من اول انشایم را با نام خدا شروع میکنم و میخواهم بنویسم انتخابات قشنگ است ، من انتخابات را دوست دارم. چون اگر انتخابات نباشد خیلی بد میشود. ما دیگر نمیتوانیم دروغ بشنویم، ما همروستایی چوپان دروغگو نیستیم که چوپان دروغگو تنها بماند. ما از دروغ های مسئولان املا مینویسیم و 20 میگیریم اصلا مسئولان ما در گفتن و ما بعنوان ملت بزرگ در نوشتن دروغ بسیار بزرگوار(!)هستیم. من روز انتخابات را بسیار دوست دارم  چون در این روز مسابقه ماراتن دروغگویان شروع میشود، پدرم میگوید نامزدی قشنگ و زیبا است و ما برای او رای خواهیم داد که بسیار دروغ بگوید، بیشتر وعده دهد، و مدام از وضیعت موجود گلایه کرده و گناه وضیعت موجود را را در چهار سال قبل جستجو کند.

پدرم داشت برای من  میگفت صدای مادرم هم شنیده شد عزیزم، پسرم:

فرمول سنجش میزان بزرگواری ملت ایران(!)قابل حل نیست.

شاید فردا معلم و همکلاس هایت حق دارند بپرسند چرا؟

پسرم مدت زمان واکنش به حوادث و جبران مافات آن در اکثر کشورهای دنیا از هفته به روز رسیده است بعبارتی کشوری همچون ژاپن به اهمیت زمان و ثانیه پی برده است و در این مدت پلک زنی چه بسا خطاهای گذشته را حل و مسئله را روبراه میکنند.

در قضیه انتخابات و تبلیغات آن، حسن روحانی و جهانگیری مسائل 4 سال قبل را طور با آب و تاب تشریح میکنند مثل اینکه این چهارسال را بعنوان رئیس جمهور و معاونش در زنگ تفریح بودند و چهار سال آینده میخواهند جبران کنند.

البته پسرم آنها را در این مورد ماتیک زنی جهت فریب ملت بزرگوار  نباید سرزنش کرد چون وقتی آنها به شایعه های اختلاس و دزدی کشور سندیت بخشیدند و در مناظره ها تایید کردند اختلاس های فله ای در ایران روی داده است این ملت بزرگ(!)در کوچه و بازار میگفتند احسن بر جهانگیری، همه را در مناظره  مات کرد، ولی پسرم به ذهن این ملت بزرگ(!)خطور نکرد که چرا در این چهار سال با آن قدرت اجرای روحانی و جهانگیری جبران مافات نکردند و در ایام انتخابات از تکنیک برجسته سازی جهت فریب این ملت بسیار بزرگ(!) استفاده میکنند. عزیزم اینها از روحانی گرفته تا رئیسی و هیات همراهانشان خون آشامانی هستند که طعم  گوشت این ملت گوسفند و در عین حال بزرگ را چشیده اند. در این لحظه پدرم گفت از لفظ گوسفند گفتنت به ملت ایران عذرخواهی کنید چون در هر صورت این ملت به بزرگوار بودن  صوری عادت و افتخار میکنند و باعث رنجش آنها نشویم.

معلم عزیزم وقتی مادرم میگفت و من مینوشتم پدرم دکتر شریعتی وار مقابل پنجره خانه ایمان نشسته و دود سیگارش را با آه عمیقش تلفیق میکرد و این شعر استاد نادرالهی شاعر بزرگ آزربایجان بعنوان درد و درمان ملتمان زیر لب کلمه شهادت وار میخواند:

حایات بازاریندا آلداناندا بیز

بیرده آلدانماریق،دئییریک داها

آلدانا_آلدانا کئچیر عومروموز

هر گون باش اییریک بیر قبله گاها

قالمیشیق اودویلا سو آراسیندا

او اینانما دئییر،بو اینان دئییر

بو یئر کورسی نین بیر یاراسیندا

خئیریمیز شر اولوب،شریمیز خئییر

بیرده آلدانماریق دئییریک آنجاق

بیزی آلدادیرلار، بیز الدانیریق

هانسی یارا بیتر بو سوزو دانجاق

بیز هر گون دونن دن تئز آلدانیریق

نه سه باش تاپمیریق بیز آلداداندا

بیر زامان گوروروک کی آلدانمیشیق

آغریسین بیلمیریک اودا یاناندا

بیرده گوروروک قات_قات یانمیشیق

بیرینه بیر دونه آلدانساق نه وار

دونن زهر دادان بوگون بال دادار

آنجاق بیز ساده ییک، بیزی آ دوسلار

دوننکی آلدادان بیرده آلدادار...

من انشایم را تمام کردم

جام معلم را دعا کردم.

18516210 732026890303332 1209929667 n

 

18516362 732026810303340 2056852815 n