استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی. دانشگاه فرهنگیان. تهران. ایران

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چکیده

در اين مقاله به بررسي تحليلي صورت صحيح يکي از بيت هاي چالش برانگيز ديوان حافظ با روش سندپژوهي و تحليل متن پرداخته ايم. اين بيت در نسخه ي چاپي مشهور قزويني و غني بدين صورت نوشته شده است:

خوبان پارسي گوي بخشندگان عمرند                 ساقي بده بشارت رندان پارسا را

این بیت به همین صورت فوق در کتاب درسی ادبیات فارسی (2) دوره ی متوسطه برای تدریس به میلیونها دانش آموز ایرانی در طول 19 سال تحصیلی چاپ و نشر شده است. ما ابتدا مستندات نسخه شناختي را با بررسي مقايسه اي مهم ترين و معتبرترين نسخه هاي چاپي و خطي برکاويده ايم، سپس نظرهاي برجسته ترين حافظ شناسان را درباره ي صورت صحيح بيت مورد بحث بيان کرده ايم و در نهايت با پي گيري نظر دکتر محمدرضا شفيعي کدکني و بررسي تحليلي عناصر ساختاري به کاررفته در بيت، نظر نهايي خود را نيز تبيين کرده ايم.

نتيجه تحقيق نشان مي دهد که برخي از برجسته ترين حافظ شناسان ايراني، از جمله بهاءالدين خرمشاهي و دکتر قاسم غني، با ذکر دلايل و شواهد، موافق ضبط «ترکان پارسي گوي» بوده اند، اما به دليل غلبه ي حس ملي گرايي ايراني نخواسته اند از ضبط مرحوم قزويني، يعني «خوبان پارسي گوي» چشم پوشي کنند. با توجه به روحيه ي ترک دوست و ترک ستاي حافظ، به نظر مي رسد که صورت اصلي بيت مورد بحث ما در اين مقاله به صورت زير بوده است و صورتهاي ديگر در نتيجه ي تصرفات نارواي نساخان حاصل شده است:

ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند              ساقي بشارتي ده پيران پارسا را

کلمات کليدي: غزليات حافظ  شیرازی، ترکان پارسي گوي، خوبان پارسي گوي، نسخه شناسي، بررسي تحليلي.

مقدمه

در اين مقاله به بررسي تحليلي بيت نهم از غزل پنجم حافظ با مطلع

دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را           دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

پرداخته ایم که در چاپ مشهور دیوان حافظ به تصحیح قزوینی و غنی به صورت زیر دیده می شود:

خوبان پارسي گوي بخشندگان عمرند                 ساقي بده بشارت رندان پارسا را

بيت مزبور از بيت هاي چالش برانگيز ديوان حافظ بوده است که در طول ساليان دراز به صورت هاي مختلفي در نسخه هاي خطی و چاپی متعدد ضبط شده است و محققان و حافظ پژوهان متعددي درباره ي آن اظهار نظر کرده-اند؛ برای نمونه در چاپ دیوان حافظ به تصحیح خانلري همين بيت به صورت زير آمده است:

خوبان پارسي گوي بخشندگان عمرند             ساقي بده بشارت پيران پارسا را

در اين مقاله با روش سندپژوهي و تحليل متن، ضمن برشمردن نظرهاي محققان و حافظ شناسان مختلف با بررسي مقايسه اي نسخه هاي مختلف و تحليل نظرهاي محققان، نظر و تحليل نهايي خود را در اين باره نوشته ايم. نتیجه ی کار ما نشان می دهد که صورت اصلی و حقیقی بیت مزبور به قرار زیر بوده است:

ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند                ساقي بشارتي ده پيران پارسا را

از آن جا که غزل یادشده ی حافظ به همراه صورت نادرست قیدشده در چاپ قزوینی و غنی به مدت نوزده سال تحصیلی از سال 1377 تا 1395 هـ.ش. در کتاب درسی ادبیات فارسی (2) سال دوم آموزش متوسطه کلیه رشته-های تحصیلی  به منظور تدریس به میلیونها دانش آموز ایرانی چاپ و منتشر شده است (ر.ک. داودی و دیگران، 1377: 22 و همان: 1394: 92)، لزوم بازنگری و تصحیح و درج صورت اصلی و صحیح آن در کتاب درسی مزبور ضروری به نظر می رسد.

روش تحقیق مطالعه ی کتابخانه ای ما بدین قرار است که ابتدا ضبط بيت مورد بحث را در مهم ترين نسخه های خطی و چاپی دیوان حافظ بررسي مي کنيم، سپس به بررسي تحليلي نظرهاي برجسته ترين حافظ شناسان درباره-ي صورت صحيح بيت مزبور مي پردازيم و سرانجام نظر نهايي خودمان را نيز درباره ي صورت صحيح بيت ارائه مي کنيم.

1-        مستندات نسخه شناختي

2-1-    نظر عبدالعلي اديب برومند درباره ي بيت مورد بحث ما

در بدو امر بايد خاطرنشان کنيم که صورت برگزيده ي ما از اين بيت، يعني

ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند            ساقي بشارتي ده پيران پارسا را

براساس کتاب غزليات حافظ به تحقيق عبدالعلي اديب برومند بوده است (اديب برومند، 1367) و به دلايلي که به صورت مبسوط در اين مقاله آورده ايم، همين صورت را از ميان صورت هاي مختلف نسخ متعدد برگزيده ايم. اديب برومند در کتابش سه نسخه ي معتبر ديوان حافظ را اساس کار مقايسه اي خود قرار داده است: الف- چاپ تحقيقي مرحومان قزويني و غني ب- چاپ تحقيقي مرحوم خانلري و يک نسخه ي خطي نفيس به کتابت پيرحسين کاتب مورخ 874 هـ.ق. (همان: 24). سعيد نياز کرماني درباره ي اين کتاب ارزنده ي اديب برومند در ديباچه ي کتاب چنين نوشته  است: «شاعر نامي، اديب برومند چند سالي است که در کار مقابله  ي دو نسخه ي معتبر چاپ شده، که اين دو نسخه خود بر اساس چند نسخه ي تدوين شده اند؛ يعني نسخه ي مختار قزويني- غني و نسخه ي استاد خانلري با يک نسخه ي خطي چاپ نشده به خط پيرحسين کاتب، خطاط معروف عهد تيموري است و علاوه بر اين سه نسخه، در پاره اي اوقات، بر حسب نياز به ديگر نسخه هاي خطي يا چاپي مراجعه و با ذکر مأخذ، توضيح لازم را در توضيح عبارتي يا تعبيري بر تعبير ديگر داده اند و ديگر دقايقي که ضمن مطالعه بدان توجه خواهدشد» (همان: 5).

اديب برومند در کتاب درباره ي بيت مورد بحث ما در اين مقاله چنين نظر داده است: «ساقي بشارتي ده پيران پارسا را»، در نسخه ي پير حسين کاتب بر دو نسخه ي ديگر، از نظر تناسب لفظي واژه هاي «پير و پار» و هم از جهت شيوايي کلام برتري دارد. و اما در مورد «خوبان پارسي گوي» که در هر سه نسخه (خانلري، غني، قزويني) يکسان است؛ ولي ما ضبط نسخه ي پير حسين کاتب را که «ترکان پارسي گوي» است در متن گذاشته ايم؛ زيرا توصيف پارسي گوي براي «خوبان» چيز تازه اي نيست و از مقوله ي توضيح واضح است» (همان: 45). هم او در مقاله اي با عنوان «مقابله ديوان حافظ چاپ قزويني با يک نسخه ي کهن» در اين باره مي نويسد: «ساقي بشارتي ده پيران پارسا را» مسلماً نسخه ي پيرحسين ]کاتب[ درين مصراع رجحان دارد؛ زيرا از نظر سليقه ي شاعرانه «ساقي بشارتي ده» بر «ساقي بده بشارت» ترجيح دارد. «پيران پارسا» از «رندان پارسا» درست تر و خوبتر است؛ چه آنکه پيران به پارسايي نزديک ترند تا رندان و ديگر آنکه پيران عمرشان رو به پايان يافتن است و بشارت عمر بخشيدن براي آنان مژده ي خوبي است. علاوه بر آن، «پيران پارسا» از نظر موسيقي لفظي «پير و پار» که از ريزه کاري هاي لفظي در شعر است، مناسب تر به نظر مي رسد و مي توان به يقين گفت که حافظ «پيران پارسا» فرموده است» (نياز کرماني و ديگران، 1366، ج 3: 121).

