درهفتاد و سومین سالگرد ایجاد حکومت دموکراتیک در آذربایجان

خون بگرید دل به حال زار آذربایجان

روزگار تیره و دشوار آذربایجان

کی به پایان میرسد دوران جانکاه فراق؟

کی میسر میشود دیدار آذربایجان؟

یاد باد آن سرزمین عشق و شور و انقلاب

یاد باد آن همت احرار آذربجان

یاد باد آن لاله های وحشی کهسار ها

یاد باد آن سرخگون، گلزار آذربایجان

گر به تاریخ معاصر با بصیرت بنگری

پی بری بر ارزش و مقدار آذربایجان

نقش مثبت داشت در بیداری مشرق زمین

شعرو نثر و آتشین، گفتار آذربایجان    

گشت در اشعار طنزآمیز صابر، منعکس

قدرت اندیشه و افکار آذربایجان

جلوه گر شد در نبوغ معجز سحر آفرین

طبع شور انگیز و آتش بار آذربایجان

ثبت شد در صفحه تاریخ عالم، تا ابد

نام پر آوازه سردار آذربایجان

یاد باد آن انقلابات عظیم توده ای

وآن تلاش و همت بسیار آذربایجان

خون گرم بس مجاهد، بس فدائی، بس شهید

نقش بسته بر در و دیوار آذربایجان

حیدر و ستار و باقر خان، چو بر پا خاستند

شد فراری لشکر اشرار آذربایجان

یک طرف، سردارمی جنگید چون شیر ژیان

یک طرف، آن نامور، سالار آذربا یجان      

وه چه دژخیمانه با ستارخان رفتار کرد                                                                      

خصم زشت آئین و بد کردار آذربایجان

                 +++++

چون رضا خان شد به دست اجنبی قدرتمدار

سخت تر شد روزگار و کار آذربایجان

بس ستم ها کرد بر زحمتکشان این دیار

آن ستمگر، دشمن قهار آذربایجان

هرچه دزد وعنصر منفور ضد ترک بود

گشت استاندار و فرماندار آذربایجان

با فرار شه زایران، صبح روشن شد پدید

در شب اندوهگین و تار آذربایجان

توده تحت ستم، یک باره از جا شد بلند

شعله ور شد آتش پیکار آذربایجان

تا رهائی یابد از چنگال خصم کینه جو

شد مسلح، توده بیدار آذربایجان

یاد دورانی که شد لبخند پیروزی عیان

با وحود فرقه، در رخسار آذربایجان

از فدائی تا بگیرد انتقام سهمگین

شاه فرمان داد بر کشتار آذربایجان

آه از آن رزمنده انسانها که قربانی شدند

آه از آن ایام نکبت بار آذربایجان

بر سر قبر شهیدان، اشک می ریزد هنوز

دیده پرحسرت و خونبارآذربایجان

بس جفاها دیده از خودکامگان خیره سر

توده عصیانگر و هشیار آذربایجان

           +++++

با گذشت روزگاران، هرچه بدتر گشته است

وضع نا مطلوب و ناهنجار آذربایجان

بر شئون توده رنجیده، اینک حاکم است      

دشمن پر کینه و غدار آذربایجان

فقر و استیصال و محرومیت و بیداد بود

حاصل جانبازی و ایثار آذربایجان

تا حکومت در کف مشتی جنایت پیشه است

کی به پایان میرسد ادبار آذربایجان؟

بهر نانی تابکی آواره از شهر و دیار

توده زحمتکش و بیکار آذربایجان؟

جان کند در کارگاه فرش بافی تابکی

کودک آزرده و بیمار آذربایجان؟

از زبان مادری، محروم بودن تابکی

کی سر آید نکبت و آزار آذربایجان؟

می مکد خون گروه کارگر، زالو صفت

تاجر بیگانه یا تجار آذربایجان

تاجر و سرمایه دار ترک استثمارگر

نیست هرگز یاور وغمخوار آذربایجان

ثروت سرمایه دار ترک حاصل میشود

از ستم بر ترک و استثمار آذربایجان

توده زحمتکش این سرزمین پر غرور

هست در بحران وسختی، یار آذربایجان

این بساط ظلم و استثمار را سازد نگون

عزم جزم و همت سرشار آذربایجان

بار دیگر توده محروم می خیزد به پا

بر علیه دشمن خونخوار آذربایجان

با قیام و انقلاب توده ها آید به سر

روزگار تیره و دشوار آذربایجان

             پایان