بانک سپه باطل شد.

حداقل تاریخ معاصر ایران نشان می دهد که هر وقت آزربایجان حرکت کرده سرنوشت حاکمان ایران را دگرگون نموده است. صحت این گفته را می توان در گفتگو و سخن مردمان هر کوی و برزن این سرزمین دید و شنید و هیچ لزومی مراجعه به تاریخ ندارد"تاتبریز بر نه خیزد این یا آن اتفاق نخواهد افتاد" این گفته اکثریت مردم ایران است.

ظاهرا ساکت ماندن مردم آزربایجان در حوادث اخیر ایران خیلی ها را ناراحت کرده است و باعث سر باز کردن عقده های چرکین و کریه نژادپرستی خیلی ها شده است . این روزها از هر طرف آماج توهین و افتراهای بسیار ناپسند به اقوام و ملت شریف و فهیم تورک سرازیر شده است. کار به جای رسیده که مراکز دون پایه خدماتی نیز از آن بی بهره نمانده است این اقدامات شووینستی نشانگر سیاست کلی را نمایش می دهد. چگونه است در مملکتی که دم از اسلام و برابری می زند و به گفته های فلان رئیس جمهور ابله کشور دیگر ایراد می گیرد امادر زیر سایه های آن حکومت اسلامی مردم خود را هر روز به عناوین نابجا مورد تمسخر قرار می دهند و دولتمردان نه تنها ساکت و بی اهمیت نمانده¬¬اند بلکه به بانیان این تزهای نژادپرستانه جایزه داده و از آنها تقدیر نیز می کنند ؟

تقدیر و تشکر مسئولین از شووینستهای بی خرد کار را به جای رسانده است که مرکز خدماتی مانند بانک سپه نیز در نشریات داخلی خود آشکارا بیش از 40 میلیون هم وطن خود را با القاب بی جا به تمسخر می گیرد و همه دست اندرکاران از کنارش بی اهمیت می گذرند.

حال سئوال اینجاست اگر اینگونه اقدامات دستور و درخواست خود مسئولین صاحب امر نیست پس چرا ساکت و بی ملاحظه شده اند؟

البته تمام طول تاریخ بشریت می داند و می فهمد ملت تورک چه ملتی هستند. شاید یکی از دلایل مورد آماج و تهاجم فکری قرار گرفتنشان نیز همین امر باشد.فکرهای پست و بی ریشه وقتی دلایل منطقی و تاریخی برای مقابله با افکار متمدن تاریخی پیدا نمی کنند پیوسته متوصل به توهین و ناسزا که هیچ ریشه و بنیه ندارد می شوند تا بدین گونه ملت های تاریخی را دل آزرده کنند اما این را باید بدانند با آتش بازی کردن جز سوختن و تباه شدن چیزی را عاید کسی نمی کند.

من به عنوان یکی از ملت تورک به کلیه مسئولین اخطار می کنم جلو اینگونه توهمات بی جا و شوونیستی را بگیرند و هرچه سریعتر ناشر و نویسنده این نشریه را محاکمه و به ملت تورک ایران معرفی کنند قبل از آنکه ملت غیرتمند تورک خود دست به کار شوند.

"من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم – تو خواه از سخنم پندگیر خواه ملال"