تجاوز جنسی و رحم نکردن حتی به نوزادان و جنینهای تورک از یک طرف و ایجاد قحطیهای مصنوعی در شهرها و مخصوصاً روستاهای پرجمعیت آزربایجان جنوبی طی پنج سال مدام (تا سال 1330 هـ.ش. /1951م./ 1371هـ.ق.) و فرستادن به اردوگاههای مخوفی چون اردوگاه جنگی «قلعه مظفر» در «بدرآباد» لرستان (در ناحیۀ گرگاه جنوب شعر خرم آباد) و از گرسنگی و بی دارویی و سرما و یخبندان کشتن همه اعضای خانواده های 3000 انسان تورک مبارز، به اجرا درآمد و نامش را «آزادی آزربایجان» نهادند!!! بر اساس همین احساس و عاطفۀ ابلهانه بود که هزاران انسان تورک جذب حزبها و گروهها و گروهکهای چپ ایرانی اعم از حزب توده، مجاهدین خلق، فداییان اکثریت و اقلیت، پیکار و غیره شدند تا به جای فدایی و مجاهد ملت تورک آزربایجان به فدایی و مجاهد ملت ایران (؟) بدل شوند و توسط مأموران رژیم ضدتورک شاه و رژیم ضدتورک خمینی معدوم شوند تا پتانسیل مبارزه و ظلم ستیزی ذاتی ملی تورکها نه در راه آزادی واستقلال آزربایجان مظلوم از چنگ فاشیسم فارس، بلکه برای در حاکمیت ماندن و تحکیم قدرت عنصر فارس در قدرت سیاسی بیهوده و خائنانه مصرف شود و حاصل آن کشته شدن بیش از 50 هزار کشته از تورکان آزربایجانی و غیر آزربایجان در جریان اتفاقات بین سالهای 1325 هـ.ش تا 1368 هـ.ش به دست جلادان رژیم پانفارس ضد تورک پهلوی و رژیم پانفارس ضدتورک جمهوری اسلامی ایران بود. بر اساس همین احساس و عاطفۀ ابلهانه بود که حداقل 500 هزار انسان تورک (اعم از تورک آزربایجانی و خراسانی و تورکمن و قاشقای و غیره) در جنگ مسلمان کش و تورک کش و عرب کش صلیبی 8 سالۀ ایران و عراق در بین سالهای 1359 هـ.ش تا 1367 هـش. فدای خیانت پانفارسیسم حاکم مذهبی جمهوری اسلامی ایران و مطامع ضدبشری صلیبی ضدتورک و ضد عرب صلیبیان غرب اعم از روسیه، آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان شدند و در همین هشت سال جنگ بود که پایه های ایدئولوژی سیاه «ایران فارس آریایی» که قبل از آن در «بیرون» اذهان انسانهای غیرفارس و ملل ایران بود، به «درون» ذهن و مغز و روح آنها رسوخ کرد و فاشیسم «خشن» فارس در تقابل با یورش عنصر عرب (؟) نهادینه شد: «ایران ما که گرفتار حملۀ اعراب به رهبری سردار قادسیه (؟) شده است» و بر اساس همین احساس و عاطفۀ ابلهانه است که حرفهای حق طلبانۀ امثال ما در اذهان و مغزها و دلهای چندین هزار مانقورت ضدتورک ایران پرست نمی رود که نمی رود و تأثیری ندارد. آنها وقتی با این سؤال حق طلبانۀ ما روبه رو می شوند که «اگر این کشور اهریمنی «ایران ما» است، پس چرا زبان مادری ما تورکان برای فرزندان خودمان در مدارس تدریس نمی شود و چرا هزاران هزار جوان تورک بیکار تحصیل کرده پاک و جویای کار در اردبیل، تبریز، اورمو، زنگان، همدان و غیره وجود دارند که از شدت بیکاری و فقر به اعتیاد و خودفروشی و خودکشی می افتند، در حالی که در شهرهای اصفهان، یزد، کرمان و در مناطقی چون عسلویه و غیره از بس که حاکمیت پهلوی و جمهوری اسلامی ایران، کارخانه و شرکت زده و کار و اشتغال تولید کرده که حتی بعد از به کارگیری زنان و دختران فارس در این هزاران کارخانه و شرکت و «استخدام خانوادگی فارسها» در آنها باز هم خیلی از کارخانه ها از نبودن کارگر بسته می شوند»؟ می گویند: «ما به خاطر این «ایرانمان» جان دادیم؛ خون دادیم و جلوی دشمن متجاوز عرب 8 سال ایستادیم و هرگز اجازه نمی دهیم امثال شما پانتورکها می خواهید آن را تجزیه کنید»!!!

