بی‌گمان برای معرفی ابوریحان بیرونی، تنها ذکر نام او کفایت می‌کند. دانشمندی که صاحب تألیفات متعددی در علوم مختلف ازجمله هیئت، نجوم، ریاضیات، فلسفه، جغرافیا، فیزیک و حتی تاریخ می‌باشد. بیرونی  تورک‌ در حدود سال ۳۶۰ ه.ق. در حوالی شهر خوارزم (۱) (ازبکستان کنونی) به دنیا آمد و در سال ۴۴۰ ه.ق. در شهر غزنه (پایتخت غزنویان) وفات نمود.

تاریخ  ولادت: 29 ذیقعده 362 هـ.ق.- 5 سپتامبر 973م.- ۱۴ شهریور ۳۵۲ هـ.ش.

محل ولادت: کاث، خوارزم

فوت: 27 جمادی الثانی 440 هـ.ق.- 13 دسامبر 1048م.- ۲۲ آذر ۴۲۷ هـ.ش. (۷۵ سال)

محل فوت: غزنین

محل زندگی: ازبکستان تورکمنستان

ملیت: تورک

نام‌های دیگر: ابوریحان محمد بن احمد بیرونی

نقش‌های برجسته: پدر علم انسان‌شناسی، زمین‌سنجی و هندشناسی.

بنیان‌گذار مکانیک تجربی و نجوم تجربی.

پیشگام در روان‌شناسی تجربی.

شرکت‌کننده در بسیاری از زمینه‌های علمی

تحریف هویت تورک بیرونی به فارس و ایرانی‌

ابوریحان محمد بیرونی دانشمند بزرگ در منطقه تورک خوارزم کبه دنیا آمد. زادگاه او که در آن زمان روستای کوچکی بود بعداً به «بیرونی» تجدید نام داده شده است. بیرونی که ۷۵ سال عمر کرد در ۱۳ دسامبر سال ۱۰۴۸ میلادی (۲۲ آذر) در شهرتورک غزنه زاذگاه  تورک غزنوی (ااز شهرهای تورکان اوزبکی در افغانستان) وفات یافت.

منطقه خوارزم از بدو تاریخ جزء توران بود لذا طبیعی است که در زمان سومریان، اکدیان، بابلیان، ایلامیان، اورارتو، لولوبی، گوتیان، مادها و هخامنشیان (به استناد نقشه ص ۷۴ تاریخ سال اول متوسطه ۱۳۷۲) خوارزم جزء قلمرو این حکومتها نمی توانست باشد. در نقشه ترسیمی دکتر گریشمن در کتاب «ایران از آغاز تا اسلام» نیز چنانچه دیده می شود خوارزم جزء خاک امپراتوری ساسانی نیز نبوده و خود حکومت دیگری داشت. بعد از ساسانیان نیز در زمان خلفای راشدین خوارزم فتح نشده بود و بعد از اسلام نیز خوارزم جزء قلمرو حکومت صفاریان، سربداران، اتابکان، ایلخانان، چوپانیان، جلاریان، طغا تیموریان، جانی قربانیان، آل بویه، آل کرت، آل باوند، آل زیار، آل اینجو، سلغریان، هزار اسبیون، بنی خورشید، بنی ساجیان، بنی حسنویه، قتلغ خانیان، علویان، آق قویونلو، قره قویونلو، صفویه، افشاریه (غیر از دوره چند ساله نادر شاه)، زندیه، قاجاریه و پهلوی نبود.

فقط در زمان غزنویان با هجوم سلطان محمد غزنوی به سال ۴۰۸ هـ. ق به خوارزم و سقوط خاندان مامونی، خوارزم به تصرف تورکان غزنوی در آمد. در زمان سلجوقیان نیز خوارزم جزء اصلی قلمروتورکان سلجوقی نبوده و آلپ ارسلان امپراتور بزرگ ترکان سلجوقی بدست مدافع قلعه خوارزم کشته شد.

