کشورهای غربی و تمام فراماسون‌ها در قرون اخیر از ترس اینکه مبادا اتحادیه توران تشکیل‌شده و اتحاد مابین کشورهای تورک ایجاد شود، تلاش‌های بسیاری کرده‌اند و پدیده تورک فوبیا و تورک ترسی و تورک ستیزی همیشه از استراتژی‌های تئوریسین‌های غربی صهیونیستی بوده و هست. همیشه این را مدنظر قرار داده‌اند که اگر ارتباط و اتحاد مابین کشور ترکیه و ملت‌های تورک آسیای میانه و ایران و بقیه تشکیل شود خطر بسیار بزرگی در آینده برای کشورها و منافعشان و نسل آینده‌شان خواهد بود. چون کشوری با چنین خصوصیات اگر تشکیل شود که همگی مسلمان و تورک می‌باشند دارای پتانسیل‌های بسیار قوی اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و استراتژیک هست که در کوتاه‌مدت به قدرت اول جهان تبدیل خواهد شد. ازاین‌رو همیشه سعی می‌کنند قبل از تشکیل شدن چنین اتحادی آن را از بین برده و یا ناکارآمد و تضعیف نمایند.

و اما دراین‌بین نقش ایران و آزربایجان جنوبی در تشکیل چنین اتحادیه یا کشوری بسیار حائز اهمیت و مهم است و بر اساس همین استراتژی بود که کشور انگلیس نهایت تلاش خود را کرد -تا قبل از ایجاد اتحادیه کشورهای تورک مسلمان و احساس نیاز به وجود کشور تورک در جغرافیای ایران در این اتحادیه- حکومت تورک قاجار را ساقط و حکومت پهلوی را در ایران تأسیس نماید تا کشور ایران – که اکثریت آن را تورک‌ها مخصوصاً شمال و شمال غرب کشور که تورک بودند و تا دوره قاجاریه واقعاً اکثریت بلامنازع جمعیتی ایران را تورک‌ها تشکیل می‌دادند- را از این اتحادیه که حتی فکر تشکیل آن خواب را از چشمان تئوریسین‌های غربی می‌ربود دورنمایند.

حکومتی جدید که تمام تلاش خود را برای تورکی زدایی از این کشور استراتژیک انجام داد. غربی‌ها عاشق چشم و ابروی فارس‌ها نبودند و فقط تنها دلیل آن‌ها برای بال‌وپر دادن و تعریف و تمجید و ساختن تاریخ جعلی برای فارس‌ها، تحقیر و تضعیف تورک‌ها و تورکی زدایی و ترس از پیوستن کشور ممالک محروسه قاجار در آینده در قالب اتحادیه توران بود و بس و بهترین گزینه برای پیشبرد هدف تورک ستیزی و دور ساختن حکومت ایران از اتحاد توران، فارس‌ها بودند.

حتی غربی‌ها اواخر افشاریه و اواسط قاجاریه بیشتر بر روی لرهای ایران برای سپردن آینده حکومت ایران به آن‌ها تمرکز داشتند که با عدم همراهی لرها و نداشتن پتانسیل‌های اجتماعی و بیگانه‌ستیزی و غیرمسلمان ستیزی شدید لرها تصمیم بر این گرفتند که آینده ایران را که باید از دست تورک‌ها خارج می‌شد به فارس‌ها بسپارند و در این راه با موفقیت تمام قاجاریه تورک را ساقط و حکومت پهلوی شدیداً فاشیست ضد تورک را جایگزین نمودند.

حتی در اواخر دوره قاجاریه، با قحط‌سالی ساختگی اقدام به حذف تورک‌ها کردند که باز هدف اصلی از این قحط‌سالی‌ها حذف فیزیکی تورک‌ها از پیکر ایران بود، چنانکه بخش‌های زیادی از استان‌های، کردستان امروزی، کرمانشاه و جنوب همدان و اصفهان تا آن روز کاملاً تورک بودند، به‌قدری شدید خالی از سکنه شدند که در دهه‌های بعدی کردها و لرها جای تورک‌ها را گرفتند.