به راستی آیا این ایران «ایران ما» است؟ آیا ایران به راستی وطن ما ملل غیرفارس است یا وطن فارسهاست؟ آیا این ایران در 120 سال اخیر عموماً و در 100 سال اخیر خصوصاً مال ما تورکهای آزربایجان، قاشقای، افشار، بیچاقچی، خلج، تورکمن، شاهسون است یا مال «فارس»هاست؟ اگر ایران مال ما بود چرا نوشتن به زبان مادری طبیعی خدادادی مان تورکی، برای انسانهای خودمان، صد سال است که به صورت خشن دولتی و سیستماتیک پلیسی اطلاعاتی، قدغن شده است؟ چرا لهجۀ تورکی مان هنگام صحبت کردن به زبان جعلی فارسی صد سال است به صورت سیستماتیک و دولتی و برنامه ریزی و اجرا شده، در جامعه و رسانه ها مسخره می شود؟ چرا حاکمیت ضدتورک نژادپرست پهلوی در آذر ماه 1325 هـ.ش. کتابهای تورکی را در میدانهای شهرهای آزربایجان و زیر پاهای قهرمانان تورک که به دار کشیده شوده بودد به آتش کشید؟ چرا سالیان سال است که تمام معادن طلا و مس و دیگر معادن ارزشمند آزربایجان جنوبی به نفع فاشیسم فارس حاکم غارت می شود؟ مس و طلای خاک سرزمین مادری من آزربایجان، مس و طلایی که حق انسانی و خدادادی ملت تورک من است، غارت می شود و کارخانه و صنایع مس و طلا در کرمان و اصفهان است و انسانهای قوم فارس از مسها و طلاهای غارت شده از ملت من کار می کنند، صنعت می سازند؛ تولید می کنند و پول درمی آورند و ثروتمند و نژاد برتر آریایی می شوند و جوانان تورک آزربایجان از زور بیکاری و گرسنگی و فقر یا به اعتیاد و فساد و خودکشی سوق داده می شوند و یا به مهاجرت یک سویه به شهرهای فارس نشین مجبور می شوند؟ اگر ایران، ایران ما تورکهاست چرا اسامی هزاران شهر و روستا و رود و کوه و مکانهای جغرافیایی دیگر از زمان رضاشاه ملعون به فارسی برگردانده شده و می شود؟ اگر ایران، ایران ما تورکهاست چرا موجودیت و هستی و زبان و هویت ما دهها میلیون تورک، 120 سال است که به طور کامل به نفع قوم اندک فارس نفی و انکار می شود؟ اگر این ایران، ایران ما است پس چرا 120 سال است که علیه نژاد، زبان، تاریخ، فرهنگ ملت بزرگ و تاریخساز تورک، در کتابها و مقالات دانشگاهی و مدارس و تمامی رسانه ها سیاه نمایی می شود و از عنصر اصیل و تاریخی و تاریخساز تورک اهریمن سازی و از عنصر جعلی و بی تاریخ فارس اهوراسازی می شود؟ این حرفهایی که از شدت درد و برندگی، دل سنگها را می برد و سوراخ می کند و می سوزاند برای نرم کردن دل و دمین جان به وجدان خفتۀ میلیونها مانقورت ملت تورک و ملل دیگر غیرفارس، به عمد و به ناچار به زبان جعلی فارسی می نویسم: آیا وقت آن نیست که مغزها و وجدانها و دلها و ذهنهای شما روشن شوند و از راه خیانت و خیانت و خباثتی که به افسون اهریمن نژادپرست فارس به بهانۀ ایران پرستی در پیش گرفته اید، برگردید و به ملتتان بپیوندید و در راه آزادی ملتتان بکوشید؟

آری! شروع این جنایت و خیانت و خباثت بزرگ نیز از روز امضای فرمان مشروطیت بود اما به صورت حاکمیتی و دولتی و سیستماتیک از زمان به قدرت رسیدن رضا پالانی آغاز شد.

