مقدمه

پس از فروپاشی و تجزیه اتحاد شوروی و استقلال کشورهای تورک برآمده از آن، این کشورها همچنان با چالشهای ملت‌سازی و دولت‌سازی حاصل دوران استالینیسم در سرزمینهای خود روبرو می‌باشند که عامل جغرافیا بر عوامل دیگر از جمله اشتراکات ملی-اتنیکی، زبانی و فرهنگی ارجحیت دارد. این عامل علاوه بر چالش هویتی، منازعات قومی را نیز بین مردمان این کشورها بوجود آورده است. ناسیونالیزم جغرافیایی و منطقه‌گرایی بزرگترین مانع اتحاد کشورهای تورک تورکستان و جهان تورک به‌شمار می‌رود که روند تحقق همگرایی، انسجام و همکاری استراتژیک بین این دولتها را دچار مشکلاتی کرده است.[1]

ریشه‌ی این مشکلات به دوران اجرای سیاست مهندسی ملیتهای شوروی در اوایل سیطره‌ی بلشویکها بر تورکستان و مناطق تورک‌نشین اشغال شده توسط روسیه برمی‌گردد. بلشویکها از اختلافات قبیله‌ای، و اختلاف گویش‌ها و لهجه‌ها و نیز از تفاوتهای‌های جغرافیایی طبیعی که در مناطق تورک‌نشین تحت تصرف این کشور وجود داشت، برای از هم پاشیدن اتحاد و یکپارچگی ملت تورک بهره برداری کردند. روی همین اصل، شوروی برای این گروههای قومی هویت‌های مصنوعی و گوناگونی به وجود آورد.[2] مضاعف بر آن، استالین، سیاست گسست ارتباط سرزمینی متصل و به هم پیوسته‌ی تورکان تورکستان، سیبری، ایدیل – اورال، قفقاز، کریمه (قیریم) و دشت قیپچاق را در درون مرزهای شوروی در حد اعلا به اجرا گذاشت و بسیاری از گروههای مختلف تورک را از موطن اصلی خویش تبعید و یا آنها را به کلی نابود کرد.

تجزیه‌ی تورکستان و ظهور کشورهای قزاقستان، قرقیزستان، تورکمنستان، ازبکستان تورک‌تبار و تاجیکستان نیمه تاجیک و نیمه تورک و ظهور ملیت‌هایی با نامهای قزاق، قرقیز، ازبک، تورکمن به معنای ملی-قومی و زبانهای قزاقی، قزقیزی، تورکمنی، ازبکی در آسیای مرکزی و هویت اتنیکی آذربایجانی در قفقاز جنوبی حاصل پروژه‌ی دولت-ملت‌سازی استالین در ابتدای قرن بیستم می‌باشد.

با گذشت نزدیک به سه دهه از استقلال کشورهای یاد شده، هنوز عنصر اصلی هویتی – ملی «تورکی» مردمان تورک این جمهوری‌ها احیاء نگردیده و شاخص قومی – جغرافیایی بر اساس تعاریف استالینیستی بر هویت واقعی و تاریخی مردمان تورک این کشورها سایه افکنده است.

در ایران نیز نزدیک به یک قرن است که هویت ملی تورکی مردمان تورک این سرزمین کتمان و تحریف شده، حقوق فرهنگی و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی این گروه اتنیکی محدود گردیده، و احساسات ملی و سمبل‌های ارزشی این مردمان مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفته است. علاوه بر آن، تورک‌ها که در ایران نزدیک به نیمی از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند و اکثریت نسبی هم در دست تورکان می‌باشد در معرض شدیدترین و خشن‌ترین آسیمیلاسیون فرهنگی و زبانی قرار دارند.

در این مقاله سعی خواهد شد که روند محلی‌سازی، ملیت‌سازی، روسی‌سازی و شوروی‌گردانی تورکان در اتحاد شوروی سابق و یکسان‌سازی، آسیمیلاسیون و تحریف هویت تورکان در ایران، مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد.

1مهندسی ملیت‌ها و روند روسی‌گردانی اقوام غیر روس در شوروی سابق

استالین با مقاله‌ی معروف خود «مارکسیسم و مسأله ملیت‌ها» معمار اجرایی ملیت سازی در شوروی بود. نتیجه‌ی اصلی نوشته‌های استالین تاکید بر اصل سرزمینی بودن ملت و حدود جغرافیایی سکونت یک قوم بود.

لنین، در ترکیب کابینه‌ی شوروی، کمیساریایی به نام «کمیساریای ملیتها»، که استالین در صدر آن قرار داشت، منظور کرد. شورای کمیساریای خلق شوروی، با اهمیت دادن ویژه به حفظ ملتهای مسلمان منطقه‌ی ایدیل – اورال، تورکستان، سیبری، قفقاز و کریمه (قیریم)، روز 20 نوامبر 1917، اعلامیه‌ای به امضا لنین، رئیس شورای کمیساریای خلق در امور ملیتها، به عنوان ملتهای مزبور صادر کرد. در این سند آمده بود: «ما به شما زحمتکشان و مسلمانان محروم روسیه و مشرق روی می‌آوریم. مسلمانان روسیه، تاتارهای پاوالوژیه، قیریم، قرقیزها، سارتهای سیبری و تورکستان، تورکها و تاتارهای ماورای قفقاز، چچنها، کوه‌نشینان قفقاز! مساجد و عبادتگاههای شما به وسیله‌ی تزارهای روسیه تخریب و لگدمال می‌شد. از این تاریخ کلیه‌ی معتقدات و رسوم مذهبی و مؤسسات فرهنگی و ملی شما آزاد، مصون و غیر قابل تعرض اعلام می‌شود. برای خود زندگی ملی و آزاد و بدون مانع تشکیل بدهید. شما این حق را دارید. شما باید خودتان ارباب منطقه‌ی خودتان باشید. شما باید زندگی خودتان را با سلیقه و میل خود شکل بدهید.»[3]

اما برخلاف مفاد این اعلامیه که ملیتهای روسیه تزاری را در تشکیل حکومتهای ملی و محلی مختار می‌دانست، طولی نکشید تمام مناطقی که از روسیه تزاری اعلام استقلال کرده و یا به هر نحوی جمهوریهای خودمختار ملی تشکیل داده بودند این بار توسط لنین و بلشویکها به زور اسلحه دوباره به روسیه ملحق شدند.

لنین و استالین از رویکرد مبتنی بر اصل «شکل ناسیونالیستی و محتوای سوسیالیستی» به مسئله ملیتها طرفداری می‌کردند. ایدئولوژی کمونیستی را می‌توان با زبان بومی نخبگان هر قوم به توده‌ها ارائه کرد. مسکو در نخستین سالهای حکومت کمونیستی سیاست نهادینه‌سازی استفاده از زبانهای بسیاری از ملت‌های اتحاد جماهیر شوروی را در پیش گرفت. اکثر زبانهای غیر روسی به رسمیت شناخته شدند و توسعه‌ی ادبیات آنها در محدوده‌ی ایدئولوژی رسمی تشویق شد. نخبگان فرهنگی جمهوری‌ها اجازه یافتند به «زبانهای ملی» خود بنویسند و قطعات ادبی ملی کلاسیک را که شامل پیامهای انقلابی و طرفدار پرولتاریا بود منتشر کردند.[4]

اگر چه نظریه‌ی مارکسیست پیش‌بینی کرد که هویت‌های ملی جای خود را به هویت گسترده‌تر پرولتاریا خواهند داد، ولی ولادیمیر لنین، رهبر شوروی به دنبال این بود که با به رسمیت شناختن این هویت‌ها آنها را در اتحاد جماهیر شوروی بگنجاند. لنین هویت ملی را در تمام سطوح شوروی به رسمیت شناخت. در فرایندی که به نظر برخی، برنامه‌ای برای در هم شکستن حس اتحاد بزرگ‌تر تورکی یا اسلامی در آسیای مرکزی (تورکستان) بود، این منطقه به چهار جمهوری قومی سوسیالیستی شوروی به نامهای قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، ازبکستان و بعداً ازبکستان هم به دو جمهوری ازبکستان و تاجیکستان تقسیم شد. روسها سعی می‌کردند از طریق زبانها و فرهنگهای ملی گروههای قومی، مفاهیم مارکسیستی را حتی در دوردست‌ترین روستاهای کوهستانی نیز منتشر کنند و بدین ترتیب، نوعی هویت ملی فرهنگی بی‌خطر در این سرزمینها ایجاد شد.[5]

هدف اصلی و نهایی لنین در تز ادغام و اختلاط ملتهای روسیه در یکدیگر نهفته بود. او می‌خواست ملت روس را با ملتهای غیر روس روسیه درهم آمیزد و به‌طور تصنعی ملت واحد با زبان واحد ایجاد کند. لنین چنین اظهار می‌کرد: «قائل شدن خط فاصلی میان ملتها، در محدوده‌ی یک کشور، زیان‌بخش است و ما مارکسیستها کوشش می‌کنیم آنها را به همدیگر نزدیک و درهم ادغام کنیم». «مارکسیسم با ناسیونالیسم در نمی‌آمیزد، حتی اگر ناسیونالیسم منصفانه هم باشد. مارکسیسم به‌عکس ناسیونالیسم، یعنی اختلاط ملتها در حد اعلای پیوستگی‌ها، را مطرح می‌سازد». «هدف سوسیالیسم تنها جلوگیری از تجزیه‌ی کشور به قسمتهای کوچک و نزدیکی ملتها نیست، بلکه ادغام و اختلاط آنهاست». لنین مصمم بود پس از اجرای نقشه‌ی انقلابی خود، مجتمع انترناسیونالیستی واحد با مردمی که به یک و شاید دو زبان تکلم کنند را تشکیل بدهد. به عبارتی دیگر، لنین طرفدار ادغام ملتهای غیر روس در ملت روس و طرفدار چنان سیاست روسی‌سازی بود که حتی روسیه تزاری هم، از زمان سلطنت کاترین دوم به بعد، از آن روی‌گردان بود.[6]