در زمان قطب الدین محمد در سال ۴۹۰ خوارزم به تسخیر این تورک در آمد و پایه‌های دولت خوارزمشاهیان ریخته شد و بیشتر شهرهای ایران جزء قلمرو تورکان خوارزمشاهی قرار گرفت.

در زمان تیمور، خوارزم جزء امپراطوری تورکان تیموری یا سلسله گورگانیان تورک قرار داشت تا اینکه در سال ۸۳۴ هـ.ق به دست ابوالخیر خان شیبانی فتح گردید و سلسله ترک شیبانیان بر آن حاکم شدند. در زمان آخرین تزارهای روسیه در خوارزم حکومت مستقلی به نام «خان نشین خوارزم» وجود داشت که بعد از سقوط، آنجا مدتی تحت حاکمیت روسهای سفید و سرخ قرار گرفت تا اینکه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی امروزه از مناطق اصلی خاک جمهوری تورک ازبکستان محسوب می شود و کشور ازبکستان در جهت قدر شناسی از دانشمندان خود به تازگی جشن هزاره ابوریحان را در دانشگاه تاشکند جشن گرفتند.

این کرونولوژی مختصر تاریخی نشان می دهد که توهم ایرانی بودن ابوریحان محل تردید است و اصرار بر آن چندان پایه تاریخی ندارد. ولی به هر حال ابوریحان چه ایرانی باشد و چه تورانی به هر حال در «تورک» بودن او تردیدی نیست چه خوارزم از ازمنه قدیم محل سکونت تورکان و بویژه تورکان اوغوز بوده است. خوارزم در سمت پایین دریاچه آرال یا به اصطلاح « بحیره خوارزم» قرار دارد که این مناطق از قدیم الایام محل سکونت «تورکان غز» (اوغوز) بوده است.

مولف کتاب«حدود العالم من المشرق الی المغرب» که آنرا به سال ۳۷۲ هـ.ق یعنی در ده سالگی ابوریحان به رشته تحریر در آورده است در مورد دریاچه خوارزم می نویسد:

«دیگری دریاچه خوارزم است، از خوارزم بر مقدار چهل فرسنگ اندر میان مغرب و شمال و از گرد او همه جای غوزیان است»(۱) غوزیان همان اوغوز یا غزها هستند که کتاب ده ده قورقود از یادگارهای ذیقیمت آنهاست.حافظ در تاکید بر تورک بودن منطقه خوارزم، محل تولد ابوریحان می سراید:

حافظ چو ترک غمزه ترکان نمی کنی                دانی کجاست جای تو «خوارزم» یا خجند(۲)

دزدیدن علم بیرونی توسط  فارسها  و  جعل آنها به ایرانی‌

بیرونی در ریاضیات، هیئت (علوم فضایی)، فیزیک، زمین شناسی و جغرافیا سرآمد دانشمندان عصر خود بوده است. دایره المعارف علوم چاپ مسکو، ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خوانده است. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاه ها، دانشکده‌ها و تالار کتابخانه‌ها نهاده و به او لقب «استاد جاوید» داده اند.

بیرونی گردش خورشید، گردش محوری زمین و جهات شمال و جنوب را دقیقاً محاسبه و تعریف کرده است. خورشید گرفتگی هشتم آوریل سال ۱۰۱۹ میلادی را در کوه‌های لغمان (افغانستان کنونی) رصد و بررسی کرد و ماه گرفتگی سپتامبر همین سال را در غزنه به زیر مطالعه برد. بیرونی علاوه بر زبان  مادری‌اش تورکی  بر زبانهای یونانی، هندی، عربی،فارسی و حتی «بربر» هم تسلط داشت کتب و رسالات متعدد که شمار آنها را زائد بر ۱۴۶ گزارش کرده اند نوشت که جمع سطور آنها بالغ بر ۱۳هزار است. مهمترین آثار او «التفهیم» در ریاضیات و نجوم، «آثار الباقیه» در تاریخ و جغرافیا، «قانون مسعودی» که نوعی دایره المعارف است و کتاب «ماللهند» درباره اوضاع این سرزمین از تاریخ و جغرافیا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن. بیرونی کتاب دایره المعارف خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاکم وقت کرد،و به او نوشت که کتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشته است، نه پول.