تجزیۀ آذربایجان به استانهای مختلف و برداشتن نام مقدس آزربایجان از شهرها و روستاها و مناطق مختلف

در سالهای ۱۱۹۲ هـ.ش/1813م. و ۱۲۰۷ هـ. ش. / 1828 م. آذربایجان طبق عهدنامه گلستان و تورکمنچای به دو قسمت تقسیم شد. قسمت شمالی آن تحت حاکمیت تزار روسیه قرار گرفت که امروزه کشور جمهوری آذربایجان محسوب می شود و قسمت جنوبی آن تحت حاکمیت قاجار باقی ماند که امروزه تحت عنوان آذربایجان ایران قلمداد می گردد و برخی از شهرها نیز که در مرز قرار داشتند، مثل آستارا، بیله سوار و جلفا هم در شمال رود ارس و هم در جنوب آن اسامی خود را حفظ کردند. در دوران حاکمیت تورکان قاجار مملکتی که اکنون به نام ایران می شناسیم، ممالک محروسه قاجار نامیده می شد. ممالک چهارگانۀ قاجار عبارت بودند از: آزربایجان، خراسان و سیستان، فارس، کرمان و بلوچستان. مملکت تورک نشین آزربایجان و مرکز آن تبریز با تکیه بر اقتصاد مبتنی بر تجارت و کشاورزی بزرگترین، آبادترین، پرجمعیت ترین، ثروتمندترین و پیشرفته ترین مملکت از ممالک محروسه قاجار بود و تمامی غرب و مرکز کشور ایران (استانهای آزربایجان شرقی، غربی، اردبیل، زنجان، گیلان، همدان، مرکزی، قزوین، قم، البرز، تهران کنونی) را شامل می شد. در دوران پس از مشروطه استارت ضعیف گردانی مملکت آباد و پرجمعیت آزربایجان زده شد و در دورۀ سیاه و ضد تورک و ضد آزربایجان رضاشاه، حاکمیت ضدتورک و ضدآزربایجان پهلوی چنان اقتصاد آزربایجان را نابود کرد و در یک جمله، چنان کمر آزربایجان ثروتمند، پیشرفته، مرفه و خوشبخت دوران قاجار را شکست که تبریز آباد و خوشبخت به خرابه ای تبدیل شد و از انبوه و ازدحام گرسنگان و گدایان که از گرسنگی مریض می شدند و می افتادند و می مردند، در کوچه ها خیابانهای تبریز و کل شهرهای آزربایجان نمی شد گذر کرد. این ارمغان خیانت دانسته یا ندانسته روشنفکران تورک آزربایجان بود که با همکاری با تاریک¬فکران فارس، ارمنی، یهودی و صلیبی اژدهای هفت سر فاشیسم فارس صلیبی ضد تورک را بر ملت تورک و کل ملتهای ایران حاکم کرده بودند و جالب این که زنده بودند و این خیانتها را می دیدند و مثل محمدولی خان سپهدار اعظم گیلک 80 ساله آن قدر از روی کارآمدن بی سواد بی لیاقتی چون رضا پالانی افسرده نشدند که خودکشی کنند. زنده بودند و ثمرۀ خیانتهایشان را دیدند و زمینه را برای قیام همگانی 21 آذر 1324 هـ.ش. ملت تورک آزربایجان به رهبری پیشه وری فراهم آوردند. حیف که یک سال بعد این بار به دست پسر شوم و جانی رضا پالانی قتل عام شدند و دیگر فقط بی سوادها و چوپانان تورک ماندند که می شد هر بلایی سر آنها آورد. هرچند کمونیسم ایرانی پانفارسیستی از یک سو و تشیع پارسی پانفارسیستی از دیگر سو بقیۀ پتانسیل آزادیخواهی ملت تورک را در آزربایجان و کل ایران سالها به نفع قوم فارس بلعید؛ اما در 40 سال اخیر آتش این بار مقدس و پاک دوباره از خاکستر آزربایجان شعله گرفته است.

