توسعه طلبی، اشغالگری، استعمار و استثمار از خصوصیات جدایی ناپذیر ایرانیان هستند.

دولتهای ایران در طی‌ ۸۰ سال اخیر هم دارای این خصوصیات هستند.حکومتهای توسعه طلب و استعمارگر ملت حاکم فارس دامنه حاکمیت و اراده خود را فراتر از سرزمینهای ملت فارس گسترده و به ملتها و سرزمین‌های دیگر تسلط پیدا کرده اند.

ایرانیان برای استمرار اشغالگری‌شان مردم فارس را برتر، صاحب علم و دانش، دارای تاریخ چند هزار ساله با فرهنگ غنی و زبانی شیرین معرفی میکند.

حاکمان و روشنفکران فارس اشغال آذربایجان را با بهانه‌ها و تئوریهای استعماری، ایرانی بودن ملت تورک آذربایجان، آریایی و هم نژاد بودن همه ایرانیان ( با هویت‌های جعلی همچون آذری ترک زبان ترک تبار ..) مشروع جلوه داده اند.

آنها اشغال نظامی و اعمال حاکمیت ملت فارس را بر مناطقی مانند آذربایجان را با بهانه‌ها و دلایلی مانند برقراری امنیت، نابودی اشرار و نابودی تجزیه طلبان وطن فروش توجیه میکنند.

ایران نام ۸۰ ساله و وطن فارس را بر روی نام وطن دیگران گذشته آنها را ایرانیزه که همان فارسیزه است میکنند.

استقلال خواهی به عنوان جریانی جدی، تحقق کامل و قطعی شعار کلی "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش " را تنها و تنها در برقراری استقلال ملتها عملی میدانند. اما دشمنان ملل تحت ستم در ایران در برابر حق طبیعی ملتها و استقلال ملی آنها با تمام قدرت نبرد میکنند.

دولت فاشیست و عقب مانده جمهوری اسلامی ایران و در خارج احزاب سیاسی شوونیست - راسیست، چه در موضع مدافع و چه در موضع مخالف رژیم ایران، وجود ملتها و ستم ملی در ایران را بکلی نفی و انکار می کنند.

بسیاری از آنها برای آسمیله و یکسان سازی ملتها، حفظ حاکمیت دولت فارس و تمامیت ارضی ایران، مرتکب جنایات زیادی شده و اکنون هم حاضر به انجام هر جنایت دیگری هستند.

اکثریت احزاب ایرانی و تعدادی از احزاب ملل زیر ستم آلترناتیوهایی ارائه می دهند که هدف‌شان به استمرار و حفظ سلطه ملت فارس بر ملل دیگر منجر میشود.

بسیاری از احزاب ایرانی و احزاب ملل تحت ستم جهت حفظ ایران یکپارچه و بدلایل غیر منطقی استراتژی و آلترناتیوهای سیستم دمکراسی، حقوق شهروندی، فدرالیسم و سوسیالیسم را ارائه داده اند تا گویا در ظاهرتبعیض ملی را در ایران ریشه کن کنند.

این آلترناتیوها بر اساس تئوریهای سوسیالیستی، تجربه‌های مبارزاتی ملل مختلف در جهان نه تنها توان جوابگویی به حل و رفع ستمها و تبعیضات ملی را ندارند بلکه به تداوم ستم ملی منجر میشوند.

تا کنون همه دولتها و حاکمان در ایران خود را دمکرات، مدافع دمکراسی و مردمسالار نامیده اند ولی آنها بهائی به حقوق ومطالبات ملل تحت ستم نداده اند.

شعار و آلترناتیو "دموکراسی"   بسیار فریبنده و دروغین بوده و در تقابل با استقلال ملتها قرار گرفته است.

احزابی که هنوز موجودیت ملتها را قبول ندارند چگونه می توانند دمکرات باشند؟

دمکرات‌ترین آنها دمکراسی و حقوق بشر را بدون حقوق ملی و منهای حق ملل در تعیین سرنوشت خویش می پذیرند. در حالی که بدون قبول حقوق ملل تحت ستم در ایران و احترام به حقوق ملل نمی توان از دمکراسی صحبتی بمیان آورد.

احزاب و جریانات سراسری و ایرانی برای حفظ تمامیت ارضی ایران حقوق ملی ملل تحت ستم را در ایران نفی و انکار کرده و تعداد کمی از آنها شرط و شروطی زیادی در مقابل تحقق حقوق پایمال شده ملتها در ایران قرار داده اند.

بنابر این امکان تحقق دمکراسی در ایران وجود ندارد چرا که اراده ای که بتواند مسئلۀ حقوق ملی ملل تحت ستم غیرفارس ایران را حل کند، اساساً در میان اپوزیسیون ایران وجود ندارد.

اگرعکس قضیه را بررسی کنیم یعنی فرض کنیم که " دموکراسی حلال مسئله ملی باشد" باز به نتیجه درست نرسیده و مسئله ملی بی‌جواب خواهد ماند.

ما تجربه غرب را هر روزشاهد هستیم و می بینیم که دمکراسی غربی حتی در دمکراتیک‌ترین کشورها نه تنها نتوانسته است مسئله ملی را حل کند بلکه برعکس، دمکراتیک‌ترین کشورهای دنیا یا ملل ضعیف ستم ملی اعمال می کنند.به همین جهت اسکاتلندیها، ایرلندیها و ولزیها خواهان استقلال از بریتانیا، کورسی ها، بریتونها و باسکها خواهان استقلال ازفرانسه، کبک‌ها خواهان استقلال از کانادا، باسکها ، کاتالانها و غیره خواهان استقلال از اسپانیا، تای رولها خواهان استقلال از ایتالیا، فلیش و والتونها خواهان استقلال از بلژیک هستند و غیره.

ترکهای آذربایجان جنوبی تنها با استقلال آذربایجان به حقوق ملی دست خواهند یافت و نباید برای رسیدن به مطالبات ملی خود در انتظار برقراری و حاکمیت دمکراسی در ایران بنشینند.

زیرا هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی آزادی و دمکراسی در ایران برقرار و نهادینه نخواهد شد

امروز هیچ یک از احزاب سیاسی چپ و راست سراسری و ایرانی دمکراتیک نیستند. احزاب ضد دمکراتیک نمی توانند دولت دمکراتیک تشکیل دهند.

منبع: https://t.me/oguztv/8047