در اوایل انقلاب نیز مسئولین جمهوری اسلامی برای اینکه شمال غرب ایران یعنی نقطه اتصال کشورهای تورک را تضعیف نماید با عدم سرمایه‌گذاری در این مناطق باعث مهاجرت آذربایجانی‌ها از این مناطق به تهران و مشهد و اصفهان و کرج و نقاط مرکزی فلات ایران شدند که به‌نوبه خود باعث کاهش جمعیت آزربایجان جنوبی که خودبه‌خود در آینده باعث، کاهش قدرت برقراری ارتباط زمینی و اتحادیه توران می‌شد گردید.

و همچنین خشک‌کردن عمدی دریاچه اورمیه در راستای همین سیاست انگلیسی – صهیونیستی هست که با همراهی جمهوری اسلامی انجام می‌گیرد و هدف اصلی آن غیرقابل‌سکونت کردن این منطقه استراتژیک آزربایجان هست، چراکه با خشک شدن دریاچه اورمیه که به‌مثابه رادیاتور منطقه هست باعث گرم شدن تدریجی منطقه، تخریب کشاورزی، کاهش اشتغال، سخت شدن معیشت و زندگی و به دنبال آن با طوفان‌های نمکی، منطقه را شدیداً به‌سوی غیرقابل‌سکونت بودن سوق خواهد داد.

و اما ازاین‌دست توطئه‌ها اگر بخواهیم نام ببریم بسیار زیادند و شرح و بسط آن‌ها به مقالات و کتب و نوشته‌های زیادی نیازمند است. شوونیسم وقتی حرکت ملی آزربایجان را دیده و ترس از اینکه این حرکت در ایران باعث بیداری سایر ملل شده، باعث استقلال آزربایجان جنوبی خواهد شد، برنامه‌های خود را مشخصاً و شدیداً در آزربایجان غربی که نقطه اتصال ترکیه، آزربایجان شمالی، ارمنستان و کردهای عراق می‌باشد تمرکز داده است.

بااینکه این‌گونه توطئه‌ها و برنامه‌ها علیه آزربایجان جنوبی ادامه داشت، ولی فاشیست‌های پان فارس و اربابان یهودی، انگلیس و غربی‌شان هیچ‌وقت انتظار نداشتند ملت تورک ایران از زیر این‌همه تحقیر و تضعیف اقتصادی و فرهنگی سر برآورده و به تورک بودن خود برگشته و هویت خود را بازیابی کنند. آری آن‌ها هیچ‌وقت انتظار حرکت ملی را نداشتند.

اتصال تورک‌های کشور ترکیه و شرق اروپا با هم‌زبانان خود در آسیای میانه، روسیه، آزربایجان شمالی به‌صورت زمینی فقط از طریق آزربایجان جنوبی امکان‌پذیر می‌باشد که فراماسون‌ها و متفکرین اروپایی، یهودی درصدد قطع این ارتباط درگذشته بوده و هستند. اگر درگذشته از طریق توطئه‌هایی که در خارج از کشور هدایت می‌شد درصدد قطع این اتصال بودند در دوره پهلوی موفق به هدایت مستقیم آن گردیدند که در دوره جمهوری اسلامی نیز این روند ادامه داشته است که مخصوصاً بعد از تقویت و رشد و گسترش حرکت ملی آزربایجان توطئه‌ها در مقابل آن نیز بسیار زیاد شد و شوونیسم بیشتر از همه در غرب آزربایجان و مشخصاً آزربایجان غربی تمرکز نموده است. غرب آزربایجان از دیرباز نیز در برنامه‌ریزی‌های آن‌ها بسیار حائز اهمیت بوده است. چنانکه در فاجعه جیلولوق و بعد از جنگ جهانی دوم که ارمنی‌ها نیز به ایران فرار کرده بودند باراهنمایی‌های اکثریت (ارمنی –آمریکایی) و فرانسوی‌ها درصدد ایجاد حکومت ارمنی – کرد در منطقه بودند که این پیشنهاد را از طریق مارشیمون به سیمیتقو رساندند که آزربایجان غربی را بین خود تقسیم نموده و شمال آن را ارمنی سازی و جنوب آن را کرد سازی نمایند که با ورود و دخالت به‌موقع و مستقیم نیروهای تورک عثمانی و مسلح نمودن مردم آزربایجان توسط ارتش تورک عثمانی و فرار مسیونرهای فرانسوی و روسی، آمریکایی و انگلیسی و کشتار متجاوزین ارمنی توسط مردم مسلح شده و ارتش تورک عثمانی این توطئه شوم در آن مقطع حساس تاریخی ناکام ماند.