پس از برقراری حکومت مشروطه در سال ۱۲۸۵ هـ.ش. به موجب قانون تشکیل ایالات و ولایات، ممالک محروسه قاجار به کشور ایران تغییر نام یافت و کشور ایران به چهار ایالت و دوازده ولایت تقسیم شد که این ایالت ها عبارت بودند از: ۱- آذربایجان ۲- فارس و بنادر ۳- خراسان و سیستان ۴- کرمان و بلوچستان. در این تقسیم بندی نیز آذربایجان به عنوان مهمترین ایالت، مناطق وسیعی از شمالغرب و مرکز کشور را شامل می شد. بعد از به قدرت رسیدن رضاخان و انتقال حکومت به خاندان پهلوی٬ سیاست کشور بر مبنای پهلویسم، در راستای یکسان سازی ملل ایران (فارس سازی ملل غیر فارس) جریان یافت و بر اساس همین سیاستهای فاشیستی پانفارسیستی تغییرات عمده ای در اسامی ایالتها، شهرها، کوهها، رودها و نقاط جغرافیایی ایران، که از خراسان گرفته تا آزربایجان و از مرکز و غرب و جنوب کشور اکثراً به تورکی بودند، به عمل آمد و در همین راستا اولین گامها در راه تجزیۀ مملکت آزربایجان جنوبی به دو ایالت بدون نام مقدس آزربایجان برداشته شد. به موجب قانون مصوب به تاریخ 16/08/1316 اسامی تاریخی و بسیار باارزش ایالات ایران از نقشۀ رضاشاهی حذف و به جای آن ایران به شش ایالت شمال غرب، غرب، شمال، جنوب، مکران و شمال شرق تقسیم شد. این اولین بار بود که مملکت بزرگ آزربایجان این چنین اهانت آمیز تقسیم می شد. در آذرماه همان سال 1316 هـ.ش. مجدد در تقسیم بندی ایران تجدید نظر به عمل آمد و تقسیم بندی ابلهانۀ فاشیستی نخست که بر پایۀ جهات جغرافیایی بود، اکنون ابلهانه ترین وضعیت ممکن را در طول تاریخ به خود گرفت: کشور ایران به ده ایالت بدون نام از شماره ی ۱ الی ۱۰ و 41 شهرستان و 21 بخش تقسیم شد و هر استان بر اساس شماره ای مشخص شد. چنین تقسیم بندی جنون آمیز فاشیستی شاید در کل جهان بی سابقه است. رضاشاه پهلوی و رجال فاشیست تخیل گرا و ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان آریاپرست فارس آن در قحط الرجال خفقان و دیکتاتوری رضاشاهی در عمق حماقت خود اقدام به نامگذاری به غایت سخیفانه ای نمودند که شاید اطفال آن روزگار در نامگذاری کودکانه شان موفق تر از این قماش فاقد ادراک عمل می کردند در این تقسیم بندی ایالت تبریز به عنوان مرکز استان سوم و اورمیه به عنوان مرکز استان چهارم معرفی گردید، که اردبیل، زنجان، قزوین، همدان و ساوه به عنوان بخشی از استان سوم به مرکزیت تبریز باقی ماندند. این اولین بار بود که مملکت بزرگ آزبایجان چنین اهانت بار تجزیه می شد. البته هرچند این تقسیم شدن و تجزیه شدن در نگاه اول ابلهانه به نظر می رسد، اما قدمهای اول برای تقسیم بندی های هوشمندانه دوران سیاه تر محمدرضا پهلوی و نابودی آزربایجان بودو معلوم است که اتاق فکری که روی این تقسیم بندیها برای تجزیۀ خاک آزربایجان کار می کردند نه در تهران بلکه در لندن بوده است. پیداست که آگاهان دلسوز ملت آگاه تورک آزربایجان نسبت به این تجزیۀ تحقیرآمیز اعتراض کردند. در روزنامه های مهم ان روزگار چنین می خوانیم: «...