چارلز داروین زیست شناس مشهور در سال ۱۸۰۹ میلادی در انگلستان چشم به جهان گشود. او بعد از طی مراحل رشد و مسافرتهای بسیار در اطراف و اکناف جهان منجمله در آمریکای جنوبی و جزایر غربی اقیانوس آرام و جمع آوری نمونه‌های بسیار از انواع نباتات و حیوانات و سنگواره‌های آنها عاقبت تئوری تکامل انسان را در سال ۱۸۵۹ ارائه کرد.

بر اساس تئوری تکامل که در کتاب معروف «بنیاد انواع» به چاپ رسیده است، موجودات جهان دارای اصل واحدی بوده و تمام آنها از تکامل همدیگر حاصل شده اند. حیوانات طبق قانون «تنازع بقاء» و «انتخاب طبیعی» و «بقای اصلح» راه کمال را می پیمایند. مفهوم ساده و عوام الفهم و رایج این تئوری در مورد انسان آن است که انسان از تکامل میمون بوجود آمده است!

تئوری تکامل داروین موافقان و مخالفان خاص خود را دارد که ما نفیاً و اثباتاً به آن کاری نداریم بلکه می خواهیم نشان دهیم که این نظریه تکاملی چه درست و چه نادرست قبل از داروین در بین فلاسفه مسلمان رایج بوده و ابوریحان بیرونی قبل از او این نظریه را ارائه داده است. پس اگر اصل برتقدم و تاخر باشد باید غربیان تئوری تکامل یا «داروینیسم» را منشاء گرفته از تئوری «بیرونیسم» بدانند.

ابوریحان بیرونی نظریات مشهور همچون نظریه نیروی جاذبه زمین و حرکت وضعی زمین و... را دارد که نشان می دهد قبل از مکتشفین اروپایی به این علوم دست یافته بود ولی ما کاری در مورد این نظریات علمی‌اش نداریم بلکه در اینجا به نظریه مشهور دیگر او یعنی تکامل انسان می پردازیم که در غرب بنام دانشمند مشهور انگلیسی چارلز داروین به ثبت رسیده است.

«ابوریحان» در کتاب مشهور خود بنام «الجماهیر فی معرفت الجواهر» که در سال ۱۳۵۵ هـ.ق در حیدر آباد دکن هند چاپ شده است می نویسد:

«انسان در سنجش با جانوران فروتر از خود بیشترین رشد را داشته و چون به نسخ و گوهر وی در می نگرند می بینند که از پایه سگ سانی به خرس سانی و آنگاه بوزینه سانی و سر انجام از آن پایه به چهر انسانی رسیده است» (۳)

پس چنانچه مشاهده می شود ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ تورک، ده قرن (۱۰۰۰ سال) قبل از همتای انگلیسی خود تئوری تکامل انسان از «بوزینه» (میمون) به چهر «انسانی» را به دنیای علم ارائه کرده ولی طبق معمول همانطوریکه «چوبوق» ترکان به «پیپ» غربیان تغییر شکل داده شده این نظریه فیلسوف «ترک و مسلمان» را نیز عاقبت به خود نسبت دادند و خود را پیشتاز علوم جدید معرفی کردند! و بدین ترتیب حق استاد «الی بورون»(۴) (میتر الیبرن) یعنی استاد ابوریحان را به نفع استاد چارلز داروین پایمال کردند.