 2-2-   تحقيق مسعود فرزاد درباره ي بيت مورد بحث ما

مسعود فرزاد درکتاب تحقیقی ارزنده ي جامع نسخ حافظ خود در ذيل بيت مزبور که آن را مطابق قزويني نوشته-است، تصريح مي کند که در چهار نسخه ي معتبر، يعني نسخه ي خطي قديمي سال 849 هـ.ق.  متعلق به کتابخانه-ي خودش، نسخه ي چاپي مشهور مرحوم سيدعبدالرحيم خلخالي چاپ شده در آبان ماه سال 1306 هـ.ش.، نسخه ي چاپي قدسي شيرازي چاپ شده در سال 1322 هـ.ق./ 1283 هـ.ش./ 1904 م. در بمبئي و نسخه ي خطي منحصر به فرد بي تاريخ مربوط به حدود نيمه ي اول قرن يازدهم هجري قمري اهدا شده از طرف دکتر پرويز ناتل خانلري به ايشان، به جاي «خوبان پارسي گوي»، «ترکان پارسي گوي» آمده است، در حالي که تنها در يک نسخه ي خطي (نسخه ي مورخ 997 هـ.ق.) به صورت «خوبان فارسي گوي» ( با ف) آمده است (ر.ک. همان: 25-28).

از ميان تمام نسخي که صورت «ترکان پارسي گوي» را ضبط کرده اند، نسخه ي مربوط به مرحوم عبدالرحيم خلخالي از همه معتبرتر است. فرزاد درباره ي اهميت اين نسخه ي معتبر مي نويسد: «اين نسخه از روي نسخه ي خطي نفيس به تاريخ 827 هـ.ق. (سي و پنج سال بعد از مرگ حافظ) تهيه شده است و هنوز هيچ نسخه ي ظاهراً تمام حافظ که قديمي تر از آن باشد، در اختيار عامه قرارنگرفته است.  مرحوم خلخالي نسخه ي مزبور را با سه نسخه ي ديگر مقابله کرده است و نسخه بدل ها را در پاي صفحات قيدکرده است. خلخالي با انتشار اين نسخه در آبان ماه 1306 هـ.ش. خدمت بزرگ و بي نظيري به حافظ انجام داد و فصلي نوين در مطبوعات ايران گشود. چاپ پژمان و چاپ توأمان قزويني و غني بر اساس چاپ خلخالي تهيه شده اند و از حيث متن اساساً با آن تفاوت چنداني ندارند» (همان: 27). فرزاد درباره ي تصحيح توأمان قزويني و غني و ميزان اثرپذيري آن از چاپ مرحوم خلخالي چنين نوشته است: «چاپ توأمان مرحومان قزويني و غني که تدوين آن بنا بر قول آقاي قزويني در اواسط 1318 هجري شمسي شروع شده و در شهريور 1320 منتشر گرديد، باز بنا بر اعلام کتبي و چاپ شده ي آقاي قزويني ميزان تبعيت آن از نسخه ي مرحوم خلخالي به قدري است که گمان نمي کنم از نظر جمع آوري متن چيز تازه اي بر اين جامع النسخ بيفزايد» (همان: 29). ملاحظه مي شود که در نظر فرزاد، نسخه ي خطي که مرحوم خلخالي در اختيار داشته است، از نظر قدمت بر ديگر نسخ خطي ديوان حافظ برتري دارد؛ اما بر خلاف نظر فرزاد ملاحظه مي کنيم که مرحوم قزويني و غني در ضبط درست «ترکان پارسي گوي» در بيت مورد بحث ما در اين مقاله، به نسخه ي کهن و اصيل مرحوم خلخالي وفادار نمانده است و این نکته ی مهمی است.

نکته ي ديگر به خود مسعود فرزاد بازمي گردد و آن اين است که چرا با وجود اين که طبق تحقيق ايشان چهار نسخه از نسخ اصيل و کهن حافظ «ترکان پارسي گوي» ضبط کرده اند؛ اما باز خود او در کتابش از ضبط نادر «خوبان پارسي گوي» قزويني و غني استفاده کرده است؟ اين موضوعي است که درباره ي ديگر حافظ پژوهان همچون بهاءالدين خرمشاهي نيز صادق است و ما در حد توان در همين مقاله به آن نيز پرداخته ايم. مورد ديگر ضبط «ساقي بشارتي ده» است که بر اساس تحقيق فرزاد پنج نسخه ي معتبر خطي و چاپي  آن را به همين صورت «ساقي بشارتي ده» ضبط کرده اند و صورتي که قزويني- غني و نيز خانلري استفاده کرده اند؛ يعني «ساقي بده بشارت»،  آشکارا صورتي نادر و کم کاربرد است. مورد ديگر «پيران پارسا» به جاي ««رندان پارسا» است که پنج نسخه از نسخ معتبر خطي و چاپي از جمله نسخه ي خانلري به همين صورت «پيران پارسا» ضبط کرده اند (ر.ک. همان: 25) اما در اين مورد نيز فرزاد ضبط قزويني و غني يعني «رندان پارسا» را مبناي تحقيق خود قرارداده است.

2-3-    نظر بهاءالدين خرمشاهي درباره ي بيت مورد بحث ما

استاد بهاءالدين خرمشاهي،در کتاب حافظ نامه ضمن آن که نسخه ي قزويني و غني را اساس کار خود قرار داده-است، درباره ي «خوبان پارسي گو/ ترکان پارسي گوي» در بيت مورد بحث ما در اين مقاله نظر مبسوطي دارد که هم از جنبه ي نسخه شناسي و هم از لحاظ استدلال قابل توجه است. بنا به اهميت آن عيناً نقل مي شود: «در بعضي نسخ به جاي «خوبان» «ترکان» آمده است. ضبط خوبان پارسي گوي برابر است با نسخه ي قزويني، خانلري و شرح سودي. جاي تعجب است که سودي، با وجود ترک بودن چرا جانب اين قرائت «فارسي» را گرفته است. ]ضبط[ نسخه ي قدسي، عيوضي- بهروز، انجوي «ترکان پارسي گوي» است. ضبط نذير احمد- جلالي نائيني «خوبان پارسي گوي» است؛ ولي در حاشيه اش آمده است: «ايا صوفيه، ستايشگر، قدسي و پرتو «ترکان پارسي-گوي». و در اين سياق ظاهراً عبارت «ترکان پارسي گوي» مناسبتر به نظر مي رسد». ضبط قريب «خوبان فارسي-گو» (با ف) است و در حاشيه اش آمده است: «نسخه ي اياصوفيه: ترکان پارسي گوي، شايد اين ضبط مناسب تر باشد». آري به دلايلي «ترکان پارسي گوي» مناسب تر است: الف- خوبان فارسي و ايراني خواه و ناخواه پارسي-گوي هستند و اين في نفسه فضيلتي براي آنان نيست، بلکه حتي نوعي حشو است. لطف معني در اين است که سخن از زيباروياني باشد که علاوه بر هنر زيبايي، از هنر پارسي گويي نيز برخوردار باشند ترک فارسي گوي، همان ترک شيرازي است... . شادروان غني هم طرفدار اين ضبط است... . ب- دليل دوم در کلمه ي «پارسا» در همين بيت، يعني در «رندان پارسا» نهفته است. در اينجا پارسا به معني پرهيزکار و پاکدامن نيست؛ زيرا رند با صفاتي که در حافظ دارد ... نمي تواند پارسا باشد؛ بلکه به معني پارسي، يعني فارسي (اهل فارس) است... حاصل آن که چون در غير از بيت مورد بحث در اين غزل، دو بار پارسا را به معني پارسي به کاربرده و يک بار آن را در مقابل «تازيان» و يک بار در برابر «بيگانگان» قرار داده است، قاعدتاً بايد اين جا هم آن را در مقابل ترکان قرارداده باشد» (خرمشاهي، 1383: 135-136). در بيت مورد نظر ما و مواردي که بهاءالدين خرمشاهي مطرح مي کند، بين کلمات «پارسا» با «پارسي» و «پارسايان» با «پارسيان» صنعت بديعي «ايهام تبادر» (1)  وجود دارد؛ يعني کلمه ي «پارسا» متناسب با «ترکان» و به قرينه ي آن، کلمه ي «پارسي» را و کلمه ي «پارسايان» متناسب با «تازيان» کلمه ي «پارسيان» را به ذهن متبادر مي کند، وگرنه کلمات «پارسا» و «پارسايان» عين کلمات «پارسي» و «پارسيان» نيستند. نکته  اين جاست که  اگر ما ضبط «خوبان پارسي گوي» را به جاي «ترکان پارسي گوي» بپذيريم، استدلال خرمشاهي در اين هماني «پارسا» و «پارسي» خودبه خود از اعتبار خواهدافتاد و اين خود دليلي ديگر بر صحت ادعاي ما در اصالت و اعتبار «ترکان پارسي گوي» بر «خوبان پارسي گوي» است. ايهام تبادر از ويژگي هاي زبان منشورمانند و ايهام مدار حافظ است که در ادامه ي همين مقاله به موارد ديگري از آن پرداخته-ايم. شگفتا که استاد خرمشاهي با وجود اين همه نکته سنجي و موشکافي و استدلال در اثبات برتري «ترکان پارسي گوي» بر «خوبان پارسي گوي» باز هم حاضر نشده است که در حافظ نامه ي خود به جاي ضبط نسخه ي مرحوم قزويني، بر اساس نسخه هاي معتبر ديگر، صورت صحيح و رايج «ترکان پارسي گوي» را به جاي صورت مشکوک و نادر «خوبان پارسي گوي» به کار برد!