البته مخصوصاً در سال‌های اخیر جمهوری اسلامی برنامه‌ها و توطئه‌های زیادی برای استان آزربایجان غربی در نظر گرفته است که به رئوس این مطالب اشاره کوتاهی می‌نماییم:

۱- مسئله پادگان‌های نظامی آزربایجان غربی که در یک برنامه‌ریزی کاملاً حساب‌شده و خبیث و زیرزمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در مرحله اول اقدام به برچیدن پادگان نظامی لشکر ۶۴ اورمیه و تبدیل آن به یک پارک و خیابان در وسط شهر اورمیه و تنزل شدید نظامی این لشکر و ناکارآمد کردن آن نموده که در مواقع حساس موردنیاز بود. گفتنی است که لشکر ۶۴ اورمیه در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق هیچ‌گاه اجازه ورود قوای عراقی به خاک آزربایجان غربی را نداد و از موفق‌ترین و کارآزموده‌ترین لشکرهای ارتش ایران بود. در اقدام بعدی پادگان ارتش خوی تعطیل شد و پادگان ارتش سلماس نیز در آستانه تعطیلی می‌باشد که با تلاش‌های امام‌جمعه و مسئولین شهر سلماس تاکنون دوام آورده است. همچنین ارتش در نظر دارد تیپ ۴۱ قوشچی که قبلاً نیروهای آن تعلیم داده‌شده و به‌صورت فقط یک تیپ مهندسی می‌باشد را به محل استقرار نیروهای ارتش در پسوه پیرانشهر که بسیار حساس می‌باشد آورده و پادگان پسوه که نیروهای کارآزموده و نظامی خوبی داشت را به تبریز در حوالی پل مایان منتقل کند که به‌این‌ترتیب پادگان قوشچی تخلیه‌شده و در پادگان پسوه یک نیروی ضعیف اداری مهندسی استقرار خواهد یافت.

پادگان جلدیان که قبلاً در اختیار ارتش بود نیز از ارتش سلب اختیار گردیده و به سپاه واگذارشده که سپاه نیز نیروهای کرد تازه استخدام‌شده خود را در آن مستقر نموده و شروع به آموزش نظامی نیروهای کرد کرده است. تیپ یگان ویژه قوشاچای (میاندوآب) که نیروی همیشه آماده نیروی انتظامی جهت مقابله با اغتشاشات غرب و شمال غرب بود و همیشه به‌صورت آماده به رزم مدیریت می‌شد را نیز تعطیل کرده‌اند.

فقط پادگان ارتش مهاباد را به خاطر منافع اقتصادی که برای شهر کرد شده مهاباد دارد را نگه ‌داشته‌اند و عملاً اقدام به خلع سلاح ارتش در استان آزربایجان غربی کرده‌اند که با سه کشور همسایه می‌باشد و می‌توان گفت حساس‌ترین استان ایران ازلحاظ استراتژیک می‌باشد.

