زمانی که آب را انتقال می‌دهیم، چه اتفاقی‌ می‌افتد؟»  عنوان سرفصل درسی در استرالیا است که در آن درخصوص انتقال آب و پيامدهای زيان‌بار آن بحث شده و با نشان دادن تصاویری از دریاچه اورمیه، آن را به ‌عنوان تجربه تلخ براي حفاظت از تالاب‌ها و درياچه‌های دنيا معرفی کرده و همزمان به کنوانسيون رامسر و ضرورت حفاظت از تالاب اشاره شده است؛ کنوانسيونی که در خاک ايران نوشته و امضا شد و در ايران به آن عمل نشد.

کاری تحسین برانگیز از آنان که از تجارب تلخ و ‌ شکست‌های دیگران(ما)  نردبامی برای جوانان و آیندگان کشورشان درست کرده‌اند تا پیشرفی به ارمغان آورند و قدمی رو به فردایی بهتر از امروز بردارند در این میان بیچاره دریاچه اورمیه‌مان که سناریواش بوی پایان تلخ دارد. سناریو‌ای که نویسنده‌اش خود ما هستیم.

وزارت راه و ترابری كه بدون مطالعه همه جانبه‌ی زیست محیطی توسط مشاورین توانمند داخلی و خارجی اقدام به ایجاد راه میان‌بر روی دریاچه کردند.

وزارت نیرو که بر سدسازی به عنوان اندیشه توسعه و به عنوان یك افتخار پافشاری كرد و تسلیم غرور و احساس افتخار متخصصین و مدیران سدسازی درون وزارتخانه و متخصصین بیرونی سدسازی در ساخت سدهای متعدد شد و هیچ توجه نكرد كه از تعداد بی‌شمار گزارش‌های مربوط به سدسازی در حوزه‌های دریاچه ارومیه چرا هیچ اشاره‌ای به اثرات این سدسازی‌ها روی دریاچه و آب آن نیست.

وزارت جهاد كشاورزی‌ای که طرح‌های توسعه‌ای را بدون توسعه نظام‌های مدیریت جمعی و بدون آموزش‌های حفاظت منابع دنبال می‌كند و برای او اعداد فیزیكی (سطح كشت، مقدار محصول، مقدار كود، مقدار...) از كشاورز توسعه یافته و آگاه و حافظ منابع مهم‌تر است و سازمان حفاظت محیط زیست که هرگز شكنندگی و قدرت تحمل این اكوسیستم را مورد مطالعه قرار نداد، و بطور بایسته از حیات آن حفاظت نكرد و هرگز اقدام قاطع یا ممانعت اصولی از ساخت این تعداد بسیار زیاد سد در این حوضه به عمل نیاورد و استانداران و مسئولین ارشد آذربایجان‌های غربی و شرقی و نمایندگان مجلس و حتی من ایرانی که چرا نتوانستم ببینم، چرا نتوانستم کاری بکنم.

با گفتن اینها پی مقصر نیستم چون پیچیده است و نیازمند صرف زمان. زمانی که هر ثانیه‌اش حکم زر نزد زرگر دارد و بسی گرانبها‌تر از آن. بقدری گرانبها که اگر همین الان هم خوب گوش کنیم می‌توانیم فریاد بی‌صدای دریاچه‌مان را بشنویم فریادی که دیگر نایی ندارد و بوی ناامیدی می‌دهد ولی بنظرم دیگر زمانش فرا رسیده که دست به دست هم دهیم و با همت فراوان دستان کم جان دریاچه‌مان، دستان همدلی، دستان امید، دستان فردایمان را بگیریم و بسم الله بگوییم و فعل ما می‌توانیم را با افتخار صرف کنیم و مقابل آنان که نیت شوم دارند و با سنگ اندازی در این کار اهدافی را دنبال می‌کنند بایستیم، اهدافی که بمانند تیریست که قلب همدلیمان را نشانه گرفته است.

به امید فردایی که مثل امروز در حسرت دیروز نباشیم.

بابک ساجد / دانشجوی کشاورزی

چاپ شده در نوزدهمین شماره نشریه دانشجویی "ساوالان" دانشگاه محقق اردبیلی

 report