آذربایجانی می گوید استان سوم و چهارم چه معنی دارد؟ (اشاره دارد به تجزیۀ اورمیه و آزربایجان غربی از ایالت بزرگ آزربایجان) چرا پیکر مرا تکّه تکّه می کنید؟ ... این کار جز برای این بود که تبریز، آن کانون آزادی و مردانگی را کوچک کرده و روز به روز از موجودیّت آن بکاهند؟». این تجزیۀ هوشمندانه و ضدتورک و ضدآزربایجان در دورۀ محمدضاشاه پهلوی و جمهوری اسلامی ایران ادامه پیدا کرد و نتیجۀ تقسیمات مداوم کشوری، تجزیۀ زنجان، قزوین، همدان و اراک، ساوه (استان مرکزی) ، سونقور، بیجار، قوروه و آستارا، هشتپر، و انزلی از آزربایجان در دوران محمدرضاشاه و تجزیۀ استانهای اردبیل، قزوین و کرج و امثالهم از آزربایجان بعد از انقلاب اسلامی ایران که سیاست عمومی پانفارسهای صلیبی ضدتورک حاکم در 93 سال اخیر است.

تغییر نامهای جغرافیایی تورکی در آزربایجان جنوبی و کل ایران به فارسی

حاکمیت نژادپرست ضد تورک پهلوی از همان آغاز به سلطنت رسیدن رضا پالانی و رضاشاه شدنش رفتار و رویه ای با آزربایجان جنوبی و ملت تورک آزربایجان جنوبی و کل ایران در پیش گرفت که انگار کشور ملت تورک توسط قوای خونخوار دشمن بیگانه اشغال شده بود و مملکت تورکان، با جنگ به مملکت فارسها الحاق گشته بود و ملک ایران ملک طلق و ارثیۀ آبا و اجدادی قوم جعلی فارس است که بتوانند هر کاری در جهت محو زبان و هویت و نامهای مکانهای جغرافیایی غیر فارسی بکنند. تغییر نامهای جغرافیایی اصیل و بومی تورکی در کشور اساساً تورک ایران از غرب (آزربایجان) گرفته تا شرق (تورکمن ائلی، افشار ائلی و خراسان) و مرکز و جنوب (قاشقای ائلی، شاهسون ائلی) از بزرگترین جنایتها و خیانتها و خباثتهای ضدبشری زبانی و فرهنگی و سیاسی سیستماتیک و دولتی است که تا کنون در میان کشورهای جهان از نظر وسعت و عمق نظیری نمی توان یافت. به جرأت می توان گفت که حاکمیت هیچ کشوری با حق بشری میلیونها انسان از همان کشور آن گونه که حاکمیت ضدتورک صلیبی پهلویسم و جمهوری اسلامی ایران خصمانه و دشمنانه رفتار کرده است، رفتار نکرده است. همان گونه که ارمنیهای داشناک صلیبی وقتی که ایره وان را با نسل کشی گستردۀ انسانهای ملت تورک در آزربایجان شمالی اشغال کرده و کشور خودشان، ارمنستان را با اشغال قلب آزربایجان شمالی و بر روی اجساد تکه تکه شده و سوختۀ300 هزار انسان تورک ساختند و بلافاصله پس از تشکیل دولتشان نامهای جغرافیایی را از تورکی به ارمنی تغییر دادند، همان طور حاکمیت ضد تورک صلیبی پهلوی نیز گویی آزربایجان جنوبی را با عداوت و جنگ به اشغال درآورده بود، به محض قدرت یافتن شروع به تغییر نامهای جغرافیایی کهن و اصیل 9000 