3-        نظر حافظ پژوهان ديگر درباره ي بيت مورد بحث ما در اين مقاله

3-1-    نظر دکتر قاسم غني درباره ي بيت مورد بحث ما در اين مقاله

دکتر قاسم غني درباره ي «ترکان پارسي گوي» چنين نوشته است: «جاحظ مي گويد(2) : خود «لحن» هم بر نمک معشوق افزايد (لحن يعني کسي که عربي را غلط حرف بزند): ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند/ساقي بده بشارت رندان پارسا را» (صارمي، 1366: 70). با توجه به اين اظهارات مشخص مي شود که در نظر دکتر غني ضبط «ترکان پارسي گوي» بر «خوبان پارسي گوي» مرجح بوده است؛ اما ايشان در تصحيح مشترک ديوان حافظ که با مرحوم قزويني داشته اند به جهت ارادت زياد که به ايشان داشته اند (3) ، تسليم نظر آن مرحوم شده و در نهايت در چاپ مشترک ديوان حافظ به جاي «ترکان پارسي گوي»، «خوبان پارسي گوي» نوشته اند.

3-2-    نظر مرحوم دکتر عباس زرياب خويي درباره ي بيت مورد بحث ما در اين مقاله

مرحوم دکتر عباس زرياب خويي در کتاب آيينه جام مطلبي تحت عنوان «ترکان پارسي گو يا خوبان پارسي گو» آورده است و به بحث اختلاف نسخ ديوان حافظ در باب مرجح بودن «ترکان پارسي گو» بر «خوبان پارسي گو» در بيت مورد بحث ما پرداخته است و چنين نظر داده است: «ترکان پارسي گو که حتماً در آن زمان در شيراز بوده اند و داشتن لهجه خاص در تلفظ کلمات پارسي براي ترکان برجسته و نمايان بوده است و شايد در نظر فارسي زبانان حسن و نمکي داشته است» ( زرياب خويي، 1368: 120-121 و نيز ر.ک. صدري، 1382: 43-44). اين اظهارات مرحوم زرياب خويي شبيه شرح سودي بوسنيايي درباره ي «ترک شيرازي» است که عقیده دارد: «... مراد از ترک شيراز تشبيه و استعاره نيست، بلکه مراد ترکاني است که در شيراز اقامت گزيده اند» (سودي بسنوي، 1372: 24).

3-3-    نظر دکتر محمدرضا شفيعي کدکني درباره ي بيت مورد بحث ما در اين مقاله

دکتر محمدرضا شفيعي کدکني در حاشيه اي که بر کتاب درويش ستيهنده از ميراث عرفاني شيخ احمد جام (441-536 هـ.ق.) نوشته است، يکي از ظرفيتهاي شگرف بيت مورد بحث ما را، که روابط پنهاني ساختاري عناصر آن است، عيان کرده است. دکتر شفيعي کدکني در بررسي معناي کلمه ي «پارسي» از بيتي ديگر يادمي-کند که در بعضي نسخ ديوان حافظ در همين غزل پنجم مورد بحث ما ديده مي شود و در آن هم کلمات «پارسي» و «پارسا» تکرار شده است: «آنچه در اين بيت معروف حافظ:

گر مطرب حريفان اين پارسي بخواند          در وجد و حالت آرد پيران پارسا را

اهميت دارد کلمه ي«پارسي» است و مقصود از آن نوعي شعر آميخته به موسيقي است و در همان غزل بنا به نسخه بدل هاي بسيار کهن:

ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند              ساقي بده بشارت پيران پارسا را

بدان اشاره و رواج داشته است (4)» (شفيعي کدکني، 1392: 69) .

دکتر شفيعي کدکني در تبيين معني کلمه ي پارسي چنين عقيده اي دارد: «معني دقيق پارسي درين گونه شواهد، به روشني معلوم نيست. قدر مسلم اين است که نوعي شعر و در ارتباط با موسيقي و الحان مخصوص است. در عبارت متن ما شيوه ي اداي موسيقايي شعر، غير قابل انکار است. بر روي هم نوعي از شعر را که به آواز خوانده مي شده است پارسي مي ناميده اند. حتي معادل پارسي را که «العجميات» بوده است، به همين معني به کارمي برده-اند» (شفيعي کدکني، 1392: 70).

نکته ي ديگري که به ذهن وقاد دکتر شفيعي کدکني آمده است، ارتباط عجيبي است که بين کلمات «بخشندگان» و «ترکان» وجود دارد. اين ارتباط را، که مي شود از آن به عنوان نوعي از صنعت بديعي ايهام تبادر يادکرد، کلمه ي شبيه به «بخشندگان» يعني «بخشي ها/ بخشيان»، يعني خنياگران ترک ايجاد مي کنند: «از شگفتي هاي معجزآساي هنر حافظ و زبان منشوري او در همين بيت، يکي هم اين است که بخشندگان، همان بخشي هايند که اصحاب موسيقي قبايل ترک بوده اند و هم اکنون در شمال خراسان هنوز بدان ها بخشي گفته مي شود» (همان). از دیدگاه صناعات ادبی و بازیهای لفظی رندانۀ حافظ، کسانی که زبان ترکی وقوف کافی دارند، می توانند با پی بردن به معانی ثانویۀ ترکی در برخی از کلمات ابیات غزلیات حافظ عمق و غنای زبان چندبعدی و منشورگون حافظ با صنعت ادبی ایهام تبادر از فهم معانی جدید ایهامی لذت ببرند؛ برای مثال در بیت مشهور زیر:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند          گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

واژۀ «دوش» علاوه بر معنی فارسی «دیشب» با توجه به این که «دوش/ توش» در ترکی شرقی جغتایی به معنای «رؤیا و خواب» است، به مصراع نخست معنایی بسزا و مناسب می دهد. حسن عبداللهی جهانی (اوموداوغلو) در این باره می نوسید: واژۀ «توش» به شکل «دوش» به زبان فارسی نیز داخل گردیده است. شعر: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند (حافظ). برخی از ادبای حافظ شناس، به اشتباه وازۀ «دوش» را که در این بیت به معنی رؤیا و خواب است، دیشب معنی کرده و با آوردن تفاسیر و تأویل عرفانی از معنی اصلی کلمه دور مانده اند. پر واضح است که حافظ عارف نیست، بلکه شاعر و غزل سرایی است که مضامین و اشارات عرفانی را در شعر خود به کار برده است» (افندی اوزبکی البخاری، 1392: 114 پاورقی مصحح). با توجه به این حقایق سؤال مهمی پیش می آید: آیا حافظ بر زبان ترکی مسلط بوده است؟ جواب بی شک مثبت است.

