در ادبیات ما معنای کلمه ی ملت به گونه ای اشتباه تلقی و بیان می گردد.چه بسیار، با افراد دارای تحصیلات عالی و کسانی که تجربه ی زندگی در حیات مدنی اروپا را دارند مواجه می 

شوید که در پاسخ به پرسش متعلق به کدام ملت هستید؟ چنین بیان می کنند:"مسلمان هستم."، و اصلا در نادرستی پاسخ خویش شک نمی کنند.

حال آن که اگر همین افراد از یک روس این پرسش را مطرح بکنند و وی چنین پاسخ دهد که "خریستییان هستم"، جواب وی را مضحک و دلیلی بر نادانی وی ابراز می نمایند. شاید هم در گذشته میان مفهوم ملت و امت تفاوتی نبود و ملتی که بیانگر قومیت می باشد با واژه ی امت که نمایانگر جامعه ی هم کیشان 

است خلط گردیده، تعبیر مشهور ملت اسلام را بوجود آورده است.اگر واژه ی ملت را برگرفته از کلمه ی nation بدانیم، هرگز اشاره گر هم مذهبی نیست.بلکه ریشه در هم زبانی اجتماع 

انسانی دارد.معنای معاصر لفظ ملت نیز اشاره به اجتماع هایی انسانی دارد که ویژگی مشترکشان هم زبانی ایشان است.در ضمن، مفهوم ملت  علاوه بر همزبانی که مهمترین ویژگی آن است، 

خصوصیات دیگری را نیز شامل می گردد. منابع اروپایی، لفظ ملت (nation) را این گونه تعریف می نمایند: " به گونه ای بزرگ از اجتماع انسانی که با تکیه بر اصول اخلاقی تشکیل شده باشد، ملت گویند.چنان که در ساختار ملت گروه 

های اجتماعی مختلفی وجود دارد و همزیستی مسالمت آمیزشان امری ضروری است، عدم تسلط گروه اجتماعی خاصی بر گروههای دیگر نیز شرطی لازم می باشد.اگرهم، شرایط تاریخی در تبدیل موجودیت ملت ها به شکل 

دولت مانع تراشی نماید، ظهور صورت مدنی و ادبی ملت ممکن است.مثال بسان ایتالیایی که بارها از سوی بیگانگان تجزیه شده و قطعه قطعه گردید و هیچگاه ملت واحد بودن خویش را به باد فراموشی نسپرد، لهستانی ها را اکنون که ملت و خاکشان میان سه دولت تقسیم گشته است را به جرات می توان یک ملت دانست.بخودی خود مشخص است که درک وحدت ملی در سیری تاریخی و حرکت تدریجی انسان ها از قومیت 

به ملیت و از ملیت به درجه ی ملت حاصل می شود." منابع علمی، تفاوت واژه های قومیت، ملیت و ملت را بدین گونه بیان می کنند: قومیت تنها به وحدت زبانی و نژادی اشاره می کند، ملیت 

به همسانی مدنی و زبانی و ملت حاصل درک حیات و خودآگاهی ملی است.یعنی به طایفه یا قومی کوچک که از نسل پدرانی مشترک هستند و به زبانی واحد سخن می گویند، لفظ قومیت اطالق می گردد، بسان شاهسون ها.وقتی از 

شاهسون ها بحث می شود منظور قوم شاهسون می باشد و اطلاق واژه ی ملیت بدیشان نادرست می باشد.هنگامی که تعداد زیادی از چنین قوم هایی به وحدت رسیده و در کنار وحدت زبانی 

مالک مدنیت یکسانی می گردند می توان از آذربایجانی ها در مقام یک ملیت بحث نمود.به مجموع ترک-تاتارهای شمالی، کریم، ترکستان، آذربایجان و ترک های غربی عثمانی که به گونه ای بزرگ اجتماع ملی متشکل از ملیت های 

گوناگونی را تشکیل می دهند لفظ ملت اطالق می گردد.حال، کلماتی چون ملت ترک، فارس و عرب را می توان در مقابل کلمات ملت های اسالو، ژرمن بکار برد و لفظ های مقابل اسلام یا مسلمان تنها عیسویت یا خریستییان می باشد.

اکنون پس از تعریف کلمات ملت و ملیت به بحث پیرامون عناصر تشکیل دهنده ای که ساختار مفهوم های ملت وملیت را بوجود می آورند، می پردازیم. مفهوم مدنیت ملی و ملت متشکل از مجموع 

عناصری چون، زبان مشترک، رسوم و اخلاقیات یکسان، سرگذشت تاریخی مشترک و وحدت مذهبی است.

اگر میان مجموعه عناصر تشکیل دهنده ی ملت مقایسه ای به عمل آوریم، هشتاد درصد وزن و اهمیت را وحدت زبانی به خویشتن اختصاص می دهد.زبان، جزئی مهم در ساختار ملت است.ظاهر و باطن آن می باشد.مهم ترین نشانه و ویژگی 

در وجود تمایز ملت ها از یکدیگر زبان است. در تشکیل ملت سرگذشت و رسوم تاریخی نیز نقشی مهم بر عهده دارند.اما، بعضا این رسوم برخلاف زبان و دین میتواند سبب ایجاد شکاف در اتحاد یک ملت گردد. ویژگی اشتراک مذهبی 

نیز پارامتر مورد اعتماد و ثابتی نیست.چراکه زبان، ازلی و ماندگار است.اگر ترقی و تکامل نیز پیدا کند 

تغییراتی اساسی در آن روی نمی دهد.حال آنکه در تاریخ، ملت های فراوانی که دین خود را تغییر 

داده اند موجود می باشد.ذاتا، ملتی وجود ندارد که دین خود را به کرات تغییر نداده باشد.با این وجود، دین تاثیر بسیار مهمی از نقطه نظر اخلاق 

و عادات بر ویژگی های یک ملت دارد.ملتی هایی که در کنار وحدت زبانی وحدت مذهبی نیز دارند پروسه ی ملت گشتنشان سریع تر حاصل گشته وجدان ملی در میانشان سریعتر توسعه می 

یابد.حیات ملت ها نیز در سایه ی توسعه وجدان ملی ممکن گشته آرمان ها و باورهای ملی حاصل می گردد.حصول باور ملی چنان تاثیری دارد که 

ملت ها با دست یابی بدان می توانند حیاتی توام با شرف و شوکت داشته باشند.

کانون آذربایجان شناسی دانشگاه مراغه

report