سالۀ تورکی شهرها، روستاها، رودها، دره ها، کوههای آزربایجان جنوبی و خوراسان و قاشقای ائلی و کل ایران به صورت کاملاً برنامه ریزی شده و سیستماتیک و دولتی به فارسی کردند تا پروژۀ ضدبشری و ضد تورک صلیبی فارسیزه کردن کل ایران در جهت ایجاد کشور «ایران پارس آریایی» به اجرا دربیاید. در آغاز حاکمیت رضا پالانی با کوچاندن هزاران خانوادۀ کورد به آذربایجان غربی نامهای تاریخی شهرهای تورک نشین ساووجبولاغ (سویوق بولاق)، سولدوز، خانا، تیکان تپه، قوشاچای، ساری داش، سایین قالا (صایین قلعه) و امثالهم را به ترتیب به نامهای جعلی مسخره و بی مسمای فارسی مهاباد، نقده، پیرانشهر، تکاب، میاندوآب، سردشت، شاهین دژ و امثالهم تغییر دادند که تغییر هویت از تورکی (تورانی) به کوردی آریایی (ایرانی) و به نفع عنصر مهاجر کورد در آزربایجان با موفقیت انجام شود. در این میان از تغییر نامهای رودهایی چون جغاتو چای یا جیغاتای و تاتائو چای و آجی چای رسید که آنها را به ترتیب به نامهای زرینه رود و سیمینه رود و تلخه رود (؟) تغییر دادند.

نکتۀ مهم در تغییر نامهای جغرافیایی در دوران رضاشاه ملعون این است که فاشیستهای ضدتورک فارس و مانقورت در آغاز اجرای پروژۀ صلیبی تغییر نامهای جغرافیایی تورکی به فارسی، برای این که هویت تورکی شهرهای استان کوردستان کنونی مثل «سقز» را خصوصاً و کل استان جعلی کوردستان را عموماً از تورکی به کوردی تغییر دهند و سقز و کل کوردستان را استانی کوردنشین معرفی کنند، نامهایی جغرافیایی تورکی شهرها و روستاها و رودها و غیره را در این استان جعلی متعلق به آزربایجان، از تورکی به فارسی تغییر دادند. بهتر است چند نمونه را در این جا ذکر کنیم: ایچی (یکی از بخشهای سقز کوردستان)←ایشه (؟)، تیکانلو (یکی ازبخشهای سقز کوردستان)← تیکان، چاغرلو (یکی از بخشهای سقز کوردستان)← جاغر (؟)، آلطون علیا (آلتون علیا: در سقز کوردستان) ← زرینه بالا، آلطون سفلی (آلتون سفلی: در سقز کوردستان)← زرینه پائین، ایاغچی - دربخش سقز كردستان ← پادار، قطانجق- در سقز كردستان← سبزده، باش بولاق- دربخش سقز كردستان← سرچشمه، سلیمان كندی- در سقز كردستان← سلمان كند، قره غان- یكی از بخشهای سقز كردستان← سیاه دشت، قره ناو- در سقز كردستان← سیاه ناو، قوتلو- دربخش سقز كردستان ← بودان، قلعه جقه- دربخش سقز كردستان← كلاچك، قپلانتو- دربخش سقز كردستان← كوپلان ده، قوزلو علیا- در سقز كردستان← گلزار بالا، قوزلو سفلی- در سقز كردستان← گلزار پایین، طاهر بوغدا- در سقز كردستان← گندمان، قاشق- در سقز كردستان← كوشك، قره گل- در كردستان← سیاه گل، قره گل- در كردستان← سیاه گل، قره بوغدا- در كردستان← سیاه گندم، قوجق- در كردستان ← كوچك (؟)، گلین- در سنندج (سیناندیز) كردستان← گلشن، قمیشله (قمیشلیک)- در سنندج كردستان ← نیستان و ...