دقيقه ي ديگر که دکتر شفيعي کدکني به آن مي پردازد، کلمه ي «بشارت» است که به ايهام تبادر، يکي از آلات موسيقي بوده است: «... و اَعجب از آن، اين که«بشارت» خود يکي از آلات موسيقي بوده است و  «بشارت زدن» در متون قبل از عصر حافظ بسيار رايج است و در مطاوي مناقب العارفين افلاکي به کرات به نواختن اين آلت موسيقي اشارت رفته است» (همان). بر اساس نکته سنجي دکتر شفيعي کدکني، معني ايهامي «بشارتي ده» در بيت مورد بحث ما، «بشارتي بزن» است. «ده» در فارسي دري کهن به معني «بزن» مسبوق به سابقه است. بشارت در معني اخير، يعني آلت موسيقي با بخشي ها/ بخشيان (خنياگران قبايل ترکان آسياي ميانه) تناسب دارد و در ادامه به آن پرداخته ايم. ملاحظه مي شود که دکتر شفيعي کدکني به قرائتي پويا و هنرمندانه از بيت حافظ مي پردازد و با سخن گويي و ارتباط با متن به کشف لايه هاي پنهان زباني و هنري و ادبي متن موفق مي شود. اين کشف سبب التذاذ ادبي و هنري از متن است. هرچند اين خوانش پوياي دکتر شفيعي فرازبان (Metalanguage)، يعني زبان خوانش و نقد (زبان دوم) است که درباره ي زبان اول (زبان شعر حافظ) سخن مي گويد، اما همين خوانش  هنرمندانه بيشتر از همه چيز «بازبودن» و «گشوده بودن» شعر حافظ را و قابليت آن را براي تفسيرها و رهيافت هاي هرمنوتيکي به نمايش مي گذارد. به بيان ديگر اين به کارگيري ناخودآگاه واژه هايي چنين هماهنگ اوج هنر و زبان چندبعدي و معجزه سان حافظ را به نمايش مي گذارد و بيش از همه چيز تأييدي بر صحت «ترکان پارسي گوي» در اين مقاله است.

3-4-    نگاهي به نظر ديگر حافظ پژوهان درباره ي بيت مورد بحث ما در اين مقاله

دکتر رکن الدين همايون فرخ در کتاب حافظ خراباتي در شاهد و مثال هاي فراواني که در ذيل مطلب «خواجه حافظ در غزلياتش از معشوق ترک ياد مي کند» ذکر کرده است، بيت مورد بحث ما را بدين صورت آورده است:

ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند              ساقي بده بشارت پيران پارسا را

(همايون فرخ، 1370: 5902).

            محمد سودي بسنوي در کتاب شرح سودي بر حافظ مصراع «ساقي بشارتي ده پيران پارسا را» را به همين شکل آورده است (ر.ک. سودي بسنوي، 1372: 50).

دکتر ابوالفضل مصفي در مقاله ي «ترک فلک و هلال عيد و دور قدح» واژه ي «خوبان» و کاربرد آن در ديوان حافظ چنين نوشته است: «لفظ «خوبان» با قرائني در شعر خواجه، صفت براي ترکان و گاه به جاي ايشان است» (نياز کرماني و ديگران، ج5: 41-42). در نهایت ایشان نیز موافق ضبط «ترکان پارسی گوی» به جای «خوبان پارسی گوی» هستند (ر.ک. همان).

4-        نظر ما درباره ي بيت مورد بحث حافظ

حافظ کلمه ي «ترک» را با احتساب «ترکان پارسي گوي» 23 بار در 21 غزل به صورت هاي گوناگون به کاربرده است. برخي از اين کاربرد کلمه ي ترک در غزليات حافظ به صورت مفرد، برخي به صورت جمع، برخي به صورت صفت و اغلب به صورت ترکيب است. در اين جا اين کاربرد را به ترتيب غزلها مرور مي کنيم: «ترک شيرازي» (غزل 3)، «ترکان» (غزل 3)، «ترکان پارسي گوي» (غزل 5)، «ترک دل سيه» (غزل47)، «ترک پري چهره» (غزل 82)، «شاه ترکان» (غزل 105)، «ترک مست» (غزل 124)، «ترک فلک» (غزل 131)، «ترک لشکري» (غزل 145)، «غمزه ي ترکان» (غزل 180)، «بچه ي ترکان» (غزل 185)، «غلام ترک» (غزل 199)، «ترک عاشق کش» (غزل 205)، «ترکي قباپوش» (غزل 282)، «ترک ما» (غزل 302)، «شاه ترکان» (345)، «ترک شهرآشوب من» (346)، «ترکم (ترک هستم)» (غزل 412)، «ترکان سمرقندي» (غزل 440)، «شاه ترکان» (غزل 470)، «ترک سمرقندي» (غزل 470)، «کاکل ترکان» (غزل 472)، «ترکي و تازي» (غزل 476) (5) . همان گونه که ملاحظه مي شود، واژه ي ترک به طور طبيعي در ديوان حافظ  با معاني مثبت به کار رفته است، پس هيچ بعيد نيست که در بيت مورد نظر ما هم «ترکان پارسي گوي» به کاررفته باشد. نکته ي ديگر اين که در بررسي کاربرد واژه ي ترک در ديوان حافظ درمي يابيم که حافظ اساساً شاعري «ترک ستا» است نه «ترک ستيز» و هيچ بعيد نيست که در بيت مورد بحث ما نيز با نگاهي مثبت و مدح گونه از «ترکان پارسي گوي» و عمربخش بودنشان سخن براند.  نکته ي مهم ديگر اين که برخي از حافظ پژوهان مثل مهدي صدري، بر خلاف نظر اکثر شارحان و حافظ شناسان نامي که در قوم و نژاد بودن «ترک/ ترکان» در ديوان حافظ اتفاق نظر دارند، چنين نظر داده اند که منظور حافظ از «ترک» در تمامي ديوان حافظ «معشوقه زيبارو» است و لاغير و حافظ در هيچ موردي از موارد، ترک به مفهوم نژادي و قومي را اراده نکرده است (ر.ک. صدري، 1382: 44)؛ در حالي که بر خلاف نظر ايشان کاربرد واژه ي ترک در ديوان حافظ اغلب نژادي و قومي  است؛ براي مثال در بيت مورد بحث ما در اين مقاله، اگر به ضبط «ترکان پارسي گوي» معتقد باشيم، واژه ي «ترکان» به خودي خود و به تنهايي، معني و مفهوم «خوبان و زيبارويان» را به صورت مستتر و مضمر و مضمون در خود دارد؛ اما در ضبط «خوبان پارسي-گوي» واژه ي «خوبان» لزوماً معني و مفهوم «ترکان» را در خود ندارد؛ از اين رو نبايد چنين پنداشت که «ترکان» و «خوبان» متردافند و «ترک» همان «معشوق زيبارو» است؛ بلکه بايد به خصيصه ي نژادي و قومي (زيبايي و دلاوري و بي رحمي و ...،  و زباني (لهجه داشتن ترکها در فارسي حرف زدن) حتماً دقت کرد.  

فارغ از مستندات نسخه شناسي که آشکارا به نفع ضبط «ترکان پارسي گوي» است، ما برآنيم که ارتباطات ساختاري عناصر «ترکان»، «پارسي گوي»، «بخشندگان»، «عمر»، «ساقي»، «بشارت» را با ريشه شناسي لغات بيشتر برکاويم. در ابتدا به بن «بخش» در بخشندگان و شباهت و ارتباط آن با کلمه ي ترکي هم معني آن «باغيش/ بغيش» مي پردازيم. باغيش/ بغيش (bağış) (6) در ترکي آذربايجاني معاصر به معني «بخشش و هديه» است (داشقين، 1386: 69) . کلمه ي باغيش در ترکي از بن «باغ» (bağ) است. در ديوان لغات الترک، کهن ترين لغت نامه ي ترکي مدون جهان، اين بن آمده است: «باغ (bağ) : قلاده، پشته هاي بسته شده ي هيزم و مانند آن» (کاشغري، 1384: 504). درهمين کتاب در ذيل مدخل بغيش bağış)) چنين آمده است: «بندها و مفصل هاي انگشتان و ديگر اعضاء. گره هاي ني و مانند آن نيز چنين ناميده مي شوند» (همان: 231). در در فرهنگ جغتايي- فارسي (7) اثر شيخ سليمان افندي اوزبكي البخاري، لغوي برجسته اوزبك که اصلاً اهل بخارا بوده است و تصنيف کتاب در عصر سلطان عبدالحميدخان غازي عثماني در سال 1320هـ.ق. در عثماني به پايان رسانيده است، در ذيل مدخل باغيش اين معاني به چشم مي خورد: «زانوها جمع کردن. نشستن به روي زانو. چهارزانو. بند و طناب خيمه. مفصل زانوها. صولت. سطوت» (افندي اوزبکي البخاري، 1392: 78).  معاني ديگر اين کلمه در ترکي عبارتند از «عفو و بخشش، عطاء، احسان، هبه و دهش» (هادي، 1386: 215). اسماعيل هادي درباره ي کلمه ي باغيش چنين نوشته است: «معني قديمي باغ در ترکي: محل اتصال، مفاصل اندام ها، بند و طناب خيمه بوده است. در معني امروزي (بخشش و عفو) هم مفهوم وصل و اتصال محفوظ است؛ چه، هبه کردن و بذل و بخشش همانا موجب وابستگي عاطفي بين بخشنده و گيرنده است»  (همان: 216). او درباره ي ارتباط بين «بخش» فارسي و «باغيش» ترکي چنين نظر داده است: «در فارسي دو کلمه ي بخش/ پخش مفهوم نزديک به هم دارند؛ چه، بخشيدن مال نوع خاصي از پخش مال است؛ از اين رو با توجه به شباهت ظاهري نيز به نظر مي رسد هر دو کلمه يکي باشد و احتمال دارد از باغيش/ بغيش محرف شده باشد. باغيش› بغيش› بخيش› بخش. البته اظهار نظر دقيق تر نيازمند مطالعه ي بيشتر در گذشته ي کلمه ي در زبان فارسي است و صرف شباهت ظاهري را نمي توان معيار قرار داد» (همان). پرويز زارع شاهمرسي «بخش» را کلمه اي ترکي دانسته است و معاني «احسان، هبه و صلح» را براي آن قيدکرده است (ر.ک. شاهمرسي، 1394: 387). 