ضد شعوبی‌گری فارس بودن ابوریحان بیرونی

دوران زندگی ابوریحان بیرونی مصادف بود با دوران اوج اندیشه‌های شعوبی‌گری. شعوبیه به دنبال اثبات برتری زبانی، نژادی و تاریخی قوم فارس بر تورک‌ها و عرب‌ها بود (۲) و برای نیل به این منظور، به دنبال احیای تاریخ پیش از اسلام جغرافیایی موسوم به ایران، البته از طریق جعل سند و تاریخ‌سازی برای دوران مزبور با استناد به افسانه‌ها، اساطیر و حتی خرافات بود. تا جایی که این مسئله در نوشته‌های تاریخی بیرونی نیز بازتاب یافته است.

شخصیتی مانند ابوریحان بیرونی در مقابل اندیشه‌ها و تاریخ‌سازی‌های آن‌ها ایستاده است، تاریخ‌سازی‌ها و تحریفات تاریخی نویسندگان منتسب به این فرقه همچون حمزه اصفهانی (۳) ابن‌اندیم (۴) بر افکار و آثار وی بی‌تأثیر نبوده است. به‌ نحوی ‌که این امر در آثارالباقیه نیز مشهود است.

اندیشه‌  و موضع‌گیریابوریحان بیرونی  در برابر ادعاهای شعوبیه

بااینکه آثارالباقیه از معدود کتاب‌های ابوریحان بیرونی است که ب ه‌طور تخصصی به موضوع تاریخ و البته محاسبه روز و ماه و سال و بررسی تقویم‌های امم مختلف پرداخته است. بااین‌ حال، موضع‌ گیری وی در برابر ادعاهای شعوبیه در کتاب «الصیدنه فی الطب» که کتابی است در باب طب و داروسازی و از قضای روزگار از آخرین تألیفات وی محسوب می‌شود، بسیار صریح‌ تر است.

ابوریحان در این کتاب می‌نویسد: «پس به زبان‌های عربی و فارسی پرداختم؛ در هر یک از آن‌ها تازه‌ واردم، به‌زحمت آن‌ها را آموختم اما نزد من دشنام دادن به زبان عربی خوش ‌تر از ستایش به زبان فارسی است. درستی سخنانم را کسی در می یابد که یک کتاب علمی نقل ‌شده به فارسی را بررسی کند. همین ‌که زرق ‌و برقش ناپدید شد، معنایش در سایه قرار می‌گیرد، سیمایش تار میشود و استفاده از آن از میان میرود، زیرا این گویش فقط برای داستان‌های خسروانی و قصه‌های شب مناسب است.»(۶)

برخلاف ادعاهای نادرست شعوبیه جدید (در دویست سال اخیر)، ابوریحان بیرونی فارس نبوده و چنانکه خودش اذعان می‌دارد، فارسی را با زحمت یاد گرفته است. دوم اینکه ابوریحان بیرونی، جایگاه زبان فارسی را بسیار حقیر می‌ دانسته است و مهم‌تر از همه اینکه ابوریحان به‌ شدت با اندیشه‌های شعوبیه یعنی فارس‌گرایان آن روزگاران مخالف بوده است.

ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه، حمزه اصفهانی را متهم کرده که در رساله نوروز خود، به علت تعصب بیجایی که به شیوه محاسباتی فارس‌ها داشته، دچار اشتباه در محاسبه شده است (۷). از همین نکته، مشخص می‌شود که وی نه‌ تنها علقه‌ای با شعوبی‌گری نداشته، بلکه مخالف دخالت دادن تعصبات قومی فارس‌های مهاجر و بدنبال وطن در مسائل علمی نیز بوده است.