۲- آمارهای جمعیتی: آمار جمعیتی که از سوی اداره آمار استان آزربایجان غربی و کشور در خصوص شهرستان‌های این استان داده می‌شود از سال ۷۰ همگی جهت‌دار و مغرضانه بر ضد اکثریت تورک استان و به نفع مهاجرین اکراد وارونه نشان داده می‌شود – در سال ۹۵ آمارگیرها از چگونگی شمارش در آمارگیری بی‌خبر بودند، تمامی اطلاعات و داده‌ها به‌صورت خام و غیر پردازش‌شده را وارد سیستم‌های سازمان آمار می‌کردند و هیچ اطلاعی از میزان کم و کیف آمارگرفته شده و حضور درب منازل توسط خودشان نداشتند و دو ماه بعد از فرستادن اطلاعات و داده‌ها آمار جمعیتی ساخته‌شده و جعلی توسط سازمان آمار به فرمانداری‌ها ابلاغ شد- کردها که خود همیشه مدعی بیست درصد از جمعیت استان بودند آمارهای جمعیتی در استان به‌گونه‌ای نشان داده می‌شد که موازنه جمعیتی را برقرار کرده باشد و همیشه اکراد را مدعی جمعیتی در آزربایجان غربی سازد و آن‌ها را تا نزدیکی‌های سی درصد و شاید هم بیشتر نشان می‌دهد. همیشه در شهرهای تورک نشین سعی در کمتر نشان دادن آمار و در عوض شهرهای کردنشین را بیشتر از آمار نشان می‌دهند مثلاً جمعیت شهر خوی با آن سابقه تاریخی و جمعیت زیاد که از شهرهای پرجمعیت آزربایجان می‌باشد، همیشه به‌صورت نزولی با کاهش نشان می‌دهند درحالی‌که جمعیت شهر بوکان را همیشه با افزایش جمعیت آن‌چنانی نشان می‌دهند. به‌گونه‌ای که با آمار سازی‌های جعلی و تدریجی در آمار جمعیتی سال ۹۵ جمعیت بوکان را به شهر خوی نزدیک کرده و فقط با چهار هزار نفر اختلاف جمعیت بوکان را ۱۹۱ هزار نفر و جمعیت خوی را ۱۹۵ هزار نفر اعلام کرده بودند که مطمئناً در سال‌های آتی بعد از شهر اورمیه دومین شهر استان آزربایجان غربی را بوکان معرفی خواهند کرد و این در حالی است که هر کس به این شهر سفرکرده و وضعیت این شهر را بشناسد به‌خوبی به ساختگی بودن این آمارها پی خواهد برد. –ادعاهایی هم که می‌کنند مبنی بر اینکه زادوولد زیاد می‌باشد همگی در راستای مشروعیت دادن به آمارهای جعلی ارائه‌شده توسط سازمان آمار می‌باشد و به‌هیچ‌وجه واقعیت ندارد، چراکه به خاطر وضعیت اقتصادی و رشد فکری اندک کردها، آن‌ها نیز به‌هیچ‌وجه فرزند آوری زیادی نداشته و سعی در کنترل جمعیت خوددارند؛ و یا مثلاً جمعیت شهر پیرانشهر را از همان سال‌های ۷۰ همیشه با افزایش‌های آن‌چنانی به‌اندازه‌ای رسانده‌اند که هرکس این شهرستان را بشناسد از آمارهای ارائه‌شده خنده‌اش می‌گیرد و اگر این شهر را با شهرهای نقده یا شاهین‌دژ مقایسه کنیم – که همیشه شوونیسم درصدد کمتر نشان دادن آمار جمعیتی شهرهای تورک نشین دارد- می‌بینیم که حتی نصف شهر نقده هم نمی‌شود، ولی جمعیت نقده کمتر از هشتاد هزار نفر نشان داده می‌شود و در عوض جمعیت پیرانشهر نودوچهار هزار نفر و یا شهرستان شاهین‌دژ که مطمئناً بزرگ‌تر از پیرانشهر می‌باشد کمتر از نصف پیرانشهر ۴۳ هزار نفر اعلام می‌کنند که هرکس که شهرهای مذکور را خوب بشناسد به‌راحتی به جعلی بودن و دروغ‌پردازی‌های سازمان آمار پی خواهد برد؛ و در کل تمامی شهرهای تورک نشین را کمتر از واقعیت و پنج شهر کردنشین را همیشه بیشتر از آمار واقعی نشان می‌دهند. شاید در ابتدای امر اصلاً مهم نباشد ولی در جذب اعتبارات و بسیاری موارد دیگر تأثیر زیادی خواهد داشت؛ مثلاً همیشه سعی داشته‌اند که آمار جمعیتی شهرستان‌های تکاب و شاهین‌دژ را کمتر از یک‌صد هزار نفر اعلام کنند تا نماینده‌های مستقل برای هرکدام از این دو شهر در سال‌های آتی داده نشود و هر دو شهر باهم فقط یک نماینده داشته باشند.

در ضمن ارائه آمارهای غیرواقعی اکراد را در استان آزربایجان غربی جهت اهداف تروریستی و کریدور کرد – ارمنی ارائه می‌دهند که از اهداف دیکته شده از جانب اربابان یهودی – انگلیسی به نوکران شوونیسم فارس می‌باشد.