و اما درباره ي کلمه ي «بخشي» (bəxşi) که در بيت مورد بحث ما کلمه ي «بخشندگان» آن را به ذهن متبادر مي-کند، نکات جالبي در فرهنگ هاي ترکي به چشم مي خورد که ارتباط عجيب آن را با کلمه ي «عمر» نيز عيان مي سازند. بدواً بايد بدانيم که بخشي همان شمن است که در طول تاريخ و در زبانهاي و فرهنگهاي اورال- آلتايي و مخصوصاً در زبان قبايل مختلف ترک و مغول با نامهايي چون شام، شامان، قام، قامان، اوزان، آشيق/ عاشيق شناخته مي شود. محمود کاشغري قام (qam) را چنين معني کرده  است: «کاهن، شمن» (کاشغري، 1386: 505). کلمه ي بخشي در فرهنگ لغات ترکان آسياي ميانه (ترکان اوزبک، قرقيز، قزاق، اويغور و ترکمن) به معني معاني مختلف آمده است. ميرزامهدي خان استرآبادي، مورخ، نويسنده و لغوي دانشمند دربار نادرشاه افشار، در فرهنگ ترکي به فارسي سنگلاخ، که آن را در شرح لغات جغتايي (اوزبکي معيار قديم/ ترکي شرقي) به-کاررفته در آثار اميرعليشير نوايي نوشته است، معاني کلمه ي بخشي را چنين نوشته است: «نويسنده و دبير و خواننده و جراح را گويند» (استرآبادي، 1384: 73). او قام را «طبيب و معالج و حکيم و دانشمند» معني کرده-است (همان: 207). اسماعيل هادي درباره ي اين کلمه چنين نوشته است: «بخشي: (در ترکي قديم) دبير، خواننده، معلم. استاد فون قاباين کلمه را مأخوذ از poshi چيني مي داند که در چيني به معني «معلم و استاد» به کاررفته-است. در ترکي نيز همانند فارسي، امروزه در اسامي افراد باقي مانده است (بخشي/ بخشيعلي). ترکان آسياي ميانه آن را به معني آشيق/ اوزان (ozan / خواننده ي قومي ترکان) به کار برند» (هادي، 1386: 223). پرويز زارع شاهمرسي، در يک کتاب خودش، کلمه بخشي که در ادبيات کهن فارسي نيز ديده مي شود، مغولي دانسته و صورت اصيل آن را «باغشي» (bağşı) درج کرده است (ر.ک. شاهمرسي، 1388: 156). او در کتابي ديگر بخشي را «نوازنده، دبير و جراح» معني کرده است (همان، 1394: 387). در کتاب فرهنگ جغتايي- فارسي در ذيل مدخل بخشي چنين آمده است: «مغني، خواننده. مطرب. سازنده ي (8) شعر و ترانه» (افندي اوزبکي البخاري، 1392: 80). در فرهنگ لغات ترکي مقاليد الترکيه از ميرزا فتحعلي خان قاجار سپانلو  که در تاريخ 1280 هـ.ق. نوشته شده و براي فهم آثار امير عليشير نوايي (به زبان ترکي جغتايي)، به ناصرالدين شاه قاجار اتحاف شده است، در معني کلمه ي بخشي «نويسنده و دبير و خواننده و جراح» نوشته شده است (قاجار سپانلو، 1395: 118). در فرهنگ ترکي آذربايجاني ارک در ذيل مدخل بخشي چنين نوشته شده  است (ترجمه از ترکي): «1. عاشق، نوازنده و آوازه خوان مردمي اقوام ترک آسياي ميانه2. (معني تاريخي): قام. شامان. شمن. پزشک روحاني اقوام کهن ترک. يکي از اجداد باستاني ترکمنان قبايل «تکه»، «اؤته ميش» و «داشاياق» . گفته مي شود که از کلمه ي چيني po-shi (استاد، معلم) گرفته شده است» (جعفرزاده، 1389: 543).

اين هماني بخشي و شمن (Shaman) و بررسي وظايف شمن نکته اي است که ما را هم به «بخشنده ي عمر بودن ترکان» و هم ارتباط بخشي ها با «ساقي» و شراب و نيز موسيقي و «بشارت» زدن مي رساند. در باور و فرهنگ ترک ها از قديمي ترين ايام شمن ها/ شامان ها و شمنيسم/ شامانيزيم (Shamanism) را داريم. شمنيسم دين باستاني ترکان بوده و حتي بعد از مسلمان شدن بخش اعظمي از ترکان در قرن اول و دوم هجري پيروان فرواني داشته است. اين باور کهن بشري از باورهاي اوليه ترکان بوده که اکثر منابع به رواج اين مذهب در ميان مردم ماوراء النهر در دوره پيش از اسلام اشاره کرده اند. اين باور ابتدايي بدون پيامبر و کتاب به وسيله شمن ها تبليغ مي شد. به اعتقاد ترکان، شمن ها يا قام ها افراد مقدسي بودند که قادر به ارتباط با خداوند بوده و به فنون سحر و جادو مسلط بودند. علاوه بر اين، ترکان، شمن ها را عامل ايجاد ارتباط با ارواح مردگان، شياطين و جن و پري مي دانستند و براي حل مشکلات خود آنان را نزد خدايان واسطه مي کردند. اين  شخصيت هاي معنوي، طبابت مي کردند و رياست برگزاري مراسم مذهبي را نيز به عهده  داشتند. ترکان شمنيست به اين افراد احترامي فوق-العاده مي گذاشتند و در برابر آنان سجده مي کردند. خداي مشترک مورد پرستش ترکان، تانگري / تنگري (Tangrı) بوده است که در ترکي باستان به معني «آسمان آبي بي انتها»  است. بعدها به معني «خداي آسمان» و در نهايت در ترکي امروزي در معني «خداوند يگانه» تحول معنايي پيداکرده است. ترکان در واقع شمن ها را قادر به ايجاد ارتباط با تانگري مي دانستند. در نظر آنان باوجود تعدد و تنوع  خدايان، خداي آسمان از همه ي خدايان برتر و خالق هستي بود. او به صورت انسان در  بالاترين طبقه آسمان ساکن بود و با اداره نظام عالم سرنوشت بشر را تعيين مي کرد. خداي آسمان مظهر رحمت، زيبايي و لطف بود و ترکان به او عشق مي ورزيدند. تقديس شمن ها با تصوري که ترکان از تانگري به شکل انسان داشتند، هماهنگ بود و مي توان گفت که ترکان، شمنها را تجسم تانگري، خداي آسمان، مي دانستند (مخبر دزفولي، 1384: 51-52).