در ایدئولوژی رسمی، شوروی‌ها، بر مبنای دستورات لنین، عقیده داشتند که در یک جامعه‌ی کمونیستی ملتها داوطلبانه در یک فرهنگ ادغام می‌شوند و هویت فراقومی جدیدی را تشکیل می‌دهند که در اتحاد جماهیر شوروی به «انسان شورویایی» (سوویئت اینسانی) معروف بود. مسکو به بهانه‌ی شتاب بخشیدن به تشکیل هویت فراقومی و تحقق بخشیدن به فرض ترکیب و در نهایت ادغام ملت‌ها که لنین مطرح ساخته بود، سیاستهایی را به اجرا درآورد که زبان و فرهنگ روسی را ترویج می‌کرد. مثلاً الفبای سیریلیک (کیریل) بر بیشتر زبانهای اقوام شوروی تحمیل شد، و از  دهه‌ی 1930، مسکو سیاست روسی‌سازی اقوام شوروی را به اجرا در آورد. به جای وضع محدودیتهای رسمی بر استفاده از زبانهای غیر روسی، انگیزه‌های مثبتی برای روسی‌سازی ایجاد شد: به مدارس روسی‌زبان جمهوری‌ها منابع بیشتری اختصاص داده می‌شد، درسهای دانشگاهی عالی شوروی به زبان روسی ارائه می‌شد، و دسترسی به مناصب قدرت در مرکز مستلزم تسلط کامل به زبان روسی بود. اعضای گروه‌های غیر روس برای کسب سمتهای اصلی در جمهوری‌های خود و مرکز باید زبان روسی را فرا می‌گرفتند. ولی ساکنان روس جمهوری‌های غیر روس، حتی در صورتی که در این جمهوری‌ها سمتهای مهمی را بر عهده می‌گرفتند نیز مجبور نبودند زبانهای محلی را بیاموزند. در نتیجه‌ی اجرای این سیاست، تا سال 1979 حدود 62/2 درصد غیر روسها می‌توانستند زبان روسی را به خوبی صحبت کنند.[7]

سیاستهای استالین نسبت به ملیتهای شوروی مستلزم روسی‌سازی جمعیت، «میهن‌پرستی افراطی روسیه بزرگ»، و تبعید اجباری ملتها از سرزمین مادری‌شان بود. استالین برنامه‌ی زبانی‌ای را اجرا کرد که به آموزش زبان روسی به عنوان زبان اول در سرتاسر کشور انجامید. این برنامه در اوایل دهه‌ی 1930 آغاز شد و در نهایت، در سال 1938 طی فرمانی اجباری شد. در دوران جنگ جهانی دوم به نحو روز افزونی معلوم شد که قرار است با ملت روس همچون ملت اصلی در میان همه‌ی ملیتهای فدراسیون رفتار شود. این میهن پرستی افراطی در مراحل نهایی جنگ به شکل نشانگان «برادر بزرگ‌تر» جلوه‌گر شد. می‌گفتند که ملت روس در دوران جنگ بیشترین حمایت را از اتحاد شوروی کرده است و بنابراین باید ملت برجسته‌ی اتحاد شوروی باشد.[8]

پس از انقلاب بلشویکی روسیه، لنین، رهبری اتحاد جماهیر شوروی سیاستی متغیر را در برابر ناسیونالیسم روسی در پیش گرفت. این رژیم در ابتدا کوشید تا جلوه‌های ناسیونالیسم را به نفع برتری مبارزه‌ی طبقاتی بین‌المللی درهم بشکند.[9] نخستین اولویت مبارزه با «میهن‌پرستی افراطی روسیه کبیر» و برقراری روابط برابر با گروههای قومی متعدد کشور بود.[10]

ولی به قدرت رسیدن یوزف استالین و شعار «سوسیالیسم در یک کشور» او نمادهای ناسیونالیسم روسی را احیا کرد و پیوند نزدیکتری میان روسیه با انقلاب بلشویکی و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرد. در ژوئن سال 1941 که آلمان نازی به شوروی حمله کرد، استالین در تلاشی نومیدانه برای بسیج روسها در «جنگ میهن‌پرستانه کبیر» و دفاع از «مام میهن روسیه» آشکارا به ناسیونالیسم روسی متوسل شد.[11] استالین ناسیونالیسم روسی و شوروی را در یکدیگر ادغام کرد و سیاست روسی‌گردانی شوروی را شدت بخشید.

2پروژه‌ی مهندسی ملیت‌ها در تورکستان

بنیان پروژه‌ی دولت-ملت‌سازی در تورکستان به آموزه‌های کمونیستی شوروی دوران لنین و استالین برمی‌گردد که مرزبندی‌های جغرافیایی و سیاسی بین تورکان منطقه، بازوی اصلی این پروژه را تشکیل می‌دهند. این آموزه که مخالف نام و هویت واحد و مشترک تورکی بر این منطقه بود ابتدا نام جغرافیایی جدید «آسیای مرکزی» را جایگزین نام تاریخی «تورکستان»[12] نمود. در مراحل بعدی شاخصهای ملی بر اساس سیاستهای کمونیستی روسی در منطقه و برداشت بلشویکها از مسائل ملی-اتنیکی و تفکیک و جداسازی تورکان از یکدیگر و گسستن پیوند آنها با گذشته‌ی خویش، کشورهای جدیدی را با هویتهای ساختگی بوجود آورد. روسی سازی و شوروی‌گردانی هدف نهایی این پروژه در منطقه بود که تا حدودی موفقیتهایی را کسب کرد.

استیلای روسیه بر تورکستان در اواسط قرن نوزدهم به صورت کاملا محسوس نمایان شد. چیره شدن روسیه بر آسیای مرکزی از سال 1865 تا 1920 طول کشید. پیش از آن، روسها همواره در سکونتگاه‌های ویژه خود می‌زیستند. سقوط اردوی زرین در قرن پانزدهم میلادی زمینه را برای توسعه‌ روسیه تزاری به سوی شرق فراهم ساخت.[13]

روسها در سال 1870 با ایجاد «فرمانداری کل تورکستان» آسیای مرکزی را به طور کامل تحت سلطه‌ی خویش درآوردند. در آستانه انقلاب اکتبر 1917 در روسیه، گروهی از تورکهای منطقه، با استفاده از اوضاع آشفته و ضعف اقتدار سیاسی در مرکز، خواستار ایجاد جمهوری خودمختار فدراتیو تورکستان در روسیه شدند. در نوامبر 1917 حکومت موقت تورکستان تشکیل یافت و با مخالفت روسها و هجوم و خشم کمونیستها روبرو شد که زمینه‌ساز قیام و جنبش باسماچی‌ها در تورکستان گردید. جنبش باسماچی‌ها در سال 1929 توسط ارتش سرخ بطور کامل سرکوب شد.

بلشویکها کاملا می‌دانستند که منبع درآمد و تولید اقتصادی عظیم دولتی در اختیار ندارند مگر آنکه تورکستان را که دارای منابع ملی و معدنی سرشاری است، به خاک خود ضمیمه سازند و آن را جزء قلمرو روسیه‌ی شوروی قرار دهند. لنین در این زمینه می گوید: «باید تسلط شوروی را تا تورکستان گسترش داد و این کار، هیچ راهی جز نفوذ کمونیسم در این مناطق با اعمال قدرت و بکار بردن وسایل سرکوبی و خشونت، بیش از آنچه تزارها می کردند، ندارد. باید تسلط کامل و سرتاسری به این مناطق اجرا گردد به طوری که برای اهالی آنها هیچ‌گونه حق مداخله در امور داده نشود!».[14]

چنین بود که شوروی نقشه‌های لنین را اجرا کرد و طی چندین سال تمام نیروهای خود را برای رسیدن به این هدف بسیج نمود. اجرای این نقشه، قربانی های فراوانی از ملت تورک و سایر ملل اتحاد شوروی گرفت به طوری که این نقشه‌ی لنین به عنوان «وصیت آغشته به خون» شناخته می‌شود.[15]

در مارس 1923 نخستین کنفرانس جمهوری‌های آسیای مرکزی شامل جمهوری سوسیالیستی شورایی تورکستان، جمهوری خلق بخارا و جمهوری خلق خوارزم تشکیل شد. در سال 1924 تقسیم‌بندیهای آسیای مرکزی با سازماندهی جدید و بر اساس قومیت [تعریف شده از سوی نهادها و محافل کمونیستی] انجام گرفت. پس از انحلال جمهوری‌های یاد شده در اکتبر 1924 کمیته‌ی اجرایی مرکزی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تشکیل دو جمهوری سوسیالیستی ازبکستان و تورکمنستان را پیشنهاد کرد و تشکیل دو جمهوری خودمختار تاجیکستان و قزاقستان و ایالت خودمختار قرقیز نیز پذیرفته شد. ایالت خودمختار قره‌قالپاق نیز ابتدا به جمهوری خودمختار قزاقستان و سپس در سال 1936 به جمهوری شورایی ازبکستان پیوست. در 1936 جمهوریهای قزاقستان و قرقیزستان نیز به همین موقعیت ارتقاء یافتند. تاجیکستان ابتدا از توابع ازبکستان بود که در 1929 با الحاق منطقه خجند به آن به موقعیت جمهوری عضو اتحاد ارتقاء پیدا کرد. جمهوری خودمختار قره‌قالپاق نیز که ابتدا مستقل بود، جزء توابع ازبکستان قرار گرفت.[16] بخشهای دیگر تورکستان نیز در قالب استانها و ایالتهای خودمختار ضمیمه‌ی جمهوری فدراتیو سوسیالیستی شوروی روسیه گردید. لازم به تأکید است که مسکو در اجرای پروژه‌ی دولت-ملت‌سازی در تورکستان، کشور و سرزمین جدیدی را با نام تاجیکستان به تاجیک‌زبانهای منطقه اهدا کرد.