برخلاف تعصبی که شعوبیه جدید در ذوالقرنین پنداشتن کوروش دارند و برای نیل به این هدف خود، دست به جعل تاریخ و سندسازی‌های دروغین زده‌اند تا جایی که دانشمند بزرگواری همچون علامه طباطبائی و به‌تبع آن برخی از علمای شیعه که طبعاً در حوزه تاریخ باستان صاحب‌نظر نیستند را به‌اشتباه انداخته‌اند، ابوریحان بیرونی صراحتاً از ذوالقرنین بودن اسکندر مقدونی دفاع می‌نماید و جالب این است که در آن روزگاران خود پارسیان و سران شعوبیه هم هنوز اسکندر را ذوالقرنین می‌پنداشتند و برای اینکه مثل همیشه وانمود کرده باشند که آن‌ها هم‌دستی بر آتش داشته‌اند و به‌قول‌معروف از ذوالقرنین بودن اسکندر چیزی هم عاید آن‌ها شود دست به جعل حکایت شرم‌آوری زدند که ابوریحان در این باب نیز در مقابل شعوبیه می‌ایستد و می‌گوید «برای این گفتار حکایتی را که فارسیان، مانند گفتار دشمن برای دشمن خود، ساخته‌اند گواه آوردند.»(۸)

لازم به ذکر است که قرآن بدون آنکه هویت واقعی ذوالقرنین را آشکار سازد تنها به ارائه اطلاعاتی کلی از شخصیت وی بسنده کرده است که طبعاً بسیار قابل تأویل است و ملموس‌ترین نشانه‌ای که از وی به دست داده، سدی از آهن و سرب است که او برای مقابله با هجوم قوم یا اقوام یاجوج و ماجوج که البته هویت تاریخی آن‌ها را هم مشخص ننموده، احداث کرده است. جالب این است که نه در آثار تاریخی متقدم و نه حتی در ادبیات ملل هیچ نشانه‌ای از انتساب بنیان سد مزبور بر کوروش به چشم نمی‌خورد. درحالی‌که ترکیب اضافی «سد اسکندر» بارها در ادبیات فارسی و در اشعار شعرای متعددی از دوره‌های مختلف تاریخی به کار رفته است.

آثارالباقیه بیرونی تورک‌، گواه این مطلب است که حتی در دوران اوج فعالیت‌های شعوبیه، کوروش جایگاه چندانی در تاریخ این مرزوبوم نداشته است و اطلاعات بسیار اندکی از وی وجود داشته که آن‌هم مأخوذ از تورات بوده است. البته، ابوریحان بیرونی برخلاف شعوبیه جدید، وقع چندانی به نظرات تورات و یهودیان نمی‌ گذاشت و به همین خاطر هم کوروشی که در کتاب وی معرفی می‌شود نه در حد یک امپراتور بزرگ بلکه در حد «یکی از حاکمان عشره‌ای چادر نشین محلی کلدانی» می‌باشد و مهم ‌تر اینکه، برخلاف ادعاهای شعوبیه جدید، وی نقشی در بازگردندان یهودیان به سرزمین موعودشان نداشته است!

البته این امر تنها اختصاص به کوروش ندارد. بلکه در سرتاسر کتاب بیرونی، به وجود سلسله‌ای مستقل به نام هخامنشیان برنمی‌خوریم. این در حالی است که بیرونی با اتکا به نوشته‌های پارسیان تاریخ پادشاهان کیانی، اشکانی و ساسانی را به‌تفصیل بیان می‌دارد و حتی برخلاف اغلب متقدمان و معاصرین خویش همچون طبری، دینوری و حمزه اصفهانی که با تقلید از زرتشتیان مدت حکومت اشکانیان را دویست و شصت‌وشش سال ذکر کرده بودند، با اتکا بر محاسبات ریاضی خویش، به رقم قابل قبولی در این خصوص می‌رسد که در قیاس با بقیه، به مدت زمامداری این سلسله بسیار نزدیک‌تر است.

