آن قوم گرای فارس ، ملک الشعرای بهار خراسانی مشهدی الاصل، را که به خاطر دارید ! همان که در وصف عملیات فتح لرستان ، و قتل عام لرها ،شعر زیر را به شاه تقدیم سرود ! این آدم را دست کم نگیرید ! فقط شاعر نبود ! از سیاسیون خبره ، نماینده ،مجلس و عضو فعال احزاب ملی گرای ایرانی و از تحریک کنندگان رضاشاه به کشتار لرها بود بود ! کتابی هم تحت نام " تاریخ معاصر احزاب " در ایران نوشت !

وی در همین کتاب به صراحت ضدیت خود را با قدرت گیری قومیت ها ی و ایالت های غیر فارس ، و مرکز گریزی ، بیان می کند . او بعد از قرداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس و اعتراضات و مطالبات ایالتی ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۰، به جمع وسیعی از ملی گرایان مرکزگرای ایرانی (قوم گرایان فارس) پیوست که در برابر سیاست تمرکز زدایی قرار گرفتند. "بهار"، ، دلیل خود از پیوستن به جناح "تشکل های نگران فروپاشی ملی" را در کتاب تالیفی خویش بنام تاریخ معاصر احزاب چنین توضیح می دهد: "با درک این مساله که عدم تمرکز ایالتی به آسانی منجر به از هم گسیختگی ملی می شود، من از دولت مرکزی و حتی وثوق الدوله حمایت کردم و با کوچک خان، خیابانی و تقی زاده مخالفت دارم.. به همین دلیل من به حمایت خود به طرفداری از ایجاد دولت مرکزی قدرتمند ادامه داده و بر علیه تشکیل خودمختاری های ایالتی هشدار دادم" (بهار، تاریخ معاصر احزاب). "

از آن گذشته از خوانندگان عزیزدعوت می کنم که این شعر را با تأمل بخوانند! چرا که نظامیگری حکومت مطلقه پهلوی، به روشنی از مضمون آن هویدا است، توجه باید داشت که به راستی بقول بهارآنچه" گرفت از فرط نادانی سرراه" و" به ره در پافشاری کرد" مقصود کوه بوده یا بلکه قوم لُر ؟آیا این لشکرعظیم، فقط جهت کندن کوهی و تونلی عازم شدند؟ از از بهار باید پرسید برای اینکه قوم لُر، به قول بهار، به آداب تمدن آگاه شود، چرا قشونی عظیم تدارک وگسیل شده است و نه هیئتی ازمهندسین و تکنیسین ها و فنآوران!؟

از سال ۱۳۰۷ تا سال ۱۳۵۷ یعنی از سالی که این شعر در وصف لشکرکشی قشون شاهنشاهی ایران در عملیات " فتح لرستان " برای آشنا ساختن مردم به آداب تمدن و رفاه و عمران و آب تصفیه شده و برق و گاز و جاده و ..سروده شد تا سال پیروزی انقلاب اسلامی یعنی پس از ۵۰ سال (یعنی مدت نیم قرن نظام ملی گرای شاهنشاهی پهلوی ) به جز مناطق نفتخیز که توسط انگلیس ها آباد و توسعه داده شده بودند ، در اغلب و اکثر مناطق لرنشین ، هنوز از آب لوله کشی سالم و جاده و برق و گاز خبری نبود ! من جمله بختیاری و زادگاه خود من که تازه بعد از انقلاب و سقوط نظام ملی گرای آریایی پارسی شاهنشاهی پهلوی ، به اغلب مناطق شهری و روستایی آب و برق و گاز و تلفن کشیده شده است !

در اینکه انقلاب سال ۵۷ هم " فارس خور " شد و ماهیت فارسیستی به خود گرفت وعملا به جز سالهای نخست انقلاب کم کم همه توجه اش به مناطق فارس نشین کویری متوجه شد ، شکی نیست اما کسانی که معتقدند علت فقر مناطق نفتخیز لرنشین ، صرف پول نفت توسط جمهوری اسلامی در غزه و لبنان و فلسطین است ، پاسخ دهند که در مدت نیم قرن ( ۵۰ سال حکومت پهلوی ) چرا توسعه و رفاه وعده داده شده ادعایی در اشعار بالا هیچ وقت محقق نشد وپول نفت مردم لر کجاها خرج شد ؟ جواب مشخص است ! در مناطق فارس نشین اصفهان و یزد و شیراز و مشهد و کرمان و اراک و تهران...

شعر ملک الشعرای بهار، در وصف مسجدسلیمان درسال ۱۳۰۶

شعر بهار در وصف لشکر کشی ارتش ایران و حکومت مطلقه رضاشاه در عملیات" فتح لرستان" که یادتان هست ؟ بهار ، آنجا گفت که هدف این بود که :

بیامد لشکری تا قوم لُر را /به آداب تمدن سازد آگاه !

هم از مرز لرستان شاهراهی /کشد تا خاک خوزستان به دلخواه

اما،این آدم اینجا،در شعر دیگرش، بعد از پایان لشکرکشی ، خودش را لو میدهد و دست اش رو می شود !

بهار که گویا کلا ایشان ملتزم رکاب علی حضرت بوده ! در سال ۱۳۰۶ بلافاصله پس از فتح لرستان و ورود ظفرمندانه به مسجدسلیمان، در شعر زیر ابتدا پس از توصیف اثار تاریخی کهن مسجسلیمان و نسبت دادن آنها به ساسانی و پارسیان( به عادت همیشگی ناسیونالیسم ایرانی که همه چیز را به ایرانی و پارسی نسبت میدهند ، حال آنکه اثار مسجدسلیمان و ایذه همه الیمایی و عیلامی اند ) و سپس محو و حیران توسعه و عمران و پیشرفت شهرمسجدسلیمان ، جاده ها ، جدول ها ، چراغ برق ها ، تشکیلات و بناها ، کارخانجات و بیمارستان ها ی پیشرفته ای می شود که توسط انگلیسی های به اصطلاح استعمارگر ، ایجاد شده بود ! و باحسرت در بیت آخر اعتراف می کند :

انتظاماتی که در آن خطه دیدم‌، ای عجب

/سال‌ها خلق آرزویش را به تهران کرده‌اند!

از فحوای کلام این رجل سیاسی ناسیونالیست در این قطعه شعرش به آشکارا می توان دریافت که ؛

نخست: آن لشکر کشی و جاده کشی و راهسازی فقط برای رسیدن به چاه های نفت بختیاری درمسجدسلیمان بوده است و بس ! یعنی اساسا یاغیگری لرها و نافرمانی سران بختیاری و تجزیه طلبی شیخ خزعل ، اینها همه بامبول های حکومت مرکزی و سیاسیون و ملی گرایان ایرانی مرکز نشین بود جهت رسیدن به آن ثروت عظیم یعنی نفت که اگر نبود تهران و اصفهان و مشهد و یزد و کرمان و شیراز الان حال و روزی داشتند مثل شهرهای همزبان و همتبارشان ؛ هرات و قندهار و مزارشریف در کشور همزبان و همنژاد افغانستان !

نورعلی مرادی بئوار الیما

  منبع:

آراز پرس- @arazxeber

Iran microscope map