تجزیه آسیای مرکزی به جمهوریهای متمایز و تعیین مرزهای جغرافیایی مصنوعی در این منطقه آسان می‌نمود، ولی ایجاد هویتهای جدید کار دشواری بود.[17] در این راستا هویت واقعی و تاریخی [تورکستانی] ملت منطقه باید تخریب می‌شد. بر این اساس هویت واحد تورکی منطقه باید از میان می‌رفت و هویتهای جدیدی با تعاریف جغرافیایی پدیدار می‌گشت. زبان رسمی جمهوری‌های تورکستان که تورکی [شرقی] (دوغو تورکچه‌سی) بود، باید تغییر می‌کرد و ادبیات و فرهنگ و ابزارهای ارتباطی و خط و الفبای تورکان منطقه باید دگرگون می‌شد. در دهه‌ی 1930 ابتدا الفبای لاتین جای الفبای عربی را گرفت و در دهه‌ی 1940 الفبای کیریل جایگزین آن شد. پس از این اقدامات روسی‌سازی و شوروی گردانی تورکستان شدت بیشتری به خود گرفت. گسترش کاربرد زبان روسی در آسیای مرکزی و تبلیغ ایدئولوژیک آن و اشاعه‌ی اندیشه‌های کمونیستی با کمک زبانهای محلی [ساختگی] از اهداف عالیه حزب کمونیست شوروی در جهت رسیدن به «انسان جدید شورویایی» (یئنی سوویئت اینسانی) به شمار می‌رفت.

در این راستا مخالفین ایده‌ی روسی‌سازی، کمونیست‌سازی و شوروی‌گردانی تورکستان به شدت سرکوب و تصفیه شدند. مخالفین این پروژه با اتهاماتی همچون «پان اسلامیست»، «پان تورکیست»، «بورژوا ناسیونالیست»، روبرو بودند. بسیاری از آنها تیرباران و یا به سیبری تبعید شده و در اردوگاه‌های کار اجباری جان سپردند. وظیفه‌ی سرکوبی این مخالفان بر عهده‌ی سازمانهای چکا، ان.کا.و.د  و سازمانهای امنیتی محلی بود. «موکهیتینوف (موخیتینوف) که یکی از مغزهای متفکر جهان کمونیسم به‌شمار می‌رود، پیش از جنگ جهانی دوّم ریاست اداره اطلاعات و امنیت و پلیس مخفی شوروی در تورکستان را بر عهده داشت. او در مدت 10 سال حکومت بی‌رحمانه‌ی  خود در تورکستان نزدیک به دو میلیون انسان بی گناه را قتل عام کرد.»[18]

3روند محلی‌سازی و تاتارسازی تورکان و پروژه‌ی مهندسی ملیتها در دشت قیپچاق و منطقه‌ی ایدیل – اورال

تورکان شمال، مرکز و غرب روسیه‌ی ‌امروزی من‌جمله گروههای قیپچاق، کومان، آلتای، قارلوق، یاقوت، سابار، بولغار و… متوجه بیشترین آسیمیلاسیون، ستم ملی و آسیب هویتی سیاستهای مهندسی ملیت‌سازی استالینیسم قرار گرفتند.

ظهور جمهوری‌ها و استانهای خودمختار آلتای، تاتارستان، باشقوردستان، چوواش، یاقوتستان، تووا، قاراچای، بالکار، خاکاس و… و هویت‌هایی با همین نامهای ملی-قومی حاصل پروژه‌ی مهندسی ملیتی استالینیسم، و نتیجه‌ی تفکیک ملی-قومی، بر اساس گویش و هویت جغرافیایی تورکان در جمهوری فدراتیو روسیه امروزی است.

قیپچاق‌ها تا قرن چهاردهم میلادی به همراه دیگر اقوام تورک حاکمان بلامنازع شمال آسیا، سیبری، غرب مغولستان، دشت قیپچاق و شرق و غرب روسیه‌ امروزی به‌شمار می‌رفتند. با افول امپراتوری اردوی زرّین در اواخر قرن چهاردهم، بخشهایی از مناطق تحت حکومت قیپچاق‌ها زیر سلطه‌ی روسها قرار گرفت. در آغاز قرن پانزدهم، اردوی زرّین تجزیه شد و خاناتی از قبیل خانات قازان، آستاراخان، سیبری و کریمه (قیریم)، شکل گرفتند. در قرن شانزدهم خانات قازان، آستاراخان، کریمه و سیبری مضمحل گردید و دیگر سرزمینهای سکونت قیپچاق‌ها و دیگر تورکان نیز تحت اشغال روسیه‌ تزاری قرار گرفت. در اواخر قرن نوزدهم جمعیت تورکان دشت قیپچاق به علت مهاجرت آنها به سیبری و آسیای مرکزی به شدت کاهش یافت و مناطق سکونت آنها در اختیار روسها قرار گرفت.

آنچه در این میان قابل تأمل است، اطلاق واژه‌ی نامأنوس «تاتار» در مفهوم ملی-قومی برای گروه‌هایی از تورکان می‌باشد که در روسیه‌ی امروزی و دیگر مناطق شوروی سابق و… سکونت دارند. از قرن دهم میلادی مورخین اروپایی، روس، عرب، چینی و… برای معرفی تورکان قیپچاق و دیگر طوایف تورک از واژه‌ی نادرست و مغرضانه‌ی «تاتار» استفاده کرده‌اند.

اصطلاح «تاتار» در زمانهای مختلف، با معانی متفاوتی مورد استفاده قرار گرفته است. روس‌ها این نام را، در طی چندین قرن، برای مسلمانانی كه نسب توركی داشته و در روسیه‌ی اروپایی زندگی می‌كرده اند، به‌كار برده‌اند. نویسندگان و پژوهشگران غربی، واژه‌ی «تاتار» را در مورد تورکانی که در تورکستان و قسمت‌های شمالی دریای سیاه، زندگی می كنند، به كار برده‌اند. اما عثمانی‌ها، از قرن 16 میلادی اصطلاح نادرست و نامأنوس « تاتار» را در مورد «تورکان شمال» به کار بسته‌اند.[19]

واژه‌ی «تاتار» مفهوم قومی و نژادی را در برندارد، بلکه واژه‌ای سیاسی است و تورکانی که امروزه با نام تاتار شناخته می‌شوند در طول تاریخ هیچگاه خود را تاتار نخوانده‌اند. آنها خود را «تورک»، و گروه نیاکانی خود را قیپچاق، بولغار و… می‌دانستند.

در طی جنگهای داخلی [روسیه] که در فواصل سالهای 1917 تا 1920 ادامه داشت، ملی گرایان تورک حوزه‌ی شمال دریا‌ی خزر تلاش کردند یک جمهوری مستقل تحت نام دولت “ایدیل اورال” به مرکزیت قازان تأسیس نمایند. این جمهوری برای مدتی بس کوتاه (به مدت یک سال از دسامبر 1917 تا آوریل 1918) برپا شد، لیکن توسط بلشویکها ساقط گردید.[20] شوروی پس از اشغال این منطقه، آن را به شش اوبلاست و جمهوری خودمختار تقسیم نمود. ظهور «جمهوری خودمختار سوسیالیستی شوروی تاتارستان»، «جمهوری خودمختار سوسیالیستی شوروی باشقوردستان» و «جمهوری خودمختار سوسیالیستی شوروی چوواش» و سه استان دیگر حاصل مهندسی هویتی استالینیستی دوران شوروی می‌باشد.

استالین از طرفی سعی داشت تا جمهوری‌ «ایدیل اورال» را بین مردمانش تقسیم کرده و از طرف دیگر نیز آنها را از اتحاد تورک‌ها دور نماید. در این راستا استالین به سال 1925 با بوجود آوردن استان «اورنبورگ» [و سپس روسی‌سازی این اوبلاست] که هدف از آن جدا ساختن جمهوری‌ ایدیل – اورال و تورکستان از یکدیگر بود، هم از اعلان استقلال جمهوری‌ «ایدیل اورال» جلوگیری نمود و هم باعث تجرید و جدایی این جمهوری‌ و مناطق تورک‌نشین شمال خزر از دنیای تورک شد.[21]

پس از فروپاشی جمهوری ایدیل اورال دور جدید مهاجرت تورکان منطقه در دوران شوروی در سال 1921 میلادی و به دنبال آن بروز قحطی، آغاز گردید. آخرین موج مهاجرت تورکهای منطقه هم در سال 1954 میلادی به سرزمین بکر قزاقستان به وقوع پیوست. در حال حاضر تورکان منطقه‌ی ایدیل – اورال که با اسم نامسمای “تاتار” نامیده می‌شوند نه تنها در جمهوری تاتارستان، بلکه در سایر جمهوریها و مناطق ولگا – اورال و خصوصاً مسکو سکونت دارند. همچنین تورکهای مذکور که به غلط “تاتار” تسمیه شده‌اند در شرق و غرب سیبری، خاور دور، آسیای مرکزی، قزاقستان، اوکراین و جمهوریهای بالتیک زندگی می‌کنند. در دوران پروژه‌ی مهندسی ملیتهای استالین، بسیاری از تورکهای یاد شده از موطن اصلی خویش بصورت گروهی اخراج و در مسیرهای تبعید و اردوگاه‌های جدید به دلایل مختلف جان سپردند. تورکهای کریمه (قیریم) که از پیشگامان نهضت تورکچولوک و از نخستین مبارزان جنبش‌های ضد استعماری روسیه‌ی تزاری به‌شمار می‌رفتند، با اعلام استقلال در دوران شوروی در سال 1927، سرکوب گشته، و در سال 1944 که جمعیت آنها بالغ بر پانصد هزار نفر تخمین زده می‌شد به اتهام ارتباط با ترکیه، جاسوسی برای آلمان و خیانت به وطن سوسیالیستی از موطن خویش به‌صورت گروهی اخراج و به دیگر مناطق شوروی تبعید شدند.[22]

در این میان ضرورت دارد که نام «قیپچاق‌ائلی» برای جمهوری‌های « تاتارستان»، «باشقوردستان»، «چوواش»، و نام «قوزئی تورکستان» برای کل مناطق تورک‌نشین جمهوری فدراتیو روسیه امروزی به‌کار گرفته شود.