   شمن انساني مقدس و نظرکرده در قبيله است که وظايف متعدد روحاني و جادوگري (غيب گويي، پيشگويي، برکت بخشي، تسخير شکارها به نفع قوم و ارتباط با خدا و ارواح پاک مردگان) و پزشکي (شفابخشي) را با هم داشته است. نکته ي مهم اين است شامان/ بخشي/ اوزان، هنرمند مردمي و قومي ترکان نيز بوده است و شامان هاي ترک با زدن سازي کهن به اسم «قوپوز» (qopuz)، که آن را هنگام نواختن تا سينه ي خود بلند مي کردند، به خنياگري و سرودن حماسه هاي قومي مي پرداختند. بعد از اسلام آوردن ترکان نقش هاي روحاني و ديني قام ها و بخشي ها کم رنگ شد، اما نقش قومي و ملي و فرهنگي آن ها با گرفتن رنگ و بويي اسلامي ادامه پيدا کرد؛ نمونه ي بارز اين شامان ها/ بخشي ها/ اوزانها شخصيت مقدس «دده کورکوت/ دده قورقورت»/ Dədə Qorqut)  Dede Korkut) است که همه ي تيره هاي ترک اعم از اغوز (غز)، قرقيز، قزاق، اوزبک و ... اين شخصيت مقدس و کتاب دده قورقوت او را در فولکلور خود دارند. اين بخشي در اساطير ترکان به صورت پيري نوراني، روحاني و مقدس با موهايي بلند و سفيد و ريش بلند و سفيد تصوير مي شود که داناي تمام است و از غيب خبر مي آورد و تانري (تانگري) به قلبش الهام مي کند و هر چه مي گويد به حقيقت مي پيوندد. او به ملاقات پيامبر اسلام (ص) شرفياب مي شود و بشارت حکومت طولاني هزارساله ي فرزندانش (ترکان) را از زبان آن حضرت مي گيرد (ر.ک. محمدخاني گونئيلي، 1387: 25) . دده قورقورت هم روحاني و غيب گو و عارف ؛ هم پزشک و هم يار و ياور قبيله ي خود در مواقع خطر است و هم خواننده و نوازنده ي قوم است و ساز قوپوز در دست گرفته و حماسه قومي ترکان را به صورت اشعار حماسي مي سرايد و با صدايي سحار مي خواند (قس. هومر در فرهنگ يونان باستان) (9) .

نکته ي مهمي که در ارتباط ساختاري عناصر بيت مورد بحث ما در اين مقاله هست، ارتباط بخشي ها با «عمربخشي» دوباره به انسان ها و نيز ارتباط آن ها با موسيقي (بشارت زدن) است. دکتر روشن خياوي يکي از وظايف مهم بخشي ها  را، که آن را به صورت «باقشي» (baqşı) و به معني «هنرمند خلق» قيد مي کند، در مورد کمک به زنان زائوي آل زده چنين تبيين کرده است: «در بين آذربايجاني ها و تعداد ديگر از ملل ترک، اگر زن زائويي زايمان سختي داشته باشد، اطرافيان شمشير بر آب رودخانه يا استخر زده مي گفتند: «خانم آل! جگر زائو را در جاي خودش قرار بده»! در بين قرقيزها و قزاق ها و تعداد ديگر نيز چنين باوري وجود داشت که در زمان زايمان غيرعادي زائو، گويا که الباس/ آلبيس/ خانم آل جگر او را درمي آورد. در اين حالت «باقشي» (هنرمند خلق) براي دور کردن آل از زائو، ساز نواخته و آل را با آواز خود مي ترساند و از آل مي خواهد جگر زائو را در جاي خود قرار دهد. در اعتقاد بالا نقش موسيقي و ساز و آواز در التيام درد و بهبودي بيماري را در نزد ملل ترک به خوبي ملاحظه مي کنيم. در توضيح بيشتر اضافه مي نماييم که باقشي ها و قام- شام ها و اوزان ها بيشتر از ديگران در التيام بخشيدن به درد زائو و برگرداندن سلامتي به زائويي که احساس ناتواني و بيماري مي کند، نقش داشته اند و در واقع اوزان ها و باقشي ها در چنين موقعي وظيفه ي پزشک را در ميان مردم بر عهده مي گرفتند و باز اين جا به اهميت موسيقي و ساز و آواز در ميان ملل ترک متوجه مي شويم. اوزان ها و باقشي ها براي التيام درد زن زائو و رهايي او از مرگ، شعرهايي به همراه ساز و موسيقي مي خواندند» (خياوي، 1383: 227). البته خصيصه ي شفابخشي و عمربخشي بخشي ها مختص و منحصر به زنان زائو نبوده و يکي از وظايف اصلي آن ها در قبيله همين نقش پزشکي شان بوده است.

در بيت حافظ عمربخشي ترکان با پارسي گويي (غزل خواني) و بشارت زدن (موسيقي) انجام مي شود. امري که مشابه آن را در تصوف نيز تحت عنوان دف زدن و سماع و رقص صوفيانه مي بينيم. قابل ذکر مي باشد که از نقطه نظر روان شناسانه حالت هاي خلسه شاماني شبيه جذبه هاي يوگايي، اسرار نهاني و باطني و ]خلسه و جذبه ي[ دراويش صوفيه است» (استوتلي، 1390: 3 ). دکتر ناصرنکوبخت و دکتر سيدعلي قاسم زاده اين مشابهات بنيادين را در مقاله ي «روش هاي خلسگي شمنيسم در برخي از فرقه هاي تصوف» بررسي کرده اند (نکوبخت و قاسم-زاده، 1388). از آن جا که خلسه و جذبه لازمه ي اعمال شمني است، شمن براي از خود بي خود شدن رهاشدن از عالم حس و رسيدن به حالت خلسه و نشئه و مشاهده اسرار از آلت موسيقي ضربي و از رقص آييني استفاده  مي-کند (همان: 191 و 193). نکته ي ديگر ارتباط بخشي ها/ شامانها با شراب بوده است که در بيت مورد بحث ما اين نکته در کلمه ي «ساقي» نهفته است. بخشي ها/ شامانها در مراسم خاص خود براي رفتن به خلسه ي روحاني و خبرآوردن از عالم غيب، از نوشيدني هاي سکرآور و مقدس بهره مي بردند که از گياهان مقدس به دست مي آمد. نشئگي و رفتن به خلسه از راه مصرف مواد مخدر و مشروبات مسكر يکي از روش هاي رايج شمن ها براي اعمال روحاني شان بوده است (ر.ک. همان: 199-200). اين شراب روحاني همراه با موسيقي ضربي و رقص هاي آييني خاص، شمن ها را از بند خودي، جسم و عالم جسماني آزاد کرده و وارد دنياي ارواح و حقايق مي نمود (قس. هوم نوشي ارداويراف و رفتن او به دوزخ و بهشت و برزخ و انشاي ارداويراف نامه). از اين نکته ها پيداست که ضبط «پيران» بر «رندان» در بيت مورد بحث ما ارحج است؛ چرا که پيران به عمر بيشتر محتاج تر از رندان هستند. همه ي اين ظرائف به طور عجيبي در بيت مورد بحث ما در اين مقاله جمع شده است، مشروط بر اين که صورت صحيح آن يعني:

ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند                ساقي بشارتي ده پيران پارسا را

را در نظر بگيريم.

نکته ي ديگر تناسبات لفظي است بين «پارسي»، «پارسا» و «پيران». به اين صورت که بين پارسي و پارسا صنعت لفظي «جناس اشتقاق يا اقتضاب» وجود دارد. ديگر اين که تکرار واج /پ/ در «پارسي» و «پارسا» و «پير» واج-آرايي يا نغمه ي حروف مي سازد. اگر به جاي «پيران»، «رندان» بيايد، اين صنعت لفظي محلي از اعراب نخواهدداشت. نکته ي ديگر طنز ظريفي است که بين «ساقي» و «پيران پارسا» وجود دارد. فراموش نکنيم که حافظ با رندي، وظيفه ي بشارت دادن/ بشارت زدن به پيران پارسا را به «ساقي» محول مي کند که وظيفه اش گرداندن صراحي و دادن پياله ي شراب به حاضران در مجلس  است. سالخورده بودن پيران از يک سو و پارسابودن آن ها از سوي ديگر با ساقي و شراب خواري منافات دارد و همين طنز لطيف حافظ را دوچندان تأثيرگذارتر از آن مي کند که اين بشارت دادن/ بشارت زدن متوجه «رندان پارسا»  شود. البته اگر معني «پيران» را صوفيانه بگيريم، گزندگي طنز دوچندان مي شود. هرچند خود ترکيب «رندان پارسا» نيز اگر بخواهيم بر خلاف نظر استاد بهاءالدين خرمشاهي، پارسا را همان «پرهيزگار» بگيريم، خود خالي از طنز و تهکم نيست.

