شاید خیلیها مثل من یادشان باشد که قبل از انقلاب ۱۳۵۷ وقتی رادیو- تلویزیون کشور خبرهای آب و هوایی کشور را اعلام میکرد ،در تابستان خنک ترین و در زمستان سردترین شهر ایران بیشتر همدان اعلام می شد و از گردنه های برفگیری که در زمستان بیشتر از بقیه گردنه های برفگیر کشور بسته می شد هم نام گردنه ” حیران اردبیل ” را می شنیدیم. چرا که راهی که از اردبیل به آستارا و از آنجا به تهران می رفت قبل از ساخته شدن تونل فعلی نمین و کشیده شدن جاده جدید کنونی در گردنه حیران، هم باریک و خاکی بود و هم پیچ در پیچ؛ بخصوص پل رودخانه «آغ چای» زیر روستای حیران چنان باریک بود که دو اتوبوس و یا دو کامیون باری همزمان نمی توانستند از روی پل ردّ شوند و راننده ها چاره این کار را ایستادن یکی از آنها در یک طرف پل و رد شدن یکی و بعد حرکت دیگری پیدا کرده بودند!

در سمت بالا و یا غرب پلِ «آغ چای » قهوه خانه ای بود که رانندگان و سرنشینان ماشینهای سواری گاهی در اینجا توقف کرده و در قهوه خانه چای و احتمالا ناهار ساده ای هم می خوردند و از تماشای نحوه رد شدن سخت اتوبوسها و کامیونهای باری از این پل باریک هم بهره ناخوشایند می بردند!

شاید سال ۱۳۵۵ بود که من هم در یک روز تابستان با سواری از تهران به سوی اردبیل راهی شدم.

عصر همان روز برای استراحت نیم ساعتی در هوای لطیف و خنک این منطقه و خوردن استکانی از چای وارد این قهوه خانه شدم که در کنار پل باریک یاد شده بود و همچنان اتوبوسها و کامیونها با روشهای گفته شده از این پل باریک می گذشتند و راه بدون اسفالت و باریک حیران تا آستارا و اردبیل را طی می کردند.

من از باریکی کل جاده حیران، خاکی بودن آن و معضل این پل دلتنگ شده به صاحب قهوه خانه گفتم:

چرا مردم این منطقه زیبا و سرسبز از دولت نمی خواهند این جاده را تعریض و یا حداقل اسفالت کند؟

صاحب قهوه خانه گفت:

چون این منطقه از «آغ چای» به بالا که روستای حیران هم داخل آن است متعلق به اردبیل و استان آذربایجان شرقی و از «آغ چای» به پایین متعلق به آستارا و آستارا هم در اختیار استان گیلان است، این دوگانگی باعث شده توجهی به این جاده نشود.

دقت کنید این موضوع سخن دو سال و ده سال و بیست سال پیش نیست، صحبت چهل و دو سال پیش و مربوط به قبل از انقلاب است که از پل « آغ چای» که در پایین روستای «حیران» است، به بالا و خود روستای حیران تا اردبیل از محدوده شهرستان اردبیل بوده است، بنا به گفته آقای محبوب حیدری مدیر کل راه و شهر سازی استان اردبیل ، اکنون هم نگهداری راه ارتباطی اردبیل – آستارا در گردنه حیران، از تونل نمین تا پل «آغ چای» بر عهده اداره کل راهداری و حمل و نقل جاده ای استان اردبیل است.

وانگهی شهر آستارا از نظر زبان، فرهنگ، فولکلور، عادات، رسوم، تاریخ مردم شناسی، شخصیتهای تاریخی، علمی و ادبی بخشی از جهان ترک و آذربایجان است.

در سالهای ۱۳۴۵-۱۳۴۸ که من در کلاسهای هفتم، هشتم و نهم درس می خواندم در کتاب جغرافیای ما نوشته بود:

آستارا پیش بندر شهر اردبیل است

در آستارا فردی بومی که به گیلکی صحبت کند پیدا نمی کنید، تعداد اندکی گیلک زبان که در مسئولیتهای اداری دیده می شوند کارمندانی هستند که از طرف استانداری گیلان برای پستهای دولتی در این شهر گمارده شده اند.

چه کسی شاعر شیرین سخن و نکته پرداز آستارایی “سهراب طاهر” با اشعار دلنشین و جگرسوزش بخصوص شعر ” قوللاریمی کؤرپو ائدین” و دادستان فداکار و شیردل نهضت آذربایجان در سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵ فریدون ابراهیمی، زاده آستارا را که با پوشیدن شیک ترین لباس خود و زدن کروات در پای چوبه دار جنایتکاران پهلوی حاضر شد و دانشمند ادیب و زبانشناس روانشاد دکتر بهزاد بهزادی تقدیم کننده فرهنگ لغت چند جلدی ترکی آذربایجانی ” ایضاحلی لغت” و صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجله ترکی فارسی ای که بعد از وفات ایشان هم انتشارش توسط شاگردانش همچنان ادامه دارد را که فرزندان راستین آستارا هستند می توان گیلانی و گیل به حساب آورد؟

آیا استاندار و یا دیگر مسئولین گیلک زبان استان گیلان می توانند درکی از ادبیات آفریده شده و ترکی ادیبان آستارایی داشته باشند؟ آنها چه احساسی می توانند در مقابل ادیبان و شعرای شیرین سخن آستارایی و اشعار‌ و کتابهایی که این بزرگواران به ترکی نوشته اند که حاصل زحمات عمر پر برکت آنهاست داشته باشند؟ اصلا آنها بیت و مصرع و جمله ای از این اشعار و فرهنگ لغت را می توانند بخوانند و درک کنند؟ از طرفی طبق قانون تقسیمات کشوری هر شهری باید در حوزه استانی قرار گیرد که مرکز آن استان نزدیکتر از مرکز استانهای دیگر به آن شهر باشد و یا از نظر زبانی و فرهنگی پیوندی با مرکز آن استان داشته باشد که هر دو مؤلفه، قرار گرفتن آستارا در ترکیب استان اردبیل را به همراه دارد. از نظر نزدیکی آستارا به مرکز استان اردبیل که فاصله ۷۵ کیلومتری دارد در حالی که فاصله آستارا تا رشت مرکز استان گیلان ۲۲۰ کیلومتر است و از نظر زبانی و فرهنگی حتی لهجه ترکی مردم آستارا با اردبیل یکی است و پیوند فامیلی و اقوام بین مردم اردبیل و آستارا هم انکار ناپذیر است. مردم آستارا خریدهای عمده و مراجعات پزشکی تخصصی و کارهای بیمارستانی مهم خودرا هم در اردبیل انجام می دهند، پس دیگر چه دلیلی باقی می ماند که بخواهد شهر آستارا را در ترکیب استان گیلان نگهدارد، تنها دلیلی که می توان از آن نام برد خواسته های جاه طلبانه استانداری گیلان و مفتون و حیران شدن وی به زیبائیهای گردنه « حیران» است که می خواهد منطقه” حیران” به گیلان ضمیمه شود و شهر آستارا هم در حوزه استان گیلان باشد!

حسن راشدی ۲۸ فروردین