4پروژه‌ی ملیت‌سازی تورکان در قفقاز

تاریخ حضور تورکها در قفقاز به هزاران سال پیش برمی‌گردد. مورخین و تورک‌شناسان، تاریخ حضور تورکها در قفقاز را به دوران امپراتوری سکاها، هون‌ها، خزرها و غیره  و بسیاری دیگر به دوران پیش از آن می‌رسانند. آنچه در این میان حائز اهمیت است؛ در طول دوره‌های تاریخ،  قفقاز بخشی از سرزمینهای امپراتوری‌های تورکان بوده و عنصر اتنیکی “تورک” در این نواحی در مقابل عناصر قومی دیگر از جمله؛ گرجی، ارمنی، لزگی و … در اکثریت بوده و قدرت سیاسی و اجتماعی بلامنازع منطقه را در اختیار خود داشته است.

در دوران بعد از اسلام، قفقاز در ترکیب امپراتوری‌های تورک سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانیان، تیموریان، آق‌قویونلو، صفویان، افشاریان و قاجار قرار داشت. پس از پایان جنگ ایران (قاجار) و روس، قفقاز ضمیمه‌ی خاک روسیه‌ی تزاری شد. در اواخر قرن نوزدهم بیداری ملی تورکی در قالب نهضت و جنبش تورکچولوک در میان تورکان روسیه تزاری شکل گرفت و قفقاز نیز به یکی از مناطق مبارزه با سلطه‌گری روسیه تبدیل شد. در اوایل قرن بیستم جنبش ملی‌گرایان تورک در قفقاز قدرت بیشتری یافت و در سال 1918 با ورود ارتش عثمانی به قفقاز (ارتش قفقاز مسلمان) جمهوری آذربایجان به رهبری «محمد امین رسول‌زاده» و مساواتیها تشکیل شد. ولی در 1920 به تسخیر ارتش سرخ شوروی در آمد و «جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان» تأسیس شد. آذربایجان از 1922 تا 1936 بخشی از «جمهوری سوسیالیستی ماوراء قفقاز» شوروی بود و سپس به صورت یکی از جمهوری‌های شوروی در آمد.

در روسیه تزاری بیشتر مردمان تورک قفقاز و ساکنین جمهوری آذربایجان امروزی با نام حقیقی خود یعنی «تورک» شناخته می‌شدند. لیکن از اواسط قرن نوزدهم در پی اجرای سیاست تاتارسازی تورکان روسیه تزاری، عنوان “تاتار” برای تورکان قفقاز نیز به‌کار گرفته شد. در اوایل قرن بیستم و با ظهور و قدرت گرفتن ملی‌گرایی تورکی این مهندسی هویتی (تاتارسازی) در قفقاز ناکام ماند و در قانون اساسی جمهوری 1918 «جمهوری دموکراتیک آذربایجان»، مردم آذربایجان تورک و زبان رسمی تورکی قید شد.

اتحادیه شوروی تا سال 1937 در قانون اساسی و اسناد رسمی از جمله اسناد رسمی حکومت محلی هویت ملی/اتنیکی اکثریت ساکنین آذربایجان را با عنوان «تورک» و زبانشان را به عنوان «تورکی» قبول کرده بود. یعنی در اسناد رسمی هم از نامهایی استفاده می شد که خود مردم آن را به کار می‌بردند.[23]

سیاستهای ملیت‌سازی، شوروی‌گردانی و روسی‌سازی استالین در قفقاز نیز به مانند تورکستان و دیگر نواحی تورک‌نشین شوروی ادامه یافت و مردمان تورک این منطقه نیز با موقعیت‌های سکونت جغرافیایی خویش و گاهاً با نام گروههای قومی و بر اساس گویشهای محلی از هم تفکیک شدند. هویت‌های اتنیکی/ملی آذربایجانی، آخیسقا (مسخت)، بالکار، قوموق، نوغای، قاراچای، آیریم، قاراپاپاق، قاراتای، شاه‌سئون، تروخمن و … در دوران ملیت‌سازی استالین بوجود آمدند.

در سال 1937 کلمه “تورک” در متن قانون اساسی جدید آذربایجان حذف شد. اسم ملت از تورک به ملت آذربایجان/آذربایجانی و اسم زبان از تورکی به آذربایجانی تغییر یافت. سیاست تغییر هویت اتحادیه شوروی در آذربایجان حذف نام تورک و تشکیل ملت آذربایجان بود. اعتراض به این سیاست در آن سالها تقریباً غیرممکن بود، چرا که خفقان شدیدی وجود داشت و نیز بسیاری از روشنفکران مطرح را تا آن دوره از دور خارج کرده بودند.[24] همچنین، از سال 1939 خط لاتین منسوخ و الفبای کیریل جای آن را گرفت و زبان روسی به همراه زبان محلی، زبان رسمی جمهوری آذربایجان اعلام شد.

استالین در راستای مهندسی ملیتی تورکان در قفقاز، بسیاری از گروههای مختلف تورک را که محل سکونت آنها مابین مرزهای شوروی و ترکیه بود، از موطن خود اخراج و به دیگر جمهوری‌های شوروی تبعید کرد تا ارتباط سرزمینی تورکهای قفقاز و ترکیه را از هم جدا کند. (تورکان آخیسقا به اتهام جاسوسی برای بیگانگان و خیانت به آرمانهای سوسیالیستی از موطن خویش [در شرق گرجستان امروزی و همجوار با مرز ترکیه] اخراج و به جمهوری سوسیالیستی شوروی آذربایجان و دیگر نواحی شوروی و ترکیه تبعید شدند.) همچنین بسیاری از مناطق سکونت گروههای مختلف تورک قفقاز نیز در واحدهای جغرافیایی کوچک تفکیک و در قالب استانها و یا جمهوریهای خودمختار در ترکیب «جمهوری سوسیالیستی شوروی ارمنستان»، «جمهوری سوسیالیستی شوروی گرجستان» و «جمهوری سوسیالیستی شوروی فدراتیو روسیه» قرار گرفت.

به صراحت می‌توان گفت؛ هویت اتنیکی/ملی “آذربایجانی” حاصل مهندسی هویتی – ملیتی استالینیسم است که در ضدیت و ایجاد تضاد هویت مشترک تورکی ترکیه و دیگر مناطق تورک‌نشین قفقاز ایجاد شد.

در جمهوری آذربایجان امروزی تاتها، تالشها و سایر اتنیکها خود را تالش و زبانشان را تاتی و تالشی و… می نامند، فقط در این میان این تورکها هستند که به تبعیت از مهندسی ملیتی استالینیسم هویت اتنیکی خود را آذربایجانی/آذری می‌خوانند.

5پروژه‌ی مهندسی هویتی ملت‌ تورک در ایران

در منابع تاریخی، حضور تورکان در ایران به سده‌های پیش از میلاد و بعد از آن برمی‌گردد. در دوران سلسله‌های اشکانیان و ساسانیان امپراتوری‌ها و اتحادیه‌های تورکان ساکا، هون، آوار، بولغار، خزر، قیپچاق و گؤک‌تورک همسایگان شمالی ایران محسوب می‌شدند. در این دوران، بسیاری از اقوام و طوایف تورک در قالب گروههای متعدد وارد فلات ایران گشته و در آذربایجان، خراسان، مرکز و غرب ایران امروزی ساکن شدند و حتی در مناصب مختلف حکومتی و لشگری سلسله‌های اشکانی و ساسانی ظاهر گشتند.

