از زمان پیدایش فراکسیون و سینه چاک‌های داخلی و خارجی هر از گاهی شومن هایی در صحنه جغرافیای ایران ظهور می کنند و بازی حکومت را با لباس آزربایجانی ایفا می کنند البته یازیگران هر چند هم زیاد باشند بعضی مواقع ناشی کاری می کنند و متن فیلم را که معمولا به بیننده غیر مستقیم انتقال داده میشود ، مستقیم انتقال می دهند بعضی مواقع حتی به تماشاگران این زحمت را نمی دهند که در مورد پیام فیلم فکری هم بکنند آنچنان ناشیانه عمل می کنند که به وضوخ بر همه گان آشکار است که کار گردان فیلم هنوز تجربه کافی را ندارند و یا اینکه سطح نگرش تماشاگران را سطحی می بینند یک روز بازیگر نقش اولی را به پزشکیان می دهد و از پزشکیان به عنوان قهرمان و ناجی استفاده می کند و روز دوم نقش شعبان بی‌مخ را به قاضی پور می دهد تا با هیا هو و لهجه سفیح فارسی اعلام کند که من سرباز امام خامنه‌ای هستم

سکانس بعدی را به تازه به دوران رسیده‌ای به نام بهادری می هد و با پوشاندن لباس آزربایجانی در بهارستان برای خامنه‌ای و رژیم فارس نوشابه باز کند و موزیانه شعر صمد ورغون را نیز از زبان این دلقک کوک شده جاری سازد

حکومت ایرران در ساخت این سریال از تدارکات چی‌های خارج نشین نیز استفاده می کند و گویا این خارج نشین‌ها هم به مانند شعبان بی‌مخ عمل می میکنند در یک روز به صورت ضربتی از فراکسیون به عنوان ناجی یاد میبرند و مردم  را به حمایت آن فرا می خواند روز بعد امام جمعه اردبیل را به صحنه آورده از آن به عنوان مدافع زبان ایران بایجانی یاد می کند و این شعبان بی‌مخ حتی از رئیس خود هم ناشیانه تر عمل می میکند و یادش میرود که زمانی یار شفیق خود را مورد تاخت و تاز قرار داده است

سکانس ها پایانی ندارد و هر ماه فقط مکان عوض می کند یک روز در از امریکا استارت می خورد و به اردبیل می رسد و روز بعد از بهارستان شروع میشود و به طلایفه‌های مغان ختم میشود اما کارگردان هنوز عقب ننشسته و هر وز به فکر تولید قسمت جدید از این سریال است

آخرین سکانسی که از این سریال ارائه شده مربوط به فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی بود کوتوله هایی با لباس ملی در شبکه‌های اجتماعی و اجتماعات کاغذی حاضر میشوند و با نام به ظاهر فعالین ملی سیاست‌های کارگردان را انتشار می دهند

اما لحضاتی صفحه تلویزیون پر پر می زند و سکانس‌ها بهم میریزد کارگردان به تدارکاتچی فرمان نادرست می دهد در یک روز دو سکانس اجرا میشود سکانس اول یوروش مهر علیبگلو از زندان آزاد میشود در حقیقت آزاد نمیشود بلکه جای حودرا به دوستش می دهد تا علاوه بر زندانی که برایش بریده اند سه برابرآنرا نیز دوستش گردن بگیرد  و ادامه دهد

سکانس‌ها بهم میریزند  موجهای امریکا خبر را به درستی از بهارستان دریافت نمی کنند و چند روز منتظر می مانند تا به مانند قرون وسطا چاپار پیغام را مخابره کند

پیغام محابره شد فعلا ازفراکسیون حرفی نزنید و به سکانس آخری بچسبید ما هم تلاش می کنیم نا لیست 104 نفر را به سکانسها اضافه کنم اما کار گردان یادش رفته 104نفر بازیگر در بازار سیاه پیدا نمیشود

بیننده‌ای در یکی از سکانس ها  به فکر می رود چرا در یک صحنه دو سکانس  اجرا شد چرا سکانس دومی در دنیای واقعی اتفاق افتاد دنیای واقعی برای فعالینملی آزربایجانی ۴۵ سال زندان را به بار اورد ولی سکانس اولی بهادری ، قاضی پور و پزشکیان را شوالیه قهرمان نامید براستی چرا هوا در آسمان خارج چرکین است چرا با چاپار خبر ها مخابره شد و هزاران چراییکه به احتمال زیاد از بهارستان قاراداغ شاید هم ۴۵ سال دیگری در راه باشد

 Azerbaijan