حجم این خیانتها، خباثتها و جنایتهای سیاسی- فرهنگی که از دوران حاکمیت رضا پالانی و مخصوصا از خرداد 1314 هـ.ش. توسط فرهنگستان ایران دورۀ رضاشاه شروع شد و تا به حال در جمهوری اسلامی ایران ادامه دارد، به گونه ای است که هزاران هزار نام شهر، روستا، کوه، دشت، جلگه، منطقه، رود از تورکی به فارسی یا غیرتورکی برگردانده شده است. نکتۀ جالب تر این که «رئیس کمیسیون جغرافیایی و اصطلاحات فرهنگی فرهنگستان ایران» در دوران رضاشاه، کسی نبود به جز صادق رضازاده شفق، مانقورت اعظم ضدتورک و ضدآزربایجان تبریزی که شخص خودشیرین خائن خبیث و جانی ایشان، مبتکر لقب صلیبی – ماسونی مانقورت فریب «آریامهر» برای محمدرضا پالانی هم بود. این مانقورت رئیس کمیسیون گروهی نژادپرست پانفارس و مانقورت مأمور استعمار صلیبی را بر عهده داشت که اسامی اصیل تورکی جغرافیایی مثل نام شهرها، رودها، کوهها، روستاها و دریاچه های کشور تورک نشین و تاریخی ایران را در سراسر ایران به اسامی جعلی و بی معنای غیرتورکی یا فارسی تغییر می دادند. چون ترجمۀ اسامی تورکی اصیل مکانهای جغرافیایی به فارسی برای جعل آنها نیاز به دانستن زبان تورکی بود، برای همین حاکمیت خبیث و ضدتورک پهلوی از این مانقورت اعظم تبریزی بهره می برد. اعضای کمیسیون جغرافیایی و اصطلاحات فرهنگی فرهنگستان ایران از خرداد 1314 هـ.ش تا پایان اسفند 1319 هـ.ش را که مجری یکی از بزرگترین خیانتها و خباثتها و جنایتهای سیاسی و فرهنگی در حق ملت تورک آزربایجان و کل ایران بودند و مسئولیت تغییر نامهای جغرافیایی صدها شهر و روستا و رود و کوه و غیره را از تورکی به فارسی بر عهده داشتند، عبارت بودند از صادق رضازاده شفق مانقورت خائن (رئیس)، حسین گل گلاب (مخبر و منشی)، عباس اقبال آشتیانی، بهمنش، خان بابا بیانی، مستوفی، هوشیار، یحیی مهدوی، علی جلالی، صدیقی، قمشه ای و پرویز ناتل خانلری. همچنین کارمندان وابسته این فرهنگستان سیدمحمدعلی جمالزاده، پروفسور کریستین سن دانمارکی فراماسون شرق شناس و ایران شناس مشهور صلیبی، هانری ماسه فرانسوی فراماسون شرق شناس و ایران شناس مشهور صلیبی، پروفسور ژان ریپکا چک فراماسون شرق شناس و ایران شناس مشهور صلیبی، محمد حسین هیکل مصری، وزیر فرهنگ فراماسون مصر نیز دیده می شود و نشان از صلیبی و بین المللی بودن این پروژۀ ضدانسانی ضدتورکی در ایران بوده است. این اطلاعات ذیقیمت از کتاب «واژه های نو که تا پایان سال 1319 در فرهنگستان ایران پذیرفته شده اند» از انتشارات دبیرخانۀ فرهنگستان، چاپخانه تابان تهران، می توان دید که در اینترنت قابل دانلود و استفاده است. در اولین صفحۀ این فاشیستنامۀ ضدتورک چنین آمده است: «همه واژهائی که از خرداد 1314 تا پایان اسفند 1319 در فرهنگستان ایران پذیرفته شده و به تصویب پیشگاه مبارم همایون شاهنشاهی (منظورشان: رضا پالانی) رسیده است در این دفتر گرد آمده است. دبیرخانۀ فرهنگستان برابری آنها را با صورت جلسه ها و ابلاغیه های دفتر مخصوص شاهنشاهی و بخشنامه های دفتر نخست وزیری گواهی می