بدون شک اصیل ترین و خالص ترین عشق در جهان عشق مادری می باشد که هیچ نیرویی را یارای مقابله با آن نیست. این عشق در مرتبه ای که از حیطه ی فردی خارج شده و به جای فرد فرد انسانی، مفهوم یک ملت را در بر بگیرد و عشق فرزندان آن ملت باشد به مام وطن و خاکی که آنان را در آغوش کشیده و پرورده است، مفهومی از هر نظر هم عمیق تر و هم والاتر به خود می گیرد.

تاریخ اثبات کرده است که در هر مرز و بوم، هر کجا حکومتی برخاسته از مردم همان سرزمین هر قدر هم جبار، به مسند قدرت دست یافته است، اساسی ترین هدفش حفاظت از صیانت مام میهن با تمام قدرت بوده است، و به عکس هر جا حکومتی استعماری از خارج بر مردم و منطقه ای تحمیل شده باشد، غارت و تجاوز به مام آن سرزمین در راس و اولویت اهداف آن حکومت در راستای خوار و خفیف نمودن آن ملت به بند و بردگی کشیدن هر چه بیشتر آنان بوده است. حکومت استعماری نیک می داند که تنها با حمله به هویت راستین، تغییر و تحقیر ارزش ها و تضغیف روحیه ملی مردم یک سرزمین و فرزندان آن ها است که می تواند آنان را با فریب و مشکلاتی که خود معماری می کند درگیر کرده، به تجاوز و غارت و چپاول هر چه بیشتر ادامه دهد.

در میان تمام ملت ها و ملیت ها بوده اند و هستند افرادی که ضرورت نیاز به آزادی و رهایی از سلطه استعمار و استبداد را با تمام وجود درک کرده، ضمن مبارزه با یوغ ظلم و بهره کشی، افسانه پردازی ها ی ننگین، وعده های دروغین و شعارهای رنگینِ حاکمیتی که مام میهن شان را مورد تجاوز قرار می دهد را نپذیرفته با تاکید و تمرکز بر ریشه های جور و ستم خواستار آزادی راستین و رهایی ملت خویش از بند های بردگی های آشکار و نهان هستند. این مبارزان که ضرورت انتقال آگاهی به عموم هم وطنان شان را در اولویت وظایف خطیر خود قرار داده اند از هیچ فداکاری در این راه دریغ نمی ورزند چرا که به خوبی از تنوع شیوه های استعماری آگاه هستند، از جور وجنایاتی که رعب و وحشت عمومی را بر می انگیزند تا روش های زیر پوستی و نامرئی کمتر آزارنده که غفلت عمومی از آنها پیامدهایی دیرآیند تر اما خطرناک تر را سبب می شوند.

در چنین سیستم های استعماری هوشمندی، دشوار ترین مرحله ی رهایی از بند و برده گی، نه به حرکت واداشتن برده گان آگاه که واقف بر زنجیر های پیچیده بر روح و پیکر خود و سرزمین شان هستند، بلکه آگاه سازی برده گان خوشحالی است که بر بردگی خود وقوف ندارند. مردم ساده ای که به شلاق استبداد تن داده اند و زندگی شان در رقصی دردناک با ریتم شدت و ضعف ضربه ها حمل بر خشم و قهر استعمارگران شان خلاصه شده است در گذر از امروزی تیره به فردایی تار... مردمی که از هر نظر مورد ظلم و ستم واقع می شوند، هویت اصیل و ارزشمندشان به انواع خدعه ها خوار و خفیف می گردد، زبان مادری شان ممنوع می گردد، به صحبت و آموزش با زبان استعمارگران وادار می شوند، تاریخ شان دستکاری و تحریف می گردد و مکان های تاریخی و هویت فرهنگی شان تخریب، ریشه هایشان رفته رفته بیشتر با خاک و خون و مام میهن شان قطع می گردد تا نعره های غارت و چپاول تجاوزگران را نبینند و نشنوند و ندانند... آری، بدون شک تبدیل برده های خوشحال به برده های آگاه مهم ترین رسالت این مبارزان آگاهی در هر جایی از جهان که استعمار بر آن حکم فرماست می باشد، همان گونه که امروزه شاهد یکی از بارز ترین شکل های آن در آذربایجان هستیم.

آذربایجان مادر من است. مام وطن من، جسم و خاک اش خون من، آسمان اش روح من. هر وجب و هر ذره اش ناموس و آبروی من، حیثیت و هویت من و همه تورک هایی که در خاک این سرزمین زاده و پرورده شده اند و خون این مادر وطن در رگ هایمان جاری است. وطنی که ابرمردانی چون بابک و کوراغلو، ستار خان و باقرخان و سید جعفر پیشه وری ها در دامان خود پرورده، وطنی که غیورانش از مرد و زن همیشه در برابر ظالمان قد برافراشته و پرچم مبارزات آزادی دست به دست در آن گردیده و امروز در دستان آزادمردانی چون ، دکتر لطیف حسنی، عباس لسانی، ابراهیم نوری، سهند معالی، علی عزیزی، امیر ستاری، سیامک میرزایی، کاظم صفابخش و... در اهتزاز است. قهرمانانی که با مبازرات خود، با فداکاری ها، با درد و رنج های خود، با تحمل زندان ها و انواع شکنجه ها، با عشق بی پایان به وطن، با هدف رهایی و رستگاری ملت خود، توده برده گان خوشحال را آگاه و بیدار نموده و برده گان بیدار را به مبارزه علیه ذات برده گی فرا می خوانند. امید به اینکه رهایی هر چه سریع تر این قهرمانان از زندان های استبداد میسر گردد. تنها آزادی برازنده ی این آزاد مردان و مبارزان آزادی است.