در این میان، با طرح نظریه‌هایی [غیر علمی] از سوی برخی از تاریخ‌پژوهان ادعا می‌شود که حضور تورکان در ایران و آذربایجان به هفت هزار سال پیش برمی‌گردد و تورکان در بوجود آمدن تمدن سومری و ایلامی نقش بسزایی داشته‌اند. – «برخی از باستان‌شناسان با تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که شاخه‌ای از اجداد باستانی اقوام تورک که از آنها به پروتو تورک‌ها یاد می‌کنند، در حدود هفت هزار سال پیش، از آسیای مرکزی، [آلتای] و مناطق اطراف دریای خزر حرکت کرده و در [ایران امروزی]، آذربایجان و آناتولی ساکن شدند. گروهی از این اقوام که به دلایل نامعلوم به جنوب بین‌النهرین مهاجرت کرده بودند، در شکل‌گیری تمدن عظیم سومری و تمدن‌های بعد از آن نقش چشمگیری داشتند. گرچه ادعای هم‌خانواده بودن زبان این اقوام با تورکی به‌طور قطع اثبات نشده است اما دلایلی که توسط این باستان‌شناسان ارائه می‌شود، جای بحث فراوان دارد.[25] در این میان، بنابر نظر بسیاری از تورکولوگ‌ها؛ برخی از واژه‌های به جای مانده از زبانهای سومری و ایلامی، تشابه نزدیکی با واژه‌های تورکی باستان داشته و ده‌ها واژه‌ی مشابه بین زبان‌های ذکر شده با تورکی یافت شده است. همچنین، با کشف خطوط، نمونه‌ها و علائم تورکی در کتیبه‌ها و سنگ‌نبشته‌های باستانی یافت شده در مناطق مرکزی و شمال‌غرب ایران، احتمال حضور تورکها در ایران به هزاره‌های قبل از میلاد می‌رسد.» – البته این نظریه‌ها احتمال است و تاکنون از نظر علمی به اثبات نرسیدهاند.

آنچه در این میان حائز اهمیت است و نباید فراموش شود، آلتایی بودن منشأ تورکان است. خاستگاه اولیه تورکان مناطق اطراف کوههای آلتای در شرق تورکستان است که طی ادوار تاریخ گروههای مختلفی از تورکان بنابر دلایلی به سمت غرب مهاجرت کردند و در سرزمینهای جدید من‌جمله ایران امروزی سکنی گزیدند.

در دوران پس از اسلام با ورود شاخه‌هایی ‌بزرگ از اقوام و طوایف تورک از جمله قیپچاق‌ها و اوغوزها به مناطقی از جنوب آسیای غربی و فلات ایران، و تأسیس امپراتوری‌ها و دولت‌های متعدد تورک از جمله غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانیان، تیموریان، قاراقویونلوها، آق‌قویونلوها، صفوی‌ها، افشاریه و قاجار در ایران، تورک‌ها بیش از 10 قرن حاکمان بلامنازع خاورمیانه و آسیای غربی به‌شمار می‌رفتند.

1.5آغاز تورک‌ستیزی

تورک‌ستیزی و تحقیر تورکان از زمانی که امپراتوری هزار ساله تورکان با سقوط دولت قاجار پایان یافت و حاکمیت نژادپرستانه رضاخان بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل گردید، آغاز شد.[26] محمدعلی فروغی، نخست‌وزیر و ایدئولوگ اصلی دستگاه رضاخانی، بیان می‌کند: «ما احمدشاه را به این دلیل که سلطنت را دوست نداریم، از تخت به زیر نکشیدیم. او را از آن جهت ساقط کردیم که قاجارها از نسل تورک‌اند… هدف ما از ساقط کردن احمدشاه، برپا ساختن سیستم حکومت جمهوری نبود… هدف ما جایگزین کردن قاجارهای قلدر صفت با سلسله نجیب و پاک فارس پهلوی بود…».[27]

تئوری و سیاست یک ملت – یک دولت – یک نژاد و یک زبان در دوران پهلوی اول عرصه را برای آسیمیلاسیون تورکان و ملتهای غیرفارس در ایران فراهم ساخت.

تئوری یک زبان و یک ملت، نه اختراع فکری رضاخان بود و نه صرفاً ابداع روشنفکران دست راستی ایرانی. پایه‌های تئوریک آن در اروپا ریخته شده بود و کشورهای اروپائی، خود نخستین کارگاه آزمایشی آن بودند. ایده‌ی دولت – ملت که همزاد مفهوم ملیت در اروپا بود، با همسان‌سازی ملیت با زبان نیز همراه بود، به‌ویژه در رمانتیسم آلمان که زبان را برجسته‌ترین نمود ملیت تلقی می‌کرد.[28]

تئوریسین‌ها و مهندسین هویت‌سازی در ایران با تکیه بر ایدئولوژی پان‌ ایرانیسم – پان ‌فارسیسم وظیفه‌ی آسیمیلاسیون تورکان ایران را برعهده داشتند. میرزا فتحعلی آخوندزاده بانی ملی‌گرایی مدرن ایرانی، از اولین کسانی بود که ایده‌ی ایرانگرایی بر اساس ناسیونالیسم فارسی و آریاگرایی را در قرن نوزدهم مطرح ساخت. میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و به دنبال آن مستشارالدوله تبریزی و عبدالرحیم طالبوف تبریزی از روشنفکرانی بودند که ناسیونالیسم آریایی را در اواخر دوران قاجار تئوریزه کردند. بسیاری از روشنفکران ایرانی دنباله‌رو اندیشه‌های ناسیونالیستی و پان آریاییستی در دوران پهلوی اول، تئوری و پروژه ملت‌سازی خود را به مرحله‌ی اجرا گذاشتند. سیدحسن تقی‌زاده تبریزی، محمدعلی فروغی، علامه محمد قزوینی، محمدعلی جمالزاده، کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی، حسن پیرنیا تبریزی (مشیرالدوله)، عباس اقبال آشتیانی، رضازاده شفق تبریزی، محمود افشار یزدی، تقی ارانی تبریزی، جواد شیخ‌الاسلامی زنجانی و… با تأسیس مجله کاوه، مجله ایرانشهر، مجله فرنگستان و انجمن ایران جوان و دهها نشریه و انجمن و بنیاد دیگر، درصدد مهندسی هویتی مردمان ایران برآمده و با نشر مقالات و افکار پان فارسیستی و نژادپرستانه‌ی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و تبلیغ زبان فارسی و بخصوص نژاد و تبار آریایی به عنوان رکن اساسی هویت ملی ایرانیان پرداختند.

2.5پروژه‌ی محلی‌سازی تورک‌ها – آذری‌سازی تورکان در آذربایجان

ناسیونالیسم افراطی فارسی که هدیه‌ی انگلیسی‌ها به رضاخان بود، شروع به هویت‌زدایی تورکان ایران کرد که امپراتوری پرقدرت هزار ساله را بعد از حاکمیت اسلام در ایران رقم زده بودند و خطر بالقوه برای حکومت رضاخان و سیاست‌های انگلیس به حساب می‌آمدند. تخریب شخصیت، هویت و موجودیت تورکان ایران در رأس برنامه‌های فرهنگی رضاخان قرار داشت، نامهای تورکی و بومی شهرها، روستاها، رودها و کوههای آذربایجان [و بسیاری از مناطق تورک‌نشین ایران] با نامهای ساختگی فارسی عوض گردید[29] و با نامهای جدید و بی‌مسما تسمیه شد. ایالت آذربایجان به چندین استان تقسیم شد و تورکی‌زدایی به عنوان برنامه‌ی اصلی در رأس امور مسئولین استانهای جدید قرار گرفت. آموزش رسمی به زبان فارسی آغاز شد و فارسی زبان رسمی کشور اعلام گشته و بر مردمان غیرفارس ایران تحمیل گردید و دشمنی با زبان و هویت تورکی به مرحله‌ی اجرا گذاشته شد. برای تورکان در آذربایجان هویتی دیگر تعریف شد و پروژه‌ی ‌آذری‌سازی تورکان در این منطقه کلید خورد و مورد استقبال گرم محافل پان ایرانیستی قرار گرفت. علاوه بر آن، این پروژه، سیاست تفکیک گروههای مختلف تورک بر اساس لهجه و گویش و گسست ارتباط جغرافیایی مناطق زیست به‌هم پیوسته‌ی آنها را دنبال می‌کرد. آذری‌سازی پروژه‌ای بود که می‌خواست تورکان ساکن آذربایجان را از دیگر تورکها جدا ساخته، آنها را در یک جغرافیای کوچکتر قرار داده و در روند ملت‌شوندگی ملت تورک در ایران خلل ایجاد کند. همچنین، این پروژه جهت از هم پاشیدن اتحاد و یکپارچگی تورکها در ایران، سیاست تولید و ایجاد نفرت، دشمنی و خصومت بین گروههای مذکور را نیز دنبال می‌کرد.

از منورالفکرانی که در دوران پهلوی با حمایت رضاخان به مخالفت آشکار علیه هویت تورکی و زبان تورکی مردمان تورک ایران و آذربایجان پرداخت، احمد کسروی تبریزی بود. وی که خود تبار تورکی داشت پا به میدان مستحیل شدن در زبان و فرهنگ تحمیلی رضاخانی گذاشت و تئوری “زبان آذری” را به اصطلاح تقدیم وی کرد.[30] کسروی در رساله‌ی خود «آذری یا زبان باستان آذربایجان» برای اولین بار این نظریه را مطرح کرد که زبان منطقه‌ی آذربایجان تا چند سده پیش زبانی از خانواد‌ه‌ی زبان‌های ایرانی بوده‌است.[31]

طبق این نظریه گویا در آذربایجان زبان توركی بعدها رایج شده است و توركان به تدریج به این مناطق کوچ کرده، اسكان یافته‌اند و قبل از آن‌ مردمانی زندگی می‌كردند كه زبانشناسان «آذری»‌ بوده و این زبان در نقطه‌ی وسیعی از شمال‌غرب ایران رایج بوده است و در اثر غلبه‌ی توركان، مردمان آذربایجان و دیگر مناطق تورک‌شده‌ی ایران زبانشان [آذری] از بین رفته است. طبق این تئوری، تورکان ساکن در آذربایجان تورک نیستند بلکه تورک‌زبانند و در دوران حکومت مغولها در ایران زبانشان تورکی گشته است، تبار آنها آذری و نژادشان آریایی است و زبانشان باید به تدریج به زبان فارسی تبدیل گردد و هویت اتنیکی این مردمان باید آذری نامیده شود.