دهد. دبیرخانۀ فرهنگستان». در این کتاب نام 29 نفر از اعضای فرهنگستان در ترکیب هشت کمیسیون مختلف آمده است که در میان آنها نامهای نژادپرستان ذاتی پارس پرست ضدتورک خبیثی چون محمدعلی فروغی، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، پرویز ناتل خانلری و دیگر فرهنگسازان ایران پارس آریایی رضاشاهی دیده می شود. لازم به ذکر است که در این کتاب 130 صفحه ای تنها نامهای جغرافیایی که بین سالهای 1314 تا 1319 به فارسی تغییر یافته اند، به دست داده شده است، در حالی که فرهنگستان ایران که بعدها در زمان حاکمیت صلیبی ضدتورک جمهوری اسلامی ایران به فرهنگستان زبان فارسی تغییر یافت، در زمان محمدرضاشاه و خمینی و خامنه تا همین امروز دست اندر کار تغییر نام هزاران مکان جغرافیایی تورکی به فارسی بوده و هست؛ برای مثال فقط تعداد اسامی جغرافیایی فارسی شدۀ منطقۀ اردبیل به حدود 200 مورد می رسد. (ر.ک. مقالۀ «اسامی 197 منطقه جغرافیایی اردبیل که به فارسی تغییر پیدا کرده است»- رحیم غلامی لنج آباد):

http://oyannews.com/%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C-197-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%D9%87-%D8%AC%D8%BA%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D8%A7/

http://efrasiyab.arzublog.com/post/38805

اگر از یک منطقه از آزربایجان جنوبی (اردبیل) این همه نام جغرافیایی فارسیزه و ایرانیزه شده است می توان به راحتی حدس زد که در آزربایجان جنوبی و کل ایران تورک نشین این موارد باید به بیش از 20000 نام جغرفیایی باید باشد. برای دیدن تعدادی از مهترین نامهای تورکی آزربایجان که به فارسی (شما بخوانید ایرانی!) تغییر یافته اند، می توان مقالۀ «تغییر نام واحدهای جغرافیایی آذربایجان از سال ۱۳۱۶ تا ۱۳۸۵ از ترکی به فارسی» را خواند تا به عمق جنایت و خباثت و خیانت پهلویسم و خمینیسم صلیبی ضدتورک پی برد:

http://durnanews.ir/?p=9492

در میان نامهای جغرافیایی تورکی که در کتاب «واژه های نو که تا پایان سال 1319 هـ.ش. در فرهنگستان ایران پذیرفته شده اند» به فارسی تغییر یافته اند می شود از این موارد نام برد: قراجه داغ / قاراجا داغ ← ارسباران، آجی چای ← تلخه رود، قزل اوزن / قیزیل اوزن ← سفیدرود، قره عینی ←سیاه چشمه، میدان چای (تبریز)، هلاکو ← هرزند، امچه لی (در شهرستان گرگان) ← بناور، آرخ (در گرگان) ← نزار (تورکی زدایی از شهر تورکی الاصل کورگان، همان گرگان جعلی) و ... . ملاحظه می شود که تغییر نامهای جغرافیایی تورکی به فارسی به آزربایجان جنوبی محدود نمی شود و کل مناطق تورک نشین ایران را دربرمی گیرد. تغییر نامهای اصیل و قدیمی جغرافیایی یکی از فاشیستی ترین و راسیستی ترین سیاستهای خصمانه بود که به منظور تورک زدایی و تورکی زدایی از ایران و فارسیزه و ایرانیزه کردن این مملکت اهریمن زده از دوران رضا پالانی خبیث خائن جانی اجرا و هنوز هم توسط فاشیسم مذهبی فارس حاکم (جمهوری اسلامی ایران) به دقت و وسواس کامل اجرا می شود.