ابوریحان بیرونی برخلاف روایت غالب شعوبیه جدید که تنها با اتکا بر تورات، کوروش را ناجی قوم یهود از زیر یوغ بخت‌النصر می‌دانند و بازگشت آن‌ها به بیت‌المقدس را مرهون عنایات کوروش می‌دانند، با اشاره به وجود نسخه‌های متفاوتی از تورات، بدون اینکه کوچک‌ترین اشاره‌ای به داستان بازگشت یهودیان بابل به‌وسیله کوروش داشته باشد، به توصیف چگونگی بازگشت یهودیانی می‌پردازد که پس از حمله بخت‌النصر به مصر پناهنده شده بودند و این بازگشت را هم نتیجه ملاطفت پادشاهی به نام «بطلمیوس فیلدلفیوس» می‌داند و نه لشکرکشی کوروش. به‌این‌ترتیب که پادشاه مزبور می‌شنود که «تورات کتابی است از آسمان نازل گشته» و «ازاین‌رو ایشان را به‌سوی خود خواند و مسکن داد و ملاطفت بسیار کرد و اجازه داد به بیت‌المقدس بروند.»(۹)

ولی‌ همه این واقعیت‌ها از طرف تحریف گران ایرانی‌ جعل میشود همانطور که هویت او و دانش وی را بنام فارس و ایرانی‌ جعل می‌کنند.

سخن آخر:

بار اول که آثارالباقیه ابوریحان بیرونی را از روی نسخه انتشارات امیرکبیر و با ترجمه اکبر دانا سرشت مطالعه کردم، به موضوع عجیبی برخورد نمودم. در سرتاسر کتاب واژه ایران و ایرانیان به‌کرات تکرار شده بود. درحالی‌که کم‌ وبیش اطلاع داشتم که واژه ایران تا همین اواخر فاقد مفهوم ژئوپلیتیک و حتی فاقد مفهوم اتنوگرافیک بوده است. درواقع، این واژه جز در شعر، آن‌هم بیشتر در اشعار فردوسی، کاربرد چندانی نداشته است و کاربرد مزبور هم به‌زعم این‌جانب ناظر بر مفهوم اسطوره‌ای آن بوده است. به همین خاطر دچار حیرت شدم که چگونه ابوریحان در یک چنین کتابی، برخلاف سنت معمول، واژه ایران را در مفاهیم غیر مستعمل مورد استعمال مکرر قرار داده‌است؟! طبعاً اولین کاری که می‌توانستم بکنم و باید هم می‌کردم این بود که نسخه عربی یعنی نسخه اصل کتاب را تهیه کنم. با مرور نسخه عربی کتاب، متوجه شدم مترجم کتاب واژه «الفرس» را در قسمت‌های مختلف کتاب، به صلاحدید خویش، به ایران، ایرانی‌ها و پارسیان ترجمه کرده است. این کار مترجم، علاوه بر اینکه با اصول و مبانی علم ترجمه همخوانی ندارد، ازلحاظ اخلاقی هم کاری است قابل سرزنش.

اولاً بر اساس اصول علم ترجمه، مترجم حق ندارد برای یک کلمه از متن اصلی، از کلمات متعددی در متن ترجمه‌شده استفاده نماید. دلیلش هم روشن است. چون این امر می‌تواند در انتقال مفهوم متن اصلی ایجاد اخلال نماید. همان‌گونه که در این کتاب ایجاد نموده است. این سه کلمه متفاوت که مترجم همه آن‌ها را به‌عنوان معادل برای یک کلمه واحد مورداستفاده قرار داده است، هرکدام حوزه معنایی خاصی برای خود دارند که اختلاط آن‌ها منجر به ایجاد اخلال در فرآیند فهم صحیح متن می‌شود. از سوی دیگر، استفاده از کلمه ایران، به‌عنوان معادلی برای «الفرس» با توجه به بار معنایی جدیدی که این کلمه در روزگاران اخیر در حوزه‌های مفهومی ژئوپلیتیک، اتنوگرافیک و ملی کسب کرده است، قطعاً مخاطب را به بیراهه می‌برد و از این منظر اگر این کار مترجم از روی آگاهی بوده است –که به نظر می‌رسد، چنین بوده است- کار وی ازلحاظ اخلاقی هم دارای اشکال است. درواقع، همان‌گونه که مترجم در مواردی ناچار شده از کلمه فارسیان به‌عنوان معادل این کلمه استفاده نماید، باید در سراسر کتاب نیز چنین می‌کرد.

