آنتونی گیدنز در کتاب جامعه شناسی خود جنبش اجتماعی ( Social Movement ) را به کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تامین هدفی مشترک از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد. جامعه‌شناسان سیاسی جنبش دانشجویی را در کنار حرکات و مباحث روشنفکری قرار می‌دهند زیرا جنبش‌های دانشجویی اغلب تحت تاثیر جریانات روشنفکری قرار می‌گیرند و به گسترش دامنه اجتماعی آنها کمک می‌کنند. فعالیت‌ها و جنبش‌های کنشی دانشجویی را عمدتا می‌توان در دوقالب صنفی و اجتماعی_سیاسی دسته بندی نمود. فعالیت‌های صنفی زمانی صورت می‌گیرد که عده‌ای از یک قشر خاص حول منافع مشترک خود دست به فعالیت می‌زنند. در این حال، این قشر بسته به جمعیت خود می‌تواند در اکثریت یا اقلیت اجتماعی قرار گیرد. در دانشگاه‌ها حرکت‌های صنفی منحصرا به مسائلی مربوط می‌شوند که دانشجو بودن در آنها اصل است. برای مثال مشکلات آموزشی بارها منجر به گردهمایی و اعتراضات دانشجویان شده که هر از چند گاهی محیط دانشگاه را متشنج می‌کند بدون آنکه تاثیر خاصی روی اقشار جامعه داشته باشد. اما جدای از این حرکت‌های صنفی، دانشجویان یک سری مطالبات اجتماعی و سیاسی را نیز مطرح می‌کنند که می‌تواند انعکاس خواست اقشار دیگر نیز باشد و یا در مقابل آنها قرار گیرد. در چنین شرایطی است که جنبش دانشجویی در تقابل و یا در راستای خواسته‌های عموم جامعه و یا قشر خاص قرار می‌گیرد.

جنبش دانشجویی در آذربایجان

بسیاری از دانشجویان کنونی را تصور بر این است که جنبش دانشجویی آذربایجان طی ده – پانزده سال اخیر پا گرفته است، علت این اشتباه از آنجاست که از سال ۱۳۵۹ دانشگاه‌ها به بهانه‌ی انقلاب فرهنگی بسته شد، تا ۱۳۷۴ که اولین حرکت دانشجویی دانشگاه تبریز (و در اعتراض به پرسشنامه‌ی توهین‌آمیز صداوسیما) صورت گرفت، حال آنکه عملا سابقه‌ی تاریخی‌ جنبش دانشجویی آذربایجان به سال ۱۳۲۶ برمی‌گردد. در این سال دانشجویان دانشگاه تبریز با حرکت‌های مدنی و مؤثر خویش، رژیم پهلوی را وادار به عقب نشینی کردند و دانشگاه تبریز تنها نهادی بود که به عنوان یادگار حکومت دموکرات‌ها و به همت دانشجویان و اولیا آنها توانست سرپا بایستد. این در شرایطی بود که در محیط بیرون سکوت مرگباری حاکم بود، جو خارج از دانشگاه بسیار سرخورده بود، نیروهای امنیتی به خصوص با مسائل مربوط به آذربایجان همچون تابو و محرمات برخورد می‌کردند و تمامی فعالین سالهای ۱۳۲۰- ۱۳۲۵ یا کشته و تبعید شده بودند و یا دستگیر و به زندان‌های طولانی محکوم گردیده بودند. آنان که آزاد شده بودند نیز لاک دفاعی رفته و مقهور سیاست‌های وحشیانه‌ی رژیم بودند که نمی‌توانستند قدم موثری در راه مردم آذربایجان بردارند. ناگفته پیداست که یکی از محرک‌های قوی در حرکت دانشجویان آذربایجانی در تبریز و سایر دانشگاه‌ها دغدغه‌ی ملی آنها بوده است. آذربایجان بدلیل ستم ملی‌ای که بر آن تحمیل شده است، همواره مستعد اعتراض و عصیان بوده است. هر یک از دانشجویان آذربایجانی در طول حکومت پهلوی در کنار خواسته‌های عمومی، سیاسی و صنفی، همواره مدافع و حافظ ارزش‌های فرهنگی و ملی خویش بوده‌اند و علیرغم ممنوعیت‌های شدید موجود در آن رژیم تلاش‌های بسیاری در همین راستا به عمل آورده‌اند.