ملاحظه مي شود که بيت حافظ، همانند ابيات ديگر او «باز» و «معني زا» است. با هر فرايند خوانش و تأمل، معني از کلمه به کلمه ي آن زاده مي شود. اين امر بيشتر از هر چيز سخن ژان پل سارتر، فيلسوف فرانسوي را به ذهن متبادر مي کند: «چنين مي پندارند که شاعر جمله مي سازد؛ اما اين ظاهر امر است. شاعر جمله نمي سازد، شيء مي آفريند و کلمات شيء شده بر اثر تداعي هاي ساحرانه ي تناسب و عدم تناسب با هم جمع مي شوند و اجتماع آن ها واحد حقيقي شعر را، که همان «جمله ي شيء شده» است، به وجود مي آورد» (سارتر، 1356: 25). فراتر از سخن هوشمندانه ي سارتر بايد گفت که شعر خوب موجودی زنده و زايا است که از وجود شاعر جدا مي شود و شاعر وجود زنده  و زاياي خود را در شعرش جاودانه مي سازد. شعر موجودی از جنس خود شاعراست که با هر مواجهه و ارتباط و خوانش خواننده از نو زنده و بارور مي شود و معنا مي زايد. بر اساس آن چه گفتيم ما در اين بيت حافظ با شبکه ي ايهامي يا زنجيره اي ايهامي مواجه مي شويم که «طرحواره اي معنايي» (Semantic schemata) خاصي مي سازند. طرحواره اي که بدون عنصر «ترکان» ساخته نخواهدشد. اين طرحواره اي معنايي از زايش معني در فرايند خوانش بيت حاصل مي شود:

ترکان: ترکان (نژادي و قومي)- ترکان (خوبان، زيبارويان، معشوق هاي زيبارو)

پارسي گوي: پارسي گو (پارسي: زبان پارسي)- غزل خوان (پارسي: غزل/ غزل پارسي)

بخشندگان: دهندگان- بخشي ها (شمن هاي ترک)

عمر: زندگي- امر (با ايهام تبادر)

ساقي: شرابدار (شراب: آب عمر، «آب زندگاني»← غزل 431 ب1)- بشارت ده/ بشارت نواز (نوازنده ي بشارت)

ده: ببخش- بگو- بزن (بنواز)

بشارت: مژده- بشارت (آلت موسيقي)

پيران: پيران سال و ماه (سالخوردگان)- پيران طريقت

پارسا: پرهيزگار- پارسي (متناسب با ترکان)

5-        نتيجه گيري

بر اساس يافته هاي نسخه شناختي اين پژوهش، ضبط اکثر نسخه هاي خطي کهن و نيز نسخه هاي چاپي معتبر، مثل چاپ مرحوم عبدالرحيم خلخالي، چاپ مرحوم قدسي شيرازي، چاپ عيوضي- بهروز، چاپ انجوي، چاپ اياصوفيه، چاپ ستايشگر، چاپ پرتو، چاپ اديب برومند، چاپ مرحوم دکتر غني و شرح دکتر همايون فرخ  «ترکان پارسي گوي»  است و تنها چاپ قزويني، شرح سودي، نسخه ي نذير احمد- جلال نائيني و چاپ قريب «خوبان  پارسي گوي» است. عبدالعلي اديب برومند، دکتر قاسم غني، مرحوم عبدالعظيم قريب، دکتر عباس زرياب خويي و دکتر محمدرضا شفيعي کدکني و بهاء الدين خرمشاهي از موافقان ضبط «ترکان پارسي گوي» بوده اند. از ميان اينان مرحوم غني، مرحوم فرزاد، مرحوم قريب و مخصوصاً بهاء الدين خرمشاهي هرچند در نظر و استدلال آشکارا طرفدار ضبط «ترکان پارسي گوي» بوده اند، اما در عمل نتوانسته اند از ضبط مرحوم قزويني (خوبان پارسي گوي) چشم پوشي کنند. اين امر به دليل غلبه ي روحيه ي ملي گرايي ايراني (فارسي) و حس تعصب قومي در ايشان بوده است. خصیصه ای که در مرحوم علامه قزوینی نیز دیده می شود و سبب شده است در ضبط صورت درست «ترکان پارسی گوی» به ضبط درست مرحوم عبدالرحیم خلخالی وفادار نماند؛ از این رو بر خلاف اعتقاد رایج در میان عامه ی مردم که چاپ مرحوم قزوینی و غنی را بی عیب ترین و منقح ترین چاپ دیوان حافظ می دانند، باید توجه کنیم که حتی این چاپ نیز خالی از عیب نیست و لزوم بازنگری و مقایسه ی نسخ برای رسیدن به بی عیب ترین نسخه ی دیوان حافظ احساس می شود. استدلال اديب برومند در ترجيح «ترکان پارسي-گوي» و «پيران پارسا» بر «خوبان پارسي گوي» و «رندان پارسا» از هر جهت قوي تر از استدلال ضعيف بهاءالدين خرمشاهي در ترجيح «رندان پارسا» بر «پيران پارسا» است. با توجه به روحيه ي ترک دوست و ترک ستاي حافظ که در کاربرد واژه ي ترک در 21 غزل او به چشم مي خورد به نظر مي رسد که او در بيت مورد بحث ما «ترکان پارسي گوي» گفته است نه «خوبان پارسي گوي»؛ و ترکان را «بخشندگان عمر» دانسته است.

از ديد توجه به عناصر ساختاري رابطه اي که دکتر شفيعي کدکني بر اساس صنعت بديعي ايهام تبادر بين عناصر « ترکان پارسي گوي» با «بخشندگان» (بخشي ها) و «بشارت» کشف کرده است از مواردي است که ضبط «ترکان» را بر «خوبان» مرجح مي نمايد. ما با پيگيري همين نظر دکتر شفيعي کدکني ارتباط بين عناصر يادشده با عنصر «عمر» (عمربخشي ترکان) را با توجه به خصوصيتهاي بخشي هاي ترک (شمن ها) برکاويديم، که نتيجه ي آن تقويت برتري ضبط «ترکان پارسي گوي» بر «خوبان پارسي گوي» بود. در آخر با توجه به طنز ظريف و قدرتمندي که بين عناصر «ساقي» و «پيران پارسا» وجود دارد، برتري اين ضبط را بر «رندان پارسا» اثبات کرديم. با توجه به يافته هاي تحقيق حاضر به نظر مي رسد که حضرت حافظ بيت مورد بحث ما را در اين مقاله به اين صورت گفته است و صورت هاي ديگر از تصرفات نارواي نساخان حاصل شده است:

ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند                ساقي بشارتي ده پيران پارسا را

پی نوشتها

 1  - براي صنعت ايهام تبادر در شعر حافظ ر.ک. مقاله ي «فهمي از رندي هاي حافظ، نگاهي ديگر به ايهام تبادر در شعر حافظ» از دکتر جهاندوست سبزعلي پور. ايشان در تعريف ايهام تبادر چنين نوشته اند: «مراد از ايهام تبادر آن صنعت بديعي است که واژه-اي از کلام، واژه ي ديگري را که با آن تقريباً هم شکل و هم صدا است، به ذهن متبادر مي کند. معمولاً واژه اي که به ذهن متبادر مي شود، با کلمه يا کلماتي از کلام، تناسب دارد. حافظ به اين صنعت که در کتب بديعي مذکور نيست، توجه بسيار داشته است. به اين صنعت نام هاي بسيار داده اند؛ از جمله: ايهام جناس، ايهام جناس گونه گون خواني، ايهام چندخوانشي، ايهام چندگونه-خواني و ايهام دوگونه خواني؛ به عنوان مثال اين بيت حافظ، که صنعت يادشده در آن به کاررفته است، شهرت فراوان دارد: گفتم خوشا هوايي کز باد صبح خيزد/ گفتا خُنُک نسيمي کز کوي دلبر آيد. خُنُک (خوشا)، خُنَک (هواي خُنَک) را به ياد مي آورد که با هوا و باد و نسيم، تناسب دارد. يا در مثال زير، بهشت (رها کرد)، متبادرکننده ي معني اسمي بهشت (جنت، فرودس) است، به قرينه ي آدم، روضه و دارالسلام که در بيت آمده است: در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند/ آدم بهشت روضه ي دارالسلام را» (سبزعلي پور، 1389: 128-129).

  2 - مرحوم دكتر قاسم غني در توجيه ترکان پارسي گوي از قول جاحظ بصري (البيان و التبيين، بتحقيق عبدالسلام هارون، الجزء الاول ص 146) استفاده نموده است (ر.ک. سروشيار، 1359: 671-676).

 3  - براي اندازه ي ارادت دکتر قاسم غني به علامه محمد قزويني ر.ک. مقاله ي «يادي از علامه قزويني» (نياز کرماني، ج1: 163-165).