این امر در کتاب نویسی بزبان فارسی چیز جدیدی نیست میشود گفت در هیچ مطلب تاریخی‌ یا علمی‌ با منبع خارجی‌  بدون تحریف و بدون رنگرزی آریایی -ایرانی‌ ترجمه نمیشود . منابع داخلی‌ هم وضعیتشان معلوم است منابع غیر فارسی یا انکار یا تحریف می‌شوند منابع خود فارس‌ها هم پر از دروغ ، جعل ،شارلاتان بازی است .فارس‌ها برترین ملت و هر چه خوب است از آن‌ فارس هاست و هر چه بد از آن‌  تورک و عرب ها .

به هر حال ابوریحان در جوانی از محضر درس استاد عصر ابونصر بن علی بن عراق ریاضی دان بزرگ مسلمان توشه‌ها گرفت و مدتی در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر سپری کرد تا اینکه خوارزم بدست سلطان محمود غزنوی تورک فتح شد.ابوریحان به همراه سلطان محمود در لشکرکشیهای او حضور داشت و در فتح هندوستان از طرف سلطان محمود او فرصت یادگیری زبان سانسکریت را یافت و عاقبت توانست کتاب معروف «تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل او مرذوله» را به رشته تحریر در آورد. بعد از آن نیز کتاب مشهور «التفهیم فی الاوائل صناعه التنجیم» را در رشته هیئت و نجوم و بعد کتاب «قانون مسعودی» را در موضوعات مثلثات و مساحی و هیئت تصنیف کرد. او تا پایان عمر در خدمت سلسله  تورکان غزنوی بود تا اینکه در سال ۴۴۰ هـ.ق دار فانی را وداع کرد.

پاورقی‌ها:

۱- این شهر پس از حمله مغول خیوه نامیده شده است.

۲- البته طرفداران شعوبیه بسیار تلاش می‌کنند تا نشان دهند که تاریخ اندیشه‌های شعوبی‌گری به دوران بنی‌امیه برمی‌گردد حتی اگر این استدلال را بپذیریم، اقدامات بعدی بسیاری از منتسبین این فرقه جای هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که تمسک به شعار «برابری عرب و عجم» از سوی آن‌ها و توسل آن‌ها به آیه قرآنی «یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثى وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا»، آیه‌ای که نام این فرقه نیز برگرفته از آن است، صرفاً دستاویزی بود برای جلوگیری از متهم شدن آن‌ها به دین‌ستیزی، که با توجه به اوضاع و شرایط تاریخی آن دوران می‌توانست هزینه‌های جبران‌ناپذیری برای آن‌ها به دنبال داشته باشد. در باب «قیام علیه آیین اسلام و تعمد در تخریب آن» بنگرید به لغتنامه دهخدا، ذیل ماده شعوبیه.

۴- وفات حمزه اصفهانی را بین ۳۵۲ ه. ق و ۳۶۰ه.ق. نوشته‌اند؛ یعنی درست چند سال پیش از تولد ابوریحان بیرونی. در باب تأثیرپذیری ابوریحان بیرونی از حمزه اصفهانی و همچنین ملقب شدن حمزه اصفهانی به «بائع الهذیان» و متهم شدنش به شعوبی‌گری (که البته اتهام بی‌ربطی نیز نبوده است) بنگرید به «دانشنامه جهان اسلام» ذیل ماده «حمزه اصفهانی».