3.5. آذربایجانی‌سازی تورکان در دوران حکومت ملی آذربایجان

در اثنای جنگ جهانی دوّم و پس از اشغال بخشهای شمالی ایران توسط قوای شوروی، در سال 1945 در شمال‌غرب ایران «حکومت ملی آذربایجان» توسط «سید جعفر پیشه‌وری» و اعضای «فرقه دموکرات آذربایجان» تأسیس شد و زبان مادری این مردمان زبان رسمی این مناطق گردید و تورکان این منطقه توانستند به مدت یک سال تا سقوط این دولت خودمختار، به زبان مادری خود یعنی تورکی تحصیل کنند. لیکن در این دوران از سوی فرقه دموکرات و به تأثیر و بر اساس تعاریف استالینیستی از قومیت و مهندسی هویتی ملیت تورک در آذربایجان شوروی، زبان و هویت اتنیکی تورکان در آذربایجان ایران نیز مورد تحریف قرار گرفت و هویت و زبان ساختگی «آذربایجانی» جایگزین هویت و زبان تورکی در شمال‌غرب ایران گردید. این هویت ساختگی، اکنون نیز توسط هیئت‌های حاکمه به‌صورت «آذری/آذربایجانی» جهت تحریف و آسیمیلاسیون هویت و زبان تورک‌ها در شمال‌غرب ایران بکار گرفته می‌شود.

باید خاطرنشان ساخت؛ این مهندسی هویتی – ملیتی استالینیستی «آذربایجان‌گرایی» (آذربایجان‌چیلیق) به بحران هویتی در مناطق تورک‌نشین ایران علی‌الخصوص آذربایجان دامن زده و هویت تورکی مردمان این دیار را به چالش کشیده و موانعی را در روند ملت‌شوندگی تورکان در ایران ایجاد کرده است. «ژنرال دکتر محمود پناهيان» فرمانده ارتش قزلباش[32] و وزیر جنگ حکومت ملی آذربایجان، در  کتاب” فرهنگ جغرافيائی ملی ترکان ايران‌زمين” در این راستا چنین بیان می‌دارند:

در ظرف پنجاه سال اخیرا از طرف هیئت حاکمه و دانشمندان ارتجاعی سعی می‌شود که اصولا چنین وانمود نمایند که آذربایجانی خود ملتی است مستقل و زبان آذربایجان هم زبان مستقلی است و ارتباطی با زبان تورکی ندارد. بازیکنان این نقش ارتجاعی، که خود یکی از مظاهر ستم ملی است، از یک طرف سعی دارند سرزمین و زبان ملت تورکان ایران‌زمین را محدود به آذربایجان کرده و از دیگر کوشش می‌نمایند که وجود تورکان ایران‌زمین را که خارج از اراضی آذربایجان زندگی می‌کنند منکر شوند. با این عمل مرتکب ستم ملی در حق تورکان ایران می‌شوند. هیئت حاکمه تلاش می‌کند که معنای حقوقی دو لغت تابعیت و ملیت را در هم ادغام نماید و حال آنکه این دو لغت از نظر حقوقی کاملا از هم متمایزند. در ایران کثیرالمله افراد از نظر تابعیت تبعه‌ی دولت ایران‌اند لیکن از نظر ملیت هر کدام منسوب به ملت خود می‌باشند. یک تورک قزوینی، یک بلوچ زاهدانی و یک عرب خوزستانی و یک کورد کوردستان ایرانی از نظر تابعیت تبعه‌ی دولت ایران‌اند ولی از نظر ملیت منسوب به ملت خود – تورک – بلوچ – کورد – عرب و غیره می‌باشند.[33]

با انکار زبان تورکی برای تورکان ایران‌زمین و اطلاق و محدود نمودن آن به آذربایجان تحقیق دانشمندان درباره‌ی زبان و ادبیات و فولکلور تورکان ایران‌زمین غیر مقیم در منطقه‌ی آذربایجان با اشکالات لاینحل علمی مواجه شده است. برای محققین قضاوت درباره‌ی آثار، خاصه اشعار ادیب و شاعر مشهور علی اکبر دهخدای قزوینی، هیدجی زنجانی، رحیمی همدانی، و دهها نفر ادیب و شاعر دیگر که به زبان مادری خود، یعنی تورکی نوشته و از خود به یادگار گذاشته‌اند چه وضعی به خود خواهد گرفت تردیدی نیست که اجرای همه‌ی این ستمهای ملی، یعنی انکار سرزمین و تغییر نام زبان و غیره از هیئت حاکمه تصادفی نیست و مقاصد شومی را دنبال می‌نماید که همان ادغام ملتها در همدیگر و ریختن همه‌ی آنها به زور و حیله در قالب زبان فارسی است. تغییر نام زبان تورکی به زبان آذربایجانی و محدود نمودن آن به آذربایجان نیز یکی از همان حیله‌های هیئت حاکمه است و یک غلط مشهور بیش نیست.[34]

ژنرال محمود پناهيان، بر خلاف فرقه دمکرات آذربايجان، به هويت ملی تورک و به يکپارچگی ملی توده تورک در سراسر ايران، فارغ از جغرافيای سکونت و يا لهجه اعتقاد داشت. وی نام ملت ما را تورک، نام زبانمان را تورکی می‌دانست. با اين وصف، ژنرال محمود پناهيان را علی‌رغم عضويت در فرقه دمکرات آزربايجان، بايد از نحله تورک‌گرايان نيمه اول قرن بيستم و از نخستين استالين‌زدايان تورک به‌شمار آورد.[35] در عین حال ژنرال محمود پناهیان از نخستین روشنفکران چپ ملی تورک است که از منظر سوسیالیسم به دفاع از ملیت و هویت تورکی در ایران می‌پردازد.

لازم به ذکر است که در اثنای جنگ جهانی اول که قوای عثمانی برای دفع فتنه‌ی انگلیسی جیلوهای آسوری و ارمنی در بخشهایی از مناطق غرب و شمال‌غرب ایران حضور داشت، از سوی نهادهای همچون؛ «ارتش اسلام»، «تشکیلات مخصوصه»، «گنج تورک‌لر (تورکان جوان)»، «اتحاد و ترقی» و «اتحاد اسلام» به رهبری «خلیل پاشا» و «احسان پاشا» هویت تورکی و زبان تورکی مردمان این مناطق جان تازه‌ای یافت و تلاش شد که دولتی تورکی در این مناطق تأسیس شود که با اعتراض و مخالفت عناصر تورک‌ستیز مرکزگرا، و سوسیال دموکرات‌های وابسته به بلشویکهای روسیه و داشناکسیونهای ارمنی، من‌جمله «شیخ محمد خیابانی»، «سید جلیل اردبیلی»، «محمدعلی بادامچی» و «اسماعیل امیرخیزی» روبرو گردید. خیابانی که به نشان مخالفت و اعتراض به نامگذاری جمهوری تازه تأسیس شده‌ی ملی‌گرایان تورک در قفقاز «جمهوری دموکراتیک آذربایجان»، و به تأثیر از افکار جناح تورک‌ستیز سوسیالیستهای فرقه دموکرات آذربایجان، نهضت خود و مناطق تحت سیطره‌ی خویش یعنی ایالت آذربایجان ایران را «آزادیستان» نامید.

4.5پیدایش آذری‌سازی نوین

از مراحل و تئوری‌های دیگر مهندسی هویتی ملت تورک در شمال‌غرب ایران و جمهوری آذربایجان در دهه‌های اخیر، تولد دوباره نظریه‌ی «آذری» البته تورکی شده‌ی آن و اطلاق این هویت ساختگی بر مردمان تورک این مناطق است که از سوی تنی چند از تاریخ‌پژوهان جمهوری آذربایجان در دوران شوروی سابق و بعد از استقلال آن من‌جمله «فریدون آغاسی‌اوغلو» مطرح گردید. این تاریخ‌پژوهان، زبان‌شناسان و تورکولوگ‌های بی‌خبر از تاریخ تورک و زبان و ادبیات تورکی، و به تبعیت از آن تاریخ‌پژوهان و فعالان ملی – اتنیکی در آذربایجانِ ایران به وجود قومی با نام «آذ» و «آذری» تورک‌تبار در آذربایجان باستان اشاره کرده و هویت تورکی مردمان تورک این مناطق را در کلمه و نام «آذربایجان» جستجو می‌کنند. استدلال این نظریه‌پردازان از ابداع واژه‌ی “آذر/آذری” متمایز ساختن تورکان جغرافیای آذربایجانِ ایران و جمهوری آذربایجان از تورکان تورکستان و ترکیه و هویت بخشیدن به آنها در مقابل دیگر گروههای مختلف تورک است. این تئوریسین‌ها که با الهام از آذربایجان‌گرایان کلاسیک و آذربایجان‌گرایان استالینیست به آذربایجان‌گرایان نوین مشهورند، بر این عقیده‌اند؛ “گروههای مختلف تورک بر اساس شاخص‌های گویش، ایل و جغرافیای سکونت خویش مشخص شده‌اند، ما نیز باید برای متمایز ساختن خود از دیگر گروههای تورک و معرفی اتنیک و هویت‌مان در سطوح بین‌المللی، تعابیر «آذری» و«آذربایجانی» را مصطلح گردانیم.” غافل از اینکه این اصطلاحات بستر و زمینه‌ای جدید برای تحریف و استحالهی هویت ملی مردمان تورک این دیار را فراهم می‌سازد.