4  - البته قبل از ايشان استاد جمشيد سروشيار در مقاله اي به نام «پارسي، فارسي» معني «پارسي» را در دو بيت ذکرشده در بالا بررسي کرده بود (ر.ک. سروشيار، 1359). سروشيار در اين مقاله ي ارزنده ابتدا دو بيت ذکرشده در بالا را که اغلب در برخي از نسخه هاي چاپي، به دليل تکرار قافيه ي «پارسا»،  بيت نخست حذف مي شود، يا به جاي آن «رندان باصفا» مي آيد، آورده است و سپس به تبيين معني دقيق «پارسي» در دو بيت مزبور مي پردازد. بر اساس تحقيق ايشان «در جواهر الاسرار و زواهر الانوار (شرح مثنوي مولوي) تأليف كمال الدين حسين بن حسن  خوارزمي،  از بزرگان عرفا و متصوفة قرن هشتم و نهم (840 هـ. ق) به كرات واژة «پارسي» و «فارسي» در  معناي غزل به كاررفته و اين معني كه از همه ي فرهنگنامه هاي متداول فوت شده است، روشنگر سخن خواجه است» (همان) و سرانجام سروشيار چنين نتيجه مي گيرد: «در وجه اطلاق كلمه ي «فارسي» يا «پارسي» بر غزل، بنده تصور مي كنم كه چون قدماي  ارباب صناعت موسيقي را عادت چنان رفته كه هر چه از آن جنس بر ابيات تازي سازند آن را «قول» و هر چه بر مقطعات پارسي باشد آن را «غزل» خوانند، كم كم اين اختصاص باعث آمده كه اصحاب، غزل ملحون (غزلي كه در پرده ي موسيقي راست آيد) يا عموماً غزل را بدين نام اصطلاح كنند» (همان).

  5 - با بررسي ما سخن مهدي صدري که نوشته است «حافظ نوزده بار واژه ي ترک را در هفده غزل از مجموع غزل هاي خود به کار برده است» (ر.ک. صدري، 1382: 41-43)، نادرست مي نمايد.

 6  - لازم به ذکر است که صورت هاي به کارفته در داخل پرانتز در اين بخش مقاله، به زبان ترکي و خط لاتين است و عين صورت هاي به کاررفته در فرهنگ هاي ترکي است و آوانويسي واژه هاي مورد بحث نيست.

  7 - در اهميت اين كتاب در فهم کلمات ترکي دخيل در زبان فارسي همين بس كه يكي از منابع دست اول و پايه مرحوم دكتر محمد معين، لغوي بزرگ ايراني و صاحب فرهنگ معين، در تشخيص لغات تركي بوده است (ر.ك. افندي اوزبکي البخاري،1392، مقدمه: 21).

8  - سازنده در اين گونه موارد علاوه بر سراينده به معني نوازنده و سازنواز و خواننده نيز است.

9  - براي خصوصيات دده قورقود و بررسي تطبيقي اين حماسه ترکان با حماسه يونان ر.ک. مقاله ي «نيم نگاهي به کتاب دده قورقود» از جعفر سليماني کيا، نشريه اصحاب قلم شماره 2، پاييز و زمستان 1384.

مراجع

اديب برومند، عبدالعلي،  غزليات حافظ، تهران، شرکت انتشاراتي پاژنگ، 1366.

استرآبادي، ميرزا مهدي خان،   فرهنگ ترکي به فارسي سنگلاخ، ويرايش روشن خياوي، چ دوم، تهران، نشر مرکز، 1384.

استوتلي، مارگرت، مقدمه اي بر شامانيسم، دين ابتدايي ترکان باستان، ترجمه ي بيژن اسدي مقدم، بي جا (نسخه ي Pdf، 1390).

افندي اوزبکي البخاري، شيخ سليمان، فرهنگ جغتايي- فارسي، ترجمه ي حسن عبداللهي جهاني (اوموداوغلو)، تبريز، انتشارات دنيزچين، انتشارات آيدين، 1392.

جعفرزاده، اسماعيل، فرهنگ ترکي آذربايجاني ارک، تبريز، انتشارات احرار، 1389.

حافظ شيرازي، شمس الدين محمد، ديوان حافظ، تصحيح محمد قزويني و قاسم غني، تهران، اقبال، 1366.

خرمشاهي، بهاءالدين، حافظ نامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهيم کليدي و ابيات دشوار حافظ، چ چهاردهم، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1383.

خياوي، روشن، فرهنگ تاريخي- تطبيقي زبانهاي اورال- آلتائيک، ويراسته ي زهره بهشتي نژاد، قم، انتشارات بخشايش، 1383.

داشقين، علي،  فرهنگ ترکي- فارسي داشقين، تبريز، نشر اختر، چ سوم، 1386.

داودی، حسین و دیگران، ادبیات فارسی (2) سال دوم آموزش متوسطه، تهران، شرکت چاپ و نشر کتاب های درسی ایران، 1395.

زرياب خويي، عباس، آيينه جام، تهران، انتشارات علمي، 1368.

سارتر، ژان پل، ادبيات چيست، ترجمه ي ابوالحسن نجفي و ديگران، تهران، کتاب زمان، 1356.

سروشيار، جمشيد، «پارسي، فارسي»، مجله ي آينده، مجله فرهنگ و تحقيقات ايراني، تاريخ، ادبيات و كتاب، سال ششم، شماره هاي 9- 12، صص 671 – 675 ، 1359.

سبزعلي پور، جهاندوست، «فهمي از رنديهاي حافظ، نگاهي ديگر به ايهام تبادر در شعر حافظ»، مجله ي بوستان ادب، سال دوم، شماره ي چهارم، پياپي 6، صص 127-146، 1389.

سودي بسنوي، محمد، شرح سودي بر حافظ، ترجمه ي دکتر عصمت ستارزاده، چ هفتم، تهران، انتشارات زرين، انتشارات نگاه، 1372.

شاهمرسي، پرويز زارع، فرهنگ جامع ترکي آذربايجاني- فارسي، تبريز، نشر اختر، 1394.

ــــــــــــــــــــــــــــ ، فرهنگ فارسي- ترکي شاهمرسي، تبريز، نشر اختر، 1388.

شفيعي کدکني، محمدرضا، «ترکان پارسي گوي»، مجله ي بخارا، سال پانزدهم، شماره 98، صص 68-70 ، 1392.

صارمي، اسمعيل، يادداشتهاي دکتر غني در حواشي ديوان حافظ، چ دوم، تهران، انتشارات علمي، 1366.

صدري، مهدي، «ناگفته هايي از يک غزل حافظ»، مجله ي آينه ي ميراث، دور جديد، سال اول، شماره چهارم، پياپي 23، صص 40-54، 1382.

فرزاد، مسعود، جامع نسخ حافظ، شيراز، انتشارات دانشگاه پهلوي (کانون جهاني حافظ شناسي)، 1347.

قاجار سپانلو، ميرزا فتحعلي خان، فرهنک لغات ترکي مقاليد الترکيه، به کوشش بهبود مرادي، قم، انتشارات بخشايش، 1395.

کاشغري، شيخ محمود بن حسين، ديوان لغات الترک، ترجمه ي دکتر حسين محمدزاده صديق، تبريز، نشر اختر، 1384.

محمدخاني گونئيلي، حسين، دده قورقود کيتابي/ دده قورقورد کيتابيندا سؤزلر- آدلار، تهران، انتشارات انديشه نو، 1387

مخبر دزفولي، فهيمه، «ترکان از شمنيسم تا اسلام»، مجله ي تاريخ و تمدن اسلامي، شماره اول، صص 49-61، 1384.

نياز کرماني سعيد و ديگران، حافظ شناسي، تهران، نشر پاژنگ، چ دوم، 1366.

نيکوبخت، ناصر و قاسم زاده، سيدعلي، «روش هاي خلسگي شمنيسم در برخي از فرقه هاي تصوف»، مجله ي مطالعات عرفاني، شماره نهم، صص 185-216، 1388.

هادي، اسماعيل، لغتنامه جامع اتيمولوژيک ترکي- فارسي ديل دنيز، چ دوم، تبريز، نشر اختر، 1386.

همايون فرخ، رکن الدين، حافظ خراباتي، چ دوم، تهران، انتشارات اساطير، 1370.

توضیح:

مقاله «ترکان پارسي گوي يا خوبان پارسي گوي؟ نگاهی دوباره به صورت صحيح يکي از بيت هاي چالش-برانگيز ديوان حافظ شیرازی» در «دومین کنگره بین المللی علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» که در تاریخ 1396/04/07 در تهران برگزار شده است، پذیرفته شده و در مجموعه مقالات علمی- پژوهشی کنگره مزبور چاپ شده است و بدین وسیله جهت استفاده علاقه مندان و محققان محترم نشر می شود.