بی شک در اثنای رخ داد انقلاب ۵۷ نیروهای اسلام گرا با شعار حجاب اجباری و محدود کردن زنان به جنگ استبداد پهلوی نرفتند.

آنچه در ریشه اعمال محدودیت برای زنان جامعه باید مورد توجه قرار گیرد بررسی روند محدودیت هاست که این پروژه در روندهای سیاسی پس از بهمن ۱۳۵۷ بتدریج جای خود را در گفتمان اسلام گرایانه آن زمان باز کرد و پس از ۲ سال به یکی از وجوه اصلی سیاست داخلی جمهوری اسلامی تبدیل شد.

بعنوان مثال حوادث سال‌های پس از ۱۳۵۷ نشان دادند که معنای حجاب اجباری و دیگر محدودیت‌ها علیه زنان فقط بخاطر دغدغه و ملاحضات دینی و بازگشت به سنت و دنیای گذشته نبود. مسئله زنان برای جمهوری اسلامی وجه سیاسی و نمادین مهمی هم در رابطه قدرت پیدا کرد چرا که تحمیل هنجارها و قوانین تبعیض آمیز به زنان به یکی از اصلی‌ترین نمادهای اقتدار نظم دینی در جامعه و کنترل اجتماعی هم تبدیل شد.

یکی از پی آمدهای اولیه سیاست‌های علیه زنان کاهش شدید اشتغال در فاصله ۱۳۵۸ تا سرشماری ۱۳۶۵ است (افت ۳۵ درصدی شمار زنان شاغل). تلاش حکومت دینی برآمده از انقلاب برای کنترل بدن زنان و یا گذاشتن موانع قانونی و عملی برای حضور همه جانبه آنها در عرصه سیاست و جامعه، در بازار کار، در دنیای علم، هنر و فرهنگ بخش جدایی ناپذیر آن چه که اسلامی کردن جامعه نام گرفته بوده و هست. احمد خاتمی امام جمعه تهران روزی در پاسخ خبرنگاری گفته بود که اگر حجاب زن رعایت نشود جمهوری اسلامی معنای خود را از دست می دهد (ایسنا، ۷ مهر ۱۳۹۲). درحالیکه از دیدگاه مذهبی موضوعاتی مانند ربا و دزدی بسیار بیش از حجاب زنان در فقه و سنت‌های اسلامی منع شده اند.

روند مبارزاتی زنان برای مطالبه حقوق خود این روزها وارد فاز جدیدی شده است بطوریکه در بازی اخیر تراکتورسازی و سپیدرود رشت در تبریز مرکز آزربایجان جنوبی، در دقایقی از بازی برای اولین بار در تاریخ ایران بعد از انقلاب در یک ورزشگاه شعارهایی در حمایت از حق ورود زنان به استادیوم های واقع در چارچوب کشور موسوم به ایران داده شد. در این شعارها که به زبان ترکی سر داده شد طرفداران تراکتورسازی به صراحت جمله ترکی با این مضمون که «دختران ترک باید وارد استادیوم های ورزشی شوند» شنیده می شود. حمایت مردان از ورود زنان به استادیوم های ورزشی در ایران بعد از انقلاب یک پدیده و موضوعی است که به مانند دیگر مبارزات ملت ترک در طول یکصد و ده سال گذشته که همیشه پیشرو مبارزه برای احقاق حقوق و مبارزه با رژیم‌های سرکوبگر تهران بوده اند اقدامی ابتکاری و تحسین برانگیز محسوب می‌شود.

در مبارزه‌ای که مستقیماً خواستار احقاق حقوق زنان در ایران هست، اولین نکته ای که به ذهن متبادر می کند این است که زنان فمینیست و برابری طلب از هر کجای ایران و جهان (موسوم به فعال زنان) به تشویق مبارزه بپردازند و خود را همگام با جریان نشان دهند.

اما نکته ای که در اینجا مشهود است، بر زبان آورده شدن خواسته های زنان از سوی مردان و آن هم از سوی مبارزین آزربایجان جنوبی می باشد. هر گروه و جنبش و بخصوص جنبش زنان ایرانی در رابطه با این حرکت نمادین باید ابتدا خاستگاه حرکت را هم مورد توجه قرار دهد.

در طی چند جنبشی که به پیشگامی ترکان در ایران آغاز شده و متاسفانه با بی تدبیری و یا با عوامفریبی ملت فارس به شکست انجامیده و رژیم دیکتاتوری از پی استبدادی دیگر سربرآورده است، همیشه شاهد روحیه مبارزه طلبی ترکان به مرکزیت آزربایجان جنوبی بوده ایم. اما این بار نیز به مانند دفعات قبل، این ابتکار و چالش ترکان مورد تحریف اپوزیسیون به اصطلاح سراسری قرار گرفت.

اما با کمال تاسف باز شاهد تحریف و تمسخر حرکت ترکان از سوی جریانات فارس‌گرا و حتی فعالان زنان بودیم. مسیح علینژاد که هر کجا سخن از حقوق زنان ایرانی به میان می‌آید ابتدا نام ایشان به ذهن خطور می‌کند، با گستاخی و ناشیانه گری تمام شعارهای فعالان ترک را نادیده گرفت و تنها اعلام کرد که گروهی در یک استادیوم در ایران شعارهایی در حمایت از حقوق زنان ایرانی سر داده‌اند. ایشان نه تنها نامی از تبریز و ترکان به میان نیاورده اند بلکه شعارهای ترکی را هم تحریف و مصادره به مطلوب کرده‌اند. ایشان به عنوان کسی که خود را پیشرو مبارزات زنان قلمداد می‌کند به عادت اپوزیسیون همزبان و نادیده انگاشتن ترکان، دست به چنین عمل زشتی می‌زند. اگر حال و منش اپوزیسیون حقوق بشری فارس در زمینه مسائل زنان (بخصوص غیر فارس چنین است) آن موقع می توان به عمق عقب ماندگی جامعه فارسی و دشواری برپایی سیستم دمکراسی در ایران بعد از جمهوری اسلامی تا حدودی برد.

هر جا سخن از آزربایجان جنوبی و ترکان به میان می‌آید قبل از همه چیز مسأله ملی و فرهنگی ملت ترک مطرح می‌شود. یعنی در بحث شعارهای مبارزین آزربایجان جنوبی در ورزشگاه سهند در بازی تراکتورسازی که نماد حق طلبی ترکان می‌باشد، به همراه مسأله نقض حقوق زنان، نفس ترکی سر داده شدن شعارهای مطرح شده واکاوی و تأمل را می‌طلبد و می‌بایستی از سوی محاقل حقوق بشری مورد توجه واقع گردد.

با توجه به رفتار اپوزیسیون فارس نسبت به نادیده انگاشتن ترکان و مسائل حقوق ملی و بشری آن‌ها، بار دیگر احتمال شکاف و بی‌اعتمادی بیشتر مبارزین حقوق بشری ترکان به مرکزنشینان مطرح می‌شود. در ایران هر چه به پایان کار جمهوری اسلامی نزدیک می‌شویم، به نوعی و به گونه‌ای دیگر به پایان حیات مشترک ترکان و آزربایجان جنوبی با ملت فارس و ایران نیز نزدیک می‌شویم و این دو مسأله رابطه تنگاتنگی با هم پیدا می‌کنند. امید است در فردای پایان رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی فارس، ملت ترک و دیگر ملل غیر فارس از چنگال ستم استبداد جمهوری اسلامی و دیکتاتوری فرهنگی ملت فارس رها گردند. /سعید ختایی