طبق این نظریه؛ نیاکان تورکان در آذربایجان همان قوم «آذ» هستند که در سده‌های پیش از میلاد در این مناطق می‌زیستند. واژه‌ی «آذَر» و «آذَری» کلمه‌ای تورکی است که هویت و منسوبیت مردمان تورک این مناطق را به قوم «آذ» می‌رساند و از ترکیب دو کلمه‌ «آذ+اَر» به معنای دلیرمردان و مردمان قوم «آذ» شکل گرفته است. نام آذربایجان نیز از نام این قوم گرفته شده و ترکیبی از کلمات «آذ+اَر+بای+جان/گان/قان» به معنای «سرزمین مقدس پدران توانگر و مردمان قوم سعادتمند آذ» است.

این درحالی است که در منابع تاریخی و لغت‌نامه‌ها؛ «آذر» واژه‌ای از زبان پهلوی به معنای آتش و نام آذربایجان به معنای سرزمین آتشکده‌ها مصطلح و یادگاری از دوران زرتشتگیری در این مناطق، آمده است. در بسیاری از منابع تاریخی دیگر نیز نام آذربایجان برگرفته از آتروپاتن/آتورپاتگان و نام سردار معروف آن به نام «آتروپات» به معنای نگهبان آتش قید شده است. در منابع دیگر نیز نام آذربایجان به‌صورت «آندارپاتیان»، «آذربایکان/آذربایگان » (اودلار یوردو – سرزمین آتش، نگهبان آتش)، «آداربادکان» (سرزمین کوهستان‌ها)، و در برهان قاطع «آذربایقان» (سرزمین تپه‌های بلند) آمده است.[36]

بنابر نظر بسیاری از تاریخ‌پژوهان و زبان‌شناسان تورک؛ اصطلاح آذری و نام آذربایجان نیز واژگانی تورکی نیستند. در تاریخ تورک، اقوام تورک‌تباری به نام “آذ” وجود ندارد و اقوامی که با نام “آس” در شمال قفقاز می‌زیستند تبار تورکی نداشته‌اند و آس‌ها نیز نیاکان امروزی اوستی‌های ایرانی‌زبان‌اند که در گرجستان امروزی و فدراسیون روسیه ساکن‌اند. در کتیبه‌های اورخون و یئنی‌سئی که در قرن هفتم و هشتم میلادی نوشته شده‌اند، نام قبیله‌ای به نام «آز» آمده است، لیکن تورک بودن و یا نبودن این قبیله مورد بحث تورکولگ‌هاست و حضور آنها هم در آذربایجانِ قفقاز محرز نشده و نام آذربایجان نیز هم که قبل از میلاد با اشکال مختلف در منابع تاریخی آمده هیچ‌گونه ارتباطی با نام این قبیله در سنگ‌نبشته‌های مذکور ندارد.

تورکی نامیدن نام آذربایجان و تورکی خواندن هویت ساختگی “آذری” نه تنها کمکی برای احقاق حقوق تورکها در آذربایجانِ ایران و روند ملت‌شوندگی ملت تورک در ایران و جمهوری آذربایجان نخواهد کرد، بلکه هویت ملی – اتنیکی این مردمان تورک را تحریف و دچار بحران ساخته و به چالش خواهد کشید.

در این میان، در سالهای اخیر از سوی برخی از فعالان ملی – اتنیکی تورک، به تسمیه‌ی جغرافیای سکونت و مناطق زیست به‌هم پیوسته‌ی تورکان ایران که از شمال‌غرب (استانهای آذربایجان) آغاز و تا جنوب و جنوب‌شرق کشور امتداد یافته است، نام مناسب و شایسته‌ی «تورک‌ائلی»[37][37][39][40] پیشنهاد شده است.

سخن آخر

در این مقاله، روند مهندسی هویت ملت تورک در اتحاد شوروی سابق و ایران دوران پهلوی و چگونگی پیدایش ملیت و هویت‌های ساختگی و تعمیق شکاف هویتی میان توده‌ی تورک در سرزمینهای مورد بحث، هر چند مختصر مورد بررسی قرار گرفت. تئوریسین‌ها و مجریان این مهندسی و ملیت‌سازی با آرزوی ایجاد دولتی واحد با مردمی از ملتی واحد، با یک زبان، یک فرهنگ و یک قدرت سیاسی با تکیه بر آموزهای امپریالیستی از نوع کمونیستی و لیبرالیستی و با وقوف بر آثار منفی و مخرب و غیر انسانی این عمل، عمدتاً سیاست استحاله‌ی فرهنگی و سپس استثمار ملت تورک ساکن جغرافیای استعماری خویش را در پیش گرفتند.

پروژه‌ی مهندسی هویتی استالین در اتحاد شوروی «شوروی‌گردانی/روسی‌سازی» و «محلی‌سازی» تورکان در ایران دوران پهلوی، علاوه بر آنکه اهداف خاص سیاسی و سیطره‌ی ایدئولوژیکی را دنبال می‌کرد، در مرحله‌ی اول کلیت، انسجام و همبستگی ملت تورک تورکستان، ایدیل – اورال، دشت قیپچاق، قفقاز، آذربایجان و ایران را مورد هدف قرار داده و راه را برای پاکسازی و اجرای سیاستهای یکسان‌سازی قومی هموار ساخت. زبان، فرهنگ، تاریخ و دیگر شاخص‌های هویت ملی – اتنیکی ملت تورک از اولین مؤلفه‌هایی بود که مورد تهاجم این رژیم‌ها قرار گرفت.

به رغم استقلال جمهوری‌های تورک تورکستان و جمهوری آذربایجان، تعاریف هویتی و آثار مهندسی ملیت‌سازی استالینیستی در این جمهوری‌ها همچنان پابرجاست. شهروندان (تورک تباران) این جمهوری‌ها هویت اتنیکی خود را “تورک” قلمداد نکرده، بلکه مؤلفه‌ها و شاخص‌های گروهی- محلی را در تعریف هویت اتنیکی خویش به‌کار می‌گیرند. متأسفانه، رؤسا و نهادهای مسئول در این جمهوری‌ها اقدام مثبت و مؤثری در روند احیاء هویت تورکی مردمان خویش انجام نداده‌، خود موانعی را نیز در تحقق این هدف به‌وجود آورده‌اند. به اصطلاحی قاطع می‌توان گفت؛ این جمهوری‌ها هنوز به استقلال فرهنگی دست نیافته و پس از گذشت نزدیک به سه دهه از استقلال سیاسی‌شان هنوز از سیطره‌ی نفوذ فرهنگی روسیه رها نشده‌ و گام مهمی در تقویت استقلال ملی‌شان برنداشته‌اند. در ایران پس از پهلوی نیز هویت تورکی شهروندان تورک این کشور به رسمیت شناخته نشده و تورکان این مرز و بوم، هنوز هم از آزادی‌های فرهنگی و تحصیل به زبان تورکی محروم می‌باشند.

از مقوله‌های استقلال ملی که استقلال سیاسی یک ملت را رقم می‌زند، استقلال هویتی – فرهنگی است. به بیانی دیگر؛ مهمترین استقلال یک ملت، استقلال هویتی-فرهنگی آن است. زبان نیز عامل اصلی تشکیل دهنده هویت و فرهنگ ملی است و با هویت ملی پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد.

مهمترین عواملی که می‌تواند مردمان تورک را به استقلال فرهنگی و اتحاد، همگرایی و همبستگی برساند، رسمیت یافتن عنصر اصلی هویتی «تورک» به عنوان هویت ملی – اتنیکی و زبان «تورکی» مدرن به عنوان زبان ادبی مشترک (با الفبای مشترک) در این جوامع است. زبان ادبی مشترک می‌تواند این جوامع را به توسعه و پیشرفت برساند. اتحاد زبانی و فرهنگی همکاری‌های تجاری، اقتصادی، سیاسی و دیگر همکاری‌های مستمر و مطلوب بین جوامع تورک را رقم خواهد زد.

در اواخر قرن نوزدهم، برای نخستین بار ایده‌ی تشکیل جامعه‌ی متحد تورکی با شعار «اتحاد در زبان، اندیشه و عمل» از سوی متفکر ملی‌گرای تورک اسماعیل بیگ غاسپیرالی مطرح شد. به دنبال آن، روشنفکران و ملی‌گرایانی همچون؛ حسن بیگ زردابی، یوسف آقچورالی، هادی مقصود، زکی ولیدی توغان، قیوم نصیر، فاتح کریم، علی بیگ حسین‌زاده (علی بیگ توران)، ضیاء گؤک‌آلپ، احمد آغااوغلو، محمد امین رسول‌زاده، و غیره، بر اتحاد زبانی- فرهنگی ملت تورک از بالکان تا چین اعتقاد داشتند.