۵- ابن الندیم کتاب الفهرست خویش را در سال ۳۷۷ ه.ق. به انجام رسانده، یعنی زمانی که بیرونی به روایتی ۱۷ ساله و به روایتی دیگر ۱۵ ساله بوده است.

۶- الصیدنه فی الطب، ابوریحان بیرونی، ترجمه باقر مظفرزاده، انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ اول، ۱۳۸۳ تهران، صص ۹-۱۶۸

۷- و لمثل هذا تعرض حمزه ابن الحسن الاصفهانی فی الرسالته فی‌النیروز، حین تعصب الفرس فی عملهم فی سنۀ الشمس… بنگرید به آثارالباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان بیرونی، ناشر: مرکز نشر میراث مکتوب، تهران ۱۳۸۰، ص ۶۱ نص کتاب (نسخه عربی، بند ۲۴). می‌توانید به صفحه ۷۹ ترجمه فارسی اثر مزبور که از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده هم مراجعه کنید که البته به دلیل اینکه مترجم اثر در ترجمه جمله مزبور دچار اشتباه عمدی شده، من آن را توصیه نمی‌کنم.

۸- بنگرید به آثارالباقیه، نشر امیرکبیر، صص ۶۱-۵۹ و البته نسخه عربی نشر میراث مکتوب، صص ۴۵-۴۴ نص کتاب (بندهای ۱،۲،۳)

۹- بطلمیوس در قبال این لطف، از یهود تقاضای یک جلد کتاب تورات می‌نماید و چون نسخه مزبور به عبری بود و باید ترجمه می‌شد، هفتادودو تن را به‌طور مساوی از میان اسباط دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل برگزید و آن‌ها را دوبه‌دو از هم جدا کرد و مأمورینی بر سر آن‌ها گماشت تا بدون اینکه بتوانند باهم تبانی نمایند ۳۶ ترجمه متفاوت از تورات ارائه دهند و در پایان همه ترجمهها عین هم بود و اما یهود این ادعا را نمی‌پذیرد و می‌گوید «این کار را برای آن انجام دادیم که از سطوت و شر آن پادشاه هراسان بودیم ولی بازهم باهم در تخلیط و تحریف با یکدیگر تواطی کرده بودیم». آثارالباقیه، نسخه انتشارات امیرکبیر، ص ۳۰-۲۹

۱۰- به ‌طور خلاصه می‌توان گفت شخصیت‌های تاریخی اولاً زمانمند هستند، ثانیاً مکانمند هستند، ثالثاً اسناد تاریخی هم‌زمان در مورد آن‌ها سخن گفته رابعاً اسناد تاریخی ملل هم‌جوار در مورد آن‌ها سخن گفته است. هیچ‌یک از این فاکتورها در باب زرتشت صدق نمی‌کند. البته، لازم به تأکید است که رد تاریخ‌مندی زرتشت به ‌منزله رد دیانت زرتشتی نیست.

۱۱- همان، ص ۳۰۲

۱۲- همان ص ۳۰۰

۱۳- حدود العالم من المشرق الی المغرب، بکوشش دکتر منوچهر ستوده، کتابخانه طهوری، تهران ۱۳۶۲، ص ۱۴

۱۴- دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، از روی نسخه تصحیح شده محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، موسسه مطبوعات علمی، تهران ۱۳۴۲، ص ۷۷

۱۵- الجماهیر فی معرفت الجواهر، ابوریحان بیرونی، حیدرآباد دکن هندوستان،۱۳۵۵ هـ. ق به نقل از آفرینش خدایان، امید عطائی، موسسه انتشارات عطائی، تهران ۱۳۷۷، ص ۶۲

۱۶- زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی، بخش اول، ترجمه احد آراء، احمد بیرشک و ....، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی تهران، چاپ اول، ۱۳۶۵، ص ۳۲۱

منبع: سایت آزاد اورمو