چاپ

 

شاه بیت این دردنامه:( اشتباه محض است ادعا کنیم بدون سر و صدا طهران را فتح کرده ایم زمانی که مردم فهیم نیستیم باید در راستای فهیم شدن قدم برداریم خاک آزربایجان را تقدیم اکراد میکنیم بعد خوشحال میشویم که داوود اوغلو در مصاحبه ای گفته اند "طهران بعد از استانبول بزرگترین شهر تورک نشین میباشد.

در حالی که تبریز یکصد سال قبل بزرگترین شهر تورک نشین جهان بود.)

سوژه ها به تناسب چالشها ونیازها بروزپیدا میکند وبه دغدغه جدی فاعلان فکری تبدیل میشوند-همیشه و درهمه جاوقتی صحبت ازکسب وکار یا فرهنگ بالامیشود درنهایت همه نگاهها به طهران متمرکز شده بدون اندکی فکربه چرایی مرکزگرایی ویا ساخت شهروند درجه یک شهروند درجه دو که ناشی ازتفکرات شوونیستی وناعدالتی اقتصادی ،آموزشی وفرهنگی حاکم ومتعاقب آن ازخودبیگانگی وبحران هویت ملت های تحت سلطه ناشی است-همه ما به کررات انسانهایی رادیده ایم که ازجغرافیای زیستی وفرهنگ خوداحساس انزجارکرده واتوپیای آمال خود را درطهران آرزو کرده وحسرت وافری ازعدم امکان این شرایط دردل داشته ودارند.

اماآیاواقیعت چنین است؟

واقعیت طهران چیست؟

برای درک واقعیت تلخ از استدلال تمثیلی کمک میگیریم:

دریکی ازروزنامه عکسی بود از چاقترین انسان در دنیا یک پسر عربستانی آنقدرچاق بود که قادربه راه رفتن نبودودر تخت روان جابجا میکردند.

غرض ازاین تمثیل این است که گاهی بیماری به حدی برجسته و زننده است که باتمام تلاش برای نگرش مثبت ازسلطه نکات منفی نمی توان رها شد واقیعت طهران امروز شباهت زیادی به این پسر بیماردارد فربهی زننده طهران سهم دیگران است وچون نامشروع است شکننده وناپایدار است جنبه استعماری تهران ازجنبه استبدادی آن بارزتراست. چپاول ثروت ومنابع مادی معنوی دیگرملت های ساکن این جغرافیا ومتمرکزساختن آنها اجتماع بیش ازظرفیت انسانی راموجب شده وبه تبع آن انبوهی ازنابسامانی ها ومشکلات که تنها آلودگی وترافیک به خرچنگ جان این فرزند نامشروع استعماربدل شده وآسیبهای اجتماعی وعدم امنیت روانی وجانی به کنارزلزله هم به هذیان گویی خواب آشفته شونیزم اضافه شده وبه مصداق مثل (درین قاز دایاز قاز اوزون دوشرسن)تبدیل شده است هر چند زلزله از اتفاقات طبیعی است اما آنچه بحث برانگیز ومایه تاسف خواهد بود نابخردی و سیاستهای تمرکز گرای سران جمهوری اسلامی است که سرمایه های مادی معنوی یک کشور را در مکانهای مشخص محدود کرده وبا تقسیم ناعادلانه بیت المال در مملکت اسلامی موجب مهاجرت افراد مناطق محروم میشود وآنچه آشکار تر است فاجعه زلزله تهران معلول ، وسیاستهای راسیستی ناسیونالیسم های افراطی علت خواهد بود

روحانی که خود همیشه از اصحاب قدرت بوده و اززمان ریاست جمهوری به بعد درخیلی موارد زورش تنها به سخن گفتن میرسد به فسادآوربودن تمرکز قدر ت وثروت متعرف شد -تمرکزگرایی درثروت- قدرت- آموزش و...باسیاست گذاریهای غلط وپان فارسیستی شکل گرفته که نه بامنطق توسعه پایدارسازگاری داردنه باعدالت اسلامی نه با هیچ منطق دیگر الاقدرت طلبی و دنیا گرایی

طهران فرزند نامشروع استعمار است-طهران خواب پریشان شوونیزم است طهران...

طهران مانع سخت افزاری دموکراسی است هرچندسینه چاکان دموکراسی فارس گرا نمی خواهند ویا به علت رسوبات تقکرات ناسیونالیسم سلطه جونمی توانند این واقیعت را درک کنند ودموکراسی و حقوق بشررامتعلق به مرکزدانسته وحاشیه رابشرط تحت قیمومیت نگه داشتن خود شایسته دموکراسی وحقوق بشر و... میدانندوبا آن نظریه پردازی ودگراندیشی ها نیاموخته اند که دموکراسی وجامعه مدنی یعنی توازن وتعدیل قدرت، ثروت ،هویت و...میان همه انسانها ساکن یک جغرافیا -به همین سبب برای گذربه دموکراسی وجامعه مدنی لاغرشدن تهران ضرورت است وبا این تهران آشفته ،دموکراسی وجامعه مدنی محال است چون طهران مصداق نقض عقلانیت است هم عقلانیت نظری وهم عقلانیت عملی است (عقلانیت دردوسطح مطرح میشود1- عقلانیت نظری به معنای تناسب دلیل و مدعا 2–عقلانیت عملی به معنای تناسب هدف و وسیله است

تکمیل نشاط واقتدارملی آن وقت بوقوع می پیوندکه طهران بعد از استامبول دیگر بزرگترین شهر تورک نشین نباشد و شهرهای تورکی که نامحسوس وخاموش دیگرکرد نشین شده اندبازاکثریت تورک نشینی را بدست آورند با مهاجرت ازطهران به آزربایجان غربی بایک تیر دو نشان میزنیم فرار از کام اژدها وپناه به خاک مقدس خویش وپاسداری از میهن که وجب به وجبش را دیگران در غفلت ما به چنگ می آورند چرا همیشه باید باسیلی محکم بیدار شویم و ببینیم قسمتی از خاک مقدس وکثیری از سرمایه انسانی به باد فنا داده ایم

درست است که اقتصاد اصلی ترین دلیل سکونت درطهران است ولی مگرلایه فرودست وپایین شهر اکثریشان تورکها نیستند؟

هرکدام ازمابا اندک سرمایه انسانی ومالی که از طهران به دیار خود انتقال می دهیم به رونق منطقه خود خواهیم افزود واین کار آغازی خواهدبود به بی رونقی و ورشکستگی کارخانه ها

بجای فرورفتن درچاهی که شونیزم کنده به پاخیزیم برای جلوگیری از تکرار تاریخ یعنی وقوع فاجعه قاراباغ دوم در ارومیه

اگر از آغوش فرزند نامشروع استعمار دل نکنیم این اوست که مارا از زمین خواهد کند این دیگر نه شوخی وخیالات است ونه توهم بلکه زلزله طهران یک حقیقت علمی است

واقیعت امر این است که با خودباختگی وبازی های روانی فریب خورده وفکر میکنیم ما تورکها را بدون جنگ نظامی طهران را فتح کرده ام غافل از اینکه اگر در قلب استعمار فرو رفته ایم ازخاک خود غفلت کرده ایم ودودستی تحویل دیگری که عمله امپریالیسم است تحویل داده ایم چرا تورکها باز قربانی بزرگترین فاجعه قرن شوند؟ اگرزلزله طهران را فرصت ندانیم بزرگترین قربانی آن خواهیم بود.

report