اسماعیل بیگ غاسپیرالی با تأسی از امیر علیشیر نوایی بعنوان فردی که حراست از هویت تورکی را در گرو رسمیت یافتن زبان تورکی و پدیدار شدن زبان ادبی تورکی می‌دانست مهمترین گام در رشد ملی‌گرایی تورکی را شکل‌گیری زبان ادبی مشترکی که ورای لهجه‌های گوناگون زبان تورکی بتواند ارتباط میان گروههای مختلف تورک را تسهیل نماید قید کرده و ماندگاری این زبان را در رسمیت یافتن آن بیان می‌کرد.[41]

مهمترین عامل عقب ماندگی جامعه‌ی تورکان از آن روست که تا به حال در میان این همه لهجه‌های گوناگون زبان تورکی، ما از زبان ادبی مشترک و زبان نوشتاری مشترک محروم بوده‌ایم. و راه خلاصیِ‌مان نه جنگ با خان‌ها و رؤسای موجود بلکه تلاش در ایجاد تحول در زبان و ایجاد زبان ادبی و نوشتاری مشترک است.”[42]

غاسپیرالی از میان لهجه‌های گوناگون زبان تورکی کامل‌ترین و پُرکاربردترین لهجه را که استعداد تبدیل شدن به زبان ادبی مشترک تورکان جهان را داشت، لهجه‌ی عثمانی (استانبولی) زبان تورکی بیان می‌کرد. این تفکر غاسپیرالی و پیشنهاد وی مبنی بر تبدیل شدن زبان تورکی گویش استانبولی به زبان ادبی مشترک تورکان جهان، بعدها بواسطه‌ی اندیشمندان بزرگی چون ضیاء گؤک‌آلپ نیز  پی گرفته شد. با این همه غاسپیرالی بارها بر این امر نیز تأکید نمود که بهترین زبان ادبی مشترک برای تورکان جهان، زبان تورکی ساده شده‌ای است که عاری از کلمات ورودی از زبان‌هایی چون عربی، فارسی و روسی باشد.[43]

در این میان، روشنفکرانی همچون؛ علی بیگ حسین‌زاده، حسین جاوید و محمد هادی از پیشگامان و طرفداران رسمیت یافتن زبان تورکی مدرن یعنی تورکی گویش استانبولی به عنوان زبان ادبی و رسمی در آذربایجان به‌شمار می‌روند.

__________________________________________________

پی‌نوشتها، منابع و مأخذ:

1. این کشورها، با وجود کسب استقلال از شوروی، کم و بیش به روسیه وابسته‌اند و برنامه‌های اقتصادی، صنعتی، تجاری و فرهنگی و سیاستهای داخلی و خارجی خود را همسو با تصمیمات روسیه در منطقه اتخاذ می‌کنند. همچنین؛ این کشورها، با عضویت در جامعه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع، سازمان پیمان امنیت دسته‌جمعی و مجمع اقتصادی اوراسیا و…، در عرصه‌ی مناسبات منطقه‌ای و نظام بین‌الملل در بلوک روسیه قرار دارند.

2. شهاب، محمد اسد. (1358). مبارزات خلق مسلمان ترکستان بر ضد استعمار شوروی و چین. ترجمه مهدی پیشوائی. چاپ اول. قُم، (ناشر: بی نام). ص (129).

3. خانوف، آ.آوتور. (1371). مسئله اقلیتهای ملی در شوروی. ترجمه فتح‌اللـه دیده‌بان. چاپ اول. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. ص (31,32).

4. ماتیل، الکساندر. (1383). اتحاد جماهیر شوروی و ناسیونالیسم. دایرة‌المعارف ناسیونالیسم. جلد سوّم. ترجمه کامران فانی – نورالـله مرادی. چاپ اول. تهران: انتشارات کتابخانه تخصصی وزارت امور خارجه. ص (933).

5. همان منبع. ناسیونالیسم در آسیای مرکزی. ص (911).

6. خانوف، آ.آوتور. (1371). مسئله اقلیتهای ملی در شوروی. ص (14).

7. ماتیل، الکساندر. (1383). اتحاد جماهیر شوروی و ناسیونالیسم. دایرة‌المعارف ناسیونالیسم. جلد سوّم. ص (934).

8. همان منبع. یوسیف استالین. ص (951).

9. همان منبع. ناسیونالیسم روسی. ص (1193).

10. همان منبع. ناسیونالیسم شورویایی. ص (1238).

11. همان منبع. ناسیونالیسم روسی. ص (1193).

12. دولت کمونیستی چین نیز در سال 1949 پس از استیلاء بر تورکستان شرقی «دوغو تورکستان» موطن تورک‌های اویغور، نام آنرا به «سینکیانگ» یا «سینجان» به معنای «استان جدید» تغییر داد، و شاخص قومی «اویغور» را در مقابل عنصر ملی «تورک» رسمیت بخشید. – در بسیاری از منابع و دایرةالمعارف‌ها، نام بخشهایی از تورکستان که ضمیمه قلمروی روسیه تزاری و سپس اتحاد شوروی گردید، «باتی تورکستان – تورکستان غربی» نیز عنوان شده است. مجموع مناطق تورک‌نشین شمال افغانستان نیز که تا چند قرن پیش بخشی از قلمروی تاریخی تورکستان بوده‌اند، «گونئی تورکستان – تورکستان جنوبی» نامیده می‌شود.

13. کولایی، الهه. (1390). سیاست و حکومت در آسیای مرکزی. تهران: انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی. ص (29).

14. شهاب، محمد اسد. (1358). مبارزات خلق مسلمان ترکستان بر ضد استعمار شوروی و چین. ص (46).

15. همان منبع. ص (46).

16. کولایی، الهه. (1390). سیاست و حکومت در آسیای مرکزی. ص (40).

17. همان منبع. ص (45).

18. شهاب، محمد اسد. (1358). مبارزات خلق مسلمان ترکستان بر ضد استعمار شوروی و چین. ص (248).

19. تاتارها چه کسانی هستند؟ شهر تاتار

20. تاتارستان. ویکی‌پدیا

21. باشقیرستان. ویکی‌پدیا

22. تاتارستان. ویکی‌پدیا

23. مصاحبه‌ی آلتای گؤیوشوو نویسنده و تاریخدان اهل جمهوری آذربایجان در مورد سیاست مهندسی هویت اتحادیه شوروی در دوره “پاکسازی بزرگ” (۱۹۳۶-۱۹۳۸). آمئریکانین سسی

24. همان منبع. آلتای گؤیوشوو.

25. محمدپناه، بهنام. (1387). ترکان در گذر تاریخ. چاپ اول. تهران: انتشارات سبزان. ص (7).

26. راشدی، حسن. (1383). زبان تُرکی و موقعیت گذشته و کنونی آن در ایران. چاپ اول. کرج: ناشر مؤلف. ص (4).

27سلطان‌زاده، هدایت. زبان، ایدئولوژی و هویت ملی. ویژه‌نامه “دان اولدوزو”، چالش هویت در آذربایجان، شماره 10. ص (51).

28. همان منبع. ص (48).

29. راشدی، حسن. (1383). زبان تُرکی و موقعیت گذشته و کنونی آن در ایران. ص (14).

30. همان منبع. ص (6,7).

31. آذری یا زبان باستان آذربایجان. ویکی‌پدیا

32. نام «ارتش قیزیلباش» به عنوان تسمیه‌ی قوای نظامی حکومت خودمختار آذربایجان از نام ارتش قیزیلباش طریقت صفوی و دولت صفویان گرفته شده بود. این نامگذاری از سوی استالین‌گرایان، جنبه‌ی سیاسی و هدف ایجاد تضاد هویتی و تعمیق شکاف و دشمنی بین تورکها در آذربایجانِ ایران و ترکیه را دربر داشت، و به تفکر تاریخی دشمنی قیزیلباش‌ها با عثمانی برمی‌گشت. نفرت برخی از سران حکومت ملی آذربایجان از ترکیه و هشدار به آنکارا به عدم ورود در مسائل تورک‌ها در آذربایجانِ ایران، خود دلیل محکمی بر این نامگذاری بود.

33. پناهیان تبریزی، محمود. (1351) فرهنگ جفرافیائی ملی تورکان ایران‌زمین. جلد یکم. ص (131,132).

34. همان منبع. ص (132,133).

35. مهران باهارلی. فهرست عمومی مناطق زيست ترکان ايران‌زمين. سؤزوموز1

36. برای مطالعه‌ی بیشتر: یوسفی، فیروز. آذربایجان آدینین کؤکنی اوزَرینه.

37. برای مطالعه‌ی بیشتر: اؤزدک، رفیق. تورک‌لرین آلتین کیتابی. جلد اول. ص (20).

38. برای مطالعه‌ی بیشتر: بایسان، یالاز. ایران‌دا یاشایان تورک‌لر صیفیردان باشلامالی‌دیرلار (1).

39. برای مطالعه‌ی بیشتر: باهارلی، مهران. «تورکيستان» ايله «تورکييه» دوغرويسا، «تورک‌ائلی» ده دوغرودور. سؤزوموز1

40. وطن «تورک‌ائلی» [در مفهوم فرهنگی] در اندیشه‌ی این فعالان ملی تورک : “تورکهای ایران و جمهوری آذربایجان فقط یک وطن دارند؛ نام آن آذربایجان کوچک یا بزرگ نیست، نام آن «تورک‌ائلی» است. جمهوری آذربایجان، مناطق تورک‌نشین گرجستان (بورچالی، آخیسقا و…)، جمهوری‌ها و مناطق تورک‌نشین قفقاز شمالی (داغستان، قاراچای، بالکار و…) و استانها و شهرهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، همدان، زنجان، قزوین، تهران، اراک، اردبیل، انزلی، ساوه، کرج، قُم، گچساران، خلجستان، پیچاقچی‌یورد، قاشقای‌یورد، تفرش، آشتیان، سونقور، بیجار، قُروه، گلستان، بخش‌های تورک‌نشین سمنان، سرزمین تورکهای خُراسان و تورکمن‌ها وغیره در ایران از مناطق به هم پیوسته‌ی وطن «تورک‌ائلی» هستند. تنها با نام مناسب و شایسته‌ی «تورک‌ائلی» می‌توان هویت ملی و فرهنگی تورکها را در مناطق مذکور انسجام بخشید.”

41. یاشام، اومود. اسماعیل بیگ غاسپیرالی نخستین اندیشمند ناسیونالیست جهان تورک. یوردداش

42. همان منبع. یاشام، اومود.

43. همان منبع. یاشام، اومود.

 Iran microscope map