تا آنجایی که در کتب علوم سیاسی و علم سیاست نوشته شده است گروه، حزب، تشکیلات و ... سیاسی که بعنوان یک جزء اجتماعی در جامعه فعالیت می کنند از افرادی که اشتراکات فکری بنیادی و ایدئولوژی و مرام مشترک دارند تشکیل می شوند تا در جهت آرمان و هدف واحدی تلاش نمایند. وقتی یک جریانی بعنوان جریان سیاسی مطرح است طبیعتا آشنایی هرچند ناقص باید به اصول ابتدایی علم سیاست را داشته باشد. در بسیاری از گروهها و تشکیلاتهایی که اکنون در حرکت ملی برای خود نام نشانی دست و پا نموده اند گاها به مواردی برخورد می کنیم که بسیار تامل برانگیز است. از جمله اینها ترانسفر شدن برخی فعالان از این گروه به آن گروه و از این تشکیلات به آن یکی است. برخی از فعالان که البته تعدادشان هم کم نیست همواره مانند ورزشکاران تیم خود را عوض می کنند، در ورزش این عوض کردن تیمها مانعی ندارد اما در کارهای سیاسی عوض کردن مکان را باید با ایجاد تغییرات در ایدئولوژی، مرام و آرمانها مترداف دانست. حال سوال اینجاست که این مرام و آرمانها و ایدئولوژی فعالان است که مدام در حال تغییر است یا این گروهها و تشکیلاتها هستند که دچار این تغییرات بنیادین می شوند؟ تعدادی از همین فعالان پس از خروج از گروه خود، به افشاگری و بدگویی در مورد گروه سابق خود می پردازند که این مساله از عدم وجود ساختار در گروهها و تشکیلاتهای آذربایجانی حکایت دارد که همگان همه چیز را می دانند. از سوی دیگر رفتار گروههای رقیب است که چنین فعالانی را با جان و دل پذیرا می شوند و البته پس از مدتی این فعالان با آن گروهها نیز دچار مشکل می شوند و این زمانی است که گروههای جدید و جدیدتر و باز جدیدتر همانند قارچ در حرکت ملی آذربایجان سر بیرون می آورند و اعلام موجودیت می کنند. براستی دلیل این همه تزلزل و عدم ایستایی و عدم پافشاری به مرام و آرمانها چیست؟ چرا برخی عادت نموده اند تا سلامشان را اگر با تن صدای ضعیف جواب دهی قهر نمایند؟ آیا انسانهای زودرنج می توانند مبارز سیاسی باشند؟ براستی فاصله رویا تا واقعیت چقدر است؟ بسیاری از این فعالان دوست داشتنی با رویاهایی پا به میدان سیاست گذاشته اند که اکنون واقعیتها با آرزوهای آنها فاصله زیادی دارد. به خاطر همین ضعف شخصیت و بخاطر اینکه برخی فعالان و حتی گروهها از محل اعتبار حرکت ملی نه برای منافع ملی بلکه برای مطامع سیاسی و اقتصادی و گذران زندگی خود هزینه می کنند این حرکت اکنون به این شکل دچار انحراف و ایستایی شده است. کسانی که خود را هم مسیر و فرزند بابک خرمدین و ستارخان می دانند باید دل شیر داشته باشند نه اینکه به مانند شاپرک با هر بادی از جای خود به جای دیگر کوچ نمایند و تسلیم باد باشند. فعالان و گروههای که خود دچار ضعف شخصیت هستند به هیچ عنوان نمی توانند رهبری ملتی را مدعی باشند اینان باید ابتدا به خودسازی بپردازند و سپس سخنانی گویند که واقعا از ذهن خودشان تراوش نموده است نه اینکه این و آن، داخلی و خارجی آبشخور فکری آنها باشند. آیا این درست است که با دید ابزاری به حرکت ملی و اهداف آن بنگریم و آن را دست آویز آمال و آرزوهایمان قرار دهیم ؟ بسی دور از انصاف و جوانمردی است که برخی برای اهداف والای حرکت از خود گذشتگی کرده و خطراتی عظیم را بر جان میخرند و برخی دیگر با افکار پراگماتیسمی خود تیشه بر ریشه این حرکت عظیم زده و آن را خدشه دار می نمایند. پس لطفا و خواهشا یک بام و دو هوایی ممنوع!