در صف آرایی دانشجویان آذربایجانی در اواخر دوره‌ی پهلوی دو عامل موثر بود: از سویی به علت اینکه در حیطه‌ی تشکّلات سیاسی خارج از دانشگاه هیچ تشکل مستقل آذربایجانی موجود نبود، به موازات آن نیز صفوف دانشجویان ترک و فارس در داخل دانشگاه نیز در هم ادغام شده بودند. از طرفی نیز اکثریت دانشجویان آذربایجانی گرایش آشکاری به دفاع از هویت و ارزش‌های ملی، تاریخی و فرهنگی خویش داشتند. برآیند دو عامل فوق باعث می‌شد که آذربایجانی‌ها بی آنکه رسما نسبت به تشکیل صف جداگانه‌ای اقدام کنند، عملا در محیط دانشگاه در کنار هم باشند. رفتار آنها را می‌توان به رود زرد چین تشبیه کرد.

از نظر فعالیت‌های ملی در آن زمان فعال‌ترین دانشگاه‌ها در کشور دانشسرای تربیت معلم و دانشگاه تبریز، دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعت شریف کنونی) در تهران و در خارج از کشور دانشجویان تورکیه و آلمان بودند. در سالهای ۱۳۴۶- ۱۳۵۰ دانشجویان آذربایجانی تورکیه نشریه‌ای بنام «بیزیم آذربایجان» منتشر می‌کردند و در آلمان نیز نشریه «بیرلیک» توسط گروه روشنفکران تورک ایرانی در سالهای ۱۳۵۴ تا سقوط رژیم پهلوی به چاپ می‌رسید.

با وقوع انقلاب، حرکت عظیمی در جهت احیای زبان و فرهنگ آذربایجان شروع شد که در آن طیف وسیعی از طبقات اجتماعی شرکت داشتند. دانشجویان آذربایجانی با محوریت دانشگاه تهران، فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی مختلفی را انجام دادند. تجمع آذربایجانی‌ها در محوطه دانشگاه تهران، تشکیل کنگره آذربایجان، تشکیل گروه بررسی مسائل آذربایجان، نشریه آذربایجان سسی و چنلی بئل فعالیت‌های هنری دانشجویان در تبریز از جمله این فعالیت‌ها بود که پس از دو سال تمام فضاهای فعالیت تصرف و تعطیل شدند. مهندس صرافی در این مورد می نویسد: «حرکتی که با تجمع دانشگاه تهران و کنگره دانشگاه صنعتی آریامهر و انتشار نشریات تورکی و نهایتا تاثیر بر افکار عمومی و بخصوص بخشی از فعالین چپ بوجود آمده بود، با بسته شدن دانشگاه‌ها در سال ۱۳۵۹ فروکش کرد.

جنبش دانشجویی آذربایجان امروزه فعالیت‌های خود را در راستای گفتمان غالب در آذربایجان یعنی حرکت ملی آذربایجان قرار داده است. امروزه برای آذربایجانی‌ها و در راس آن دانشجویان آذربایجانی تفاوتی میان حزب‌های سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا نیست. نمودهای بارز و شاخص این ادعا را می‌توان در جریان‌های سیاسی_اجتماعی حال حاضر در کشور و برخورد آذربایجانی‌ها با این اتفاقات جستجو کرد. به دلیل تفکرات سانترالیستی موجود در بدنه حاکمیت تمام جریان‌های سیاسی از مرکز (یعنی تهران به عنوان پایتخت) به پیرامون دیکته می‌شود. با این حال در تحلیل جریانات اخیر به وفور می‌توان از عدم مقبولیت و مشروعیت این سیستم فکری و عدم پذیرش آنها در آذربایجان را شاهد بود. به عنوان مثال در دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در اورمیه دو کاندید از ۲ حزب سیاسی متفاوت و مخالف تحت لوای حرکت ملی آذربایجان ائتلاف کرده و رای حداکثری را کسب می‌کنند.

در اصل تمام جریانات و مطالبات و همچنین کنش‌های اجتماعی و سیاسی در آذربایجان، بلا استثنا باید از درب جنبش ملی آذربایجان وارد عمل شوند. این را در وعده‌های ریاست جمهوری و سخنرانی تک تک نمایندگان مجلس و اعضای شورای شهری در شهرهای آذربایجان هم بطور واضح مشاهده کردیم. جنبش دانشجویی آذربایجان به عنوان پایگاه فکری و تحلیلی این اپوزیسیون اجتماعی نقش خود را به نحو احسن بازی می‌کند. بدون اغراق می‌توان ادعا کرد؛ جنبش دانشجویی آذربایجان که متشکل از نخبگان، روشنفکران و تحصیل کردگان جامعه آذربایجانی هستند، امروزه در راس تمام جریانات فکری بوده و مطالبات عمومی جامعه خویش و همچنین صدای رسان تمام حق طلبان در کشور و پیشگام در دفاع از مظلومان می‌باشد.